«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَيِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاء وَ أَکْرَمِ الشُّفَعَاء سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ‏».

محبّت سرمايه‌ي صاحبان كرامت

سرمایه‌ی صحبت ما در این چند شب این بود که امام العابدین و سیّد الساجدین علیّ بن الحسین (علیه الصّلاة و السّلام) به خدا عرض می‌کند: «وَ حُبِّي‏ لَكَ‏ شَفِيعِي إِلَيْكَ»[1] پروردگارا محبّت من به تو شفیع من نزد تو است. حالا گفتیم و توضیح دادیم که هم در دنیا و آخرت به این‌جا رسیدیم کسانی که صاحبان کرامت بودند، به مقامات رسیده بودند، سرمایه‌ی آن‌ها فقط محبّت بود و چیز دیگری نبوده است. حالا برای این‌که این مطلب روشن شود و سخن ناقص نباشد، كرامات را از متني گفتيم و به جایی رسیدیم که خیلی مهم است و امّا بايد دقّت کرد که دین ما چه عظمتی دارد ولو صحبت این نیست که بگوییم صاحب کرامت شویم، نه می‌خواهیم بگوییم يعني این دین، این هنر را دارد و در گذشته بيان كردم كه به خدا قسم دین فقط این نیست که در کوچه و خیابان می‌گویند، دین خیلی بزرگ است. من چند جمله‌ای را انتخاب کردم که برای شما می‌گویم. شب گذشته گفتیم این آقا می‌گوید کرامت از اسم برّ است و برّ از اسماء خدا است. برّ یعنی نیکوکار، بارّ هم یعنی نیکوکار.

عطا كردن كرامات به نيكان و ابرار

می‌گوید: «وَ لَا تَكُونُ إِلَّا لِلْأَبْرَارِ مِنْ عِبَادِهِ» کرامت نمی‌شود جز برای ابرار و نیکان از بندگان . چرا؟ «جَزاءً وِفاقاً»[2] می‌خواهد جزا و پاداش دهد. «فَإِنِ الْمُنَاسِبَةَ تَطْلُبُهَا» این مناسبت که این‌ها ابرار هستند، آن هم برّ است؛ این مناسبت این پاداش را می‌خواهد. این خیلی مهم است «وَ إِنْ لَمْ يُقُم طَلَبٌ مِمَّنْ ظَهَرَتْ عَلَيْهِ» اگرچه از کسی که به او کرامت داده می‌شود کرمی هم طلب حاصل نشود، اصلاً نخواسته باشد به او داده است. خدایا یک کاری بکن که من دست به مارزده زدم خوب شود، اصلاً این را نگفته است. «وَ إِنْ لَمْ يُقُم طَلَبٌ مِمَّنْ ظَهَرَتْ عَلَيْهِ»؛ «ظَهَرَتْ» یعنی کرامت.

FatemiNia-13940405-Sahifeh11 (1)

اقسام كرامات

بعد به این قسمت رسیدیم «وَ هِيَ عَلَى قِسْمَيْنِ» این مهم است، هرچه است همین‌جا است. کرامت دو قسم است. تمام این‌ها برای این است که ما غیرت دین را داریم که دین چقدر بزرگ است، معارف چقدر زیاد است. «وَ هِيَ عَلَى قِسْمَيْنِ» کرامت دو قسم است، «حِسیَّةٌ وَ مَعنویَّة» یکی حسی است، یکی معنوی است. «فَالعَامَّةُ مَا تَعْرِفُ الْكَرَامَةَ إِلَّا الحِسَّيَّة» عامه‌ی مردم جز آن قسمت حسیّه‌ي کرامت را نمی‌شناسند. چطور؟ «مِثْلُ الْكَلَامِ عَلَى الْخَاطِرِ» مثلاً از ضمیر کسی خبر دادن آن کرامت است. امّا دارد. این‌ها را دقّت کنید که تدریجاً به آن می‌رسیم. «وَ الْأَخْبَارِ بِالمُغَيِّبَاتِ المَاضیَّة» خبر دادن از غیب‌های گذشته «وَ الکَائِنَة» آن‌که الآن وجود دارد «وَ الآتیَّة» آن‌که در آینده می‌آید «وَ الْمَشْيَ عَلَى الْمَاءِ» راه رفتن روی آب «وَ اختِراقِ الْهَوَاءِ» هوا را شکافتن و بالا رفتن «وَ طِیَّ الأرض» طی الارض «وَ الِاحْتِجَابِ عَنِ الْأَبْصَارِ» یک دفعه ناپدید شدن از دیده‌ها. «وَ إِجَابَةِ الدُّعَاءِ فِي الْحَالِ» همان لحظه دعا می‌کند مستجاب می‌شود. «فَالعَامَّةَ لَا تَعْرِفُ الْكَرَامَاتِ إِلَّا مِثْلِ هَذَا» عموم مردم، عامّه‌ی مردم کرامات را نمی‌شناسند غیر از این‌ها که گفتیم. این‌ها کرامات است امّا تدریجاً به آن می‌رسیم.

كرامات معنويّه جزء‌ خواص بندگان

«وَ أَمَّا الْكَرَامَةِ المَعنَويَّة فَلَا يَعْرِفُهَا إِلَّا الْخَوَاصُّ مِنَ عِبَادِ الله» کرامات معنویّه را جز خواص بندگان خدا نمی‌شناسد. کرامات معنویّه مهم‌تر است. من این را در گذشته گفتم و دوست ندارم بگویم. گفت یک نفر سیّدي آب دهان به روي مرحوم آیت الله حاج شیخ عبد الکریم حائری مؤسس  حوزه- انداخت، آقا می‌رفت، پاک کرد، فرمود: ببینید سیّد چه کار دارد، چه دردی دارد که این کار را انجام داد. ولیّ‌ از اولیای خدا گفت: این کارهاي شيخ مشکل‌تر از این است که آدم از روی آب راه برود، روی هوا راه برود. چون آن‌ها یک تبصره‌هایی دارد که خواهیم شنید. «وَ الْعَامَّةِ لَا تَعْرِفُ ذَلِكَ» عامّه را نمی‌شناسد، می‌گوید حالا این اتّفاق افتاد. چرا این اتّفاق افتاد؟ چه پشتوانه‌ای داشت؟ مشکل است. امّا حالا کرامات معنویّه چگونه درست می‌شود؟ نمی‌خواهیم این‌ها را بگوییم که صاحب کرامت شوید، می‌خواهیم بگوییم این چیزها که مقدّمه‌ی کرامات معنویّه می‌شود چقدر شریف هستند. حالا هر کس به اندازه‌ی خود این کرامات را دریافت کند.

وصف حضرت علي از يك صاحب دل

امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در نهج البلاغه یک صاحب دلی و ولیّ را وصف می‌کند که او اين‌چنین بود و در پایان می‌فرماید: «فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ‏ الْخَلَائِقِ‏»[3] خلایق جمع خلیقه است که یک وقت به معنای خُلق می‌َآید. یک وقت خلایق به آفریده‌ها می‌گوییم، یک وقتی هم برّی به خُلق می‌گوییم. «فَعَلَيْكُمْ بِهَذِهِ‏ الْخَلَائِقِ‏» شما هم این‌ها را داشته باشید، در پایان می‌گوید اگر همه را نتوانستید، بعضی را داشته باشید.

رسيدن به كرامات معنويّه

«وَ هِيَ أَنْ تَحْفَظَ عَلَيْهِ آدَابَ الشَّرِيعَةِ» اوّل باید آداب شریعت را حفظ کند «وَ أَنْ يُوَفَّقَ لإتيانِ مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ اجْتِنَابِ سَفْسَافَهَا» موفّق شود که مکارم اخلاق داشته باشد و از اخلاق پست -سفساف یعنی پایین- از آن اجتناب کند. «وَ الْمُحَافَظَةِ» -چون به «لإتيانِ» عطف شود مجرور مي‌شود- «وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى أَدَاءِ الْوَاجِبَاتِ مُطْلَقاً فِي أَوْقَاتِهَا» بر ادای واجبات مطلقا محافظت داشته باشد یعنی هر واجبی «فِي أَوْقَاتِهَا» در وقت‌های خود «وَ المُسَارِعَةُ» -می‌توانیم هم این را مرفوع بخوانیم و هم مجرور-  «وَ المُسَارِعَةُ إِلی الخَیرَات» به خیرات مسارعت داشته باشد. یک کار خیری است امّا و اگر نياورد، زود آن را انجام دهد.

ازاله داشتن نسبت به اعمال و رفتار خود

«وَ إِزَالَةُ الْغِلِّ وَ الْحِقْدِ مِنْ صَدْرِهِ لِلنَّاسِ وَ الْحَسَد‍ِ وَ سُوءَ الظَّنِّ» ازاله‌ی غل و کینه‌توزی و حقد و عقده و حسد و سوء ظن به طور کلّی ازاله کند و الّا تا صبح نماز بخوانید حسود باشید فایده‌ای ندارد؛ سوء ظن داشته باشد فایده‌ای ندارد، دنبال عیب‌های مردم بگردد، کنجکاو در کار مردم باشد، او خانه‌ی خود را عوض کرده است، از کجا آورده است، به شما چه ربطی دارد. کار خود را انجام بده. بدگمانی، سوء ظن خیلی بد است.

FatemiNia-13940405-Sahifeh11 (8)

مواظبت از اخلاق ضميمه

استادی داشتم که می‌گفت سوء ظن از آن رذایلی است که اگر مواظبت نکنید، فرمودند مادام العمر می‌ماند، خیلی خطرناک است و این سوء ظن و حسد یک هشداری است که حالا عنایت بفرمایید اخلاق ضمیمه اگر مواظبت نکنیم در گذشته بعضی از حکما، راه رفته‌ها، بزرگان فرمودند خیلی خطرناک است. آدم می‌ترسد که اگر این اخلاق ضمیمه را مواظبت نکنیم به ملکه مبدّل می‌شوند یعنی آدم خیلی راحت گمان بد می‌دهد، راحت ناسزا می‌گوید، راحت دروغ می‌گوید، راحت حسودی می‌کند، اصلاً برای او مهم هم نیست، برای او ملکه شده است. خطر این‌جا است آن آقا می‌گوید اگر هر کدام از اخلاق ضمیمه ملکه شود، صورت باطنیّه عوض می‌شود، خطر این‌جا است. تدریجاً آدم شخص دیگری می‌شود و واقعاً خطرناک است.

راه حل گمان بد نزدن به افراد

حالا این‌جا یک صحبتی است آن آقا و یا خانم سؤال می‌کنند که دست خودم نیست حسود هستم، این جواب دارد. چه کنم گاهی مواقع سوء ظن دارم. حالا من ریشه‌ها را نمی‌گویم که این‌ها به کجا برمی‌گردد بحث عوض می‌شود، امّا یک جواب دقیقی دارد، این جواب طبی است، شما که نزد اطبای محترم و پزشکان تشریف می‌برید، چطور حرف‌های آن‌ها را گوش می‌دهید حتّی آدم پول می‌دهد که من چه موقع برای جراحی بیایم، تا این‌جا منّت می‌کشیم، وقت می‌گیریم تا ما را جراحی کند. ولی در طب روحانی مثل اين‌كه این‌طور نیست، با این‌که مهم‌تر است. در طب جسمانی اگر کسی خدایی نکرده عمل نکند می‌میرد. ولی در طب روحانی اگر دست کم بگیرید سر از جهنّم و سر از کنار فرعون و هامان و هیتلر در می‌آورد، خطرناک است. من همین‌طور خود را رها کنم و این اخلاق ضمیمه شود بعد صورت باطنی من هم عوض شود اصلاً هم برای من مهم نباشد. حالا این خانم یا اين آقا می‌گوید دست خودم نیست شما می‌گویید چه کار کنم؟ بزرگان جواب دادند، بنده نقل قول می‌کنم. برادر و خواهر من جواب این است فرمودند: ازاله‌ی حسد، سوء ظن از خود کار ساده‌ای نیست. دین به ما حقایق را می‌گوید.

نامعقول بودن اميد واهي به افراد

 پس ناامید کردن شخص چقدر بد است، امید نامعقول دادن به کسی به همان اندازه بد است. اگر می‌خواهیم به کسی امید دهیم معقولانه امید دهیم. یک آدمی که این‌جا ایستاده است بگوییم تو سعی کنی بالاخره یک روز بپری دست تو به این سقف می‌رسد در پایان می‌رسد، چنین چیزی نمی‌شود چرا او را فریب دهیم یا کسی را ناامید کنیم که تو به جایی نمی‌رسي بعضی خیلی راحت از این حرف‌ها می‌زنند. طلبه‌ای با من دردل کرد، خدا او را حفظ کند. کسی به او گفت چرا طلب شدی؟ تو به جایی نمی‌رسی. گفتم بگو باشد، عیبی ندارد گوش نده، آن‌ها شیاطین انس هستند.

FatemiNia-13940405-Sahifeh11 (14)

دور ساختن حسد و كبر با تصرّف وليّ

جواب این است دور ساختن آن‌ها از خود آسان نیست مگر ولیّ تصرّف کند، به تصرّف ولیّ می‌شود.

مرحوم حاج آقا حسین فاطمی (رضوان الله علیه) شاید قریب به این مضامین فرموده بودند آقا میرزا جواد آقا در من تصرّف کرد دیگر غیبت نکردم. حالا این هم یک استثنائاتی است، حالا خدا می‌خواهد قدرت یک عبدی را نشان دهد، امّا اين‌كه حالا من بنشينم غیبت کنم که آقا میرزا جواد آقا تصرّف می‌کند که من آدم شوم، ممکن است اصلاً نشود.

گفتند سابق بین ایران و روسیه یک قراردادی می‌بستند، نقل حالا نیست. گفت سفیر ایران نوشت که در تاریخ فلان إن‌شاء‌الله تحویل داده خواهد شد. روسیه معنی إن‌شاء‌الله را نمی‌دانست، گفت إن‌شاء‌الله یعنی چه؟ گفت یعنی اگر خدا بخواهد. گفت این را خط بزن، شاید یک موقع خدا نخواهد. همین هم واقعاً حرف درستی است.

در کتاب‌های فقهی خواندید که نذر و قسم «ألَّا یُعَقِّبَهُ بِمَشِیَّةِ اللهِ» مثلاً بگوید من نذر می‌کنم که فردا إن‌شاء‌الله ده تومان به فلان کس بدهم، درست است اگر خدا نخواهد نمی‌شود، ولی شما این‌جا إن‌شاء‌الله نمی‌توانی بگویی، مشروط می‌شود اگر ندادید می‌گویید خدا نخواست. «ألَّا یُعَقِّبَهُ بّمَشِیَّةِ اللهِ» در نذر و قسم به مشیّت الله معقب نکند، نگوید إن‌شاء‌الله می‌دهم، نه إن‌شاء‌الله نگویید، بدهید معلوم است که اگر خدا نخواهد نمی‌توانید بدهید، ولی اگر ندادید می‌گوید من که إن‌شاء‌الله گفته بودم، لابد خدا نخواست.

ترتيب اثر ندادن به سوء ظن و حسدها

الآن می‌گوید من مبتلا به حسد هستم، سوء ظن دارم، دست خودم نیست چه کار کنم؟ می‌گوید ازاله‌ی آن دست خود شما نیست، می‌دانم حسود هستید، نیکو شما را می‌شناسم، حقد دارید، سوء ظن دارید، درغگو هستید، شما هم من را می‌شناسید، امّا یک چیز در دست تو است و آن این‌که به آن ترتیب اثر ندهید. این‌که دست خود شما است. چون بیشتر غیبت‌ها، بیشتر بدگویی‌ها به خاطر تشفی خاطر است. آدم دوست دارد کسی که محسود او است، به او حسد ورزیده می‌شود، یک چیزی درباره‌ی او گفته شود. حالا یک وقت خودش هم کمک می‌کند، شما او را می‌گویید، مطلب پیش من است. می‌فرمایند ترتیب اثر ندهید، اگر حسودی می‌کنم ترتیب اثر ندهم. شهید ثانی می‌فرماید: ریشه‌ای هم می‌تواند فکر کند که برای چه من حسد می‌ورزم، او هم یک بنده‌ای از بنده‌های خدا است، او شیعه‌ی امیر المؤمنین است برای چه ناراحت شوم، اگر خدا به او نمی‌داد، به من می‌داد؟ چه اثری در من دارد؟ علی کلّ حال عمده این است که به آن ترتیب اثر ندهد.

مقدّمات كرامات معنويّه

ایشان می‌گوید کسانی که کرامات معنویّه پیدا می‌کنند این مقدّمات را دارند «وَ طَهَارَةِ الْقَلْبِ مِنْ كُلِّ صِفَةٍ مَذمُومَة» پاک کردن قلب از هر صفت مذمومه‌ای. «وَ تَحليَّتُهُ بِالمُراقِبَة» و زینت دادن به نفس با مراقبت.

جا به جا شدن كرامات حسّيّه

حالا عمده این‌جا است که این کرامات عامّه، همان حسّیّه آسیب‌پذیر است؛ می‌گوید «فَهذِهِ كُلُّهَا عِندَنَا كَرامَاتُ الأوليَاء المَعنَويَّة التَّي لَا يَدخُلُهَا مَكرٌ وَ لا استِدرَاج» در کرامات حسّیّه یک وقت جا به جا می‌شود حتّی نادر است و تشخیص آن با بزرگان است، من و امثال من نمی‌فهمیم، می‌خواهم مطلب را بگویم که می‌گوید کرامات حسّیّه مکر استدراج هم داخل می‌شود، یک وقت مکر است، استدراج است.

راه نداشتن مكر و استدراج در كرامات معنويّه

امّا در کرامات معنویّه مکر و استدراج راه ندارد، او با محبوب خود معامله می‌کند، نه منتظر احسنت و بارک الله است، این‌جا مکر و استدراج راه ندارد. می‌فرماید: «فَهذِهِ كُلُّهَا عِندَنَا كَرامَاتُ الأوليَاء المَعنَويَّة التَّي لَا يَدخُلُهَا مَكرٌ وَ لا استِدرَاج بَل هِیَ دلیلٌ عَلَی الوفاءِ بِالعُهود وَ صحَّةِ القَصد وَ الرِضي بِالقَضاء» همه چیز دلیل بر این است که این آدم وفا بر عهود کرده است، صحّت قصد رضا به قضا دارد، با او معامله می‌کند «وَ لا یُشارِکُکَ فِی هَذِهِ الکَرامات» این کرامات معنویّه را دست کم نگیرید. با تو در این کرامات شریک نمی‌شود «إلا المَلائِکَةُ المُقَرَّبون» این‌قدر مقام آن بالا است، فکر نکنید آسان است «وَ أَهلُ اللهِ المُصَطفَون» آن اهل الله برگزیده «وَ أَمَّا الکراماتُ التَّی ذَکَرنَا أَنَّ العامَّة تَعرفُها فَکُلُّهَا یُمکِنُ أن یَدخُلَهَا المَکرُ الخَفی» کرامات عامّه یک وقت دیدید مکر خفی داخل شد، اصلاً کرامت نشد، جا به جا شد. خرق عادت اعم از کرامت و چیز دیگر است.

گفتند حاج ملّا هادی سبزواری (رضوان الله علیه) گوشت را در زیرزمین گذاشت، وقت درس او تنگ بود، به زن و بچّه‌ی خود هم چیزی نگفت، زیر سبد گذاشت و دنبال کار خود رفت. یک کسی در خانه آمد گفت گوشت دارید به من بدهید؟ اهل بیت او گفتند نه نداریم. گفت نخیر دارید، پدر شما خریده است در زیر زمین زیر سبد گذاشته است، رفتند دیدند بله همین‌طور است. حاج ملّا هادی آمد، گفتند حاج آقا جای شما خالی یک کسی آمد از زیرزمین خبر داد، کاش بودید و می‌دیدید. گفت: الحمدلله که نبودم، خدا او را لعنت کند که کرامت او صرف زیرزمین و زیر سبد گوشت من باشد، اصلاً چه فایده‌ای دارد.

خدا یکی از اساتید ما (رضوان الله علیه) را رحمت کند، گفت ما خاندانی بودیم که اصلاً به روحانیّت و طلبگی تناسبي نداشتيم، زمینه‌ای نبود. یک موقع در یک خانواده‌هایی زمینه است، مثلاً پدربزرگ عالم است یا محترم و مقدّس است، یک عبایی دارد و سجّاده‌ای دارد حالا نوه تشویق می‌شود که طلبه شود. کس دیگر نگاه می‌کند می‌بینید دایی او عالم بود، یک وقت هم نه هیچ تناسبی نیست، می‌گوید من یک برادری داشتم جهانگرد بود، موهای سر او بلند بود، همین‌طور جهانگردی کرده بود و به هند رسیده بود، یک مرتاض مثل این‌که در گِل نشسته بود، آن‌جا مرتاض‌های عجیبی بودند، الآن آن‌ها مثل سابق نیستند، بودند و ریاضاتی را متحمّل می‌شدند، خود برادر من در هند یک مرتاضی دیده بود که روی دیوار نشسته است و هفت سال از روی دیوار پایین نیامده بود. گفت برادر جهانگرد من همین‌طور داشت می‌رفت، آن مرتاضی که در گِل بود او را صدا می‌کند، می‌گوید وقتی به ایران برسي یکی از برادران تو روحانی شده است. آمدم دیدم که برادرم روحانی شده است، مرحوم آقای محقّقی (رضوان الله علیه) بود خدا ايشان را رحمت کند، ایشان رد گم می‌کرد و کسی او را نمی‌شناخت، ایشان نماینده‌ی آیت الله العظمی آقای بروجردی در آلمان بود، مدّت مدیدی آن‌جا بود بعد که آقای بروجردی مرحوم شد، در تهران در چهار راه عباسی در خانه‌های50 متری گِلی را خرید، گفتند آقا چرا این‌جا آمدید، آن‌جا امکانات داشتید، مرید داشتید، به زبان آلمانی مسلّط بود، مانند زبان مادری صحبت می‌کرد، فلسفه را هم می‌دانست. من مختصر چند صباحی پیش او فلسفه خواندم، البتّه خدا آقای مدرسی خیابانی را رحمت کند، بنده عمدتاً این چیزهای ناچیزی که از فلسفه خواندم نزد ایشان خواندم، ولی یک مقدّماتی هم نزد آقای محقّقی خواندیم.

من به یاد دارم او آن‌قدر رد گم کنی می‌کرد، یک مغازه‌ای قم گرفته بود، یک دستگاه فتوکپی گذاشته بود فقط خود او با آن دستگاه در آن مغازه جا می‌گرفت. حالا داستان آن مفصّل است كه او چگونه به این مقام رسیده است، راهی که به روی او باز شد به روی همه‌ی شما جوانان باز است.

ترك خشونت قدم اوّل در رسيدن به كرامت

إن‌شاء‌الله شما هم از ترک خشونت شروع کنید، ابتدا باید جوع و سحر و گرسنگی بکشید و بیداری بکشید، گفتند این‌ها درست است، ولی ما این‌ها را نمی‌گوییم. بنده با جوان صحبت می‌کنم، می‌گویم قدم اوّل ترک خشونت است. اصلاً بدون آن نمی‌شود، باید لطیف شوید بعد وارد شوید. تا لطیف نشوید چیزی به شما نمی‌دهند. من فردا توبه می‌کنم، از فردا خوش اخلاق می‌شوم، نه این‌طور نیست. مولای ما امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: معارف به غیر لطیف داده نمی‌شود. باید لطیف شوید بعد وارد شوید. می‌گوید «قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ تُفْلِحُوا»[4] چه كلام بزرگي است! از آن عرب شترچران تا فارابی، تا بوعلی سینا به درد می‌خورد یعنی «قُولُوا لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ» ببین همه‌ی خشونت‌ها، زشتی‌ها همه را باید کنار بگذاری «إِلَّا اللَّهُ» بعد داخل شوی.

FatemiNia-13940405-Sahifeh11 (15)

كنار گذاشتن مكر خفي و استدراج در كرامات حسّيّه

می‌گوید «وَ أَمَّا الکراماتُ التَّی ذَکَرنَا أَنَّ العامَّة تَعرفُها فَکُلُّهَا یُمکِنُ أن یَدخُلَهَا المَکرُ الخَفی» گفتیم آن هم سخت است. «ثُمَّ إِنَّا إِذَا فَرَضنَاهَا كَرَامَةً» اصلاً همان را کرامت حساب کردیم این‌ها را دقّت کنید مهم است. این کرامات حسّیّه، آن‌که ممکن است مکر خفی در آن دخالت کند، استدراج در آن دخالت کند آن‌ها را کنار بگذارید، به قول بازاری‌ها خرج در رفته خود این کرامت است.

خرق عادت اعم از كرامت است

 «ثُمَّ إِنَّا إِذَا فَرَضنَاهَا كَرَامَةً فَلَا بُدَ أَن تَكُونَ نَتيجَةً عَنِ استِقَامَةٍ أَو تُنتِجَ استِقَامَةً لَا بُدَ مِن ذَلِك»؛ «ثُمَّ إِنَّا إِذَا فَرَضنَاهَا كَرَامَةً» حالا آن را کرامت فرض کردیم، «فَلَا بُدَ أَن تَكُونَ نَتيجَةً عَنِ استِقَامَةٍ» نتیجه باید استقامت باشد. پس آن‌ چیزی که هندی‌ها دارند کرامت نیست، چون نتیجه‌ی استقامت نیست. در گِل و کثافت نشسته است، نه خود را می‌شورد و یک چیز مزخرفی می‌خورد که شیطان یک چیزی کف دست او بگذارد. خرق عادت اعم از کرامت و شیطنت است. «فَلَا بُدَ أَن تَكُونَ نَتيجَةً عَنِ استِقَامَةٍ» از آقای بهجت سر زد کرامت است، از آقای بهاء الدّینی سر زد کرامت است. «أَو تُنتِجَ استِقَامَةً» می‌گوید این كرامت یک استقامتی را به وجود بیاورد، یک نفر متحوّل شود، «لَا بُدَ مِن ذَلِك» می‌گوید حتمی است.

خالص بودن كرامات معنويّه براي خدا

«وَ إِلا فَلَيسَت بِكِرامَة وَ إِذَا كَانَتِ الكِرَامَةُ نَتيجَةَ استِقَامِةٍ» می‌گوید یک چیز دیگری است، آن کرامات معنویّه دیگر خالص برای خدا است، نه مکر خفی و نه شیطان و نه استدراج است. امّا این‌جا در کرامات عامه و حسّیّه ممکن است از شما مالیات بگیرند، بالاخره خود آن یک مقامی است. مؤلّف می‌گوید: «فَقَد يُمكِنُ أَن يَجعَلَهُا اللهُ حَظَّ عَمَلِكَ وَ جَزَاءَ فِعلِك» ممکن است همین که دست زدی و او خوب شد، در سطوح پایین نه در سطوح بالا، آن‌ جزو آقای بهجت است، کرامات آن‌ها معنوی است حالا یک وقت سرریزی می‌کند و به این قسمت عامّه می‌رسد، آن‌ها مستنثناء هستند، من و امثال من را یک وقت به جایی رسیديم مثلاً فکر مي‌كنيم اتّفاقی افتاده است، که نمی‌شود. ممکن است خدا همین را جزای عمل شما قرار دهد. «فَإذَا قَدِمتَ عَلَيهِ» که وقتی به حضور خدا رسیدی «يُمكِنُ أَن يُحَاسِبَكَ بِهَا» چرا از شما حسابرسی کند، مثلاً به یاد دارید که آن‌جا این اتّفاق افتاد؟

ناراحت شدن صاحبان کرامت از افشای آن

می‌گوید صاحبان کرامات معنویّه یک وقت از آن‌ها کرامات حسّیّه سر بزند از افشای آن بسیار ناراحت می‌شوند. آقا زاده‌ی آیت الله العظمی بهجت به من گفت: وقتی یک کرامت از پدرم کشف می‌شود و افشا می‌شد به زمین می‌چسبید، خود ایشان به من گفت. مریض نزد ایشان آوردند، دست زد بیرون رفتند خوب شد. بالاخره آقای بهجت این‌گونه بودند، خدا کاری کرده بود که هر کاری دوست داشت انجام می‌داد. بعضی چیزها را نمی‌شود گفت، شاید او راضی نباشد. به آقازاده‌‌ی ایشان گفتم دیروز عجب مریض ما خوب شد، می‌گفت کدام مریض؟ گفتم: مریض دیروزی. گفت: خواب دیدی. بالاخره نمی‌تواند دروغ بگوید، گفت: خواب دیدی؟ گفت نه، من خدمت شما بودم. گفت برو به کارهای عقب افتاده‌ی خود برس.

داخل نشدن مکر در کرامات

 این‌جا می‌گوید: «وَ مَا ذَكَرنَاهُ ِمنَ الكَرامَاتِ المَعنَويَّة فَلا يَدخُلُهَا شَي‏ءٌ مِمَّا ذَكَرنَاه» دیگر این‌جا مکر و استدراج و شیطان دخالت نمی‌کند، نمی‌شود. اصلاً ممکن نیست، می‌گوید: «فَإنَّ العِلمَ يَصحَبُهَا» اصلاً علم با آن مصاحب است، علم می‌خواهد. آقای قاضی فرمودند: باید مجتهد شوید، اگر مجتهد نشوید به زحمت می‌افتید. «وَ قُوَّةٌ العِلم وَ شَرَفُهُ تُعطيكَ أَنَّ الْمَكْرَ لَا يَدْخُلُهَا» می‌گوید خود این علم می‌گوید که مکر داخل در کرامات نمی‌شود. این‌جا مریض را شفا می‌دهید، آفرین، احسنت، ولی این‌جا محرمانه با محبوب معامله می‌کنید، آن‌جا ممکن است یک چیزی دخالت کند، امّا این‌جا می‌گوید: «فَإِنِ الْحُدُودَ الشَّرْعِيَّةِ لَا تُنْصَبُ حِبَالَةً لِلْمَكْرِ الإلهِي» رعایت حدود شرعی دام نمی‌شود که یک دامی شوید و صیدی شوید و… «فَإِنَّهَا عَيْنُ الطَّرِيقِ الْوَاضِحَةِ إِلَى نِيلِ السَّعَادَة» آن کرامات معنویّه عین راه واضح به نیل سعادت است.

طی الارض داشتن صاحبان کرامت

 می‌گوید کسانی که به این‌جا رسیدند «فَإِذَا ظَهَرَ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِن كراماتِ الْعَامَّةِ» آقای بهجت که گفتم دقیقاً همین است. آن آدمی که کرامات معنویّه دارد، حالا یک وقت چیزی از کرامات ظاهری رسید، آقای بهجت طیّ الارض داشت، هیچ وقت اظهار نمی‌کرد. یک نفر را شب جمعه از کربلا به نجف، مسجد سهله، کوفه برده بود، آن زمان ماشین نبود و او را برگردانده بود.

 یکی از مجتهدین به من خبر داد، گفت: یکی از بزرگان در زمان ناصر الدّین شاه   اسم او را بنا بر مصلحت نمی‌برم- سیّدی از کبار اهل معرفت بود، ماشینی نبود، بعد در سه راه امین حضور تهران به یک شیخی می‌گوید می‌آیی به قم برویم. می‌گوید یک هفته، ده روز این‌جا کار داریم، من مهمان دارم، گفت حالا به مهمان خود هم می‌رسی. گفت: چطور؟ گفت: اگر می‌خواهی بیا برویم یک سلامی بدهیم و برگردیم، این‌ها مسلّم است و یقینی است. گفت: چه کار کنم؟ گفت: چشم‌های خود را ببند. می‌گوید چشم‌های خود را بستم، دیدم نزدیک قبرستان شیخان هستیم، بعد چشم خود را باز کردم. امام از این آدم اسم برده است، امام می‌فرماید: ایشان شیخ مشایخ ما بود یعنی ما با کسانی که درس خواندیم، او از مربّی آن‌ها بود، ولی سن امام نمی‌رسید که او را ببیند. سیّد به حاج شیخ گفت: برو زیارت بکن، وعده‌ی ما همین‌جا باشد و برگرد تا به مهمانان خود برسی. می‌گوید: ما رفتیم زیارت کردیم و از هم جدا شدیم، آمدم دیدم سیّد هنوز نیامده است، گفتم نکند یک وقت کرامات او تمام شده باشد، ما مهمان دعوت کردیم. یک قدری تأمّل کردم، دیگر کم کم داشتم نگران می‌شدم، دیدم سیّد رسید، گفت: بیا برویم، چشم‌های خود را بستم، گفت: باز کن، دیدم سه راه امین حضور هستیم. گفت: برو به مهمان‌های خود برس. حالا این‌ها وجود دارد، امّا به این نکته توجّه کنید «فَإِذَا ظَهَرَ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِن كراماتِ الْعَامَّةِ ضَجَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا» اگر یکی از این کرامات عامّه بر صاحبان کرامات معنویّه ظاهر شود ضجّه می‌کند «وَ سَأَلَ اللَّهَ سَتْرَهُ» از خدا می‌خواهد که بپوشاند.

گفتند یک عالم بواطن را می‌دید، خانم خود را به پزشک برد، رفت دید آن خانمی که شماره می‌دهد میمون است، آن دیگری هم به شکلی است، خیلی ناراحت شد، از پلّه‌ها پایین آمد، خانم او هم در مطب بود پایین آمد، -من آن آدم را می‌شناختم نه این‌که دیده بودم ولی می‌دانستم چه کسی است- آمد گفت خدایا تو را به حضرت فاطمه قسم می‌دهم این کرامت را از من بگیر، رفت دید خانم مرتبّ و مزیّن است. «فَإِذَا ظَهَرَ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِن كراماتِ الْعَامَّةِ ضَجَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا وَ سَأَلَ اللَّهَ سَتْرَهُ» این چرا خیلی مهم است. چرا او این را از خدا می‌خواهد؟ می‌گوید: «وَ أَنْ لا يَتَمَيَّزَ عَنِ الْعَامَّةِ بِأَمْرِ يُشَارِ إِلَيْهِ فِيهِ» می‌خواهد از مردم عامّه متمایز نشود. آقای بهجت نمی‌خواهد از دیگران بالاتر دیده شود.

متمایز نداشتن صاحبان کرامت از دیگران

چهار مجتهد، مرجع تقلید مهمان شخصی در تهران بودند. کسی برای من نقل کرد، گفت: آن‌ها همیشه نماز شب می‌خواندند، دیدند یکی از مراجع چهارگانه خیلی پیر و افتاده است، سخت به خواب رفته است، اگر آن‌ها بلند شوند نماز شب بخوانند، از آن‌ها متمایز می‌شوند، می‌گویند ببین این سه مرجع نماز شب خواندند، ولی او اصلاً تکان نخورد و آن‌ها هم تکان نخوردند. صبح صاحب خانه آمد گفت: چرا نماز شب نخواندید؟ آن سه نفر گفتند: آن پيرمرد را ديديد كه پير بود و افتاده بود، ما رعایت حال او را کردیم و در رختخواب خود تيمّم كرديم و خوابيده نماز شب خوانديم كه از او بالاتر ديده نشويم. يك احكام فقهي داريم، يك احكام اخلاقي داريم كه كاملاً با هم مرتبط هستند و هيچ جدايي هم ندارند. مي‌گويد ما ديديم اگر بلند شويم از او ممتاز مي‌شويم.

پس سرمايه‌ي همه‌ي بزرگان مبداء همه‌ي ترقيّات در دنيا و آخرت محبّت خدا و محبّت اولياء او است. (العياذ بالله)، (نستجير بالله) كسي امير المؤمنين را دوست نداشته باشد به كجا مي‌رسد؟ هيچ چيزي به او نمي‌دهند، جزاء كه سهل است. به صديقه‌ي طاهره ارادت نداشته باشد، اولاد آن‌ها را دوست نداشته باشد به كجا مي‌رسد، پروردگارا ما چگونه شكر كنيم. «وَ حُبِّي‏ لَكَ‏ شَفِيعِي‏ إِلَيْكَ‏»[5] اين تا اين‌جا باشد.

مصادف بودن وفات حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با حضرت ابوطالب (سلام الله علیه)

مي‌گويند امشب يا امروز وفات بزرگ بانوي اسلام، خديجه‌ي كبري (صلوات الله و سلامه عليها) بوده است. امّا آن‌طور كه بنده در بعضي جاها ديدم، چون با حضرت ابو طالب در يك سال از دنيا رفتند. وفات خانم خديجه‌ي كبري (سلام الله عليها) يا اوايل شعبان بود يا اوايل ماه مبارك رمضان بود. چون حدوداً مي‌گويند حضرت ابو طالب (سلام الله عليه) 26 رجب همان سال از دنيا رفته است و مي‌گويند به روايتي حضرت خديجه پنج روز بعد از او است، اگر پنج روز بعد از او باشد اوايل شعبان مي‌شود. بعضي روايت هم است كه 35 روز بعد از او است كه آن هم اوايل ماه رمضان است. اين اختلافات وجود دارد. امّا يك عده مي‌گويند امروز بوده است شايد آن‌ها هم براي خود يك دليل و مستندي دارند كه من نمي‌دانم و مهم نيست. امّا آن‌كه مهم است «وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً»[6] ديگر از آن بالاتر شاهدي نيست با جان خود اين را به شما مي‌گويم. اگر كسي حضرت ابو طالب و خديجه (سلام الله عليهما) را فراموش كند و نداند كه اين دو بزرگوار چه خدمتي به ما كردند خيلي نمك‌نشناس هستند.

نرسیدن یک «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا الله» بدون وجود حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه

خدا شاهد است اگر اين بزرگ بانو نبود و سيّد البطحاء حضرت ابو طالب (سلام الله عليه) نبود يك «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا الله» به دست ما نمي‌رسيد و الّا ما چرا از آن‌ها اين‌قدر كم ياد مي‌كنيم، بايد ورد زبان ما باشد. براي حضرت ابوطالب مراسم بگيريم، براي حضرت خديجه مراسم بگيريم فقط مختصري مي‌گويم و عبور مي‌كنيم. اگر آن‌ها نبودند يك «لا اله الّا الله» به ما نمي‌رسيد. ابن ابي الحديد سنّي است، مي‌گويد اگر ابوطالب نبود دين به كسي نمي‌رسيد، حضرت ابوطالب، سيّد البطحاء است و از كبار شعرا است. دوست دارم يك نكته‌ي ادبي بگويم كه من را اذيّت كرده است. در بحث ادبي حالا نمي‌خواهم وارد شوم، من هم يك عمري ضايع كردم، نمي‌شود آدم از ادب فاصله بگيرد، اصلاً از شعر ادب نمي‌شود فاصله گرفت. اگر از آن‌ها فاصله بگيريد كم كم حيوان مي‌شود. هزاران لطايف و ظرايف در آن‌ها است نبايد فاصله گرفت.

دواوین بايد رواي داشته باشند، امّا متأسّفانه با اين‌كه محتواي شعراي ما از شعراي ديگر بالاتر بود بدیهی است که دواوین ما راوي ندارد، شما مانند حافظ را كجا پيدا مي‌كنيد. حالا مولوی آن مناقب العارفين را افلاكي نوشته است، عصر آن روشن است، بد نيست. امّا شرح حال بزرگان ما به درستي معلوم نيست، در سعدي شرح حال درستي پيدا كنيد، يك شرح حال درستي از حافظ پيدا كنيد، با اين عظمت… من يك آدرسي مي‌دهم برويد مطالعه كنيد، مرحوم علّامه‌ي قزويني (رحمة الله عليه) بنده او را به حق علّامه مي‌دانم، اصلاً لقب علّامه به اندام او دوخته شده است. در كتاب المعجم في معايیر اشعار العجم خيلي جالب است كه در نقد ادبي، در فارسي اوّلين كتابي است كه نوشته شده است. در نقد ادب، در عربي كتاب‌هاي فراواني داريم، ولي در فارسي اوّلين كتابي كه در نقد ادبي نوشته شده است المعجم في معايیر اشعار العجم حدوداً قرن پنجم و ششم است، تأليف قيس رازي است. اين را مرحوم قزويني مقدّمه زده است، آن مقدّمه بسيار مفيد و خواندني است، من آدرس مي‌دهم به آن مراجعه كنيد. آن‌جا آن مرد بزرگ نوشته است ما با اين ادبيّات غني و با اين گنج‌هايي كه داريم اصلاً مواظب ادبيّات خود نشديم و حافظ با اين عظمت يك شرح حال درستي ندارد. ايشان گل نبات خانم آمد چطور گفت و شاگرد تنور نانوايي چه گفت، اين‌ها كه شرح حال نمي‌شود. اين آدم به اين بزرگي، حافظ در جهان نظير ندارد. چيزهايي كه او گفته است من در تعجّب هستم كه چگونه به عقل او رسيده است كه اين حرف‌ها را زده است.

نظامي يك كاخ مجلّلي است، صناعي چشم است، آقا است، سرور است، مولوي پيش او شاگردي مي‌كند. عطار همين‌طور آن‌ها آدم‌هاي بزرگي بودند، نمي‌خواهيم بگوييم معصوم بودند ولي بالاخره مردان بزرگي بودند، پدر مجلسي اوّل از كبار فقها است، ولي ايشان مي‌فرمايد: در شب‌هايي كه حال داشتيد، توصيه مي‌كند مي‌گويد سري به صناعي و عطّار بزنيد، اگر او امروز بود با او چه كار مي‌كردند، استكان او را جدا مي‌گذاشتند. مجلسي اوّل مي‌گويد اگر بعضي از شب‌ها حال داشتيد يك سري به صناعي بزنيد، يك سري به عطّار بزنيد. معصوم نيست، تخصّصي است، اين‌ها را براي غير متخصّص ننوشتند. يك آدم عوام بخواند و بگويد اين يعني چه؟

مي‌گويند يك نفر نحوي داشت به شاگرد خود درس مي‌داد، مي‌گفت: وقی، يقي؛ امر آن ق مي‌شود يعني نگه دار. تثنيه آن قيا مي‌شود يعني نگه داريد، جمع آن «قُوا» مي‌شود يعني نگه بدار.

در قرآن خوانديد «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً»[7] آمد گفت آقا اين چيست كه صداي خروس در مي‌آورد، اين‌كه درس نشد دارد صداي خروس در مي‌آورد، «قُوا» مي‌گويد. اين‌ها را براي متخصّص نوشتند، نه اين‌كه هر كس از راه برسيد حاشيه بزند. آقا به نظر من…. نظر تو چيست. نظر تو براي خودت خوب است.

پیدایش اختلاف با سکوت نکردن نادان

جانم به قربان حضرت مجتبي كه در اين ماه ولادت او است، ایشان فرمود: «لَوْ سَكَتَ الْجَاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ»[8] نادان اگر سكوت كند اختلاف در دنيا پديد نمي‌آيد، تمام اختلافات براي حرف زدن نادان است.

راوی بودن تمام دواوین عرب

حالا غرض من اين است آن مقدّمه‌ي مرحوم قزويني را بخوانيد كه ما مواظبت نكرديم، ديوان بايد راوي داشته باشد ولي در عرب‌ها تمام دواوين راوي دارد. من نمي‌دانم چرا حتّي بعضي از ادباي شيعه‌ي عرب برخي مواقع سهل‌انگاري مي‌كنند، ديوان سيّد الاباطح، ابوطالب (سلام الله عليه) تحقيقاً چاپ شده است حتّي چاپ سنگي آن قبلاً بوده است، ولي آن چاپ تحقيقي كه خيلي مهم است و از مخطوطات قديمي گرفته شده است چاپ شده است.

نواده‌های حضرت قمر بنی هاشم راویان دیوان حضرت ابو طالب

من نگاه كردم و تحقيق كردم، ديدم راويان ديوان دو تن از نواده‌هاي حضرت قمر بني هاشم هستند، ببينيد چقدر زيبا است، چقدر لطيف است. حضرت ابوطالب ديوان داشته باشد، راويان او از نواده‌هاي حضرت عباس بن امير المؤمنين باشند ولي حتّي اين ادباي عرب هم متأسّفانه توجّه نكردند. اوّل كسي كه شايد در اين‌جا و در اين زمان باشد.

FatemiNia-13940405-Sahifeh11 (28)

لامیّه‌ی حضرت ابوطالب

 حضرت ابوطالب از كبار شعراء است، يك لاميّه‌اي دارد ابن كثير شامي سنّي است،‌كتابي به نام البداية و النّهاية دارد، چند جلدي نزد اين فقيه است، نزد من هم وجود دارد. در آن‌جا مي‌گويد لاميّه‌ي ابوطالب در دنيا نظير ندارد با اين همه تعصّب او؛ كه وقتي حضرت زهرا بالا سر پدر بزرگوارش گريه مي‌كرد و مي‌گفت:     

«وَ أَبْيَضَ يُسْتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ             ثِمَالُ الْيَتَامَى عِصْمَةٌ لِلْأَرَامِل‏»[9]

اين از ابيات اين لاميّه است.

به وجود آمدن یازده نسل از حضرت خدیجه

امّا خديجه‌ي كبري از زنان اوّل كسي بود كه ايمان آورد. ثروت بسيار بزرگي داشت، تمام اين‌ها را در راه اعلاي كلمه‌‌ي خدا داد. چقدر زحمت كشيد، چقدر اين خانم لياقت داشت، لياقت او از عقول ما خارج است، آن‌قدر لیاقت كه از نسل او يازده امام به وجود بيايد.

يك روحاني مي‌گفت كسي جلوي من را گرفته بود، گفت: چندم ماه است؟ گفتم نمي‌دانم. گفت پس اين لباس را براي چه پوشيدي. من هم نمي‌دانم. آن شاعر شايد مي‌دانست مي‌گويد:

تقدير به يك ناقه نشانيد دو محمل                   ليلاي حدوث تو و سلماي قدم را

ما از اسرار خدا خبر نداريم، خود او مي‌داند. خديجه‌ي كبري مادر امامان، مادر صديقه‌ي كبري است. چه دختري، چه دامادي، چه فرزنداني، چه نسلي! چقدر اين خانم بابركت بود. هميشه به ياد آن‌ها باشيد، درود و تحيّات براي آن‌ها بفرستيد، نمك‌شناسي كنيد. چقدر آن‌ها بزرگ بودند.

عام الحزن نام‌گذاری سال وفات حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب

 پيغمبر اكرم سال وفات اين دو بزرگوار را ابوطالب و خديجه را عام الحزن گذاشت يعني سال قصّه، سال اندوه. مدام پيغمبر اكرم در خانه مي‌نشست، كمتر بيرون مي‌رفت. وقتي ابوطالب از دنيا رفت، جنازه‌ي او را مي‌بردند پيغمبر اكرم جلوي جنازه حركت مي‌كرد، مي‌گفت: عمو جان خدا جزاي خير به شما دهد كه صله‌ي رحم فراواني كردي، عنايات زيادي كردي، به دين خدا كمك كردي و امّا جناب خديجه امّ المؤمنين (سلام الله عليها) در مكّه، منطقه‌اي به نام حجون است كه در آن‌جا پيغمبر اكرم حضرت خديجه را با دست خود در قبر گذاشت. سيّد انبياء، آقاي پيامبران يك نفر را با دست خودش در قبر بگذارد.

 


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[1]– بحار الأنوار، ج ‏95، ص 83.

[2]– سوره‌ی نبأ، آیه 26.

[3]– نهج البلاغة، ص 526.

[4]– بحار الأنوار، ج ‏18، ص 202.

 [5]– بحار الأنوار، ج ‏95، ص 83.

[6]– سوره‌ي نساء، آيه 79.

[7]– سوره‌ي تحريم، آيه 6.

[8]– بحار الأنوار، ج ‏75، ص 81.

[9]– الكافي، ج ‏1، ص 449.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *