در دوران رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)

امام حسن مجتبى (علیه السلام)در دوران حيات نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله) ديده به جهان گشود و مدت هفت سال و نيم از عمر شريف خود را در کنف حمايت آن بزرگوار سپرى نمود. آن سال هاى هرچند اندك براى ساختن نمونه کوچكى از شخصيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) براى امام حسن (علیه السلام)کافى به نظر مى رسيد تا شايستگىِ نشانِ بزرگى را که جد بزرگوارش بدو بخشيد، بيابد. آن گاه که بدو فرمود: «اشبهت خلقي و خُلقي[1] ; [حسن جان] تو در شمايل و اخلاق شبيه من هستى».

پيامبر عظيم الشأن اسلام (صلى الله عليه وآله) شخصيتى بود که مسئوليت هدايت و مراقبت از امت اسلامى و مسئوليت تبليغ رسالت و اجراى آن و حمايت و پشتيبانى آينده آن را به دوش داشت و انجام اين کار را با ايجاد تعهداتى لازم در اين زمينه، عملى ساخت زيرا او از طريق وحى به نقش رهبرى مهمى که در آينده، از اين کودك نورسيده انتظار مى رفت، آگاه و بر آماده سازى وى براى ايفاى اين نقش، مأموريت داشت.

بدين ترتيب که اين کودك را به گونه اى بى مانند و متناسب با مسئوليت هاى بزرگ وى تربيت کند و آن بزرگوار را در زمينه ارشاد و رهبرى مسلمانان شايستگى لازم ببخشد. آن جا که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) به امام حسن (عليه السلام)فرمود: «اشبهتَ خَلقي و خُلقي» خود، نشانِ شايستگى و سزاوارى امام (علیه السلام)به آن منصب الهى به شمار مى آيد که همان وراثت رسالت و خلافت نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) پس از خلافت وصىّ او على بن ابى طالب(علیه السلام)تلقى مى شود.

يكى از مسئوليّت هاى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) ايجاد فضاى مناسب براى امّتى بود که آن را ملزم مى ساخت در راستاى حفظ رهبرى الهى خويش، هيچ گاه به تلاش هايى که در جهت ربودن حق مشروعش انجام مى پذيرفت، تن در ندهد و براى پرهيز از تباهى ارکان و پايه هايى که ديدگاه هاى اعتقادى و سياسى اش بر آن استوار بوده و اسلام سعى در ژرفا بخشيدن و تحكيم آن در نهاد مسلمانان داشت، تحت تأثير اعمال حيله گرانه و نيز دگرگون سازى حقايق، قرار نگيرد.

از اين رو، به هدفى که نبىّ اکرم (صلى الله عليه وآله) بدان اشاره مى کرد و در تأکيدات مكرّر خود بر نقشى که از امام حسن و برادرش(عليهما السلام) انتظار داشت، پى مى بريم از جمله آن جا که فرمود:

«إنّهما امامان قاما او قعدا»;[2]

آن دو [حسن و حسين] دست به قيام بزنند يا نزنند، امام و پيشوايند»

و «انتما الامامان، ولأمكمّا الشفاعة»;[3]

شما دوتن [حسن و حسين] امام و پيشواييد و مادرتان از ناحيه خدا حق شفاعت دارد.

به حسين (علیه السلام)نيز فرمود:

[حسين جان!] تو خود سيّد و سالارى و فرزند سيّدى و برادر سيّد و سالار، تو خود، امام و پيشوا، فرزند امام و برادر امام هستى، تو حجت خدا، فرزند حجّت و برادر حجت خدا مى باشى، تو پدر ٩ حجّت الهى هستى که نهمين تن، قائم آن هاست.[4]

درباره امام حسن (علیه السلام)نيز فرمود:

[امام حسن] سالار جوانان اهل بهشت، حجت الهى بر مردم است، فرمان او فرمان من و سخنش سخن من است. هرکس از او پيروى کند از من و آن که از فرمانش سرپيچى کند، از من نيست.[5]

قابل ملاحظه است که نبى اکرم (صلى الله عليه وآله) براى ارتباط دادن امور مربوط به آن دو بزرگوار به خود، تأکيد دارد آن جا که مى فرمايد:

«أنا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»;[6]

با آن کس که باشما از در صلح و آشتى درآيد، آشتى و با آن که با شما سر خصومت و دشمنى داشته باشد، دشمنم.

انس بن مالك مى گويد: روزى امام حسن (عليه السلام)، بر پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) وارد شد، خواستم او را از پيامبر دور کنم، حضرت فرمود:

«ويحك يا انس! دع ابني و ثمرة فؤادي، فانّ من آذى هذا آذاني و مَن آذاني فقد آذى اللّه»;[7]

واى بر تو انس! فرزند دلبندم را به حال خود رها آن هرکس او را بيازارد مرا آزرده و آن که مرکبيازارد، خدا را آزرده است.

رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) همواره دهان امام حسن و گلوى امام حسين (عليهما السلام) را غرق بوسه مى ساخت، گويى حضرت با اين کار مى خواست اذهان مردم را به ماجراى مهمّى که به شهادت آن دو بزرگوار ارتباط داشت، متوجه گرداند و مراتب مهر و محبّت متقابلى را که با يكديگر داشتند، ابراز دارد و آن ها را مورد تأييد قرار دهد.

امام حسن (علیه السلام)محبوب ترين مردم نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به شمار مى آمد، بلكه عشق و علاقه رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) به امام حسن و برادرش حسين (علیه السلام)به پايه اى بود که حضرت سخنرانى خود را قطع مى کرد و از منبر فرود مى آمد و آن دو بزرگوار را در آغوش مى گرفت. همگان مى دانستند که نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) در موضع گيرى هاى خويش، هيچ گاه تابع خواسته ها و عواطف و احساسات شخصى نيست، بلكه بر اين بود که مسلمانان را به عظمت و مقام و جايگاه برجسته اين دو امام همام، آگاه سازد.

آن چه ياد آورى شد بيانگر راز احاديث و روايات فراوانى است که در مورد امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده است، از جمله:

در روايتى که درباره امام حسن (علیه السلام)فرمود آمده است:

«اللّهمّ إنّ هذا ابني و انا احبّه فاحبّه و احبّ مَن يحبّه»;[8]

خدايا! حسن فرزند من است و من به او سخت علاقه مندم، تو نيز او و دوستدارانش را دوست بدار.

نيز فرمود:

«احبّ اهل بيتي إلىّ الحسن والحسين»;[9]

محبوب ترين اعضاى خاندانم نزد من حسن و حسين اند…

پيام هاى روز مباهله

برخى از کشيشان مسيحى نجران نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شرفياب شده و در مورد حضرت عيسى (علیه السلام)با آن بزرگوار به بحث و مناظره پرداختند و دلايلى را که حضرت بر آنان اقامه کرد پذيرا نشدند، سرانجام تصميم گرفتند در پيشگاه خدا مباهله انجام داده و لعنت جاودان و عذاب زود هنگامش را نثار دروغگويان سازند.

قرآن کريم اين رخداد بزرگ را در اين فرموده خدا در تاريخ رسالت اسلامى ثبت کرده  است:

(إِنَّ مَثَلَ عيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ)[10];

(به راستى مثال [حضرت] عيسى در پيشگاه خداوند نظير [حضرت] آدم است که او را از خاك آفريد و سپس بدو فرمود: موجود باش، او نيز فوراً موجود شد * اين موارد، حقيقتى است از جانب پروردگارت بنابراين، ترديدى به خود راه مده * هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسيده بازهم کسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، بدان ها بگو: بياييد ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خود را دعوت کنيم، آن گاه مباهله انجام دهيم و لعنت خدا را نثار دروغگويان سازيم).

سران مسيحيان «سيّد» «عاقب» و «أهتم» پس از تعيين روز مباهله وقتى به منازل خود بازگشتند به يكديگر گفتند: اگر اين شخص با طرفدارانش با ما به مباهله پرداخت، با او مباهله خواهيم کرد زيرا در اين صورت پيامبر نيست. ولى اگر تنها با اعضاى خاندانش به مباهله با ما اقدام کرد حاضر به مباهله با وى نخواهيم شد زيرا اگر اواعضاى خاندانش را براى انجام مباهله حاضر کند دليل بر راستگويى وى خواهد بود.

رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) به اتفاق على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) به مباهله آنان رفت، مسيحيان خواستار آشنايى با بيوگرافى افراد شدند بدان ها گفته شد: اين مرد،

پسر عمو و وصىّ و داماد او على بن ابى طالب و اين زن، دخت گرامى اش فاطمه و اين دو نوجوان فرزندانش حسن و حسين اند، مسيحيان با مشاهده اين صحنه پراکنده شده و به رسول خدا (صلى الله عليه وآله)عرضه داشتند: ما خواسته شما را برآورده مى سازيم، و شما نيز در عوض ما را از انجام مباهله معاف دار و رسول اکرم در پرداخت جزيه با آنان مصالحه کرد و به ديار خود بازگشتند.[11]

مفسران اتفاق نظر دارند که مقصود از «أبناءنا» در آيه شريفه، حسن و حسين اند.[12]

زمخشرى مى گويد: اين ماجرا [مباهله] خود دليلى در فضيلت اهل کساء تلقى مى شود که قوى تر از آن دليلى وجود ندارد.[13]

به مهمترين نكاتى که از ماجراى روز مباهله مى توان نتيجه گرفت ذيلاً اشاره مى شود:

نخست: نمونه هاى زنده

حضور امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در ماجراى مباهله مسأله اى عادى نبود، بلكه به مفاهيم و پيام هاى مهمى ارتباط داشت که مهمترين آن ها عبارت از اين بود که: وقتى رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) خود و افرادى که شخصيت آنان را در روند کمال رسالت، رأس هرم تلقى مى کرد، آماده جانفشانى بودند; افزون بر اين که اين افراد، نزديكان آن بزرگوار نيز به شمار مى آمدند. بنابراين، امكان نداشت رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) نعوذ بالله در ادعاى خويش دروغگو باشد چنان که سران قبايل مسيحى که براى انجام مباهله نزد آن حضرت آمده بودند نيز بدين معنا پى برده و آن را مورد تأييد قرار دادند. هم چنين بر جنبه از خود گذشتگى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در راه رسالت خويش و اطمينان به رسالتى که مردم را به سوى آن فرا مى خواند، دلالت دارد.

دوم: در خدمت رسالت

امام حسن و برادرش امام حسين (عليهما السلام) را در کودکى برجسته ترين الگو و نمونه عينى اسلام به شمار آوردن، برخاسته از آگاهى مكتبى بى شائبه اى است که با دليل و برهان به ثبوت رسيده است. اين دلايل، قاطعانه تأکيد دارد که ائمه اطهار(عليهم السلام)در کودکى، از جايگاه برجسته اى برخوردار بوده اند که به آنان شايستگى پذيرش امانت الهى و رهبرى حكيمانه و آگاهانه امت را مى بخشيد. چنان که تاريخ چنين مواردى را درباره هريك از امام جواد(علیه السلام)و حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به ثبت رسانده است آن جا که اراده الهى تعلق گرفت تا اين دو بزرگوار مسئوليت هاى رهبرى خويش را در دوران نخست زندگى خود، به دوش کشند و تحمّل چنين مسئوليتى براى کسانى که خداوند آنان را مشعل داران دين و آيين خود و نگاهبان بندگان خويش مقرر داشته، کار شگفتى تلقى نمى شود.

قرآن کريم از عيسى بن مريم (علیه السلام)سخن به ميان آورده و مى فرمايد:

(فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا);

گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوييم * عيسى لب به سخن گشود و گفت: من بنده خدايم، او به من کتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.

هم چنين خداى سبحان در مورد حضرت يحيى(علیه السلام)فرموده است:

(يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا);

اى يحيى! کتاب خدا را با قوّت بگير و ما فرمان نبوّت را در کودکى به او داديم. امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در کودکى نيز در سطح بالايى از پختگى و کمال انسانى قرار داشتند به گونه اى که از تمام شايستگى هايى که آنان را مورد توجه و عنايت الهى قرار مى داد، برخوردار و شايسته نشان هاى افتخار فراوانى بودند که اسلام بر زبان پيامبر بزرگ خدا به آن دو بزرگوار عطا کرده  بود تا قادر بر پذيرش مسئوليت هاى بزرگ باشند.

از آن جا که حاضران در مراسم مباهله شريك در دعوى به شمار مى آمدند بنابراين، على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) نيز در دعوى و فراخوان براى اثبات مباهله شريك تلقى مى شدند و اين خود، يكى از برجسته ترين فضايلى است که خداوند آن را مخصوص اهل بيت پيامبرش قرار دارد.[14]

انديشمندان مسلمان حضور در ماجراى مباهله را براى امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)فضيلت دانسته اند از جمله: ابو علان يكى از پيشوايان معتزله مى گويد: قضيه مباهله، دليل بر اين است که امام حسن و امام حسين (علیه السلام)در آن زمان به سن بلوغ رسيده بودند، زيرا انجام مباهله از غير بالغان جايز نيست.[15]

مؤيد اين مسأله، شرکت اين دو امام همام در بيعت رضوان و گواهى آنان براى مادرشان زهرا(عليها السلام) در ماجراى نزاع وى با ابوبكر پيرامون غصب فدك است. و ديگر سخنان و مواضعى که نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) در مناسبت هاى گوناگون در قبال اين دوبزرگوار اتخاذ فرمود نيز دليل بر اين مدعاست.

همه اين امور در روند برنامه اى جريان مى يافت که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)مصمم بود بدين وسيله در مردم ايجاد آمادگى روحى نمايد و بدانان بفهماند که پيشوايان اهل بيت قادرند در نوجوانى مسئوليتى الهى را پذيرا شوند.

سوم: اتّخاذ سياست هايى اجتناب ناپذير

آن گاه که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) خاندان خويش را در ماجراى مباهله شرکت داد، فراسوى اين حادثه مجموعه اى از اهداف تربيتى و سياسى قرار داشت از جمله:

الف- حضور عنصر زن در رخدادى دينى و سرنوشت ساز نظير مباهله که در وجود مقدس فاطمه زهرا(عليها السلام) برجسته ترين نمونه زن مسلمان، تبلور داشت تنها در جهت محو و نابودى مفهوم جاهلى تنفرآميزى صورت پذيرفت که کوچكترين ارزشى براى زن قائل نمى شد، بلكه او را منبع شقاوت بلا و مصيبت و موجب ننگ و عار و خواستگاه خيانت تلقى مى کردند[16] و براى هيچ يك از آنان قابل تصور نبود که ببينند زن در چنين مسأله حساس و مهمّى، بلكه مسأله مقدسى از اين دست، شرکت جويد تا چه رسد به اين که شريك دعوى به شمار آيد و در جهت پابرجا ساختن مباهله فراخوانده شود.

ب- حضور امام حسن و امام حسين (علیه السلام)در ماجراى مباهله به عنوان فرزندان رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) با اين که آن دو در حقيقت فرزندان صديقه کبرى فاطمه زهرا(عليها السلام)به شمار مى آمدند، دليلى مهم محسوب شده و از مفهومى ژرف برخوردار است. چرا که به دلالت آيه شريفه مباهله، حسن و حسين (عليهما السلام) را که -فرزندن دختر پيامبرند- مى توان فرزندان رسول اکرم (صلى الله عليه وآله)خواند زيرا آن حضرت پس از آن که به مسيحيان نجران وعده فراخواندن فرزندانش را داد، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)را با خود آورد.[17] افزون بر آن چه اندکى قبل بدان اشاره شد، هدف رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از اين کار، ريشه آن ساختن مفهوم جاهلى ميان مردم بود که فرزندان واقعى را تنها، فرزندان پسر دانسته و در مورد فرزندان دختر چنين پندارى نداشتند.

با کليّه اقداماتى که نبى اکرم (صلى الله عليه وآله) در روز مباهله در جهت اصلاح اين مفهوم جاهلى انجام داد، ملاحظه مى کنيد که برخى، هم چنان بدان پايبند ماندند که اين پايبندى در بعضى نظريه هاى فقهى پيرامون تفسير آيه شريف (يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ; خداوند شما را در خصوص فرزندانتان سفارش مى کند که پسر دو برابر دختر ارث مى برد.) به چشم مى خورد، که ارث ويژه فرزندان پسر به شمار آمده و فرزندان دختر از آن محروم گشته اند.[18]

با اين که روش جبهه مخالفِ اهل بيت از ناحيه حكّام و فرمانروايانِ قدرتمند، به شدت پشتيبانى مى شد تا پا برجا و تثبيت گردد، ولى در برابرشان مانعى استوار وجود داشت که به هنگام وارونه جلوه دادن حقايق و جعل تاريخ، راه را بر آنان مى بست و اين همان وجود مقدس اهل بيت(عليهم السلام) بود که از برترين دلائل و براهين و شواهد قرآنى و حديث متواتر برخوردار بود و نيز بيانات متعدد نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) در مورد اهل بيت که عده زيادى از صحابه آن حضرت با آن ها آشنايى داشته و آن ها را ديده و شنيده بودند و از صحابه، به مسلمانان ديگر انتقال يافته بود، شاهد ديگرى براين مدعا بود.

مى سزد اندکى از تلاش هايى را که در جهت نفى فرزندى حسنين(عليهما السلام) از رسول خدا صورت مى گرفت، يادآور شويم:

١. ذکوان غلام معاويه مى گويد: روزى معاويه گفت: مبادا بشنوم کسى اين دو جوان (امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) ) را فرزندان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بنامد، عوض آن بگوييد: فرزندان على (عليه السلام).

ذکوان اظهار مى دارد: مدتى بعد معاويه به من فرمان داد نام فرزندانش را از حيث رتبه و جايگاه ثبت نمايم، من نيز پسران و فرزندان پسرانش را يادداشت کرده  و از ذکر نام فرزندان دخترانش خوددارى نمودم و سپس نوشته را نزد او بردم وقتى در آن نگريست گفت: واى بر تو! از يادداشت کردن نام بيشتر فرزندانم غفلت کرده  اى!

ذکوان پرسيد: کدام فرزندان؟

معاويه گفت: مگر فرزندان فلان دخترم فرزندان من به شمار نمى آيند؟ در پاسخ او گفتم: خدايا! اين چه سخنى است؟! فرزندان دخترانت، فرزندان تو به شمار مى آيند، ولى فرزندان فاطمه فرزندان رسول اکرم (صلى الله عليه وآله)تلقى نمى شوند؟!

گفت: به تو چه مربوط؟ خدا مرگت بدهد! هيچ کس نبايد اين سخن را از تو بشنود.[19]

٢. امام حسن (علیه السلام)در احتجاج با معاويه، فرمود:

رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) در ماجراى مباهله از ميان همه مردم پدرم را به عنوان نفوس و من و برادرم را به عنوان فرزندان و مادرم فاطمه را به عنوان زنان براى انجام اين کار با خود همراه بُرد. بنابراين، ما خاندان پيامبر و گوشت و خون و روح و روان او به شمار آمده، از اوئيم و او از ماست.[20]

٣. رازى پس از يادآورى دلالت اين آيه شريف (و مِن ذريته داود و سليمان و ايّوب و يوسف… و زکريا و يحيى و عيسى) بر فرزندى حسنين نسبت به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در تفسير آن مى گويد «گفته مى شود: امام باقر(علیه السلام)در برابر حجّاج بن يوسف در مورد فرزندى حسن و حسين نسبت به رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)به اين آيه شريف استناد جست.[21]

٤. عمرو عاص با ارسال نامه اى به اميرمؤمنان (علیه السلام)به عيبجويى آن بزرگوار پرداخت و گفت: وى (على) حسن و حسين را فرزندان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى نامد. امير به فرستاده معاويه فرمود: «به دشمن و فرزندِ دشمن رسول خدا بگو: اگر حسن و حسين، فرزندان رسول اکرم (ص) نبودند، آن حضرت بدون فرزند پسر بود چنان که پدرت عاص مدعى اين معنا شد».[22]

امام حسن (علیه السلام)در مناسبت هاى مختلف و موارد گوناگون اين مسأله را آشكارا بيان داشته و تنها به اظهار و اثبات فرزندى اش به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بسنده نكرد، بلكه طى سخنانش بر اين که حق امامت و خلافت تنها از آنِ اوست و هيچ گاه به معاويه و امثالش نخواهد رسيد، تأکيد مى فرمود. زيرا معاويه نه تنها از اوصاف و ويژگى هاى درخور و شايسته خلافت برخوردار نبود، بلكه به ويژگى هاى ضدّ آن آراسته بود.

امام مجتبى در موارد متعددى به ويژه در اين مورد به ايراد سخن پرداخته است:

١. وى بى درنگ پس از شهادت پدر بزرگوارش طى سخنانى فرمود:

«ايها الناس مَن عرفني فقد عرفني و مَن لم يعرفني فأنا الحسن بن علي و أنا ابن النبيّ و أنا ابن الوصيّ»;

مردم! هرکس مرا مى شناسد، خود به خوبى مى داند و آن کس که نمى شناسد من حسن بن على و فرزند نبى اکرم و فرزند وصىّ او هستم.

٢. روزى معاويه از امام حسن (عليه السلام)خواست بر فراز منبر رود و سخن بگويد.

امام (علیه السلام)بر منبر بالا رفت و به ايراد سخن پرداخت و چنين فرمود: من فرزند،…

من فرزند… تا اين که فرمود: اگر ميان زمين و آسمان در جستجوى فرزندى براى پيامبرتان باشيد کسى را غير از من و برادرم حسين نخواهيد يافت.[23]

گواهى حسنين (عليهما السلام) بر عهدنامه ثقيف

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در عهدنامه اى که براى قبيله ثقيف نوشت، امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) را بر آن گواه گرفت و گواهى اميرمؤمنان و آن دو بزرگوار(عليهم السلام)را در آن ثبت نمود.

ابو عبيد مى گويد: جنبه فقهى اين حديث اين است که رسول خدا (صلى الله عليه وآله)گواهى امام حسن و امام حسين را اثبات نمود و نظير آن از برخى تابعان نيز نقل شده که گفته اند: گواهى کودکان ثبت مى شود و سلسله و دودمان آنان مورد پذيرش بوده و عملى پسنديده است و اکنون در سنّت پيامبر نيز چنين عمل مى شود.[24]

آيا واقعاً رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) به هيچ يك از صحابه دست نيافته بود که وى را بر اين عهدنامه بس مهم که ارتباط به سرنوشت عده زيادى از مسلمانان به غير از اين دو کودك داشت، گواه بگيرد؟! آيا زمانى که هيئت نمايندگى ثقيف حضور پيامبر شرفياب شدند و رسول خدا براى آنان عهدنامه اى نگاشت، حضرت تنها به سر مى برد که براى گواه گرفتن، به دو آودك زير پنج سال نياز حاصل کرد؟

اندك مراجعه اى به متون تاريخى، چنين احتمالى را فوق العاده بعيد مى داند زيرا اين متون به صراحت گوياى اين است که رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) دستور داد براى هيئت نمايندگى ثقيف در مسجد سرا پرده اى زدند تا به قرآن گوش فرا دهند و مردم را هنگام نمازگزاردن مشاهده کنند، خالدبن سعيد بن عاص در آن جمع حضور داشت و خالدبن وليد نويسنده آن عهدنامه نيز حاضر بود ولى با اين وصف هيچ يك بر آن نوشتار گواهى ندادند.[25]

از اين ماجرا پى مى بريم که رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) خواست به ارج و مقام حسنين اشاره کند و به مسلمانان بفهماند اين دو بزرگوار در جهت پذيرش مسئوليت هاى بسيار مهمى حتى در قراردادها و پيمان نامه هاى مهم سياسى نظير اين پيمان نامه به خصوص که با قبيله ثقيف، سرسخت ترين دشمنان اسلام و مسلمانان به نگارش درآمد، از شايستگى لازم برخوردارند.

حضور حسنين(عليهما السلام) در بيعت رضوان

نزد مورخان معروف است که امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در بيعت رضوان حضور يافته و در بيعت با رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) شرکت جستند.

شيخ مفيد(قدس سره) مى گويد: «از دلايل کمال اين دو بزرگوار و حجتى که خداوند اختصاص به آن دو داده اين است که رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) با حسن و حسين بيعت کرد و ظاهراً با کودکى غير از آن ها بيعت نكرده است».[26]

مشخص است که انجام بيعت، براى طرف ديگر الزامات و تعهداتى دربردارد تا مسئوليت هاى مشخصى را در ارتباط با آينده رسالت الهى و جامعه اسلامى پذيرا گردد و در برابر خطرات بسيارى که بعضاً متوجه آن ها مى شود، از آن ها حمايت و پشتيبانى نمايد و معناى عملى که رسول خدا (صلى الله عليه وآله) انجام داد اين بود که حضرت در حسنين(عليهما السلام) با اين که آودك بودند، شايستگى و قابليت پذيرش آن مسئوليت هاى مهم و وفاى به تعهداتى که خود را ملزم به اداى آن ها ساختند، در آن بزرگواران مى ديد.

پيشوايى حسن و حسين(عليهما السلام)

از نبى اکرم اسلام (صلى الله عليه وآله) روايت شده درباره امام حسن و امام حسين که در آن هنگام بيش از پنج سال نداشتند فرمود:

 «الحسن والحسين امامان قاما او قعدا»[27];

حسن و حسين دست به قيام بزنند يا نزنند، امام و پيشوايند .

با اين بيان اهميت و ژرفاى دلالت اين حديث در معنايش مشخص مى شود و ملاحظه مى کنيم که امام حسن (علیه السلام)در پاسخ کسانى که در مورد صلح وى با معاويه معترض بودند، به اين گفته استناد مى جست.

 منبع: کتاب پیشوایان هدایت 4 – سبط اکبر؛ حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


 

[1]– حیاۀ الامام الحسن 1/67، سیرۀ الائمۀ الاثنی عشر حسنی 1/513، صلح امام حسن از فضل الله 15 به نقل از غزالی در احیاء العلوم و در زمینه شباهت امام حسین به جد بزرگوارش به تاریخ یعقوبی، 2/226 چاپ صادر، بحار ج 10، اعیان الشیعه ج 4، علامه محقق احمدی از آن را از کشف الغمه ص 154، نقل کرده است. فصول المهمه مالکی، الاصابه 1/328، کفایۀ الطالب 267، تهذیب تاریخ ابن عساکر 4/202، ینابیع الموده 137، تاریخ الخلفاء 126-127، التنبیه و الاشراف 261.

[2]=- اهل البيت، از توفيق ابو علم ٣٠٧، ارشاد مفيد ٢٢٠ ، کشف الغمه ٢/159، علل الشرايع 1/211، مناقب ابن شهر آشوب 3/367 و از آن به خبر مشهور یاد کرده است.

[3]– اثبات الهداه 5/52، الاتحاف بحب الاشراف 129.

[4]-‌ ينابيع المودة ١٦٨ ، اثبات الهداه 5/129.

[5]– فرائه السمطين 2/53، امالى صدوق ١٠١ ، براى دست يابى به رواياتى که امامتِ امام حسن (ع) را ثابت مى کند به ینابیع المودۀ ص 441 و 442 و 443 و 487 به نقل از مناقب، و فرائد السمطین 2/ 104- 134- 153- 259 و در حواشى آن از منابع ذيل غاية المرام ٣٩ و کفاية الاثر که در پايان خرائج و جرايح ٢٨٩ به چاپ رسيده و عيون اخبار الرضا باب 6، ص 32 و بحار الانوار 3/303 و 36/283 و 43/248 مراجعه شود.

[6]– تهذیب تاریخ ابن عساکر 4/205 و 206 و 207، الغدیر 4/124.

[7]– اهل بیت، از توفیق ابو علم 274، سنن ابن ماجه 1/51.

[8]– تهذیب تاریخ ابن عساکر 4/205 و 206 و 207، الغدیر 7/124.

[9]– براى دست يابى به بسيارى از اين روايات، به دو منبع قبلى مراجعه شود، سيرتنا و سنّتا: ١١/15، فضائل الخمسه من الصحاح السته، فرائد السمطين، بيان شرح حال امام حسن و امام حسين از تاريخ ابن عساکر، تحقيق محمودى، فصول المهمه مالكى، شرح حال امام حسن (ع) از انساب الأشراف، نورالابصار.

[10]– آل عمران، آیات 59- 61.

[11]– به تفسير قمى ١/101، قرشی 1/88- 99 مراجعه شود. جمع زيادى از راويان و مفسران ماجراى مباهله با اهل کساء را خلاصه يا به نحو مشروح، نقل کرده  اند در اين خصوص به حياة السياسية للأمام الحسن ص ١٨- 19 و المیزان فی تفسیر القرآن 3/368 چاپ اعلمی مراجعه شود.

[12]– مجمع البيان 2/452، التبیان 2/485، تفسیر رازی 8/80، حقائق التأويل ١١٤ و در آن آمده است که علماء اتفاق نظر دارند…

[13]– کشاف ١/370، صواعق المحرقه ١٥٣ به نقل از کشاف به ارشاد شيخ مفيد ٩٩ و تفسير الميزان ١ /238 مراجعه شود.

[14]– به تفسير الميزان، ٣/224 و دلائل الصدق ٣ بخش ١ ص ٨٤ مراجعه شود.

[15]– اين مطلب را ابو حيّان در « البحر المحيط » در تفسير آيه مباهله از ابو علان نقل کرده  است.

[16]– الصحيح من سيرة النبى الاعظم ١/45- 47.

[17]– تفسير رازى ٨/81، فتح الغدير ١ /374، تفسير نيشابورى در حاشيه تفسير طبرى ٣ /214، تبیان 2/485 به نقل از ابوبکر رازی (غیر از فخر رازی)، مجمع البیان 2/452، الغدیر 7/122 به نقل از مجمع البیان و تفسیر قرطبی 4/104.

[18]– الحیاۀ السیاسیۀ للامام الحسن 27- 28.

[19]– کشف الغمه اربلی 2/173 چاپ دار الاضواء.

[20]– ینابیع الموده ٤٧٩ به نقل از زرندى مدنى و ص ٤٨٢ و ٥٢ ، تفسير برهان ١/286.

[21]– تفسیر رازی 13/66، فضائل الخمسه ومن الصحاح السته 1/247 به نقل از تفسیر رازی.

[22]– اشاره به آيه پايانى سوره کوثر« إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ».

[23]– مناقب ابن شهرآشوب ٤/12 به نقل از عقدالفريد و مدائنى.

[24]– . الاموال ٢٧٩ ٢٨٠ ، به ترتيب الادارية ١/102 مراجعه شود.

[25]– الحياة السياسية الامام الحسن، از عاملى ٤٤

[26]–  ارشاد ٢١٩ ، فدك از قزوينى حاشيه ١٦ به نقل از ارشاد.

[27]– به علل الشرايع ١/ 211 مراجعه شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *