جلوگیری ماموران والی مکّه از خروج امام حسین علیه السلام

طبری با سند خویش از عقبة بن سمعان نقل می‌کند: چون حسین (ع) از مکّه بیرون شد، فرستادگان عمرو بن سعید به ریاست یحیی بن سعید راه را بر امام گرفتند و گفتند: برگرد! کجا می‌روی؟ امام اعتنایی نکرد و به راه ادامه داد. بین دو گروه برخورد پیش آمد و تازیانه‌ها به کار آمد. […]

سخن امام حسین علیه السلام با پسر زبیر

طبری به سند خود از عبد الله بن سلیم و مذری بن مشمعل نقل کرده که گفته‌اند: برای حج از کوفه بیرون آمده به مکّه رسیدیم. روز ترویه وارد شدیم و حسین و عبد الله بن زبیر را دیدیم که در نیمروز بین حجر اسماعیل و در کعبه ایستاده بودند. نزدیک آنان رفتیم. شنیدیم که […]

بیرون آمدن امام از مکّه 2

شیخ مفید گوید: چون حسین (ع) خواست به سوی عراق برود، خانۀ خدا و بین صفا و مروه را طواف کرد، از احرام بیرون آمد و آن را عمره قرار داد. چون از بیم آن‌که او را در مکّه دستگیر کنند و نزد یزید بفرستند، نتوانست حج را به پایان ببرد. همراه خانواده، فرزندان و […]

بیرون آمدن امام از مکّه 1

ابن اعثم گوید: امام حسین (ع) یارانی را که می‌خواستند با او به عراق روند جمع کرد و به هر یک ده دینار و یک شتر برای حمل بار و ره توشه داد، آن‌گاه خانۀ کعبه و بین صفا و مروه را طواف کرد و آمادۀ خروج شد. دختران و خواهرانش را هم بر کجاوه‌ها […]

رسیدن خبر شهادت مسلم به امام حسین علیه السلام 2

دینوری گوید: شهادت مسلم بن عقیل، روز سه شنبه سوم ذیحجۀ سال 60 هجری بود. ناگفته نماند که حوادث کوفه در منابع تاریخی بسیاری آمده که برای اختصار، به همین اندازه بسنده می‌کنیم. خواستاران به آن منابع مراجعه کنند.     قال الدینوری: و کان قتل مسلم بن عقیل یوم الثّلاثاء لثلاث خلون من ذی […]

رسیدن خبر شهادت مسلم به امام حسین علیه السلام 1

ابن اعثم گوید: خبر شهادت مسلم به امام حسین (ع) رسید. مردی از اهل کوفه آمد. امام از او پرسید: از کجا می‌آیی؟ گفت: از کوفه. از آن‌جا بیرون نیامدم جز آن‌که مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم، در حالی که سرهای آنان را […]

نامه ابن زیاد به یزید

ابن اعثم گوید: ابن زیاد به یزید چنین نوشت: بسم الله الرّحمن الرّحیم. به بندۀ خدا یزید بن معاویه امیر مؤمنان، از عبید الله بن زیاد. خدا را سپاس که حقّ امیر مؤمنان را گرفت و شرّ دشمنش را دفع کرد. امیر مؤمنان آگاه باشد که مسلم بن عقیل تفرقه‌افکن به کوفه آمد و در […]

در سوگ هانی و مسلم

سیّد بن طاووس گوید: از سروده‌ها در سوگ مسلم و هانی، این شعر است که سرایندۀ آن، عبد الله بن زبیر اسدی یا فرزدق یا سلیمان حنفی است: اگر نمی‌دانی مرگ چیست، به مسلم و هانی در بازار بنگر؛ به پهلوانی که شمشیر چهره‌اش را شکافته و دیگری از بلندی کشته افتاده است. ناپاک زاده‌ای […]

شهادت مسلم و هانی 2

ابن اعثم گوید: ابن زیاد دستور داد هانی را هم برده و به مسلم بن عقیل ملحق سازند. محمّد بن اشعث گفت: ای امیر! می‌دانی که موقعیّت او میان قبیله‌اش چیست. قبیلۀ او نیز می‌دانند که من و اسماء بن خارجه او را نزد تو آوردیم. تو را به خدا ای امیر! او را به […]

شهادت مسلم و هانی 1

سیّد بن طاووس گوید: ابن زیاد به بکیر بن حمران دستور داد او را بالای قصر برده به قتل برساند. در حالی که مسلم به تسبیح خدا و استغفار و درود بر پیامبر خدا (ص) مشغول بود، او را بالای قصر برده و گردنش را زد و هراسان پایین آمد. ابن زیاد پرسید: تو را […]

بردن مسلم نزد ابن زیاد و وصیّت او 2

ابن اعثم گوید: عبید الله بن زیاد به مسلم گفت: چه سلام دهی چه سلام ندهی کشته خواهی شد. مسلم گفت: اگر مرا بکشی بدان که بدتر از تو بهتر از مرا کشته است. ابن زیاد گفت: ای سرسخت، ای نافرمان! بر ضدّ پیشوایت خروج کرده، تفرقه ایجاد کرده و فتنه برافروخته‌ای. مسلم گفت: دروغ […]

بردن مسلم نزد ابن زیاد و وصیّت او 1

 سیّد بن طاووس گوید: چون مسلم را نزد ابن زیاد بردند، به او سلام نکرد. نگهبانان گفتند: به امیر سلام کن. گفت: ساکت باش! به خدا که او امیر من نیست.     قال السّیّد بن طاووس: فَلَمَّا أُدْخِلَ عَلَى عُبَيْدِ اللَّهِ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ الْحَرَسِيُّ: سَلِّمْ عَلَى الْأَمِيرِ فَقَالَ لَهُ: اسْكُتْ وَيْحَكَ […]

هجوم به مسلم و امان دادن

 ابن اعثم گوید: محمّد بن اشعث سوار شد و به خانه‌ای که مسلم آن‌جا بود آمد. مسلم بن عقیل، صدای پای اسب‌ها و سواران را شنید. دانست که در پی او آمده‌اند. سوار بر اسب خویش شد، زره پوشید، عمّامه بر سر نهاد، شمشیر برگرفت. در حالی که آن گروه، خانه را سنگباران می‌کردند و […]

ابتلای هانی و قیام مسلم

شیخ مفید گوید: هانی بن عروه از سوی عبیدالله بر جان خویش بیمناک شد. حضور در مجلسِ او را قطع کرد و خود را به مریضی زد. ابن زیاد به اطرافیانش گفت: چرا هانی را نمی‌بینم؟ گفتند: بیمار است. گفت: اگر خبر داشتم به عیادتش می‌رفتم. محمّد بن اشعث و چند نفر دیگر را فرا […]