گر برکشم ز دامنت، ای شه‌سوار! دست

گر برکشم ز دامنت، ای شه‌سوار! دست خواهد پس از تو یافت به من روزگار، دست   دل گویدم که از قدم دوست سر مکش جان گویدم ز دامن جانان مدار، دست   آخر پُر است، دامنم از پاره‌ی جگر یک دم ز آستین تظلّم برآر، دست   فکرِ علاج بی‌سر و پایان خویش کن […]

اگر دشمن زند بعد از تو سيلي، دخترت را هم

اگر دشمن زند بعد از تو سيلي، دخترت را هم      عجب نبْوَد زدند اين قوم، بابا! مادرت را هم    گرفتي پيرهن از عمّه، پوشيديّ و دانستم      كه غارت مي‌كند دشمن، لباس پيكرت را هم    اگر چه خوب مي‌دانست، ديگر برنمي‌گردي      چسان آرام كردي وقت رفتن، خواهرت را هم؟   همه […]

اگرچه لشکر دشمن، چو موج دریا بود

اگرچه لشکر دشمن، چو موج دریا بود ولی حسین چو کوهی هنوز بر جا بود   نمانده بود دگر هیچ یک ز یارانش ولی ز کثرت دشمن، سیاه، صحرا بود   حسین را که سلیمان، مطیعِ فرمان است از آن جماعت مور و ملخ، چه پروا بود؟   دریغ! خسته روان بود و داغ‌دیده بسی […]

امین وحی بر آن تشنه گر رکاب نگیرد

امین وحی بر آن تشنه گر رکاب نگیرد قرار در لب کوثر ابوتراب نگیرد   برادری که به اسب اجل کنند سوارش ز آهن اردل خواهر بود رکاب نگیرد   فشاند دختر زهرا به راه شاه گلابی که آسمان ز گُلی آن چُنان گلاب نگیرد   لبش ز سوز عطش خشک گشته جای عجب نیست […]

گفت ای حبیب دادگر! ای کردگار من!

گفت ای حبیب دادگر! ای کردگار من! امروز بود در همه عمر انتظار من   این خنجر کشیده و این حنجر حسین سر کاو نه بهر توست ،نیاید به کار من   گو تارهای طره ی اکبر به باد رو تا یاد توست مونس شب های تار من   گو بر سر عروس شهادت نثار […]

کاش می‌بود مرا بر تن خونین، سر دیگر!

کاش می‌بود مرا بر تن خونین، سر دیگر! تا به راه تو جدا می‌شدی از خنجر دیگر   کاش از بهر سر نیزه و زیر سُم مرکب بود از بهر حسین، صد سر و صد پیکر دیگر!   بهر قربان شدنِ کوی تو اندر ره امّت داشتم، کاش در این دشت بلا، اکبر دیگر!   […]

از هر کنار توسن بیداد تاختید

از هر کنار توسن بیداد تاختید تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید   خواندید از حجاز مرا جانب عراق وآن‌گاه پرده‌های مخالف نواختید   کردید گر به بیعت من، نامه‌ها روان شمشیرها به کشتن من از چه آختید؟   دادید بهر آب، چرا خاک ما به باد؟ دل‌های ما ز آتش حسرت گداختید   کردید سرنگون، […]

ﺗﺸﻨﻪ‌ﯼ ﻋﺸﻘﯿﻢ، ﺁﺭﯼ، ﺗﺸﻨﻪ ﻫﻢ ﺳﺮ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ

ﺗﺸﻨﻪ‌ﯼ ﻋﺸﻘﯿﻢ، ﺁﺭﯼ، ﺗﺸﻨﻪ ﻫﻢ ﺳﺮ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ ﺁﺑﺮﻭﯾﯽ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﺩ، ﺑﻪ ﺧﻨﺠﺮ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ ﻻ‌ﻟﻪ ﺭﺍ ﺑﮕْﺬﺍﺭ ﻭ ﺑﮕْﺬﺭ، ﻻ‌ﯾﻖ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺳﺮﻭ ﻭ ﺻﻨﻮﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭﯾﺎ، ﺗﺎ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺑﯽ‌ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ ﻫﯿﭻ‌ﻛﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎ، ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﺭﯼ، […]

بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت

بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت  تنها به روی سینه صحرا نبینمت  امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو  شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت  می ترسم از نگاه به گودال آن طرف  دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت  غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد  من نذر کرده ام که […]

خدا کند نرود امشب و سحر نشود!

خدا کند نرود امشب و سحر نشود! که روز ما زشب تار تیره تر نشود چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود! خدا کند نرود امشب و سحر نشود! خدا کند که به حشر انتها شود امشب که حشر واقعه ی کربلا دگر نشود شب اسارت پرده نشین خاص خداست چه می شود […]

فــردا کـه بــر فــراز نــی افـتـد گـذارمـان

فــردا کـه بــر فــراز نــی افـتـد گـذارمـان         حیـرت فـزای طـور شود، جـلـوه زارمـان   فـردا که کهـکـشان تجلی است ، نـیــزه هـا           گـردش کنـد زمیـن و زمـان بر مـدارمان   فـــردا کـه روز سـرخ عـروج من و شمـاست          بر روی نـیـزه هاست ، قــرار و مـدارمـان   فـردا کـه ســـرفــرازی مـا […]

امشب است آن شب،که بر پا شور محشر می شود

  امشب است آن شب،که بر پا شور محشر می شود  زینب غم دیده ، فردا بی برادر می شود  امشب است آن شب که فردا در یم امواج خون  غرق توفان ، کشتی آل پیمبر می شود  امشب است آن شب ، که فردا در زمین کربلا  حجت کبرای حق ، بی یارو یاور […]

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود

امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود امشب کنار یک دگر، بنشسته آل مصطفی         فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود امشب بود بر پا اگر، این خیمه ی شاهنشهی        فردا به دست دشمنان، بر کنده از جا می شود امشب صدای خواندن قرآن […]

چون شد بساط آل نبی از زمانه طی

چون شد بساط آل نبی از زمانه طی  آمد بهار گلشن دین را زمان دی   یثرب به باد رفت، به تعمیر خاک شام  بطحا خراب شد ، به تمنّای ملک ری   سر گشته بانوان حرم گرد شاه دین  چون دختران نعش به پیرامن جدی   نه مانده غیر او، کسی از یاوران قوم […]