مراجعه به فقيه و اسلام شناس جهت آگاهى به احكام الهى و اطمينان نسبت به درستى اعمال، ريشه در تاريخ صدر اسلام و عصر ائمه (علیهمالسلام) دارد و طبق نظر برخى از بزرگان، دو آيه در اين زمينه نازل شده است؛[1] آنجا كه خداوند متعال مىفرمايد: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[2] «اگر نمىدانيد از آگاهان بپرسيد».

هر چند «اهل ذكر» در روايات به امامان (علیهمالسلام) كه مصداق بارز و كامل آيه هستند تفسير شده؛ ولى شأن نزول و مورد، كليت آيه را تخصيص نمىزند و محدود به آنان نمىسازد و شامل هر اهل خبرهاى مىگردد و فقيهان نيز از جمله آنها است.

در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ ما كانَ الْمُؤمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ  لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»؛[3] «شايسته نيست مؤمنان همگى [به سوى ميدان جهاد] كوچ كنند؛ چرا از هر گروهى، طايفهاى از آنان كوچ نمىكنند [و طايفهاى بمانند] تا در دين [و معارف و احكام اسلام ]آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها، را انذار نمايند تا [از مخالفت فرمان پروردگار] بترسند و خوددارى كنند».

ترديدى نيست كه «تفقّه»[4] در اين آيه، مفهومى گسترده دارد و شامل معارف و احكام اسلام ـ اعم از اصول و فروع دين ـ مىشود. از سوى ديگر مردم به پذيرش سخنان اين گروه ـ كه در حوزه دين تربيت و پرورش يافتهاند ـ دعوت شدهاند و اين همان رجوع به فقيه و اهل خبره است.

رسول اكرم (صلیاللهعلیهوآله) برخى از صحابه را براى تبليغ و تعليم احكام دين به سرزمينهاى اطراف مىفرستاد. مصعب بن عمير و معاذ بن جبل از نمونههاى بارز آن به شمار مىآيند. آن حضرت مىفرمود: «از افتا بدون علم خوددارى كنيد كه لعن فرشتگان را به دنبال خواهد داشت».[5] اين امر نشانگر آن است كه فتوا دادن از سوى مفتى و فقيه، و تقليد و پيروى كردن از طرف مردم، در عصر پيامبر (صلیاللهعلیهوآله)مطرح بوده است و رجوع به فقيه پس از رحلت آن حضرت نيز همانند گذشته، ادامه داشت تا آنكه در دوران امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)، فزونى گرفت. فقيهان بىشمارى در مكتب آن دو بزرگوار، تربيت و پرورش يافتند[6] و به منظور احيا و تعليم احكام، به شهرهاى مختلف كوچ كردند   و بسيارى از مردم ـ كه شيفته و تشنه معارف و احكام الهى بودند و در نقاط دور دست زندگى مىكردند و دستشان از اهل بيت كوتاه بود ـ به سراغ آنان مىرفتند و مسائل خود را از ايشان مىپرسيدند و از علم بىكران ائمه (علیهمالسلام) سيراب مىگشتند. اين همان «تقليد» است كه به نمونههايى از آن اشاره مىكنيم:

1 – حضرت باقر (علیهالسلام) به ابان بن تغلب مىفرمايد:

«اِجْلِس فى مسجد المَدينة و اَفتِ النّاسَ فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَرى فى شيعَتى مِثْلَكْ»؛ «در مسجد مدينه بنشين و به مردم فتوا بده؛ زيرا دوست دارم در ميان شيعيانم كسانى همچون تو باشند».[7]

2 – شعيب عقرقوقى مىگويد: به امام صادق (علیهالسلام) عرض كردم:

«رُبَما اِحْتَجْنا اَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَىءِ فَمَنْ نَسْأَل»؛ «گاهى ما مىخواهيم سؤال و مشكل دينى خود را از كسى بپرسيم (و به شما به جهت دورى راه يا حالت تقيه و… دسترسى نداريم)، شما بگوييد به چه كسى رجوع كرده و سخن او را بپذيريم؟»

