سردار وجود بر تو همسر گوید

سردار وجود بر تو همسر گوید داماد تو را شهید پرور گوید ای مادر عباس به وصف تو بس است این نکته که زینب به تو مادر گوید شاعر: غلامرضا سازگار(میثم)

در دفتر عشق کز سخن سرشار است

در دفتر عشق کز سخن سرشار است هر چند قصیده و غزل بسیار است از ام بنین چهار گل پر پر شد این ناب ترین رباعی ایثار است َشاعر: شفق خراسانی

ای خرمن احساس پر از خوشه ی تو

ای خرمن احساس پر از خوشه ی تو ای صبر و وفا ناب ترین توشه ی تو گفتی که نخوانید مرا  ام بنین قربان غم چار جگر گوشه ی تو شاعر: شفق خراسانی

تو فاطمه ای، فاطمه واری به خدا

تو فاطمه ای، فاطمه واری به خدا تو عاطفه را آینه داری به خدا با آنکه چهار فصل تو پائیزی است سر سبز تر از روح بهاری به خدا شاعر: شفق خراسانی

عباس، لبت ساغری از کوثر داشت

عباس، لبت ساغری از کوثر داشت رخسار تو زیبایی پیغمبر داشت پیشانی تو مهر تولای حسین بازوی تو، رنگ بوسه ی حیدر داشت شاعر: شفق خراسانی

او تربیت از ساقی کوثر دیدست

او تربیت از ساقی کوثر دیدست از باغ شهامت علی گل چیدست انگار که گلبرگ رخ ماهش را در عطر گل محمدی پیچیدست شاعر: شفق خراسانی

عباس رخ تو ماه نوساخته شد

عباس رخ تو ماه نوساخته شد از جلوه ی تو، رونق مه کاسته شد از پرده در آمدی و گفتی که حسین گل بود و به سبزه نیز آراسته شد شاعر: شفق خراسانی

دل را گل گلزار ابا الفضل کنید

دل را گل گلزار ابا الفضل کنید آئینه ی رفتار ابالفضل کنید در فصل شکفتنش گلی از صلوات نذر گل رخسار ابالفضل کنید شاعر: وفایی

روشنگر راه عشق یعنی عباس

روشنگر راه عشق یعنی عباس سردار سپاه عشق یعنی عباس آنجای که آفتاب عشق است حسین پیداست که ماه عشق یعنی عباس شاعر: سید رضا مؤید

عباس که در عشق، دلی یکدله داشت

عباس که در عشق، دلی یکدله داشت در دشت جهاد، پرچم قافله داشت یک روز پس از برادر آمد به جهان یعنی ز حسین یک قدم فاصله داشت شاعر: سید رضا مؤید

چرا ای غرق خون! از خاک صحرا بر نمی خیزی؟

چرا ای غرق خون! از خاک صحرا بر نمی خیزی؟ حسین آمد به بالینت تو از جا بر نمی خیزی؟   نمـاز ظـهر را با هم ادا کردیم در مَقتل بُود وقت نماز عصر، آیا بر نمی خیزی؟   خیام کودکان خالی از آب است و پر از افغان چرا سقای من! از پیش دریا […]

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای خوش به حال لب اصغر! که تو سقّا شده‌ای آب از هیبت عبّاسی تو می‌لرزد بی‌عصا آمده‌ای، حضرت موسی شده‌ای به سجود آمده‌ای یا که عمودت زده‌اند؟ یا خجالت‌زده‌ای؟ وه! که چه زیبا شده‌ای «یا اخا» گفتی و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را، غرق تماشا شده‌ای؟ […]

جان عمو! برای حرم، فکر آب کن

جان عمو! برای حرم، فکر آب کن رفع عطش، ز عترت «ختمی‌مآب» کن سقّای تشنگان حریم خدا تویی از بهر تشنگان حرم، فکر آب کن ای یادگار فاتح خیبر! عنایتی راه شریعه بسته بُوَد، فتح باب کن هرگز مباد از سر ما، سایه‌ی تو کم! «یا رب! دعای خسته‌دلان مستجاب کن» در خیمه‌ها ز تشنگی […]

میان ماه بنی‌هاشم و مه تابان

میان ماه بنی‌هاشم و مه تابان تفاوت است ز حدّ وجوب تا امکان مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال ولی نمی‌رسد این بدر را دمی نقصان مزیّن است از آن ماه، عرصه‌ی غبرا منوّر است از این ماه، کشور ایمان حریم اوست، شفاخانه‌ی خدا که ز خلق در این مقام شود درد بی‌دوا، […]