از مهم ترین رفتارهای انحرافی وهابیت، دشمنی این فرقه و پیشوایان آنان با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت است.
وهابیت و پیشوایان آنان، کسانی را که در برابر صحابه پیامبر موضع داشته باشند و آنان را سبّ و لعن کنند، ملحد و کافر دانسته و در صورت توبه نکردن، حکم به قتل آنان می دهند. امروزه بسیاری از انفجارها و عملیات های انتحاری در کشورهای پاکستان، افغانستان و عراق به همین بهانه صورت گرفته و کشته شدن تعداد زیادی از مسلمانان (شیعه و سنی) را به دنبال دارد. این درحالی است که دشمنی با اهل بیت نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله خصوصا حضرت علی علیه السلام یکی از مهمترین انحرافات این فرقه و پیشوایان آنان است.
دشمنی با اهل بیت پیامبر، سبّ و لعن و تنقیص آنان از دوران زمامداری امویان و مروانیان شروع شده و توسط احمد بن حنبل، ابن تیمیّه و محمد بن عبدالوهاب ادامه پیدا کرده است.
وهابیان با استناد به آیه «مُحَمَّدُ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُم تَرَاهُم رُکَّعاً سُجَّداً یَبتَغُونَ فَضلاً مِنَ اللهِ وَ رِضوَناً سِیماهُم فِی وُجُوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ وَ مَثَلُهُم فِی الإنجِیلِ کَزَرعٍ أخرَجَ شَطأهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَغلَظَ فَاستَوی عَلَی سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ»[1] تحقیر و تنقیص و سبّ و لعن صحابه پیامبر را موجب تنقیص پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و خداوند دانسته و باعث از بین رفتن تمامی احکام اسلام می دانند[2] و شیعیان را به جرم دشمنی با صحابه پیامبر، کافر دانسته و توبه آنان را نپذیرفته و تنها راه حل پیش رو را، قتل آنان می دانند[3]در حالی که ابن تیمیّه حرانی حنبلی با تعریف و تمجید از کسانی که در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام صف آرایی کرده و با آن حضرت به جنگ پرداختند، به دفاع از امویان و مروانیان پرداخته و می نویسد: کسانی که حضرت علی علیه السلام را تکفیر کرده و آن حضرت را فاسق و گناه کار و ظالم دانسته اند، افراد معروف و شناخته شده و مسلمان هستند و هیچ مرتدی در میان آنان دیده نمی شود.
ابن تیمیّه دوستداران اهل بیت علیهم السلام را مرتد و کافر دانسته؛ اما کسانی را که حضرت علی علیه السلام تکفیر و لعن کرده و برای رسیدن به قدرت با امیر المؤمنین به جنگ پرداختند، مسلمانان واقعی و عمل کنندگان به احکام اسلام معرفی کرده و می نویسد: «فإنّ هؤلاء کانوا مقرّین بالإسلام و شرائعه، یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یصومون رمضان و یحجّون البیت العتیق و یحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لیس فیهم کفر ظاهر، بل شعائر الإسلام و شرائعه ظاهرة فیهم معظَّمة عندهم».[4]
سؤالی که پس از آگاهی از این مواضع در ذهن خواننده ایجاد می شود، این است که چرا این احکام را در مورد کسانی که با اهل بیت پیامبر خصوصا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام دشمنی داشته و آن حضرت را سبّ و لعن کرده و یا با آن حضرت به جنگ پرداخته اند، جاری نمی کنند؟
چرا این احکام درباره قاتل حضرت علی علیه السلام جاری نمی شود؟
چرا اهل بیت پیامبر خصوصا حضرت علی علیه السلام سبّ و لعن و تنقیص می شود؛ اما دشمنان اهل بیت علیهم السلام تبرئه و تعظیم می شوند.
اگر سبّ و لعن صحابه باعث کفر و ارتداد گردیده و توبه چنین شخصی نیز پذیرفته نیست، چرا این احکام و فتاوا دربارة کسانی که به حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر دشنام داده، و به تنقیص مقام آنان می پرداختند، و یا افرادی که با اهل بیت آن حضرت به جنگ پرداخته اند، جاری نیست؟
شاید امیرالمؤمنین علی علیه السلام، امام حسن و امام حسین علیهم السلام جزو صحابه نبودند! و شاید مراد آنان از صحابه ـ همان گونه که از کلام فریابی بر می آید ـ افراد خاصی همچون ابوبکر باشد.[5]
چرا دشمنان اهل بیت علیهم السلام را فقیه و مجتهد، و اعمال زشت و ننگین آنان را عمل به اجتهاد و برداشت های شخصی دانسته و آنان را در برابر جنایات خود مأجور و مستحق پاداش نیز می دانند؟
مقصر و مسبب اصلی جنگ جمل و صفین کیست؟ خون هزاران نفری که در جنگ های جمل و صفین کشته شدند، به عهده کیست؟
حال که عایشه و معاویه مسببان اصلی جمل و صفین، مجتهد و مستحق پاداش می باشند، پس آتش افروزان، فتنه گران و گناهکاران اصلی، حضرت علی علیه السلام و هزاران صحابی هستند که در رکاب ایشان در این دو جنگ حضور داشتند![6]
آیا برخورد دوگانه با موضوع صحابه و سب و لعن آنان، تبرئه و تعظیم دشمنان اهل بیت علیهم السلام نشانگر دشمنی با اهل بیت علیهم السلام و حمایت از امویان و مروانیان نیست؟
آیا این تفکر ریشه در تفکرات امویان و مروانیان نداشته و پیروی از این تفکر حمایت از امویان و مروانیان محسوب نمی شود؟
ادعای دشمنی شیعیان با تمامی صحابه پیامبر نیز، بهتان و دروغی بیش نیست، زیرا شیعیان با همه صحابه دشمنی ندارند، چنان که وهابیت و پیروان مکتب خلفا نیز همۀ صحابه را قبول نداشته و دوست ندارند. آنان در مورد قاتلان عثمان بن عفان که اکثرشان صحابی بودند بغض و کینه داشته و آنان را سبّ و شتم می کنند.[7]
جهت روشن شدن علت دشمنی وهابیان و پیشوایان آنان با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت خصوصا حضرت علی علیه السلام به ریشه یابی این دشمنی می پردازیم تا دفاع و پیروی وهابیان از امویان و مروانیان بر همگان روشن شود.
معاویه و دشمنی با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت
تلاش معاویه برای محو نام پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ، ناراحتی وی از شنیده شدن نام آن حضرت در اذان و برخورد وی با سنت های ثابت پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سبّ و لعن امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام توسط وی و کارگزارانش، نمونه هایی از دشمنی معاویه با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت مخصوصاً امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است.
معاویه اولین کسی بوده که حضرت علی علیه السلام را لعن کرد و مردم را نیز به این کار تشویق کرد. در پی این بدعت گذاری، حضرت علی علیه السلام هزار ماه به دستور معاویه، بر فراز منبرها لعن شد.[8]
آیا کتاب خدا یا سنت رسول الله صلّی الله علیه و آله یا اجماع مسلمانان، سبّ و لعن حضرت علی علیه السلام خلیفه مسلمانان را تجویز کرده بود؟
سبّ و لعن امیرالمؤمنین علی علیه السلام در طول دوران حکمرانی بنی امیه و بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر ادامه پیدا کرد و حکم سنت را یافت.[9] زمانی که عمر بن عبدالعزیز از این بدعت امویان ممانعت کرد، با اعتراض شدید حاضرین در مسجد مواجه شد و متهم به ترک سنت شد.[10]
معاویه در راستای اهداف شوم خود و مبارزه با اسلام اصیل و ترویج فرهنگ دشمنی با اهل بیت پیامبر و تنقیص حضرت علی علیه السلام، به سعد بن ابی وقاص نیز دستور لعن حضرت علی علیه السلام را داد و او را بر لعن نکردن آن حضرت مؤاخذه کرد اما سعد بن ابی وقاص با یادآوری فضایل آن حضرت، از لعن کردن امیرالمؤمنین علیه السلام خودداری کرد.[11]معاویه طبقه نامه ای به مغیرة بن شعبه دستور سبّ و شتم و تنقیص حضرت علی علیه السلام را داد و چنین نوشت: «أظهر شتمَ علی و تنقّصه».[12]
معاویه با بی شرمی تمام و با زیر پا گذاشتن مفاد پیمان نامه ای که با امام حسین علیه السلام بسته بود، آشکارا و در حضور امام حسن و امام حسین علیه السلام، به سبّ و لعن حضرت علی علیه السلام میپرداخت.[13]
