امام على بن ابى طالب(عليه السلام) در کنار سرشت پاك و نهاد پيراسته اش برخوردار از صفات کمال و خُلق و خوى پسنديده و مجد و عظمت خانوادگى بود به گونه اى که ديگر شخصيت هاى برجسته از آن بهره اى نداشتند.
وى به والاترين خاندان ها و پاکيزه ترين تبارها وابسته بود. پدر بزرگوارش ابوطالب، بزرگ مردِ قريش و جدش عبدالمطلب امير مكه وسرور بطحا و پيش از آن نيز از سران و بزرگان بنى هاشم به شمار مى رفت. [1]
على(عليه السلام) از نزديك ترين خويشاوندان رسول اکرم، پسر عمو و داماد و محبوب ترين افراد خاندان او تلقى مى شد، کاتب وحى پيامبر و نزديك تر از همه به فصاحت و بلاغتِ رسول خدابود و گفتار و سخنان پر معناى حضرتش را بيش از ديگران در اختيار داشت.
پيش از آن که شائبه رسوم جاهلى به قلبش راه يابد ياعقلو خِرَدش به شرك آلوده گردد، به دست رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) اسلام آورد، و در عنفوان جوانى و آمد و شدهاو جنگ و نبرد و صلح و آرامش در رکاب آن حضرت حضور داشت بگونه اي كه به اخلاق و صفات آن بزرگوار آراسته شد، دين را از او فرا گرفت و بدان چه جبرئيل بر او نازل کرد، پى برد. امام(عليه السلام) آشناترين ياران پيامبر به احكام دين و سرآمدِ آنان در قضاوت و داورى بود و در حفظ و حراست از دين برتر از ديگران بود و در تبليغ رسالت بيش از همه کوشيد. نظرش از همه دقيق تر و عين حقيقت بود، تا آن جا که عمر، در حق او گفت: خداوند هيچ گاه مرا در مسأله دشوارى که ابوالحسن در کنارم نباشد، گرفتار نسازد. [2]
وى انديشمندى با تجربه و دانا، صاحبنظرى آگاه، داراى احساسى لطيف، انسانى پاك سرشت و از روحى بى آلايش برخوردار بود، فردى خوش سليقه، بهره مند از انديشه اى درست، نيك روش، حاضر جواب، داراى حضور ذهن و مسئوليت شناس بود. [3]
عبادت و تقوا
على بن ابى طالب(عليه السلام) به پرهيز کارى و تقوا مشهور بود و همين ويژگى عامل بسيارى از عملكرد و رفتار آن حضرت در مورد خود و نزديكان و مردم بود. پارسايى و تقواى على از قبيل پرستش و عبادت پارسايان ديگرنيست که ناشى از شرايط اوضاع يا هواى نفسانى باشد، عبادت و پرستشى که از بسيارى پارسايان سراغ داريم، گاهى واکنشى از ضعفِ روح و بيم و نرمى بوده و گاهى براى فرار از روبرو نشدن با زندگى و زندگان است و يا بسيارى از اوقات هوسى ميراث نهادنى است که با هوس ديگرى تقويت مى گردد، منشأش تقدسى است که مردم و اجتماع از هر راه و رسمى به يادگار مانده، دارند. آن گاه ملاحظه خواهى کرد که عبادت،از نگاه على، تلاشى پيگيراست که با تمام توان حلقه هاى جهان هستى را به هم مى پيوندد تا زمين و آسمان را به هم متصل گرداند و مفهومى از مفاهيم جهاد در راه پيوند زندگان با هر گونه خير و نيكى را ارائه دهد، عبادتى است برخاسته از روح سرکشى و عصيان بر ضدّ فساد و تباهى که على مى خواهد به مبارزه همه جانبه با آن برخيزد و قيامى است بر ضد نفاق و روح استثمار و کشتار در جهت منافع گروهى خاص و بر ضد فقر و ذلت و تنگدستى و ضعف و پَستى که ويژگى بارز عصر آشفته آن حضرت بود.
اگر کسى عبادت امام(عليه السلام) را به دقت مورد بررسى قرار دهد به وضوح برايش روشن خواهد شد که وى در عبادت و تقواى خود نيز مانند سياست و حكومتش،از شيوه اى خاص و روشى جديد برخوردار بود، عبادت على آن چنان است که گويى شاعرى مجذوب، با دلى پاك و توجّهى کامل در پيشگاه وجود مطلق مى ايستد و آن گاه که زيبايى اين هستى برايش کشف و روشن مى شود، اين آيت زيبا را سر مى دهد که در آن قوانينى کامل از پارسايى آزادگان و عبادت بزرگان مى بينيم.
«وإن قوماً عَبدوا الله رغبةً فتِلك عبادةُ التجّار، وإن قوماً عَبدوا الله رهبةً فتِلك عبادةُ العبيد، وإن قوماً عَبدوا الله شُكراً فتلك عبادةُ الأحرار». [4]
گروهى خدا را از سَرِ رغبت (به بهشت) پرستش مى کنند، اين عبادت بازرگانان است و دسته اى او را از روى ترس مى پرستند که اين عبادتِ بردگان است و جمعى خدا را به جهت شكر و سپاس نعمت ها و شايستگى عبادت، مى پرستند که عبادتِ آزادگان است.
عبادت و پرستش امام، کارى منفى از قبيل عبادت فردى ترسو و يا سوداگر نيست، آن گونه که بسيارى از عبادت کنندگان چنين اند، بلكه عمل مثبت انسان بزرگى است که به خود و جهان هستى مى نگرد و بر پايه خُبرگى مردى پر تجربه و عقل انسانى آگاه و قلب فردى با احساسات لطيف، استواراست .
بر اساس همين مفهومِ عبادت و تقوا بود که على (عليه السلام) مردم را به مسير خيرخواهى دعوت مى کرد تا انسان ها همه تقوا و پرهيزکارى پيشه کنند. به عبارتى ديگر براى دست يابى به چيزى بالاتر از اميد سوداگرانه به نعمت هاى جهان ديگر، مردم را به تقوا و پرهيزکارى فرا مى خواند بدين اميد که از اين راه به عدالت پرداخته و حق مظلوم را از ظالم بستاند و مى فرمود:
« عليكم بتقوى الله، و بالعدل على الصديق و العدو »
بر شما باد به تقوا و پرهيزکارى و اجراى عدالت بر دوست و دشمن. از ديدگاه امام (عليه السلام) تقوا، آن گاه سودمند و نتيجه بخش است که تو را وادارد تا حق را پيش از آن که به چشم ببينى، بپذيرى و بر آن کس که دشمن دارى، ستم روا ندارى. بنا براين زندگى – با اين مفهوم از عبادت – براى دست يابى به کالاى دنيوى و لذت زود گذر دنيا، ارزشى ندارد.
زهد
على (عليه السلام) در دنيا زهد ورزيد و بر خود سخت گرفت و در زهدش صادق بود آن گونه که در همه کارها و در هر چه از دل و زبانش برآمد، صادقانه عمل کرد. در لذائذ دنيوى زهد پيشه کرد و به عوامل دولت و حكومت و هر آن چه مورد نظر ديگران بود و آن را هدف زندگى و وجود خود مى دانستند رغبتى نشان نداد. به همين سبب با فرزندان خود در خانه اى محقّر و کوچك به سر مى برد، خانه اى که خلافت بدان روى آورد -نه سلطنت- نان جوينى را که على تناول مى کرد همسرش به دست خود کردِ آن را آسيا کرده بود، در صورتى که کار گزارانش، از بهترين نعمت هاى شام و برکات مصر و عراق بهره مند بودند و بسيار اتفاق مى افتاد که خود به جاى همسر کار آسيا کردن جو را بر عهده مى گرفت، در حالى که او اميرمؤمنان و رئيس حكومت بود، وى از نانِ جوينى خشك استفاده مى کرد که آن را با کمك زانو مى شكست و در سرماى شديد، از پوشاکى که رنج سرما را از او بزدايد بى بهره بود، بلكه به همان لباس نازك تابستانى اکتفا مى کرد وبا اين عمل عالى ترين مرتبه پاکى و صفاى روح را به منصّه ظهور گذاشت.
هارون بن عنتره از پدر خود روايت کرده مى گويد : در فصل زمستان در منطقه به ملاقات «خَوَرْنَقْ» على(عليه السلام) رفتم، بر دوش خود قطيفه کهنه اى انداخته بود که بدنش را از سرما حفظ نمى کرد. عرض کردم: اى اميرمؤمنان! خداوند در بيت المال براى شما و اهل بيت تان سهمى قرار داده ولى با خود چنين مى کنى؟ فرمود:
به خدا سوگند! من از اموال شما چيزى بر نمى گيرم و اين همان قطيفه اى است که از مدينه با خود آورده ام.
مردى براى حضرت (عليه السلام) خوراکى خوشمزه و شيرين به نام «پالوده» آورد امام به آن خوراك نگريست و از آن تناول نكرد و فرمود: «به خدا سوگند! تو غذايى خوش بو و خوش رنگ و طعمى دل انگيز دارى، ولى من دوست ندارم نَفْسم را به چيزى عادت دهم که بدان عادت ندارد».
به جانم سوگند! اين گونه بى رغبتى على به دنيا در حقيقت مفهومى از مفاهيم شجاعت و قهرمانى وى را ارائه مى داد، با اين که به تصور برخى، اين دو صفت از يكديگر جدايند.
اين روشِ پسنديده على(عليه السلام) بود که عمر بن عبد العزيز را واداشت تا در برابر عظمتش اعتراف کند که: به راستى على بن ابى طالب پارساترين مردم دنيا است. اين اعتراف يكى از خلفاى خاندان اموى است همانها که سال ها نسبت هاى ناروا به على(عليه السلام)دادند و بر منابر ناسزايش گفتند.
مشهور است على(عليه السلام) از سكونت در قصر حكومتىِ کوفه، امتناع ورزيد تا خانه اش از خانه فقرا و بيچارگان بسيارى که در دخمه هاى کوچك خود به سر مى بردند، برتر نباشد، اين سخنش جلوه اى از شيوه زندگى اوست:
«أأقنعُ مِن نَفسي بأن يُقال هذا اميرالمؤمنين ولا اُشارکهم فى مكارهِ الدهر؟».
آيا به اين دل خوش کنم که به من اميرمؤمنان گفته شود ولى در دشوارى هاى روزگار، در کنار
مردم نباشم؟
عزت نفس و شهامت
على بن ابى طالب(عليه السلام) شهامت و مردانگى را با بهترين معنا و صورت تجسم بخشيد،عزت نفس و بزرگ منشى دو اصل از اصولِ حقيقتِ شهامت و مردانگى اند که هر دو از ويژگى هاى امام بود، به همين دليل حاضر نبود به کسى آزارى برساند هر چند در پى آزار و اذيّتش برمى آمدند و در جور و ستم بر کسى پيشى نمى گرفت، هرچند مطمئن بود شخص قصد کشتن او را دارد.
همين روح عزت نفس و بزرگ منشى او را بدان مقام بلند و والايى رساند که از ناسزا گويى به بنى اميّه که آن روزها از هر سو آماج ناسزايش قرار داده بودند، خوددارى کند، بلكه ياران خود را نيز از ناسزا گويى به بنى اميّه بازداشت و بدان ها فرمود:
من خوش ندارم شما ياران، اهل دشنام دادن باشيد ولى اگر عملكرد دشمنان را ياد آور شويد و کارهاى ناشايست آنان را بر شمرديد، به حقيقت و راستى نزديك تر و عذرتان پذيرفته تر خواهد بود، شما به جاى دشنام به آن ها بگوييد: پروردگارا! خون ما و آن ها را حفظ آن! بين ما و آنان را اصلاح نما! و آن ها را از ورطه گمراهى، به راه راست هدايت فرما: تا آن دسته که جاهل اند، حق را بشناسند و کسانى که با حق سرِ ستيز دارند، از اين کار دست بردارند و باز گردند. [5]
جوانمردى
در طول تاريخ نمى توان براى جوانمردى و گذشت امام(عليه السلام) نظيرى سراغ داشت نمونه هاى جوانمردى در زندگى وى قابل شمارش نيست. از آن جمله: به سربازان خود فرمان داد: مبادا در ميدان جنگ -از سَرِ خشم و ناراحتى- دشمنى فرارى را به قتل برسانند و نيز آنان را از بر گرفتن لباس و پوشاك افراد منع کرد و اجازه نداد مالى را به ناحق از کسى بستانند و آن گاه که بر سر سخت ترين دشمنان خود که براى نابودى اش دقيقه شمارى مى کردند، پيروز شد، آن ها را مورد عفو قرار داد و در حقشان نيكى و احسان نمود و به يارانش اجازه تعقيب و آزار و اذيت آنان را نداد در صورتى که يارانش بر آن کار قدرت کافى داشتند. [6]
صدق و اخلاص
اين صفات پسنديده در رشته اى بى انتها به هم پيوسته و برخى بر بعضى ديگر گواهند، به عنوان يكى از عالى ترين حلقه هاى اين رشته مى توان به صدق و اخلاص اشاره کرد، راستى و صدق على(عليه السلام) به مرحله اى رسيد که خلافت را از دست او خارج ساخت. اگر گاهى به جاى راستى و صدق، چيز ديگرى را مى پذيرفت، نه دشمنى به وى دست مى يافت و نه دوستى از او روى بر مى تافت.
امام(عليه السلام) هيچ گاه حاضر نشد معاويه را بر سر کار باقى بنهد و فرمود:
من در دين خود تملّق گو نيستم و تن به خوارى و ذلت نمى دهم. و آن گاه که حيله و نيرنگ معاويه پديدار شد، امام(عليه السلام) اين عبارت راکه نمودار فضائل بلند اخلاقى اوست، بر زبان آورد.
«والله ما معاويه بأدهى مِنّي، ولكنّه يغدر ويفجر، ولولا کراهيةُ الغدر، لكنتُ مِن أدهَى الناس»؛[7]
به خدا سوگند! معاويه از من سياستمدارتر نيست، ولى او به حيله و نيرنگ متوسل مى شود و مرتكب گناه مى شود، اگر نيرنگ، کارى ناشايست و ناپسند نبود، من سياستمدارترين مردم به شمار مى آمدم.
و با تأکيد بر ضرورت صدق و راستى، در هر شرايط و اوضاع فرمود:
«الإيمان أن تؤثر الصدق حيث يَضرُّك، على الكِذب حيث يَنفعُك»؛[8]
ايمان آن است که راستى را در آن جا که به تو زيان مى رساند بر دروغى که در آن جا سودمند است، مقدم بدارى.
شجاعت
دليرى و شجاعت امام(عليه السلام) به منزله بيان طرز فكر و به مثابه عمل ناشى از اراده است، زيرا محور شجاعت، دفاع از حق، و ايمانِ به نيكى و احسان تلقى مى شود. مشهور است که هيچ قهرمانِ دلاورى در ميدان جنگ در برابر على(عليه السلام)توان مقاومت نداشت. وى چون از مرگ نمى هراسيد ،از برابرى با هيچ قهرمانى واهمه و پروا نداشت، بلكه انديشه مرگ در هيچ ميدانى حتى براى يك بار به ذهن آن بزرگوار خطور نكرد، او به مبارزه هر قهرمانى مى رفت نخست او را پند و اندرز مى داد تا وى را به هدايت رهنمون شود.
امام على(عليه السلام) با همه نيروى شگرف و شجاعت فوق العاده اش در هيچ موقعيتى به ظلم و ستم دست نيالود. تاريخ نگاران همه براين امر اتفاق نظر دارند که على(عليه السلام) تا مجبور نمى گشت، وارد کارزار نمى شد و تا مى توانست مى کوشيد از راه هاى مسالمت آميز اختلافات را با دشمنان خود برطرف سازد و از خونريزى جلوگيرى به عمل آوَرَد.
ويژگى دور بودن امام (عليه السلام) از ظلم و ستم، اصلى از اصول روح على و خُلق و خويى از اخلاق پسنديده وى به شمار مى آمد و همين ويژگى با انديشه کلى على پيوندى ناگسستنى داشت، انديشه اى که بر پايه مردم دوستى، وفاى به عهد و نگهدارى پيمان استوار بود مگر آن که مردم در پيمان خويش، خيانتى مى کردند و يا بى رحمى پيشه مى ساختند، که اين روش در منطق امام قابل اغماض و گذشت نبود، اگر اين جوشش عظيم مهر و وفاى على از دل حضرتش سرچشمه نمى گرفت، صداقت را بر عداوت و دشمنى ترجيح نمى داد.
ولى دوستان سابق شخصيتى چون على که خود، هوادار دوستى و محبت بود، حق دوستى اش را رعايت نكردند چه اين که در انتظار بودند على [در حكومتدارى] پا بر سر وجدان خود نهد و آنان را در چپاول ثروت ها و سرمايه هاى مردم آزاد بگذارد و ساير مردم محروم بمانند. او مى فرمود:
به خدا سوگند! اگر اقليم هاى هفتگانه را با آن چه در زير آسمان است در اختيار من قرار دهند که خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم، اين کار را هرگز انجام نخواهم داد و دنياى شما از برگ جويده دهان ملخى نزد من بى ارزش تر است. [9]
على(عليه السلام) در اين عرصه چنان نبود که نخست بگويد و سپس عمل کند بلكه گفتارش، از احساسى قابل درك بر مى خاست… على(عليه السلام)بيش از همه، با مردم مهربانى مى کرد و از آزار و اذيتشان فاصله داشت و در مسير جانبازى و از خود گذشتگى، در راه آنان از همه به آن ها نزديك تر بود، تا وجدانش را به ضرورت اين جانفشانى و ايثار، قانع گرداند.
