وهابیان، مسلمانان جهان به خصوص شیعیان را به بهانه متوسل شدن به پیامبران الهی، ائمه و صالحان، به شرک متهم کرده و آنان را تکفیر نموده و خون و مال آنان را هدر می‌دانند.

ابن تیمیه حنبلی حرانی رفتن به کنار قبور پیامبران و صالحان و مطرح کردن حاجات و خواسته‌ها و متوسل شدن به آنان و درخواست کمک و یاری از آنان را از مصادیق بارز و آشکار شرک دانسته و معتقد است کسی که مرتکب چنین گناهی شود، مسلمانان باید او را توبه دهند و اگر توبه نکرد، وظیفه دارند او را به قتل برساند.

ابن تیمیه معتقد است کسانی که با استناد به نزدیک بودن پیامبران و صالحان به خداوند، به پیامبران و صالحان متوسل می‌شوند، گمراه و مشرک هستند.[1] محمد بن عبدالوهاب نیز با پیروی از تفکرات ابن تیمیه می‌نویسد: کسانی که به ملائکه، پیامبران و اولیای خدا متوسل می‌شوند و آنان را واسطه قرار می‌دهند و به وسیله آنان به خداوند تقرب می‌جویند، مرتد و کافر هستند و جان و مالشان ارزش و احترام ندارد.

وی واسطه قرار دادن پیامبران و صالحان را سوء ظن نسبت به خداوند دانسته و می‌نویسد: پیامبر اکرم بین بت پرستان و کسانی که صالحان را واسطه قرار می‌دادند، فرقی قائل نشده است و هر دو گروه را کافر دانسته و با هر دو گروه به جنگ پرداخته است.

محمد بن عبدالوهاب توسل به پیامبران و صالحان را منافی و معارض با توحید دانسته و پذیرش اسلام را منوط به برائت از کسانی که به پیامبران و صالحان متوسل می‌شوند، دانسته است.[2]

بن باز در پاسخ به سؤالی که حکم توسل را از وی پرسیده است، می‌نویسد: توسل و واسطه قرار دادن جایگاه و مقام پیامبر اکرم یا ذات و اوصاف آن حضرت جایز نیست، زیرا دلیلی بر جواز چنین توسلی نداریم و این گونه توسل جستن از وسائل شرک است و موجب غلو در حق پیامبر می‌شود. صحابه پیامبر نیز چنین توسلی را انجام نداده‌اند. اگر این گونه توسل جایز بود، صحابه بر ما پیشی می‌گرفتند. توسل و واسطه قرار دادن مقام و جایگاه و ذات و اوصاف پیامبر با ادله شرعی سازگار نیست، زیرا خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا».[3]

وهابی‌ها ازدواج دختران اهل سنت با پسران شیعه را نیز به خاطر متوسل شدن شیعیان به اهل بیت جایز ندانسته‌اند و حتی در صورت وقوع ازدواج، آن را باطل اعلام کرده‌اند.

هیئت دائم افتای سعودی در پاسخ به استفتایی در مورد ازدواج با شیعیان می‌نویسد: ازدواج دختران اهل سنت با پسران جایز نیست و اگر چنین ازدواجی واقع شده باشد، باطل است زیرا شیعیان به اهل بیت متوسل می‌شوند و از آنان کمک می خواهند و متوسل شدن به اهل بیت و کمک خواستن از آنان از مصادیق شرک است.[4]

این هیئت در پاسخ به استفتایی دیگر در همین مورد، می‌نویسد: اگر آنچه در سؤال ذکر شده است، درست باشد، آنان که به حضرت علی و امام حسن و امام حسین متوسل می‌شوند و هنگام بلند شدن از زمین «یا علی»، «یا حسن» و «یا حسین» می گویند، مشرک هستند و از دایره مسلمین خارج می‌باشند و ازدواج دختران و زنان اهل سنت با مردان آنان جایز نیست و مردان اهل سنت نیز نباید با دختران و زنان آنان ازدواج کنند. خوردن ذبیحه آنان نیز حرام است.[5] هیئت دائم افتای سعودی در پاسخ به استفتای دیگری در همین مورد، حضرت علی، امام حسن و امام حسین را از بزرگان و سادات شیعیان دانسته و پیروان ائمه را به جرم توسل به اهل بیت مشرک و مرتد می‌دانند و خوردن ذبیحه آنان را نیز جایز نمی‌دانند.[6]

جای بسیار تعجب و تأسف است که اعضای همین هیئت، ازدواج با یهود و نصارا را که خداوند در قرآن کریم چهره ای شرک آلود از آنان ترسیم نموده است و می‌فرماید: «وَقَالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِک قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یؤْفَکونَ»،[7] جایز می‌دانند اما ازدواج با شیعیان را که به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم اقرار نموده و به سوی کعبه نماز می‌خوانند و سایر تکالیف اسلامی را به جای می‌آورند، جایز نمی‌دانند.

یادآوری می‌شود که اختلاف وهابیان با مسلمانان در مسأله توسل، توسل به پیامبران و صالحان، بعد از رحلت آنان می‌باشد.

و یسمونها بالحسن و الحسین و علی و إذا قام أحدهم قال: یا علی، یا حسین و قد خالطهم البعض من قبائلنا فی النکاح و فی کل الأحوال و قد وعظتهم و لم یسمعوا و هم فی القریا و المناصیب و أنا ما عندی أعظهم بعلم و لکن إنی أکره ذلک و لاأخالطهم و قد سمعت أن ذبحهم لایؤکل و هؤلاء یأکلون ذبحهم و لم یتقیدوا و نطلب من سماحتکم توضیح الواجب نحو ما ذکرنا. إذا کان الواقع کما ذکرت من دعائهم علیا و الحسن و الحسین و نحوهم، فهم مشرکون شرکا أکبر یخرج من ملة الإسلام، فلایحل أن نزوجهم السمات و لایحل لنا أن نتزوج من نسائهم و لا یحل لنا أن نأکل من ذبائحهم». فتاوی الجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء: ج 2، ص 373. حکم أکل ذبائح من یدعون الحسن و الحسین و علیا عند الشدائد، الؤال الأول من الفتوی رقم 3008. وهابیان معتقدند بعد از رحلت پیامبران الهی و صالحان، ارتباط آنان با این عالم قطع می‌شود و قادر بر انجام کاری نیستند و توسل به شخص عاجز و ناتوان، عقلا باطل و موجب شرک می‌باشد.

آلوسی درباره توسل به انبیا و صالحان می‌نویسد: استغاثه و توسل به شخص زنده هیچ اشکالی ندارد اما استغاثه و متوسل شدن به شخصی که از دنیا رفته است و یا غایب است، بدعت می‌باشد و جایز نیست.[8]

محقق کتاب «فتح الباری بشرح صحیح البخاری» هنگامی که با روایت ابوصالح سمان[9]مواجه می‌شود، بر آن حاشیه زده و می‌نویسد: «هذا الأثر – علی فرض صحته کما قال الشارح – لیس بحجة علی جواز الاستسقاء بالنبی – صلی الله علیه وسلم – بعد وفاته، لأن السائل مجهول; ولأن عمل الصحابة – رضی الله عنهم – علی خلافه، وهو أعلم الناس بالشرع، ولم یأت أحد منهم إلی قبره یسأل السقیا ولا غیرها، بل عدل عمر عنه لما وقع الجدب إلی الاستسقاء بالعباس ولم ینکر ذلک علیه أحد من الصحابة، فعلم أن ذلک هو الحق، وأن ما فعله هذا الرجل منکر و وسیلة إلی الشرک، بل قد جعله بعض أهل العلم من أنواع الشرک»

قبل از مطرح کردن ادله مشروعیت توسل، این نکته یادآوری می‌شود که مباحث مربوط به توسل، شفاعت، استغاثه، تبرک و زیارت قبور، به هم نزدیک می‌باشد و در بخشی از مطالب با هم تداخل دارند. ما نیز سعی کردیم برای رعایت حجم فصل‌ها، مطالب را به صورت مساوی در تمامی فصل‌های این بخش، پخش و تقسیم کنیم لذا خواننده گرامی نیز برای تسلط و آگاهی بهتر و بیشتر، باید همه فصل‌های این بخش را در کنار هم ملاحظه نماید.

معنای لغوی و اصطلاحی توسل

توسل در لغت به معنای تقرب و نزدیکی است[10] و در اصطلاح عبارت است از: واسطه قرار دادن پیامبران، امامان به درگاه خداوند متعال، به خاطر احترام و آبرویی که نزد خداوند دارند، برای تقرب به خداوند.

ادله مشروعیت توسل

مشروعیت توسل را می‌توان از منظر «آیات قرآن کریم» و «روایات و احادیث پیامبر اکرم» بررسی کرد.

أ) آیات قرآن کریم

متوسل شدن به انبیا و پیامبران الهی و واسطه قرار دادن آنان بین خود و خدا، در دوران حیات و زندگی انبیا و پیامبران، مسأله ای است قرآنی و تمامی مسلمانان آن را پذیرفته‌اند. علما با استناد به همین آیات و با کمک گرفتن از روایات دال بر حیات انبیا پس از مرگ، جواز توسل به انبیا و صالحان را پس از مرگ آنان نیز اثبات کرده‌اند.

آیه اول

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»،[11]و اگر انان که به خود ستم کرده بودند، نزد تو می‌آمدند و از خدا آمرزش می‌خواستند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می‌کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر و مهربان می‌یافتند.

نحوه استدلال به آیه شریفه

آیه شریفه به گناه کاران دستور می‌دهد تا برای بخشش گناهان خود، رسول گرامی اسلام را واسطه و شفیع خود قرار دهند.

با توجه به مفاد این آیه، توسل و واسطه قرار دادن پیامبر اکرم مختص و مقید به حیات آن حضرت نیست، بلکه اطلاق داشته و شامل دوران پس از رحلت آن حضرت نیز می‌شود و مسلمانان در تمامی زمان‌ها تا روز قیامت می‌توانند به آن حضرت متوسل شوند و آن حضرت را واسطه قرار دهند.

محمود سعید ممدوح یکی از علمای اردن می‌نویسد: هرگاه فعلی بعد از حرف شرط قرار گیرد، معنای عمومی را می‌رساند و از بهترین حالات فهم کلی و عموم از یک عبارت است. وی با استناد به همین مطلب و با توجه به آیه کریمه، متوسل شدن به پیامبر اکرم پس از رحلت آن حضرت را جایز دانسته و کسانی را که توسل به پیامبر اکرم را مقید به حیات آن حضرت کرده و مخصوص دوران زنده بودن ایشان می‌دانند، گمراه معرفی می‌کند.[12]

استدلال مالک به آیه شریفه برای جواز توسل

مالک بن انس پیشوای فقهی مالکی‌ها احترام و حرمت پیامبر اکرم را پس از رحلت، همانند دوران حیات آن حضرت دانسته و با استناد به آیاتی از قرآن کریم، آداب زیارت قبر شریف آن حضرت را به منصور دوانیقی یکی از خلفای عباسی، تعلیم داده و می‌گوید: در مسجد پیامبر اکرم با صدای بلند حرف نزن زیرا خداوند نحوه صحبت کردن با آن حضرت را به عده ای یاد داده و فرمودند: «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی»[13] و کسانی را که با صدای آرام و محترمانه با آن حضرت سخن می‌گفتند، مدح و ستایش کرده و فرمودند: «إِنَّ الَّذِینَ یغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْلَئِک الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَی لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ»[14] و عده ای دیگر را مذمت و سرزنش کرده و می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ ینَادُونَک مِن وَرَاء الْحُجُرَاتِ أَکثَرُهُمْ لَا یعْقِلُونَ».[15]

هنگامی که منصور دوانیقی از مالک پرسید: رو به قبله بایستم و دعا کنم؟ یا رو به قبر شریف پیامبر اکرم؟ مالک با استناد به آیه «وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذ ظَّلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءُوْک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً» پاسخ داد: چرا از قبر شریف پیامبر اکرم رو گردانده و به سمت قبله بایستی؟ پیامبر اکرم در روز قیامت بین حضرت آدم و خدا واسطه خواهد شد. بین تو و خدا نیز وساطت خواهد کرد. رو به قبر شریف پیامبر اکرم کن و با واسطه قرار دادن ایشان، از خداوند بخواه تا تو را ببخشد. خداوند نیز وساطت آن حضرت را خواهد پذیرفت.[16]

آیه دوم

خداوند در سوره مائده می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»[17]، ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از خدا بترسید و برای تقرب به او وسیله ای بجویید و در راه خدا تلاش کنید، شاید رستگار شوید.

مطابق آیه شریفه، مسلمانان در تمامی دوران‌ها حتی پس از رحلت پیامبر اکرم نیز، برای تقرب به پیشگاه خداوند متعال، مأمور به یافتن وسیله و تمسک به آن شده‌اند.

پیامبر گرامی اسلام با پیش گویی درگیری خوارج با حضرت علی، آن حضرت را نزدیک‌ترین وسیله به خداوند معرفی کرده و درباره خوارج فرمودند: خوارج بدترین افراد و مخلوقات هستند. بهترین فرد از میان انسان‌ها که نزدیک‌ترین وسیله به خداوند است، آنان را خواهد کشت.[18]

حضرت زهرا دخت گرامی پیامبر خدا تمامی ملائکه و انسان‌ها را در جستجوی واسطه برای تقرب و نزدیکی به خداوند می‌داند و معتقد است خود و اهل بیت واسطه بندگان خدا با خداوند هستند. حضرت فاطمه همگان را به استفاده از این واسطه دعوت کرده و می‌فرماید: آن چه در آسمان‌ها و زمین هستند، برای تقرب به خدا در پی وسیله و واسطه بندگان خدا با خداوند هستیم.[19]

در فرمایشات پیامبر گرامی اسلام و فاطمه زهرا هیچ نشانه و قرینه ای بر اختصاص توسل به زمان حیات پیامبر و اهل بیت نیست، بلکه سفارش مسلمانان به توسل به عنوان یک آموزه دینی همیشگی، مطرح می‌باشد.

