این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است

این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است نوشکفته است و به هر غنچه، لبش خندیده است روبهرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین شاهبیت است و حق از شعر حَسن، بگزیده است دید چون مشتریاش، ماه شب چاردهم «سیزده بار زمین، دور قدش گردیده است» عازم بزم وصال است و حَسن […]
در سرخی غروب، نشسته سپیدهات

در سرخی غروب، نشسته سپیدهات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهات آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای نالههای بریده بریدهات در بین این غبار، به سوی تو آمدم از روی ردّ خونِ به صحرا چکیدهات خون گریه میکنند چرا نعل اسبها؟ سخت است، روضهی تنِ در خون تپیدهات بر بیتبیت […]
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند، برای برادرش خون عقاب، در جگر شیرشان پُر است از نسل جعفرند و علی، این دو لشگرش این دو ز کودکی، فقط آیینه دیدهاند «آیینهای که آه نسازد، مکدّرش» «واحیرتا»! که این دو، جوانان زینبند؟ یا ایستاده تیغ دو سر، در برابرش؟ با […]
فرصت کم است، دامن من را رها کنید

فرصت کم است، دامن من را رها کنید وقتش رسیده نذر پدر را، ادا کنید وقتش رسیده، نوبت جانبازی شماست جان را فدای خامس آلعبا کنید شیران نسل جعفر طیّار! یا علی! رخصت اگر نداد، مبادا رها کنید او را به جان حضرت زهرا قسم دهید وقتی که اذن داد، مرا هم صدا کنید راضی […]
رسد از حدیقهی زینبی، ز دو عندلیب این صلا

رسد از حدیقهی زینبی، ز دو عندلیب این صلا سرگل سلامت اگر شود، پربلبلان سپر بلا دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن به مثال نقرهی خام، تن، که طلاست طینتشان، طلا دو نهال گلشن فاطمی، دو چراغ دودهی هاشمی دو نگین ناب مُلازمی، به رکاب یوسف کربلا دو سپیدهی مشرق […]
این نوخطان که در یَم خون، آرمیدهاند

این نوخطان که در یَم خون، آرمیدهاند «آرام جان و مونس دل، نور دیدهاند» خون است و خاک و نعل ستوران و آفتاب «پیراهنی که بر تن ایشان بریدهاند» عالَم بَرند تربتشان از پی شفا «اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند؟» دادند جان و سر به رهِ دوست، آن چنان «کآشفتگان عشق، […]