مگر زندگى على(عليه السلام) سراسر جنگ و مبارزه در راه ستمديدگان و بيچارگان و به خاطر پيروزى هميشگى ملّت و بر ضدّ فخر و مباهات کنندگان فاميلى که، قصد داشتند ملت را چونان ابزار توليدى براى خود، مورد بهره کشى قرار دهند، نبود؟ مگر على شمشير برهنه اى بر فراز گردن هاى افراشته قريشيان نبود که جهت دست يابى به جاه و مقام و اندوختن مال و ثروت هنگفت،در پى خلافت بودند؟ آيا امام(عليه السلام)خلافت و زندگى مادى را به خاطر عدم سازش با مردمِ دنيا پرستى که در پى به بردگى کشاندن برادرانِ ناتوان و بيچاره و ستمديده خود بودند از دست نداد؟
عدالت
اگر على(عليه السلام) دادگرترين مردم باشد،جاى شگفتى نيست، بلكه اگر داراى چنين ويژگى هاى نبود شگفت آور بود. داستان على در موضوع عدالت، از يادگارهاى ارزشمندى است که مقام انسانيّت و روح انسانى را عزّت و سربلندى مى بخشد.
امام(عليه السلام) به هنگام محاکمه و يا اجراى عدالت، بين خود و توده مردم تفاوتى قائل نمى شد، بلكه براى آرامش روح خويش، در صورت لزوم مى کوشيد تا در مجلس محاکمه حضور يابد.
در ساده ترين کارها نيز عدالت در روح على جارى بود، سفارشات و نامه هاى امام به فرمانداران و کارگزارنش، پيرامون يك محور يعنى عدالت، دور مى زد. به هر حال عدالت در دل على و پيروانش پيروز گرديد، هر چند بر او و پيروانش جور و جفاى فراوانى روا داشتند.
ساده زيستى
از جمله اصول اخلاقى امام(عليه السلام) تكيه بر ساده زيستى و بيزارى و تنفر از تكلف بود و مى فرمود:
« شرّ الإخوان مَن تُكلّف له »[10]
بدترين دوستان کسى است که براى پذيرايى از او، خود را به زحمت اندازى.
و نيز مى فرمود:
« إذا احتشم المؤمن أخاه فَقد فارقَه »[11]
اگر مؤمنى برادر دينى اش را شرمنده کند، مقدمه جدايى ازاو را فراهم ساخته است منظور از شرمنده کردن، احترام نهادن به دوست تا حد زحمت و تشريفات بيجاست.
على(عليه السلام) در حكمت هايى که ارائه مى داد و پند و اندرزهايى که يادآور مى شد و يا اموالى که مى بخشيد و يا جاهايى که از بخشش آن جلوگيرى مى کرد، هيچ گاه خود نمايى و تظاهر نداشت. اين ويژگى چنان با طبيعت و سرشت على آميخته و همراه بود که غرض ورزان نتوانستند او را به مكر و حيله وا دارند، از اين رو، به او نسبت سنگدلى و بى رحمى و خشونت و تكبّر بر مردم مى دادند، در صورتى که دوستى و درك احساس و ابراز آن، نه تكبّر و خود خواهى بود و نه خشونت و سنگدلى، بلكه على(عليه السلام) تكبّر و خود پسندى را به شدّت تَقبيح نموده و چه بسيار اتفاق مى افتاد که فرزندان و ياران و فرمانداران خويش را از تكبّر و خود پسندى برحذر مى داشت و مى فرمود:
از خود پسندى بپرهيز،آگاه باش که عُجب و غرور ضدّ صواب و راستى، و آفت عقل و انديشه
است. [12]
حضرت، تكلّف دوستانش را در دوستى غُلوّآميز و تكلّف دشمنانش را در دشمنى افراطى دوست نمى داشت و مى فرمود:
«هَلَك فيَّ اثنان: مُحبٌّ غال ومُبغض قال»؛[13]
دو دسته در مورد من به هلاکت رسيدند، دوستِ غلوّ کننده و دشمن بدخواه.
امام على(عليه السلام) در ميدان کارزار با سر برهنه به مصاف جنگاوران هماورد خود مى رفت در صورتى که آنان غرق در سلاح و آهن بودند، بنا بر اين، چه جاى شگفتى است که على با دلى باز و پاك و پيراسته و بى نيرنگ به سوى آن ها بيايد، ولى آنان در پوششى از مكر و حيله با او برابرى کنند؟
پاکدلى
از امتيازات اخلاقى امام على(عليه السلام) پاکدلى حضرت بود، وى هيچ گاه کينه از کسى به دل نداشت، حتى در مورد سرسخت ترين دشمنانش که همواره با حسادت و بدخواهى به او آينه مىورزيدند، اهل عناد و آينه نبود.
بخشش
يك از ويژگى هاى اخلاقى امام على(عليه السلام) را بايد آرم و بخشش بى حد و مرز او دانست، بخششى که در اصول و هدف، پيراسته و سالم و به بخشش فرمانروايان و زورمندانى که اموال و ثمره تلاش مردم را به ديگران مى بخشيدند، شباهتى نداشت. على بن ابى طالب در سراسر زندگى اش حتى يك بار نيز به چنين عطا و بخششى دست نيالود و آن را نشناخت، کرم و بخشش على واژه اى است که از مردانگى و جوانمردى اش پرده برمى دارد. وى دختر خود را بدين جهت که گردنبندى از بيت المال به امانت گرفته بود تا در عيدى از اعياد، خويش را بدان بيارايد، توبيخ و سرزنش مى کند و با دست خود نخل هاى گروهى از يهوديان مدينه را آبيارى مى کند به گونه اى که دست هاى مبارکش تاوَل مى زند آن گاه که به مزدى دست مى يابد آن را به بيچارگان و درماندگان مى بخشد و يا با آن بردگانى را مى خرد و فوراً آزاد مى کند.
بخشش و کرم على(عليه السلام) به حدّى بوده که معاوية بن ابو سفيان نيز بدان اعتراف کرده و مى گويد: اگر على، خانه اى پر از طلاى ناب و خانه اى پر از علوفه داشته باشد، طلا را قبل از علوفه مى بخشد. [14]
دانش و معارف
درباره بزرگ مردى که هر فضيلتى به او باز مى گردد و » : ابن ابى الحديد مى گويد هر فرقه اى به او پايان مى پذيرد و هر طايفه اى او را به سوى خود مى کشد، چه بگويم؟ وى سالار و سرچشمه فضايل و يگانه مرد پيشتاز آن عرصه، و خاستگاه فضيلت هاست. هر کس پس از او در هر فضيلتى درخشيده، پرتوى از على برگرفته است و از او پيروى کرده و در راه وى گام نهاده است.
ارزشمندترين علوم، علم الهى است که اين شرف و عظمت از گفتار على برگرفته شده و از او منقول است و راه هايش همه از او سرچشمه يافته و به وى پايان پذيرفته است. على(عليه السلام) اصل و اساس علم فقه است و هر فقيهى دراسلام ريزه خوار خوانِ علم و دانش على و بهره مند از فقه اوست. علم تفسير قرآن هر چه هست از على گرفته شده و فرع وجود آن حضرت است، علم طريقت و حقيقت و احوال تصوّف از ديگر علومى است که ارباب اين فنّ در همه سرزمين هاى اسلامى سر رشته خود را به على مى رسانند و پايگاهشان اوست و بر همگان روشن است که على(عليه السلام) ايجادگر علم نحو و مبانى عربى و بيانگر اصول و قواعد آن به ابو الأسود دوئلى بوده است».
ابن ابى الحديد مى افزايد: «در باب فصاحت، على(عليه السلام) امام و پيشواى فصيحان و سرور همه بليغان است و درباره سخنان او گفته اند: (فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن آفريدگان است) مردم، آيين سخنورى و نگارش را از او فرا گرفته و آموخته اند، به خدا سوگند! هيچ کس جز او آداب فصاحت را براى قريش سنّت قرار نداد، کتابى که اکنون بر آن شرح مى نگاريم، بهترين دليل بر اين است که هيچ کس توان برابرى در فصاحت و همسانى در بلاغت على را ندارد.
