در خیمهگه نیافت چو درمشک آب، آب

در خیمهگه نیافت چو درمشک آب، آب آن گه سکینه کرد به سقّا، خطاب: آب سیرابتر ز لعل بدخشان چو داشت، لب موج شرر فکند بر آن لعل ناب، آب عالم به سیل اشک نشَست آن زمان که گفت سرچشمهی حیات دو عالم به باب، آب اذن نبرد، سرو لبتشنگان نداد فرمود با محیط ادب […]
جواب رد دادی، خاندان مادریات را

جواب رد دادی، خاندان مادریات را که آشکار کنی، غیرت برادریات را عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند؟ فرات منتظر است، اقتدار حیدریات را کسی ندید، که یک لحظه هم بروز ندادی در آن شکوه عقابی، دل کبوتریات را اگرچه کینهی آن قوم، خون پاک تو را ریخت زبان گشود عرب، قصّهی دلاوریات […]
مشک برداشت که سیراب کند، دریا را

مشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگیاش آب کند، دریا را آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه میخواست که مهتاب کند، دریا را تشنه میخواست ببیند لب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند، دریا را کوفه شد، علقمه؛ «شقّالقمر»ی دیگر دید ماه افتاد که محراب کند، […]
مشک برداشت که سیراب کند، دریا را

مشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگیاش آب کند، دریا را آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه میخواست که مهتاب کند، دریا را تشنه میخواست ببیند لب او را دریا پس ننوشید که سیراب کند، دریا را کوفه شد، علقمه؛ «شقّالقمر»ی دیگر دید ماه افتاد که محراب کند، […]