ابن حزم اندلسی ظاهری با اشاره به منشأ و علت تقدیم خطبه های نماز عید فطر و قربان توسط امویان، می نویسد: امویان در خطبه های نمازهای عید، حضرت علیه علیه السلام را لعن می کردند. مسلمانان این عمل امویان را نپسندیده و پس از خواندن نماز متفرق می شدند و به خطبه های نماز گوش نمی دادند. امویان نیز با تقدیم خطبه های نماز، مردم را وادار به استماع سخنان خود می کردند.[14]
دشمنی بنی امیه با حضرت علی علیه السلام به جایی رسیده بود که هر نوزادی را که اسمش علی بود، به قتل می رساندند.[15] ابن قتیبه فضای ایجاد شده توسط امویان و مروانیان علیه اهل بیت علیهم السلام را به تصویر کشیده و می نویسد: بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی علیه السلام و اظهار مواردی که شایسته مقام آن حضرت بود، خودداری می کردند. هر محدثی را که نامی از حضرت علی علیه السلام می برد یا حدیثی دربارۀ فضایل ایشان بیان می کرد، طرد می کردند. بسیاری از محدثان از بازگو کردن فضایل حضرت علی علیه السلام خودداری نموده و به جمع آوری فضایل ساختگی معاویه و عمرو بن عاص پرداختند. هدف اصلی آنان از جمع آوری فضائل ساختگی معاویه و عمر بن عاص تنقیص حضرت علی علیه السلام بود، نه جمع آوری فضیلت ساختگی معاویه و عمر بن عاص.[16]
شرب و شتم حاکم نیشابوری شافعی[17]، نسائی[18] و محکوم شدن نصر بن علی به هزار ضربه شلاق[19] و به شهادت رساندن محمد بن یوسف گنجی شافعی[20] نمونه های بارز دیگری از دشمنی امویان و مروانیان و پیروان این تفکر با اهل بیت علیهم السلام می باشد.
مروان بن حکم و دشمنی با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت
مروان بن حکم یکی دیگر از پیشوایان فکری وهابیت با تبعیت از معاویه و ممانعت از زیارت قبر شریف پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، توهین و جسارت به امام حسن علیه السلام و ممانعت از دفن شدن آن حضرت در کنار جد گرامیش و تیرباران شدن جنازه آن حضرت و توهین و جسارت به سر مبارک امام حسین علیه السلام، دشمنی خودش با پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت را به اثبات رسانید.[21]
حجاج بن یوسف ثقفی و دشمنی با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت
حجاج بن یوسف ثقفی یکی دیگر از عاملان امویان و مروانیان با تبعیت از تفکرات ضد اسلامی امویان و توهین به ساحت مقدس نبی گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و ممانعت از زیارت قبر شریف آن حضرت، به دشمنی با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت پرداخت.[22]
احمد بن حنبل و مواضع او در برابر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت
احمد بن حنبل پیشوای فکری وهابیت نیز با همراهی کردن و دفاع از متوکل عباسی ناصبی و خدمت به وی، مواضع دوگانه نسبت به حضرت علی علیه السلام، دفاع از معاویه و یزید و توثیق و تأیید نواصب و نقل روایت از آنان، دشمنی خودش با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت را بر همگان ثابت کرده است. [23]
ابن تیمیّه و دشمنی با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت
ابن تیمیّه حنبلی حرانی نیز با پیروی کامل از حزب امویان و نوشتن کتاب در دفاع از معاویه و یزید و توهین و جسارت به حضرت علی و فاطمه زهرا علیهما السلام و تنقیص آنان، ناصبی بودن و دشمنی خود با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت را به اثبات رسانده و مورد اعتراض برخی علمای اهل سنت نیز واقع شده است.
نمونه هایی از مظاهر نفاق و کینه توزی ابن تیمیّه
ابن تیمیّه در راستای دفاع از سلف خود و اثبات دشمنی خود با امیرالمؤمنین علی علیه السلام، در موارد مختلف و متعدد به نفع امویان موضع گرفته و به اعمال و رفتار امیر المؤمنین علی علیه السلام انتقاد داشته و به زعم خود آن را مخالف سنت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله معرفی می کند. جهت آشنایی با مواضع خصمانه ابن تیمیّه، به نمونه هایی از مظاهر نفاق و دشمنی وی با اهل بیت علیهم السلام اشاره می شود.
دفاع از امویان و مروانیان
ابن تیمیّه دشنام دهندگان به حضرت علی علیه السلام و همه کسانی را که آن حضرت را فاسق و کافر می دانستند. از گروه ها و افراد معروف و شناخته شده مسلمانان دانسته و می نویسد:یاران معاویه و فرزندان مروان و… جزو مسلمانان و از عاملین به احکام الهی و جزو نمازگزاران و زکات پردازان و روزه داران و حج گزاران و معتقد به محرمات بودند و هیچ گونه کفر آشکاری در آنان مشاهده نمی شد! بلکه نشانه های اسلام و شریعت در اعمالشان آشکار بود و احکام دینی در نزد آنان از جایگاه خوبی برخوردار بود!!.[24]
وی استناد به حدیث صحیح نبوی «تقتلک الفئة الباغیة» و اثبات حقانیت حضرت علی علیه السلام و باغی و ظالم دانستن معاویه را صحیح ندانسته و با تشکیک در حدیث ذکر شده و تصرف در معنای بغی، شرایط بغی را در سپاه شام و معاویه جمع نمی بیند و آنان را مصداق حدیث شریف نبوی نمی داند.[25]
منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی
[1]– سوره فتح: آیه 29.
[2]– ابن عثیمین می نویسد: «و فی الحقیقة أنّ سبّ الصحابة لیس جرحاً فی الصحابة فقط، بل هو قدحٌ فی الصحابة و فی النّبیّ صلّی الله علیه و آله و فی شریعة الله و فی ذات الله عزّوجلّ. أمّا کونه قدحاً فی الصحابة فواضح و أمّا کونه قدحاً فی رسول الله صلّی الله علیه و آله فحیث کان أصحابه و أمناؤه و خلفائه علی أمّناؤه و خلفائه علی أمّته من شرار الخلق و فیه قدح فی رسول الله صلّی الله علیه و آله من وجه آخر و هو تکذیبه فیما أخبر به من فضائلهم و مناقبهم، و أمّا کونه قدحاً فی شریعة الله فلأنّ الواسطة بیننا و بین رسول الله صلّی الله علیه و آله فی نقل الشریعة هم الصحابة، فإذا سقطت عدالتهم لم یبق ثقة فیما نقلوه من الشریعة، و أمّا کونه قدحاً فی الله سبحانه فحیث بعث نبیّه صلّی الله علیه و آله فی شرار الخلق و اختارهم لصحبته و حمل شریعته و نقلها لأمّته». بن عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل: ج8، ص 316، شرح العقیدة الواسطیة.
[3]– الن عابدین، مجموعة رسائل ابن عابدین: ج1، ص364.
[4]– ابن تیمیّه حنبلی، منهاج السنة فی نقض کلام الشیعة القدریة: ج3، ص209.
[5]– ابن قدامه، المغنی: ج2، ص558، کتاب الجنائز.
[6]– به مقدمه در کتاب «أصحاب النبیّ حول السید الوصی» نوشته حسن بلقان آبادی مراجعه شود.
[7]– «و الفسقة من قتلة عثمان»، «لعن الله من قتله و الراضین بقتله»، «بل هم فساق، محاربون، سافکون دماً حراماً عمداً بلاتأویل علی سبیل الظلم و العدوان، فهم فساق، ملعونون». ابن حزم اندلسی ظاهری،الفصل فی الملل و الأهواء النحل: ج3، ص 74و77. «الأجلاف من الناس» و «من جملة المفسدین فی الأرض و لا شکّ أنّهم کذلک». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج7، ص 184 و 194، حوادث 35 هجری قمری. ر.ک: تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج3، ص 654، حوادث سال 40 هجری قمری.
[8]– «ثمّ استفاض لعن علیّ علی المنابر ألف شهر و کان ذلک بأمر معاویة، لأنّه أوّل من فعل ذلک و سبّه و حثّ علیه، أتراهم أمرَهم بذلک کتاب (الله) أو سنّة أو إجماع؟». سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة: ج1، ص 360، الباب الثالث، خلافة أمیرالمؤمنین علیه السلام، به نقل از غزالی.
[9]– «أنّ معاویة أمر للناس بالعراق و الشام و غیرهما بسبّ علیِ علیه السلام و البراءة و خطب بذلک علی منابر الإسلام و صار ذلک سنّة فی أیّام بنی أمیة إلی أن قام عمر بن عبدالعزیز فأزاله». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغة: ج4، ص56، شرح کلام 56، فصل فیما روی من سبّ معاویة و حزبه لعلیّ.
[10]– «فلمّا وسلّی عمر بن عبدالعزیز کفّ عن شتمه، فقال الناس: ترک السنة». همان، شرح نهج البلاغة: ج13، ص 22، القول فی إسلام إبی بکر و علیّ و خصائص کلّ منهما.
[11]– «عن عامر بن سعد بن أبی وقاص عن أبیه قال: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً، فقال: ما منعک أن تسبّ أباتراب؟ فقال: أما ما ذکرت ثلاثاً قالهنّ له رسول الله صلّی الله علیه و آله ، فلن أسبّه لأن تکون لی واحدة منهنّ أحبّ ألیّ من حمر النعم: سمعت رسول الله صلّی الله علیه و آله یقول له خلّفه فی بعض مغازیه، فقال له علیّ: یا رسول الله! خلفتنی مع النساء والصبیان! فقال له رسول الله صلّی الله علیه و آله: أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی ألّا أنّه لا نبوّة بعدی و سمعته یقول یوم خیبر: لأعطینّ الرایة رجلاً یحبّ الله و رسولَه و یحبّه الله و رسولُه، قال: فتطاولنا لها، فقال: أدعوا لی علیّاً، فأتی به أرمد، فبصق فی عینه و دفع الرایة إلیه، ففتح الله علیه و لمّا نزلت هذه الآیة «فَقُل تَعَالَوانَدعُ أَبنَاءَنَا وَ أَبنَاءَکُم» دعا رسول الله صلّی الله علیه و آله علیّاً و فاطمة و حسناً و حسیناً، فقال: اللهم! هؤلاء أهلی». مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم: ج4، ص 108، کتاب الفضائل، باب من فضائل علی بن أبی طالب علیه السلام.
[12]– باذری، أنساب الأشراف: ج5، ص30، شرح حال معاویة.
[13]– «و کان الذی طلب الحسن من معاویة… و أن لا یشتم علیّاً، فلم یجبه إلی الکفّ عن شتم علیّ، فطلب أن لا یشتم و هو یسمع، فأجابه إلی ذلک، ثمّ لم یف له به أیضا». ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج2، ص 446، حوادث 41 هجری قمری، ذکر تسلیم الحسن بن علی علیه السلام الخلافة إلی معاویة.
[14]– «و اعتلوا بأنّ الناس کانوا إذا صلّوا ترکوهم و لم یشهدوا الخطبة و ذلک لأنّهم کانوا یلعنون علی بن أبی طالب علیه السلام، فکان المسلمون یفرّون و حقٌ لهم، فکیف و لیس الجلوس للخطبة واجباً».ابن حزم اندلسی ظاهری، المحلّی: ج5، ص86، صلاةالعیدین، مسأله 543.
[15]– «کانت بنو أمیة إذا سمعوا اسمه علی قتلوه، فبلغ ذلک رباحاً، فقال: هو عُلَیّ. و کان یغضب من عُلَی و یخرج علی من سمّاه به». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج13، ص226، شرح حال علی بن رباح، ش4651؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج5، ص102، شرح حال علی بن رباح، ش35 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج7، ص427، حوادث و وفیات101-120 هجری قمری، شرح حال علی بن رباح، ش505 و ابن حجر عسقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج7، ص281، شرح حال علی بن رباح، ش541.
[16]– «و تحامی کثیر من المحدّثین أن یحدّثوا بفضائله… حتّی تحامی کثیر من المحدّثین أن یتحدّثوا بها و عنوا بجمع فضائل عمر بن العاص و معاویة ـ یعنی الموضوعة ـ کأنّهم لا یریدونهما بذلک و أنّما یریدونه». غماری، فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، ص274، به نقل از ابن قتیبه در الإختلاف فی اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة:ص41.
[17]– «قال ابن طاهر: کان شدید التعصّب للشیعة فی الباطن و کان یُظهر التسنن فی التقدیم و الخلافة و کان منحرفاً غالیاً عن معاویة و عن أهل بیته، یتظاهر بذلک و لا یعتذِر منه، فسمعت أباالفتح سمکویه بهراة، سمعت عبدالواحد الملیحی، سمعت أبا عبدالرحمن السلمی یقول: دخلتُ علی الحاکم و هو فی داره، لا یمکنه الخروج إلی المسجد من إصحاب أبی عبدالله بن کرّام و ذلک أنّهم کسروا منبره و منعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجتَ إلی المسجد من أصحاب أبی عبدالله بن کرّام و ذلک أنّهم کسروا منبره و منعوه من الخروج، فقلت له: لو خرجتَ و أملیتَ فی فضائل هذا الرجل حدیثاً لاسترحتَ من المحنة، فقال: لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی، لا یجیء من قلبی». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج17، ص 175، شرح حال حاکم، ش100.
[18]– نسائی به دلیل نقل فضائل حضرت علی علیه السلام و داشتن بغض معاویه و امویان به قتل رسید. «قال الوزیر ابن حِنزابة: سمعتُ محمد بن موسی المأمونی صاحب النسائی قال: سمعتُ قوماً یُنکرون علی أبی عبدالرحمن النسائی کتابَ «الخصائص» لعلیّ رضی الله عنه و ترکَه تصنیف فضائل الشیخین، فذکرتُ له ذلک، فقال: دخلتُ دمشق و المنحرف بها عن علیّ کثیر، فصنفتُ کتابَ «الخصائص»، رجوتُ أن یعدیَهم الله تعالی، ثمّ أنّه صنَّف بعد ذلک فضائل الصحابة، فقیل له و أنا أسمع: ألا تخرجُ أسمع: ألا تخرجُ فضائل معاویة؟ فقال: أی شیء أخرج؟ حدیث «اللهمّ! لا تشبع بطنه»؟ فسکت السائل» و «أستشهد بدمشق من جهة الخوارج» و «عن حمزة العقبی المصری و غیره أنّ النسائی خرج من مصر فی آخر عمره إلی دمشق، فسئل بها عن معاویة و ما جاء فی فضائله، فقال: لا یرضی رأساً برأس حتّی یَفضَّل؟ قال: فمازالوا یدفعون فی حضنیه (خصیتیه) حتّی أخرج من المسجد، ثمّ حمل إلی مکة، فتوفی بها» و «خرج حاجاً، فامتحن بدمشق و أدرک الشهادة». همو، سیر أعلام النبلاء: ج14، ص 125-135، شرح حال نسائی، ش67.
[19]– «لما حدث بهذا الحدیث ـ أنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله أخذ بید حسن و حسین فقال: من أحبّنی و أحبّ هذین و أباهما و أمهما کان معی فی درجتی یوم القیامة ـ نصر بن علی أمر المتوکل بضربه ألف صوت». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج13، ص288، شرح حال نصر بن علی، ش7255.
[20]– «قال الإمام أبوشامة: قتل بجامع دمشق یوم التاسع و العشرین من رمضان و کان فقیهاً محدّثاً، لکنّه کان کثیر الکلام، یمیل إلی الرفض، جمع کتباً فی التشیع و داخل التتار، فانتدب له من تأذی منه، فبقر بطنه بالجامع». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج48، ص369، حوادث و وفیات651-660 هجری قمری، شرح حال محمد بن یوسف گنجی، ش 469.
[21]– به فصل اول از بخش اول مراجعه شود.
[22]– به فصل اول از بخش اول مراجعه شود.
[23]– به فصل دوم از بخش اول مراجعه شود.
[24]– «فإن هؤلاء کانوا مقرّین بالإسلام و شرائعه، یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یصومون رمضان و یحجّون البیت العتیق و یحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لیس فیهم کفر ظاهر، بل شعائر الإسلام و شرائعه ظاهرة فیهم معظَّمة عندهم». ابن تیمیّه حنبلی، منهاج السنة النبویّة فی نقض کلام الشیعة القدریة:ج3، ص209.
[25]– «فإن قال الذابّ عن علیّ: هؤلاء الذین قاتلهم علیّ کانوا بغاة، فقد ثبت فی الصحیح أنّ النّبیّ صلّی الله علیه و آله قال لعمار بن یاسر: «تقتلک الفئة الباغیة» و هم قتلوا عماراً، فههنا للناس أقوال: منهم من قدح فی حدیث عمّار و منهم من تأوّله علی أنّ الباغی الطالب و هو تأویل ضعیف و أمّا السلف و الائمة فیقول أکثرهم کأبی حنیفة و مالک و أحمد و غیرهم: لم یوجد شرط قتال الطائفة الباغیة، فإنّ الله لم یأمر بقتالها ابتداءاً، بل أمر إذا اقتتلت طائفتان أن یصلح بینهما، ثمّ إن بغت إحداهما علی الأخری قو تلت التی تبغی و هؤلاء قوتلوا إبتداء قبل أن یبدؤوا بقتال». همان، ص80.