على (عليه السلام) در زهد و بى رغبتى به اين جهان، سرور همه پارسايان و نمودار همه ابدال و برجستگان است، همه، ره به سوى او دارند ودر پيشگاهش زانوى ادب به زمين مى زنند، وى هرگز از خوراکى سير نخورد و خوراك و لباسش از همه مردم خشن تر بود.
على(عليه السلام) در عبادت، عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز مى گزارد و روزه مى گرفت. مردم نماز گزاردن و خواندن نافله و ادعيه و اذکار و اوراد را از او آموخته اند. چه گمان مى برى در مورد مردى که آن چنان در اقامه نماز کوشابود که فرمان داد در « ليلة الهرير »[15] که تيرهاى دشمن از چپ و راست از کنار گوشش می گذشت و پيش پايش فرو مى افتاد، براى او قطعه چرمى ميان دو صف لشكر گستردند، و بر آن نماز گزارد و از آن همه تير بيمى به خود راه نداد و تا نمازش را به پايان نرساند از جاى خويش برنخاست…
با دقت در دعاها و مناجات هاى آن بزرگوار و آگاهى بر تعظيم و اجلال خداى سبحان، در آن ها در مى يابيم تا چه پايه اى در برابر عزت و هيبت الهى، خاضع و فروتن و تسليم فرمان خدا بوده است و چه اخلاصى وجودش را فرا گرفته بوده و اين سخنان از چه دلى برخاسته و بر چه زبانى جارى گشته است. على بن الحسين که خود، در انجام عبادت سرآمد بود مى گويد: عبادت من در کنار عبادت جدّم (على) چون عبادت وى در کنار عبادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است.
قرائت قرآن و اشتغال على به قرآن، مورد توجه همگان بوده و همه به اتفاق قائل اند در دوران رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) تنها على حافظ قرآن بود و نخستين کسى است که به گرد آورى قرآن همت گمارد…و بامراجعه به کتب قرائت ها به خوبى در مى يابيد که پيشوايان آن علم همه ، علوم خود را به على(عليه السلام)ارجاع مى دهند.
چه گويم درباره مردى که اهل ذمّه با آن که نبوّت پيامبر را انكار مى کنند، على را دوست دارند و فلاسفه با آن که با دينداران سَرِ ستيز دارند، براى على ارج و عظمت قائل اند و پادشاهان روم و فرنگ، چهره على را در کليساها و پرستشگاه هاى خود با حمايل شمشير، به تصوير کشيده اند؟
درباره مردى که هر کس دوست مى دارد درباره اش فراوان سخن گويد و با انتساب به او بر حُسن و زيبايى خويش بيفزايد چه بگويم؟ درمورد مردى که در هدايت بر همگان پيشى گرفت… و در توحيد و يگانه پرستى جز رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) [16] که در هر خيرى، گوى سبقت از همه در ربوده است کسى بر او سبقت نگرفته است .
منبع: کتاب پیشوایان هدایت 2 – اميرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[1]– مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/ 3.
[2]– مناقب آل ابی طالب 2/ 361 چاپ دار الاضواء.
[3]– مقدمه شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم.
[4]– نهج البلاغه تحقيق صبحى صالح ٥١٠ ، حكمت ٢٣٧ چاپ دار الهجره قم.
[5]– نهج البلاغه چاپ صحبى صالح ٣٢٣ ، خطبه 206.
[6]– البدایة و النهایة 7/ 276.
[7]– نهج البلاغه، خطبه 200.
[8]– نهج البلاغه، کلمات قصار 458.
[9]– نهج البلاغه خطبه ٢٢٤. «والله لو اُعطيت الأقاليم السبعة بِما تحتَ أفلاآها على أن أعصي الله في نملة أسلُبها جَلبَ شعيرة ما فَعلتُ، وإنّ دنياآم عندي لأهون من ورقة في فم جرادة».
[10]– نهج البلاغه کلمات قصار 479.
[11]– همان 480.
[12]– نهج البلاغه بخشی از نامه 31 شماره 57.
[13]– همان 117.
[14]– تاریخ دمشق ابن عساکر 43/ 414 در حالات علی بن ابیطالب (علیه السلام).
[15]– دشوارترین شبی که در جنگ صفین بر دو سپاه گذشت، مروج الذهب 2/ 389.
[16]– مقدمه ابن ابی الحدید از شرح نهج البلاغه 1/ 16. 30 تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم.