با ذکر این کار را کردم!

یک چیزی میگویم، یک چیزی میشنوید. کانال ماهی شده بود کانال خون! چارهای نبود. بعد از بُرش کانال توسط بچّههای تخریب، قرار شد چند تا بولدوزر بفرستیم تا پشتِ بُرش را خاکریز بزنند. فکرش هم جسارت میخواست، چه برسد به انجامش. اوّلین بولدوزر را فرستادم با راننده آن طرف برش، که تانکهای عراقی چراغ روشن […]
با الله اکبر فتح کردیم!

در حین عملیّات آزادسازی جاده صائین دژ – تکاب، دیدم یک جیپ دارد از پایین تپّهها بالا میآید. اوّل فکر کردم ضد انقلاب است. خوب که دقّت کردیم، دیدیم ناصر کاظمی است. او، من و چند تا از بچّههای دیگر را گذاشته بود مسئول عشایر. من که هجده، نوزده سال بیشتر نداشتم، فرماندهی کسانی بودم […]
جنگ تبلیغاتی

رضایی میگفت: «ما باید برای شکست دشمن جنگ تبلیغاتی راه بیندازیم. باید نواری از صدای شلیک خمپاره، گلوله و تیراندازی پر کنیم. بعد هم یکی از بچههایی که عربی بلد است، روی نوار حرف بزند و به عراقیها بگوید که خودشان را تسلیم کنند. ما با آغوش باز از آنها استقبال میکنیم.» بچههای اطلاعات عملیات، […]
دست برنداشت تا مطمئن شود!

سر قضیهی کوه «کله قندی» برایم ثابت شد که باید مسئولیت مهمی داشته باشد. آقای قربانی میگفتند که دوازده روز بود عملیّات اصلی تمام شده و دشمن در محاصره بود. امّا فریدون دست بردار نبود. دوازده شب تمام، پای کوه خوابیده بود تا مطمئن شود دشمن تجدید قوا نکرده و کاملاً سرکوب شده است. توسط […]
قدرت طراحی

در مقابله با ضد انقلاب و اشرار، بنده خاطرهای از ایشان به یاد دارم و آن زمانی بود که در حاشیهی نوار مرز زابل، چندین بلدوزر و گریدر و غیره به لایروبی دهانهی ورودی رودخانهی هیرمند مشغول بودند که متأسفانه گروهی از ضدانقلابیون و اشرار، با همکاری نیروهای دست نشاندهی روس و خلقیها در افغانستان، […]
خنثی کردن کمین

کاوه جلوتر از ما رفته بود که منطقه را چک کند. وقتی برگشت، دستور ایست داد. بعد هم گفت: «برمیگردیم». برگشتیم توی مقر، گفت: «برین استراحت کنین.» انتظارش را نداشتیم. راحت کنار نمیآمدیم با مسأله، ولی کاریش هم نمیشد کرد؛ دستور بود و باید اجرا میشد. بعداًٌ شنیدم محمود آن شب همراه چند نفر دیگر، […]
مثل قهرمانان

همان موقع که محاصره بودیم و روحیهی گردان بشدت پایین آمده بود، ناگهان دیدم که یک خمپارهی 60 وسط اسماعیل قهرمانی و معاونش به زمین خورد. ناخودآگاه فریاد زدم: «یا ابوالفضل!» ترکشهای خمپاره، سر و صورت قهرمانی و معاونش را مجروح کرد و صورتشان کاملاً خونین شد. در آن شرایط، اگر بچّهها آنان را به […]
پلاکارد

قبل از انقلاب و در اوج تظاهرات میلیونی مردم ایران، هر روز میآمد داخل مغازه و شروع میکرد به درست کردن پرچم و پلاکارد. روی آنها مینوشت که این کوچه بن بست است یا چند راه دیگر دارد. نوشتهها را وصل میکرد به سر کوچه تا بچههایی که در حکومت نظامی گیر میافتند یا از […]
شگرد بجا

در طول جنگ تحمیلی همیشه رادار بندر امام و صنایع پتروشیمی ما، از اهداف مهم و استراتژیک دشمن به حساب میآمد. تقریباً هر چند روز یک بار به این اهداف حملهی هوایی میشد. یک روز، من خلبان «آلرت» (آماده) پایگاه بودم. آژیر حملهی هوایی کشیده شد. بلافاصله سوار هواپیما شدم و طبق مشخصات جغرافیایی که […]
مطالب حکیمانه در روزنامهی دیواری

دشمن در طول اسارت همواره به فکر بود تا از هر ابزاری استفاده کند تا بتواند تبلیغات سوء راه انداخته و فکر و مغز اسرای ایرانی را شست و شو دهد و این چیز پنهانی نبود، بلکه آنها خود بارها و بارها به زبان جاری نموده و میگفتند که: «ما تمام سعی خود را میکنیم […]
کلاس اخلاق اسلامی در اردوگاه!

یک روز فرماندهی عراقی، سید را خواسته و ضمن مطرح کردن مسائل مختلف به او گفته بود: «وقتی این بچّهها در حال اعتصاب بودند، ما درها را به روی آنها بسته بودیم و خیالمان راحت بود، ولی حالا آنها بیرون هستند و هر روز برای ما مسئله ایجاد میکنند و نمونهی آن همان صلواتهای بلندی […]
درک رزمندهی 14 ساله

سن و سال کمی داشت، امّا خیلی باهوش و فعال بود. در حالی که فقط چهارده سال داشت، اغلب جای خود را با کسانی که صاحب زن و فرزند بود، عوض میکرد تا بیشتر در جبهه بماند و فعالیت کند. دوستانش میگفتند: «علی رضا همیشه به ما سفارش میکرد و میگفت: شما به درسهایتان برسید […]
بیعت مکتوب

در سدّ مستقر بودیم. گروهی از رزمندهها به دلیل اقامت طولانی در جبهه قصد داشتند تسویه حساب بگیرند و به پشت جبهه برگردند. لذا نزد من آمدند تا ضمن تسویه حساب، با مراجعتشان موافقت کنم. آن زمان جبههها نیاز به نیرو داشت و پراکنده شدن نیروها مصلحت نبود. از این رو برادر محمود را صدا […]
صاحب نظر

برای عملیّات با حاج مهدی زندی به کارخانهی الحدید؛ سازنده انواع خمپارهها در تهران رفتیم. اوّل ما را تحویل نگرفتند، حاج مهدی پیش مسئول کارخانه رفت و گفت: «ما بچّههای جبهه هستیم و آمدیم خدمت شما، چون احساس میکنیم باید رابطهای بین استفاده کنندگان سلاح و سازندگان آن باشد.» وارد سالن که شدیم، حاج مهدی […]