سهم ماست

صبح یک روز زمستانی، آقای طاهری تماس گرفت و گفت: «فلانی! فوراً خودت را برسان سپاه که مأموریت داریم.» لباس پوشیدم و به سرعت خود را به سپاه رساندم. دیدم آقای طاهری، دو – سه قرص نان با سه عدد تخم مرغ گرفته و داخل پلاستیک می‌پیچد. بعد از سلام و احوال پرسی فهمیدم جهت […]

کنسرو ماهی به جای آش

یک شب توفیقی دست داد و حاجی آمد دیدن ما. بچّه‌ها که از آمدن حاجی مطلع شده بودند، یکی یکی به چادر ما آمدند و به اصطلاح جمعمان جمع بود. بعد از این‌که بچّه‌ها به چادرهایشان برگشتند، آمدیم سرِ وقت شام. آن شب، شام آش بود. با خودم فکر کردم بعد از مدّت‌ها که حاجی […]

مرخصی تلفنی

بعد از گذشت 3-2 ماه که در منطقه‌ی عملیّاتی بود و از خانواده به دور، اگر می‌خواست با آنان تماس تلفنی داشته باشد، از تلفن بیت المال بهره نمی‌گرفت، به عقب می‌آمد و با پول شخصی خود، تماس می‌گرفت و هنگام مرخصی با ماشین‌های عبوری و اتوبوس به بهبهان می‌رفت. تقوای مالی، شهید حبیب الله […]

سهم خودش

ماشین‌های اصلاح، ده تا بود. آن زمان این ماشین‌ها حکم کیمیا را داشتند. از این جور چیزها هم زیاد برای تیپ می‌آمد. من چهار، پنج سال کنار دستش بودم. گاهی توی سخت‌ترین مأموریّت‌های شناسایی همراهش می‌رفتم؛ امّا در تمام این مدّت برای دلخوشی هم که شده، نشد یک بار یکی از آن وسایل را برای […]

چرا این کار را کردی؟

یک روز که من تازه از خدمت وظیفه آمده بودم، برای احوالپرسی نزد شهید در محل کارش رفتم. ایشان در آن هنگام، در یک مغازه‌ی قنّادی کار می‌کردند. خُب علی القاعده وقتی برادر بزرگ‌تر به دیدار برادر کوچک‌تر می‌رود، مورد پذیرایی قرار می‌گیرد. مخصوصاً که محلّ ملاقات، یک مغازه‌ی قنّادی باشد. پس از احوالپرسی و […]

تأثیر غذا در عملیّات

شهید «خرازی» برنامه‌ی غذایی رزمندگان را به رغم اشتغال فراوانی که داشت، از لحاظ پاکی مورد بررسی قرار می‌داد و از لحاظ مسائل شرعی در تهیه‌ی آن دقّت زیاد به خرج می‌داد و می‌گفت: «دقّت کنید غذایی را که به بچّه‌ها می‌دهید پاک و مطهّر باشد. چون اگر کوچک‌ترین شبهه‌ای در آن باشد، در طول […]