حضرت در جواب فرمود: «عَلَيْكَ بِالاْسَدى يَعْنى اَبا بَصير»؛ يعنى، شما مىتوانيد به ابوبصير مراجعه كنيد.[8]

اين امر به همين شكل در عصر امامان بعد نيز تا زمان غيبت صغراى حضرت مهدى(عج) ادامه يافت. به خصوص هرچه به زمان غيبت صغرى نزديكتر مىشويم، ارجاع به وكلاى ائمه (علیهماالسلام) نمود بيشترى مىيابد.

3 – حسن بن على بن يقطين مىگويد: به امام رضا (علیهالسلام)عرض كردم: «لا اَكادُ  اَصِلُ اِلَيْك اَسْأَلَكَ عَنْ كُلِ مااحْتاجُ اِلَيْهِ مِنْ مَعالِمِ دينى. اَفَيُونُسُ بنُ عَبْدِ الرَّحْمانِ ثِقَةٌ آخُذُ مِنْهُ ما احْتاجُ اِلَيْهِ مِنْ مَعالِمِ دينى؟ فَقالَ نَعَم»؛[9] «من نمىتوانم به جهت هر مشكل دينى كه برايم پيش مىآيد، از شما سؤال كنم! پس آيا يونس بن عبدالرحمان ثقه و راستگو است و مىتوانم پاسخ نيازهاى دينى خود را از او دريافت كنم؟ حضرت فرمودند: آرى».

4 – حضرت مهدى(عج) در توقيع شريف و معروف خود به اسحاق بن يعقوب به عنوان يك قاعده كلى، اين چنين مىنگارد: «… و اَمَا الْحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلى رُواةِ اَحاديثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتى عَلَيْكُم و اَنَا حُجَّهاللّهِ عَلَيْهِم»؛[10] «در پيشامدهايى كه رخ مىدهد، به راويان احاديث ما (فقها) مراجعه كنيد كه آنها حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر ايشان».

بر اساس اين توقيع و ديگر روايات، مسئله رجوع به فقيه در عصر غيبت كبرى، شكل ديگرى به خود گرفت و دو راه «اجتهاد» و «تقليد» مصطلح آغاز گشت و فقيهان و مجتهدان جامع شرايط، مسئوليت افتا و پاسخگويى را به عهده گرفتند و خلأ و مشكل عدم دسترسى به امام معصوم را با حضور خود در عرصه اجتماع پر كردند. اين امر تاكنون ادامه دارد و خواهد داشت؛ چنان كه شيخ طوسى مىگويد: «من شيعه امامى را از زمان حضرت على (علیهالسلام) تاكنون (قرن پنجم هجرى) اين گونه يافتم كه پيوسته سراغ فقيهان خود رفته و در احكام و عبادات خود از آنان استفتا مىكردند و بزرگان آنان نيز پاسخ و راه عمل به فتوا را به آنان نشان مىدادند».[11]

 

منبع:نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها / مؤلف: سید مجنبی حسینی/پرسش وپاسخ دانشجویی


[1] – التنقيح فى شرح العروة الوثقى، الاجتهاد و التقليد، ص 88 ـ 85.

[2] – انبياء 21، آيه 7.

[3] – توبه 9، آيه 122.

[4] – فهم عميق از دين.

[5] – وسائل الشيعه، ج 27، باب 4 و 7.

[6] – مورخان مىنويسند: امامصادق (علیهالسلام) چهارهزار شاگرد داشتند كه از بلاد مختلف به حوزه آنحضرت كوچكرده بودند. ر.ك: اسد، حيدر، الامامالصادق والصادق والمذاهبالاربعة، ج1، ص69.

[7] – مستدرك الوسائل، ج 17، باب 11.

[8] – وسائل الشيعه، ج 27، باب 11.

[9] – همان.

[10] – همان.

[11] – عدهالاصول.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *