پس از رخدادهاى گوناگون و دردناك و نبردهاى خونينى که ميان پيامبر و مسلمانان با قريش و يهود صورت پذيرفت، رسالت اسلامى توانست در مسير پيشرفت خود گام هاى بلندى بردارد و مسلمانان طى آن به آيانى مشخص و نظامى مستقل و قدرتى که در عرصه هاى گوناگون روى آن حساب مى شد، دست يابند.

مسلمانان به زيارت کعبه اشتياق فراوان نشان مى دادند و هر گاه در نمازهاى خود رو به کعبه مى ايستادند از آن ياد مى کردند. در برهه اى از عمر رسالت اسلامى، پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به دستور خدا فرمان يافت به انجام يكى از احكام واجب اسلام بپردازد. از اين رو، تصميم به حج گرفت و به اتخاذ اقدامات و تدابير لازم براى چنين امرى همت گمارد و اعلان داشت وى بر ضدّ قريش يا ديگران، تصميم جنگ ندارد.

قريش با آگاه شدن از ماجرا جملگى تصميم گرفتند هر چند با زحمت و زيان، از ورود حضرت به مكه جلوگيرى به عمل آورند. از اين رو، خالد بن وليد را در رأس گروهى جنگجو به مسير حرکت حضرت اعزام کردند تا راه را بر آن بزرگوار ببندد.

با فرود آمدن پيامبر و مسلمانان در منطقه « جحفه » آب آشاميدنى که در اختيار داشتند تمام شد و به آب دسترسى نيافتند، سقاها را در پى آب فرستادند ولى به جهت دو دلى و ترديد و بيم از قريش، امكان دست يابى به آب برايشان ميسر نگشت. در چنين موقعيتى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)على(عليه السلام)را خواست و او را همراه با سقاها براى تهيه آب اعزام نمود سقاها ترديدى نداشتند که على(عليه السلام)نيز مانند افراد قبلى بدون دست يابى به آب باز خواهد گشت، به هر ترتيب رهسپار اين مأموريت شدند، على(عليه السلام) به حرکت خود ادامه داد تا به منطقه «حرار» رسيد و آب بر گرفت و مرکب هاى حامل آب را با سر و صدا و آشكارا نزد پيامبر اکرم آورد زمانى وى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)وارد شد پيامبر تكبير گفت و در حق آن بزرگوار دعاى خير فرمود. [1]

قريش، پيامبر اسلام را ناگزير ساخت تا از راهى که به مكه منتهى مى شد، تغيير مسير حضرت را به راهى ناهموار تغيير داد و از « أسلم » مسير دهد و مردى از قبيله آن جا به ثنية المراد و سپس در حديبية فرود آمدند. قريش بارها تلاش کرد بر مسلمانان حمله ور شده و به فرماندهى خالد بن وليد با آنان به نبرد بپردازد، ولى على(عليه السلام) و جمعى از دلاور مردان سپاه اسلام از آن حملات جلوگيرى و در تمام تلاش هاى خصمانه قريش فرصت را از آنان سلب کردند[2]. قريش با مشاهده عزم و اراده و پافشارى رسول اکرم و مسلمانان براى ورود به مكه، نا گزير با پيامبر اسلام از دَرِ گفت و گو در آمد. نمايندگانى براى مذاکره اعزام کرد که آخرين شان سهيل بن عمرو و حويطب، از قبيله عبد العزى بودند. ظاهراً آن گفت و گوها محدود به قضيه ورود به مكه در آن سال نمى شد[3]، بلكه امور ديگرى را به سود دوطرف نيز در بر داشت. روايت شده: على(عليه السلام)فرمود: روز حديبيه جمعى از مشرکان به سمت ما آمده و به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)گفتند: اى محمد! برخى از فرزندان و برادران و بردگان ما که به سوى تو آمده اند آشنايى به دين ندارند بلكه به جهت گريز از مسئوليت مراقبت از اموال و مزارع ما بدان ديار آمده اند، بنابراين، آن ها را به سوى ما باز گردان. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: اگر آن گونه که شما مدعى هستيد، آنان به دين آشنايى ندارند، ما آن ها را با دين آشنا خواهيم ساخت و افزود: اى جماعت قريش از کارهاى خود دست برداريد، در غير اين صورت خداوند کسى را که دلش را با ايمان، آزموده است. بر شما مسلط مى گرداند که با شمشير گردن شما را مى زند .

ابوبكر و عمر و مشرکان از رسول خدا پرسيدند: آن فرد کيست؟

حضرت فرمود: وى همان وصله کننده کفش است و آن لحظه اى بود که پيامبر کفش خود را براى وصله زدن به على(عليه السلام) سپرده بود. [4]

پس از توافق دوطرف در مورد مواد پيمان نامه، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) على بن ابى طالب(عليه السلام) را خواست و به او فرمود: على جان! بنويس «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ».

سهيل گفت: به خدا سوگند! من معناى رحمان را نمى دانم، بنويس باسمك اللهم.

مسلمانان گفتند : به خدا سوگند! جز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ» جمله ديگرى نبايد بنويسيم.

پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام)فرمود: بنويس «باسمك اللهم هذاماقاضى عليه محمد رسول الله; اين پيمان نامه اى است که محمد رسول خدا با قريش مى بندد.»

سهيل گفت: اگر شما را فرستاده خدا مى دانستيم، از زيارت خانه خدا بازتان نمى‌داشتيم و با تو نمى جنگيديم، بنويس: محمد بن عبدالله، رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: هر چند به تكذيب من بپردازيد، من فرستاده خدا هستم و سپس به على فرمود: کلمه رسول الله را محو آن عرض کرد: اى رسول خدا! دستم ياراى محو نبوت را از نام مبارك تو ندارد،پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آن نوشته را گرفت و خود به محو آن پرداخت و سپس به على فرمود: تو نيز به چنين وضعى مبتلا خواهى شد و به ناچار به آن تن در خواهى داد. [5]

    منبع: کتاب پیشوایان هدایت 2 – اميرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[1]– ارشاد/ 108، فصل 30، باب 3، در کشف الغمة 1/ 280 باب مناقب نظیر آن نقل شده است.

[2]– سیرة الائمه الاثنی عشر، از حسنی 1/ 217 به نقل از ابن اسحاق.

[3]– کنز العمال 10/ 473 غزوه حدیبیه.

[4]– ینابیع المودة/ 59، کنز العمال 13/ 173، فضائل  الخمسه فیروز آبادی 2/ 237.

[5]– تاریخ طبری 2/ 282، چاپ مؤسسه اعلمی، کامل 2/ 404.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *