در صحیح بخاری و کتب دیگر روایتی از مسور بن مخرمه آمده است که از این قرار میباشد: روزی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدم که بر روی منبر میفرمود: « همانا بنی هاشم بن مغیره از من اجازه گرفته است که دخترانش را به عقد علی بن ابی طالب دربیاورد. من به هیچ وجه به آنها چنین اجازهای را نمیدهم. مگر اینکه فرزند ابی طالب بخواهد دختر مرا طلاق بدهد و با دختر آنها ازدواج کند. چراکه فاطمه سلاماللهعلیها پاره تن من است. پس هرکس او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده و نیز هرکس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.»[1]
روایت دیگری نیز از مسور در صحیح بخاری و غیر آن آمده است که میگوید: روزی فاطمه سلاماللهعلیها نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میرود و میفرماید: « قوم شما گمان میکنند که پیامبر هیچ گاه برای دخترانش خشمگین نمیشود. این گمان از سوی کسی است که با دختر ابی جهل ازدواج کرده است.»
پس پیامبر در حالی که شهادت میداد فرمود: « همانا فاطمه سلاماللهعلیها پاره تن من است و من دوست ندارم که به او زیانی برسد. به خدا قسم دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و دختر دشمن خدا برای یک مرد جمع نمیشوند. پس در همان حال خطبه را ترک کرد.» [2]
در روایتی در کتاب مسلم و بخاری و کتابهای دیگر آمده است که مسور گفت: من در حالی که محتلم بودم از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که بر منبر نشسته بود و خطبه میخواند، شنیدم: « فاطمه سلاماللهعلیها از من است و من میترسم که در دین او فتنهای رخ دهد …» تا آنجا که فرمود: « همانا من هیچ حرامی را حلال نکرده و هیچ حرامی را نیز حلال نمیکنم. اما به خدا قسم به هیچ وجه دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و دختر دشمن خدا در یک مکان جمع نمیگردد.»[3]
و مصعب زبیری گفته است که همانا علی علیهالسلام جویریه دختر ابیجهل را خواستگاری کرد. خبر به فاطمه سلاماللهعلیها رسید و او نیز عتاب را به سوی جویریه فرستاد و به او گفت:« من او را به تو سپرده و به عقدت درمیآورم.» سرانجام از او پسری به نام عبدالرحمن بن عتاب زاده شد.[4]
ابن اسحاق میگوید:از کسانی که به کذب متهم نیستند شنیدم: همانا رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برای دخترانش غیرت شدیدی را به خرج میداد. و او هیچ گاه دخترانش را به عنوان هوو به عقد کسی در نمیآورد.[5]
اما ما همانند این شهرآشوب[6] معتقدیم که بیشک این روایات کذب محض است چراکه:
- با مراجعه و مقارنه روشن میشود، که این روایات به حسب اختلافی که دارند، متناقضاند. بنابرین نیمی از اعتبار آن ساقط شده و از بین میرود.
- آنچه که در این روایات آمده است، هیچ گونه مطابقتی با ابوتراب خواندن علی علیهالسلام ندارد. چراکه او حتی به اندازه یک لحظه نیز فاطمه سلاماللهعلیها را آزرده خاطر نکرد.
- حدیث بریده از علی علیهالسلام در غزوه بنی زبید این افسانه را نقض میکند. چراکه بهترین کنیزان از خمس غنائم به دست علی علیهالسلام رسید و او در حالی که از پیشانیاش عرق ریخته میشد، از نزد آنها خارج گردید. از دیگران پرسیدم: «علت عرق ریختن علی علیهالسلام چیست؟» و به من پاسخ دادند: «او با کنیزان نزدیکی کرده است.»
