وى اميرمؤمنان سرور اوصياء و به فرمان خدا و تصريح پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نخستين جانشين رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است. قرآن کريم به صراحت ازعصمت و پيراستگى آن بزرگ مرد از پليدى ها سخن گفته است.
نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به اتفاق او و همسر و فرزندانش با مسيحيان نجران مباهله کرد و آن حضرت را از آن دسته از نزديكان خود تلقّى نمود که دوستى و محبت آنان واجب به شمار مى آيد و مكرّر تصريح کرد که آنان همسنگ قرآن مجيدند و کسانى که به آنان متمسّك شوند اهل نجات و آنان که از فرمانشان روبرتابند ، در ورطه هلاکت کند.
امام(عليه السلام) از کودکى در دامان رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) پرورش يافت و از سرچشمه زلال هدايتش، بهره مند گرديد. او شاگردى وفادار و برادرى پاك سرشت براى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و نخستين ايمان آورنده به رسول خدا(صلى الله عليه و آله وسلم)بود و با وى نماز گزارد، صادقانه تر از همه در راه پروردگار خويش فدا کارى کرد و در مسير پيشبرد رسالتِ پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)در دشوارترين لحظاتِ درگيرى و کشمكشِ با جاهليّت سرکش، در هرشكلش در دو برهه مكى و مدنى و در زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و پس از رحلت آن بزرگوار، از خود جانفشانى نشان داد و فانى در مكتب و رسالت و ارزش هاى آن گرديد و به معناى تمام کلمه تجسّم حق بود بى آنكه ذرّه اى از آن پا فراتر نهاده و يا سرِمويى از مسيرِ آن خارج شده باشد.
ضِرار بن ضمره کِنانى در مجلس معاويه به گونه اى به بيان ويژگى هاى امام على(عليه السلام) پرداخت که معاويه و حاضران را به گريه واداشت و معاويه براى آن حضرت طلب رحمت کرد ، ضرار اظهار داشت:
به خدا سوگند! [على] مردى بسيار دور انديش و فوق العاده نيرومند، گفتارش جدا کننده حق از باطل و حُكمش عين دادگرى بود، علم و دانش از پيرامونش مى جوشيد و حكمتِ برين با زبانِ او سخن مى گفت از دنيا و زرق و برق آن متنفّر و با تاريكى و وحشت شب مأنوس بود، از بيم خدا اشكِ فراوان مى ريخت و عميق مى انديشيد، دست هايش را حرکت داده و زير و رو مى کرد و خويشتن را مخاطب قرار مى داد، دوست داشت لباس کم بها بپوشد و غذاى خشن تناول کند، او ميان ما نظير خودِ ما بود، هروقت نزدش شرفياب مى شديم ما را به خود نزديك مى ساخت و هر زمان از آن حضرت پرسشى داشتيم به ما پاسخ مى داد و هر گاه او را دعوت مى کرديم نزدمان مى آمد و هرگاه مى خواستيم از او کسب خبرى بنماييم، ما را در جريانِ امر قرار مى داد.
به خدا سوگند! با اين که به ما نزديك بود از سخن گفتن با او هيبت مى برديم و هرگاه تبسّم مى کرد دندان هايش چونان مرواريد به نخ کشيد شده، پديدار مى گشت، دينداران را احترام مى گذاشت و تهيدستان را به خود نزديك مى ساخت، زورمندان در حكومتِ وى اميدِ رسيدنِ به مقصد باطلى را
نداشتند، و افراد ضعيف از عدل و دادش مأيوس نمى گشتند.[1]
امام(عليه السلام) از آغاز رسالت نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از آن بزرگوار حمايت و پشتيبانى کرد و در کنار او به چنان جهاد بى نظيرى دست زد که اسلام از ظلمت و تاريكى شِرك، پديدار و چهره واقعى حق نمايان گشت، زمامدار دين لب به سخن گشود و عربده هاى شياطين به خاموشى گراييد و سپس دچار گرگ صفتان عرب و سرکشانِ اهل کتاب گشت.[2]
پس از آن که پيامبر والامقام اسلام در مدتى کوتاه گام هاى شگفت آورى در مسير تغيير نظام جاهلى برداشت. اسلام، براى دست يابى به اهداف بزرگش، مسيرى دشوار و طولانى درپيش داشت و نيازمند برنامه ريزى کامل و رهبرى هوشمندانه اى بود که در ايمان و کمال و اخلاص و هوشمندى و تدبير، کمتر از شخصيّت رسول اکرم نباشد و طبيعى بود اين آخرين رسالت که خلاصه رسالت هاى همه پيامبران و وارث زحمات و تلاش هاى پيگير آنان طىّ تاريخ به شمار مى آمد، براى آينده خود برنامه ريزى کند…
بدين گونه خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله وسلم) به فرمان خداى سبحان به گزينش شخصى پرداخت که صفات برجسته اش وى را نامزد استمرار و ادامه اين رسالت ساخته بود تا در راستاى به ثمر نشستن اهداف آن ايثار و از خودگذشتگى نشان دهد و از همه زشتىها و رسوبات جاهلى مُبرّا و از جنبه آگاهى و ايمان و اخلاص و جانفشانى در راه خدا به برجسته ترين درجات شايستگى آراسته باشد.
على بن ابى طالب(عليه السلام) جايگزينى بود که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وى را به گونه اى ويژه درخورِ پذيرش مسئوليّت اين رسالت تربيت کرد، تا مرجعيّت فكرى و سياسى پس از خود را به وى واگذارنمايد و با همكارى پايگاه مردمى از مهاجر و انصارى بصير و آگاه که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) برايش مهيّا ساخته بود دست به تغيير و تحولى پيشگامانه زده و آن را در بلند مدت، استمرار بخشد.
ولى جاهليّتى که در ژرفاى وجود آن جامعه و نظام، ريشه داشت، در بدر و حُنين و تنها طى يك دهه از جنگ و نبرد، به کلى از ميان نرفته بود و طبيعى به نظر مى رسيد بار ديگر در پوششِ اسلام پديدار شود تا بتواند هر چند پس از ده ها سال مجدداً در عرصه اجتماع آشكار گردد و از سويى نيز طبيعى بود که مستقيم يا غير مستقيم به گونه اى نهانى در مراکز مربوط به رهبرى نفوذ کند… به همين دليل بازگشت به آداب و رسوم جاهليّت، از راه گرد آمدن پيرامون رهبر قانونى جامعه نو پاى اسلامى که از هر سو در احاطه خطرات بود و مراکز اصلى آن آگاهى و پختگى لازم را به دست نياورده بودند، امرى احتمالى بلكه براى هر پيشوا و رهبرى که از اندك آگاهى سياسى و اجتماعى برخوردار بود، مسأله اى دور از انتظار تلقى نمى شد تا چه رسد به شخصيّت رسول اکرم خاتم پيامبران(صلى الله عليه وآله وسلم)!
اگر رسالت اسلامى تغيير و تبديل واقعيّت اجتماعى جاهلى را به عنوان يك هدف دنبال مى کرد ناگزير بود همه أشكال و رسوبات اين واقعيّت را ملاحظه و براى تغيير و تحوّلى گسترده در کوتاه مدت يا بلند مدت با هم، به برنامه ريزى بپردازد… و همين گونه عمل شد. رسالت، خط مشى طبيعى اى ترسيم نمود که ازنقطه نظر قانونى براى روندِ حرکت پيشگامانه اسلامى لازم بود، چراکه امّت را از جنبه فكرى و سياسى به پيشوايانى که از هر پليدى جاهلى پيراسته بودند، ارجاع داد، اين امر آن گاه عملى گرديد که رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)على(عليه السلام) را در غدير خُمّ به عنوان اميرمؤمنان منصوب و با گرفتنِ بيعت از عموم مسلمانان براى او، پايه هاى حاکميّت آن حضرت را تحكيم بخشيد.
اين برنامه ريزى پيشگامانه، با واقعيّتى که دور از انتظار پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نبود،مواجه شد و با جريان ويرانگرى روبرو گرديد که به درك و آگاهى امتّى که پايگاه مهمّ حمايت از همين رهبرى حكيمانه را تشكيل مى داد، بر مى گشت به گونه اى که توده مسلمانان از درك توطئه پشت پرده جاهليّت، بر ضدّ آن ها و انقلاب اسلامى نوپا غافل بودند چراکه موضوع، مسأله تغيير شخصِ يك رهبر به رهبرى ديگر نبود، بلكه ماجرا، تغيير و تبديل خط اسلام محمدى و انقلابى، به خط جاهلى، در پوشش اسلام بود.
بدين ترتيب، سقيفه وقتى عرصه را از وجود مقدس پيامبر تهى ديد، برنامه ريزى هاى پيشگامانه رهبر بزرگ اسلام را قبل از به کمال رسيدن، به سقوط کشاند و پيشگويى قرآن عظيم تحقق يافت، که فرمود:
(وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرينَ) [3]
محمد، فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند، آيا اگراو بميرد و يا کشته شود، شما به آيين پيشينيان خود باز مى گرديد؟
پيامبراکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) على(عليه السلام) را امينِ رسالت و امّت و دولتِ خويش قرار داد و همان گونه که وى را به تربيتِ امّت جوان و حراست از دولتى که پايه و ارکان آن هنوز تحكيم نيافته بود، گمارد به مراقبت از رسالت و دين نيز موظّف ساخت.
امام (عليه السلام) کوشيد با محكوم ساختن سقيفه و آثار و نتايج آن و با خوددارى از بيعت و ايستادگى در برابر آن توطئه، امور را به جايگاه اصلى خود باز گرداند ولى اين تلاش سودى نبخشيد امام بايد يكى از اين دو انتخاب مى کرد: فرو پاشى دولت از جنبه سياسى و بين المللى و حفظ و مراقبت آن با وجود زمامدارانى نالايق، امام على بن ابى طالب(عليه السلام) در اين راستا موضعى اصولى اتخاذ کرد که تاريخ آن را به نام وى ثبت کرده است آن جا که فرمود:
«فأمسكتُ يدي حيث رأيتُ راجعةَ الناس قد رَجَعت عن الإسلام، يدعون الى مُحْقِ دين محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) فخشيتُ إن لم أنصُر الإسلام وأهلَه، أن أرى فيه ثلماً او هَدماً تكون المصيبةُ به عَلََّى أعظم من فوت ولايتكم الّتي إنّما هي متاعُ أيّام قلائل يزول منها ما کان کما يَزول السراب أو کما يتقشّعُ السحاب».[4]
دست روى دست گذاردم تا اين که با چشم خود ديدم گروهى از اسلام باز گشته و قصد دارند دين و آيين محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را نابود سازند، در چنينى موقعيتى بيم آن داشتم اگر اسلام و أهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى وتفرقه در اسلام باشم که مصيبت آن برايم بمراتب از رها ساختن خلافت و حكومتِ بر شما بزرگتر بود زيرا بهره زود گذر زندگى مانند سراب و يا به سان ابرهاى از هم پاشيده، زايل شده و به پايان مى رسد.
موضع گيرى هاى اين پيشواى دلير و والاهمت در بيست و پنج سال رنج و نگرانى که به تعبير خود جام صبر و شكيبايىِ تلخ تر از حنظل را نوشيد، در امورى چون حفظ و حراست از وحدت و يكپارچگى امّت اسلامى و جلوگيرى از شكستِ دولتِ نوپاى نَبَوى، هر چند با گذشت موّقت از حق خود، و ارائه راهكارهاى صحيح به خلفا و پند دادن آنان خلاصه شد.
افزون بر توجه امام(عليه السلام) به گرد آورى قرآن و تفسير آن و آشنا نمودن و آگاه ساختن مردم بر معانى و حقايق کتاب الهى و پرده برداشتن از حقيقتِ توطئه اى که گروه هايى از مردم در برابر آن سر تسليم فرود آورده بودند، از اشتباهات فرمانروايان در راستاى درك و فهم و اجراى احكام دين اسلام جلوگيرى کرد و به تشكيل جمعيّتى نيك انديش و شايسته پرداخت که ضمن اعتقاد به برنامه ريزى پيشگامانه نَبَوى و رهبرى اسلامى، بر گسترش و تبليغ آن مراقبت نمايد و در مسير پياده کردن و اجراى آن، از خود گذشتگى نشان دهند.
امام(عليه السلام) پس از دو دهه و نيم صبر و بردبارى و رنج و پس از آشكار شدن حقايق پشت پرده، توانست به ثمره تلاش هاى خود دست يابد و براى دو نسل صدر اسلام و تابعان به خوبى روشن شد که على(عليه السلام) براى خلافت شايسته تر از ديگران بوده که با وجود شرايط و اوضاع پيچيده و دل پريشانى ها و افزايش زاويه انحراف از راه راست، قادر است به اصلاح امور بپردازد چنان که خود فرمود:
«واللَّه، مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلافَةِ رَغْبَةٌ، ولا فِي الْوِلايَةِ إِرْبَةٌ، ولَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وحَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا»[5]
به خدا سوگند! من تمايل به خلافت نداشتم و به ولايت و زمامدارى شما علاقه اى نشان نمى دادم، ولى شما مرا بدان دعوت و آن را بر من تحميل نموديد.
امام(عليه السلام) با اعلان سياست خويش، فرمود:
«واعلموا أنّي إن أجبتُكم رکبتُ بكم ما أعلم ولم أصغ إلى قول القائل وعَتب العاتب»[6]
به هوش باشيد: اگر دعوت شما را بپذيرم، طبق آن چه خود مى دانم با شما رفتار خواهم کرد و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش نمى سپارم.
و نيز فرمود:
خدايا! تو خود مى دانى آن چه ما انجام داديم نه براى اين بود که جاه و قدرتى به دست آوريم و نه براى اين که از کالاى پَست دنيوى چيزى تهيه کنيم، بلكه بدين جهت بود که احكام فراموش شده دين و آيين تو را باز گردانيم و صلح و آرامش را در شهرهايت آشكار سازيم تا بندگان ستمديده ات در ايمنى قرار گيرند و حدود تعطيل شده ات ديگر بار عملى و اجرا گردد. [7]
امام(عليه السلام) با زحمت زياد سعى نمود تا از راهى بى دغدغه و هموار، عدالت اجتماعى و سياسى را ميان مردم پديد آوَرَد و با حفظِ وحدت و يكپارچگى امّت همراه با تلاش در مسير تربيت و آموزش و اداى حقوق کامل آنان، امنيّت و آزادى و رفاه و آرامش را حاکميت بخشد.
حضرت، گردانندگان دستگاه فاسد ادارى را بر کنار و فرمانروايان و کارگزاران لايق و کار آمد و انسان هاى کاردان را جايگزين آن ها ساخت و آنان را دقيقاً زير نظر داشت به گونه اى که فرصت طلبان آزمند را از حيطه مسئوليت، دور ساخت و صراحت و حق و صداقت را در تمامى زمينه ها به کار گرفت، به نيرنگ و فريب متوسل نشد و در همان راه و برهمان شيوه برادر و پسر عمويش رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) گام برداشت.
بدين ترتيب، فعّاليتِ نيروهاى آزمند و فرصت طلبى که پايگاه هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى خود را از دست داده بودند بر ضدّ امام(عليه السلام)آغاز گرديد و عناصرى که تا ديروز به شكلى در کشتن عثمان و تحريك مردم بر ضدّ او شرکت داشتند، با يكديگر همدست شده و با سر دادنِ شعار خونخواهى عثمان، سياستِ حكيمانه و بى آلايش حضرت را به باد انتقاد گرفتند و در اين راستا، گروهى از هوادارانش پيمان شكستند و گروهى از دين بيرون رفتند و جمعى از اطاعت حق سر بر تافتند و اکنون اين امام(عليه السلام)بود که پس از مبارزه اى مرارتبار، در شبِ قدرِ سالِ چهل هجرت نَبَوى در محراب عبادتش در مسجد کوفه به شهادت رسيد و محاسن وى به خون مبارکش رنگين شد و با پايدارى در راه اجراى ارزش هاى بى مانند اسلام و استقامت در مسير حقِ آشكار و جهاد و مبارزه در طريق تحكيم پايه ها و ارکان دين،با شهادت خود، به رستگارى دست يافت که مى توان آن را خروش ارزش هاى الهى بر ضدّ ارزش هاى جاهلى در کلّيه ابعاد آن به شمار آورد.
اى اميرمؤمنان!اى پيشواى نكو سيرتان، درود بر تو در آن روز که ديده به جهان گشودى و روزى که در دامان رسالت پرورش يافتى و آن روز که در جهتِ به اهتزاز درآمدنِ پرچم اسلام، جهاد و مبارزه نمودى و روزى که صبر و بردبارى پيشه کردى و آن روز که با تو دست بيعت دادند و تو را به حكميّت کشاندند و روزى که پرده از چنگ و دندانِ جاهليّتى فرو افكندى که خود را با شعار اسلام نهان کرده بود و آن روز که به فيض شهادت نايل گشتى و با خون پاك خود درخت سر برافراشته اسلام را آبيارى نمودى و روزى که برانگيخته مى شوى و نشان رستگارى را در بهشت برين با خود همراه دارى.
منبع: کتاب پیشوایان هدایت 2 – اميرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[1]– استیعاب 3/ 44، چاپ دار احياء التراث العربى بيروت.
[2]– بخشى از خطبه معروف حضرت زهرا(س) که اندکى پس از رحلت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) آن را در برابر ابوبكر و عمر،ايراد فرمود.
[3]– آل عمران/ 144.
[4]– بحار الانوار 33/ 596 و 597 باب الفتن الحادثه بمصر، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
[5]– بحار الانوار 32/ 50 باب بیعت امیر المؤمنین (علیه السلام).
[6]– همان 32/ 36.
[7]– همان 34/ 111، ،باب فتنه و آشوب هايى آه در زمان على (عليه السلام) اتفاق افتاد. «اللّهمّ اِنَّكَ تَعلم أنّه لم يكن الّذي کان منّا منافسة في سلطان ولا التماس شيء من فضول الحطام، ولكن لنردّ المعالم من دينك ونظهر الاصلاح في بلادك، فيأمن المظلومون من عبادك، وتقام المعطّلة من حدودك».