اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم به دامانت غبارآسا نشستم، برنمی‌خیزم وگر بفشانی ام، خیزم ولی گِرد سرت گردم علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد تویی دلبند او، مپْسند بی‌فیض از درت گردم دل و جانم ز تاب شرم، همچون شمع […]

سلام باد به حر! بر یقین و ایمانش!

سلام باد به حر! بر یقین و ایمانش! که میزبانِ شهادت، نمود مهمانش   برای آمدنش انتظار داشت، حسین که دیده بود وِرا در شمار یارانش   اگرچه بست به روی حسین، اول، راه ولی به لحظه‌ی آخر، گرفت دامانش   شکست اگرچه دل زینب، آخر از دستش گرفت خطّ رضایت، به دادن جانش   […]

حُر شرم می‌کند که به مولا نظر کند

حُر شرم می‌کند که به مولا نظر کند یا از کنار خیمه‌ی زینب گذر کند   دیروز ره به چشمه‌ی خورشید بسته بود امشب چگونه روی به سوی قمر کند؟   آغاز روشنایی آیینه، حیرت است زآن پس که از تبارِ سیاهی، حذر کند   در غیبت سپیده، سحر هم سترون است کو پرتوی که […]

سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل

 سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل!   به آن نیابت عظمای «سیدالشّهدا»! به آن جلالِ خدایی، به آن جمالِ جمیل!   شهید عشق که سر در منای دوست گذاشت به پیش پای خلیل خدا، چو اسماعیل   زهی مقام! که فرش حریم حُرمت تو شکنج طرّه‌ی حور است و […]

این نوخطان که در یَم خون، آرمیده‌اند

این نوخطان که در یَم خون، آرمیده‌اند «آرام جان و مونس دل، نور دیده‌اند»   خون است و خاک و نعل ستوران و آفتاب «پیراهنی که بر تن ایشان بریده‌اند»   عالَم بَرند تربتشان از پی شفا «اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند؟»   دادند جان و سر به رهِ دوست، آن چنان «کآشفتگان عشق، […]