پس از این ماجرا بریده نامهای را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میفرستد و از امیرالمؤمنین علیهالسلام شکایت میکند. اما پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنچنان خشمگین و عصبانی میشوند که تاکنون هیچ کس غیر از روز قریظه و بنی النضیر، چنین خشمی را از ایشان ندیده بود. ایشان در این حال به من فرمود: «ای بریده علی علیهالسلام را دوست داشته باش چراکه او هر آنچه را که من به او امر کنم، انجام میدهد.»
- روزی ابن عباس به عمر گفت: « همانا علی علیهالسلام نظیری ندارد. او در طول زندگیش با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هیچگاه ایشان را آزرده خاطر نکرد.» عمر گفت: « خیر چنین چیزی در ماجرای دختر ابیجهل راه ندارد. او میخواست برای فاطمه سلاماللهعلیها هوو بیاورد.» اما ابن عباس دوباره اصرار ورزید « امیرالمؤمنین هیچ گاه بنا نداشت که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را غضبناک کند. اما هیچ کس نمیتواند با آنچه که در اذهان مردم است مقابله کند…»[7]
بیشک ابن عباس نتوانست در برابر خلیفه بایستد و این ماجرا را تکذیب کند. به خاطر همین، تنها کلام مبهمی را مطرح کرد و فقط بحث ذهنیت عمومی مردم را به پیش کشید. یعنی این ماجرا چیزی بیش از یک سوء ظن نیست. او با این کلام مبهم تصریح نکرد که حتماً چنین ماجرایی برای علی علیهالسلام رخ داده است. بلکه او فقط به این اشاره کرد که این ماجرا تنها در ذهن مردم جای دارد.
- در یکی از این روایات آمده بود « من حلالی را حرام نکرده و حرامی را نیز حلال نکردهام.» سپس برای علی علیهالسلام مقرر کرد که اگر میخواهد با دختر ابیجهل ازدواج کند، باید دخترش را طلاق بدهد!» این کلام در حالی مطرح شده است که خداوند حق طلاق را بر عهده پدر عروس قرار نداده است. همانطور که خداوند چنین حقی را بر عهده زن نیز قرار نداده است.
همچنین مرد نمیتواند دامادش را در ازدواج دوم منع کند. چراکه بنا بر آیه (فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباع)[8] خداوند چنین عملی را حلال قرار داده است.
شاید کسی بگوید بنا بر آیه (ألنبیُ أولَی بالمؤمنینَ مِن أنفُسِهِم)[9]، پیامبر در این ماجرا از ولایت خویش استفاده کرده است. اما ما به او جواب میدهیم: از تعلیلی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در منع ازدواج دوباره علی علیهالسلام مطرح کردهاند، تصرف ولایی فهمیده نمیشود. چراکه آن علت، بر مصادیق زیادی تعمیم میشود. یعنی در هیچ کجا نباید دختر حبیب خدا با دختر دشمن خدا جمع گردد.
- اگر فاطمه سلاماللهعلیها ویژگی خاصی داشت که مانع ازدواج دوباره همسرش میشد، باید پیامبر صلیاللهعلیهوآله آن را در هنگام ازدواج، بیان میکرد تا علی علیهالسلام به مخالفت با حکم خدای سبحان برنخیزد. چه بسا که بر اساس نص آیه قرآن کریم، علی علیهالسلام از هر پلیدی و رجسی پاک و طاهر است. و مخالفت احکام نیز جزو همان پلیدیهاست که علی علیهالسلام از آن دور است. پس معنا ندارد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این طریق به او اهانت کرده و مفتضحش کند!
- آیا علی علیهالسلام آداب معاشرت را نمیدانست تا حداق از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در زمینه ازدواجش با دختران بنی مغیره اجازه بگیرد؟
- معنای قولی را که به پیامبر خدا نسبت میدهند آن است که در هر صورت دختر دشمن خدا با دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نزد یک مرد جمع نمیگردند. از طرف دیگر، آنان ادعا میکنند که عثمان با دو دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ازدواج کرده است. خوب اگر ما قائل باشیم که آنها دختران حقیقی پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند، باید حدیث بالا را طرد کنیم. چراکه عثمان علاوه بر ازدواج با آنان با فاطمه دختر ولید، رمله دختر شیبه و امالبنین دختر عیینه ازدواج کرده است که همگیشان دختران دشمنان خدا هستند.
- معیار در ازدواج، ایمان همان زنی است که مرد میخواهد با او ازدواج کند. پس اگر آن زن مؤمنه بود، دیگر ازدواج آن دو هیچ اشکالی ندارد. بنابرین این ازدواج به پدرانشان ارتباطی ندارند. حتی خود پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز دخترانی که پدرانشان مشرک بودند را به عقد کسانی درمیآورد که پدرانشان مسلمان بودند.
- در بعضی از این احادیث آمده است که پیامبر فرمودهاند: « من ترس از این دارم که فاطمه سلاماللهعلیها در دینش دچار فتنه بشود. »
خوب مضمون این عبارت آن است که ایمان فاطمه سلاماللهعلیها ناقص بوده است. حتی آنقدر ضعیف بود که تنها با ازدواج دوباره امیرالمؤمنین، گمان میرفت که او از دین اسلام خارج میشود. مثل اینکه او از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشنیده بود که « غیرت در حلال خدا راه ندارد.»[10] بیشک شأن فاطمه سلاماللهعلیها اجل از آن است.
- این روایت بیانگر آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دختر ابی جهل را دختر دشمن خدا خوانده است. در حالی که خودشان نقل میکنند: شخصی عکرمة بن ابی جهل را پسر دشمن خدا خواند. سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله به شدت او را از چنین کاری نهی کرد. و فرمود:« اگر شخصی اسلام آورد و انسان فهمیدهای شد، دیگر به خاطر کفر امواتش او را اذیت نکنید.»[11]
- دشمنی مسور بن مخرمه با علی علیهالسلام معروف است. او در سال دوم پس از هجرت به دنیا آمده است. پس چگونه میگوید: «از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیدم که بر منبر خطبه میخواند و من نیز محتلم بودم!»
- دیگر اینکه سید مرتضی رحمة الله گفته است:«همانا راوی این افسانه کرابیسی بغدادی، صاحب الشافعی است. که او نیز به ناصبی بودن و انحراف از امیرالمؤمنین علیهالسلام شهرت دارد.»[12]
منبع: صفحات 61 تا 73 جلد سوم کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیهالسلام / علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[1]. ذخائر العقبى ص37 ؛ العمدة لابن البطريق ص385 ؛ بحار الأنوار ج29 ص336 ؛ صحيح مسلم ج7 ص141 ؛ سنن ابن ماجة ج1 ص644 ؛ شرح مسلم للنووي ج16 ص2 ؛ نهج الإيمان لابن جبر ص623 ؛ نظم درر السمطين ص176 ؛ سفينة النجاة للتنكابني ص168؛ مطالب السؤول ص36.
. [2] ذخائر العقبى ص38 ؛ مسند أحمد ج4 ص326 ؛ صحيح البخاري (ط دار الفكر) ج4 ص212 ؛ صحيح مسلم ج7 ص142 ؛ سنن ابن ماجة ج1 ص644 ؛ السنن الكبرى للبيهقي ج7 ص308 ؛ فتح الباري ج9 ص286 ؛ عمدة القاري ج16 ص230 ؛ مسند أبي يعلى ج13 ص134 ؛ الذرية الطاهرة النبوية للدولابي ص73 ؛ المعجم الكبير للطبراني ج20 ص18 ؛ مسند الشاميين ج4 ص164 ؛ فضائل سيدة النساء لابن شاهين ص34 ؛ أسد الغابة ج5 ص419 ؛ سير أعلام النبلاء ج2 ص133 ؛ سبل الهدى والرشاد ج11 ص30.
[3]. ذخائر العقبى ص37 ؛ مسند أحمد ج4 ص326 ؛ صحيح البخاري (ط دار الفكر) ج4 ص47 ؛ صحيح مسلم (ط دار الفكر) ج7 ص141 ؛ سنن أبي داود ج1 ص459 ؛ عمدة القاري ج15 ص33 ؛ صحيح ابن حبان ج15 ص407 ؛ كنز العمال ج12 ص106 ؛ أسد الغابة ج4 ص366 ؛ سير أعلام النبلاء ج3 ص392.
[4]. تهذيب الكمال ج19 ص284 وتهذيب التهذيب ج7 ص83.
[5]. سيرة ابن إسحاق ج5 ص237 ؛ الذرية الطاهرة النبوية للدولابي ص75 ؛ أسد الغابة ج5 ص521
وراجع هذه النصوص المتقدمة في: صحيح البخاري، كتاب النكاح، باب ذب الرجل عن ابنته في الغيرة والإنصاف. وكتاب الخمس، وكتاب المناقب، وصحيح مسلم ج7 ص141 وفي فضائل فاطمة، و مسند أحمد ج4 ص328 و حلية الأولياء ج2 ص40 و السنن الكبرى للبيهقي ج7 ص64 والمستدرك للحاكم ج3 ص158 و 159 وغوامض الأسماء المبهمة ص340 و 341 وسنن ابن ماجة ج1 ص616 وأسد الغابة ج5 ص521 والمصنف للصنعاني ج7 ص301 و 302 و 300 بعدة نصوص، وفي هامشه عن عدد من المصادر، ونسب قريش ص87 و 312 وفتح الباري ج7 ص6 وج9 ص286 وتهذيب التهذيب ج7 ص90 وشرح نهج البلاغة للمعتزلي ج12 ص88 و 51 وج4 ص64ـ 66 ومحاضرة الأدباء المجلد الثاني ص234 والسيرة الحلبية ج2 ص208 وتلخيص الشافي ج2 ص276 ونقل عن سنن أبي داود ج2 ص326 وراجع: مناقب آل أبي طالب ج1 ص4 ونزل الأبرار ص82 و 83 وفي هامشه عن صحيح البخاري ج2 ص302 و 189 وج3 ص265 وعن الجامع الصحيح للترمذي ج5 ص698.
[6]. مناقب آل أبي طالب ج1 ص4.
[7]. شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج12 ص50 ؛ الدر المنثور ج4 ص309 ؛ كنز العمال ج13 ص454 ؛ تفسير الآلوسي ج16 ص270 ومنتخب كنز العمال (مطبوع بهامش مسند أحمد) ج5 ص229 ؛ فلك النجاة لفتح الدين الحنفي ص167 ؛ التحفة العسجدية ص145 وحياة الصحابة ج3 ص249 عن الموفقيات، ؛ قاموس الرجال ج6 ص25 ؛ تفسير الميزان ج14 ص228.
[8]. سوره مبارکه نساء، آیه 3
[9]. سوره مبارکه احزاب، آیه 21
[10]. محاضرات الأدباء، ج2، ص234 ؛ وفيات الأعيان ج3 ص476.
[11]. المستدرك للحاكم ج3 ص241 ؛ الإستيعاب (ط دار الجيل) ج3 ص1082 ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج18 ص10 ؛ كنز العمال ج11 ص741 / ج13 ص542 ؛ تاريخ مدينة دمشق ج41 ص63 ؛ إمتاع الأسماع ج1 ص398 / ج14 ص5 ؛ سبل الهدى والرشاد ج5 ص253 ؛ السيرة الحلبية (ط دار المعرفة) ج3 ص40 ؛ الوافي بالوفيات ج20 ص39 ؛ أسد الغابة ج4 ص5 ؛ المنتخب من ذيل المذيل ص9 وبحار الأنوار ج21 ص144 ؛ قاموس الرجال ج6 ص325 _ 326.
[12]. تنزيه الأنبياء ص167 ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج4 ص64 _ 65.