تا اوج فلک چو موج آه، آمدو رفت

تا اوج فلک چو موج آه، آمدو رفت مانند شهاب، در نگاه آمد و رفت خورشید عطش نوش، شهادت می داد بر صفحه ی آب، عکس ماه آمد و رفت شاعر: میثم مومنی نژاد

دریای عطش بود و تلاطم می کرد

دریای عطش بود و تلاطم می کرد بر آب، سه ساله را تجسم می کرد برداشت ز آب و بر لب کودک ریخت افسوس که طفل تشنه را گم می کرد شاعر: میثم مومنی نژاد

شب خواست جمال تو بپوشد که نشد

شب خواست جمال تو بپوشد که نشد گل خواست به تو غمزه فروشد که نشد می کرد فرات بی قراری، می خواست تا از لب تو آب بنوشد که نشد شاعر: میثم مومنی نژاد

آن روز که شط در تب و تاب آمده بود

آن روز که شط در تب و تاب آمده بود وز سوز عطش در التهاب آمده بود دیدند که آن بحر کرم، مشک به دوش تا بر لب شط رساند آب، آمده بود شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

کو شیردلی که پنجه با شیر زند

کو شیردلی که پنجه با شیر زند بی حمله، ره هزار نخجیر زند ماند به تو خورشید، اگر بخروشد ماند به تو شیر اگر که شمشیر زند شاعر: حمد علی مجاهدی(پروانه)

از قهر تو شاهین قدر پر ریزد

از قهر تو شاهین قدر پر ریزد وز هیبت تو شیر قضا بگریزد ماند به تو کوه اگر به رفتار آید دریا به تو می ماند اگر برخیزد شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

در هیبت تو سطوت حیدر دیدند

در هیبت تو سطوت حیدر دیدند در خشم تو، التهاب آذر دیدند آن دم که حسین را برادر خواندی در جاری تو زلال کوثر دیدند شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

با انکه به روی شط تبسم می کرد

با انکه به روی شط تبسم می کرد چون موج خروشنده تلاطم می کرد تصویر زلال کودکان را ان روز در آینه ی آب تجسم می کرد شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

آن روز دلش هوای دریا می کرد

آن روز دلش هوای دریا می کرد بیتابی خویش را هویدا می کرد حیرت زده در آئینه ی اشک فرات تصویر رقیه را تماشا می کرد شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

آن روز که غم به چرخ اردو زده بود

 آن روز که غم به چرخ اردو زده بود غم خیمه بر این رواق نه تو زده بود با دیدن آنهمه فداکاری، آه خورشید کنار ماه زانو زده بود شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

او جسم دریده ی تو را می بوسد

او جسم دریده ی تو را می بوسد خورشید، سپیده ی تو را می بوسد خم می شد واز روی زمین بر می داشت دستان بریده ی تو را می بوسید شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)

ای کعبه به داغ ماتمت نیلی پوش

ای کعبه به داغ ماتمت نیلی پوش وز تشنگیت، فرات در جوش و خروش جز تو که فرات رشحه ای از یم توست دریا نشنیدم که کشد مشک به دوش شاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه)  

شدم از پای تا سر، درد، ای اسب

شدم از پای تا سر، درد، ای اسب کشم از سینه آه سرد، ای اسب سکینه ایستاده چشم در راه ز راه خیمه ها برگرد، ای اسب شاعر: غلامرضا سازگار(میثم)

ز هست خویش یک سر گذشتم

ز هست خویش یک سر گذشتم بود این بیت کل سرگذشتم کند تا یوسف زهرا قبولم ز جان و چشم و دست و سر گذشتم شاعر: غلامرضا سازگار(میثم)