هم‌چو روی طفل من، بی‌رنگ و رو، مهتاب نیست

هم‌چو روی طفل من، بی‌رنگ و رو، مهتاب نیست بخت من در خواب و چشم کودکم در خواب نیست گفتم از اشکم مگر، ای غنچه! نوشی آب لیک از تو معذورم که اشک من به جز خوناب نیست در حرم، هر سمت باشد قبله، اما بهر من غیر رویت قبله و جُز ابرویت محراب نیست […]

هنوز دیده‌ی مادر به گاهواره‌ی توست

هنوز دیده‌ی مادر به گاهواره‌ی توست به خیمه، منتظر دیدن دوباره‌ی توست به خنده دل بربودی ز مادر، ای اصغر! بیا که شادی مادر به یک اشاره‌ی توست نهاده سر به سر زانوان غم، مادر که پاره‌پاره، دلش، چون گلوی پاره‌ی توست چه پاسخ، اهل حرم را دهم؟ چو می‌پرسند: که این قتیل به خون […]

بگو که یک شبه مردی شدی، برای خودت

بگو که یک شبه مردی شدی، برای خودت و ایستاده‌ای امروز، روی پای خودت نشان بده به همه، چه قیامتی هستی و باز، در پی اثبات ادّعای خودت از آسمانی گهواره، روی خاک بیفت بیفت مثل همه مردها به پای خودت پدر قنوت گرفته تو را برای خدا ولی هنوز تو مشغول «ربّنا»ی خودت که […]

بستند چون به عترت «ختمی مآب»، آب

بستند چون به عترت «ختمی مآب»، آب رفت از زمین به اوج فلک، بانگ آب، آب در حیرتم که خاک نشد از چه ناپدید؟ روزی که خواست زاده‌ی «اُمّ الکتاب»، آب سوز حرارت عطش و سوز آفتاب جا دارد ار روان شود از آفتاب، آب طغیان چو کرد سیل سرشک مخدّرات گفتی روان شده است، […]

به بر گرفت ز گهواره، طفل زارش را

به بر گرفت ز گهواره، طفل زارش را بدید زرد ز تاب عطش، عذارش را نهان به زیر ردا کرد، شد سوی میدان مگر که خصم دهد آب، شیرخوارش را برون زیر ردا کرد و بُرد بر سر دست که کرد ناظر خود، خصم بی‌شمارش را گشود لب به نصیحت، به آن گروه تباه ولی […]

گفتار دلِ کش شه و رفتار دل فریب

گفتار دلِ کش شه و رفتار دل فریب از کوفه کَند پای دل «مسلم» و «حبیب»   عاشق چو گرم شوق شود، راه عشق را پوید به پای جان و نیندیشد از رقیب   خارش به زیر پای نماید چو پرنیان وین خود نباشد از کشش عشق، بس عجیب   بیمار عشق را چو کند […]