مهر تو را به عالم امكان نمی‌دهم

مهر تو را به عالم امكان نمی‌دهم این گنج پُربهاست، من ارزان نمی‌دهم   گر انتخاب جنّت و كویت به من دهند كوی تو را به جنّت و رضوان نمی‌دهم   نام تو را به نزد اجابت نمی‌برم این اسم اعظم است، به دیوان نمی‌دهم   جان می‌دهم به شوق وصال تو، یا حسین! تا […]

تركیب شد چون خونِ دل و اشك دیده‌ام

تركیب شد چون خونِ دل و اشك دیده‌ام آن مایه را به مخزن دل پروریده‌ام   پنجاه ساله اشك، مرا كور می‌نمود گر آن نبود كز تو رسد نور دیده‌ام   در ماتم تو موی من از غم سپید شد وز رنج و غم، چو بسملِ در خون تپیده‌ام   زآن دم كه گوشِ دل، […]

یا للعجب! كه تشنه‌ی آب فرات بود

یا للعجب! كه تشنه‌ی آب فرات بود شاهی كه خاك در گهش، آب حیات بود   شد تشنه ‌لب شهید، میان دو نهر آب با آن كه مهر مادرش، آب فرات بود   قسمت به كائنات كنی گر بلای او افزون بلای او ز همه كائنات بود   آن شه چو رخ به عرصه‌ی جان‌باختن […]

ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند

ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند! سوختگان غمت، با غم دل خرمند هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت با خبران غمت بی خبر از عالمند در شکن طرّه ات، بسته دل عالمی است و آن همه دلبستگان، عقده گشای همند یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی در طلبت مرد و […]

عالم پر از نداي حسين و نواي اوست

عالم پر از نداي حسين و نواي اوست دل در فغان به زمزمه‌ي نينواي اوست   گلشن شود ز خون شهيدان اگر جهان ذوق و صفايش از چمن كربلاي اوست   روزي جهان بگيرد اگر بانگ «يا اِله» شك نيست كز تموّج بانگ رساي اوست   آب بقا كه زندگي جاودان دهد در پيش عارفان […]

سلام ما به شهیدی! كه عشق، زنده از اوست

سلام ما به شهیدی! كه عشق، زنده از اوست كسی كه خون خدایش دویده در رگ و پوست   سلام ذات خدا و آن چه آفریده خدا بر او! كه آبروی عالمی ز خون گلوست   سلام ما به شهیدی! كه «سیدالشّهدا» ست خدا جلال و علی صولت و محمّد خوست   ملائك از سر […]

زنده‌ی جاوید كیست؟ كشته‌ی شمشیر دوست

زنده‌ی جاوید كیست؟ كشته‌ی شمشیر دوست كآب حیات قلوب، در دم شمشیر اوست   اگر بشكافی هنوز، خاك شهیدان عشق آید از آن كشتگان، زمزمه‌ی دوست دوست   آن كه هلاكش نمود، ساعد سیمین یار باز به آن ساعدش، كشته‌شدن آرزوست   بنده‌ی یزدان‌شناس، موت و حیاتش یكی است زآن كه به نور خداش، پرورش […]

ز هر طرف، مه رخساره‌ات به جلوه‌گری است

ز هر طرف، مه رخساره‌ات به جلوه‌گری است خموش باد نگاهی كه ناظر دگری است!   دوصد مسیح‌نفس مانده واله و مبهوت كه در فضای شفاخانه‌ات، عجب اثری است!   اگر به اشك غمت شست و شو كند ابلیس خدا گواست كه از هر گنه به حشر، بری است   كنم به تاجوران ناز از […]

دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را

دل من به یاد آرد، چو شهید نینوا را به ندای سوگواری، ببرد ز نی، نوا را ره و رسم آشنایی، بخدا! حسین داند که هم آشنا شناسد ره و رسم آشنا را به بلا صلا فکندند و ز کس بلی نیامد شه تشنه لب بلی گفت، بلای کربلا را سر کوی عشق زد خیمه […]