آیه سوم

در ماجرای حضرت یوسف و برادرانش، هنگامی که حضرت یعقوب پس از سال‌ها، ماجرای توطئه فرزندان خود علیه حضرت یوسف را فهمید، برادران حضرت یوسف نزد پدر شرمنده شدند و از کار خود اظهار پشیمانی و ندامت کردند و عرض کردند: «قَالُواْ یا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِئِینَ»[20] ، ای پدر! از خداوند بخواه تا گناهان ما را ببخشد، همانا ما خطا کردیم.

حضرت یعقوب نیز درخواست فرزندانش را پذیرفت و فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»[21]، به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌خواهم، به راستی که او آمرزنده و مهربان است.

در این آیه شریفه نیز برادران حضرت یوسف برای بخشش گناهان خود به پدر خود متوسل شدند و او را واسطه قرار دادند و از او خواستند تا از خداوند درخواست بخشش گناهشان را نماید. حضرت یعقوب نیز بدون هیچ گونه اعتراضی، درخواست فرزندانش را پذیرفت.

اگر توسل به انبیاء و صالحان، خواستن از غیر خداوند محسوب شده و شرک باشد، برادران حضرت یوسف نیز با این درخواستشان مرتکب شرک شده‌اند؛ زیرا در این صورت فرقی بین توسل در زمان حیات و توسل پس از مرگ نیست و در هر دو صورت شرک خواهد بود.

ب) احادیث و روایات

با توجه به روایات متعدد در مورد توسل پیامبران گذشته به رسول گرامی اسلام قبل از به دنیا آمدن آن حضرت، توسل خلفا، صحابه و تابعین به پیامبر اکرم در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت و تصحیح و تأیید این روایات توسط علمای جرح و تعدیل، هیچ شک و تردیدی در جواز توسل باقی نمانده و بطلان نظریه وهابیان مبنی بر حرمت هرگونه توسل به پیامبران و صالحان پس از مرگ آنان، بر همگان ثابت می‌شود.

با گستره توسل و در نظر گرفتن این مطلب که وهابیان توسل به انبیا و صالحان در زمان حیات آنان را پذیرفته‌اند و اختلاف مسلمانان با وهابیان در این بحث مربوط به توسل به انبیا و صالحان پس از رحلتشان است، ما نیز بحث روایات توسل را در دو بخش ذکر می‌کنیم. ابتدا روایاتی را که نشانگر توسل به انبیا و صالحان قبل از ولادت و یا پس از رحلتشان است، ذکر می‌کنیم و سپس روایاتی را که نشانگر توسل به انبیا و صالحان در زمان حیات آنان است، ذکر خواهیم کرد.

توسل به انبیا و صالحان قبل از تولد و پس از رحلت آنان

به چند نمونه از روایات مربوط به توسل به پیامبر گرامی اسلام قبل از تولد آن حضرت و پس از رحلت ایشان و توسل به اهل بیت و صالحان، جهت روشن شدن سیره مسلمانان و مشروع بودن توسل، اشاره می‌شود.

1. توسل حضرت آدم به پیامبر گرامی اسلام

حاکم نیشابوری شافعی می‌نویسد: هنگامی که حضرت آدم از دستورات سرپیچی کرد و مرتکب اشتباه شد[22]، به پیامبر اکرم متوسل شده و با واسطه قرار دادن آن حضرت، از خداوند طلب مغفرت نمود و عرض کرد: «یا رب! أسألک بحق محمد لما غفرت لی». خداوند از حضرت آدم پرسید: چگونه محمد را شناختی با این که من هنوز او را خلق نکرده‌ام؟

حضرت آدم پاسخ داد: هنگامی که مرا خلق کردی و از روح خودت در من دمیدی، به بالای سرم نگاه کردم. بر روی پایه‌های عرش نوشته شده بود: «لا أله ألاالله، محمد رسول الله». وقتی اسم محمد را در کنار اسم خودت دیدم، متوجه شدم که محمد گرامی‌ترین موجود هستی است (و به همین خاطر او را واسطه قرار دادم.)

خداوند سخنان حضرت آدم را تصدیق کرد و فرمود: محمد محبوب‌ترین افراد، نزد من است. اکنون که او را واسطه قرار داده و مرا به حق او سوگند دادی، از اشتباهت چشم پوشی کردم. ای آدم! اگر محمد نبود، تو را خلق نمی‌کردم.

حاکم نیشابوری پس از نقل این حدیث، آن را صحیح دانسته و می‌نویسد: «هذا حدیث صحیح الاسناد».[23]

سیوطی شافعی روایات متعددی درباره متوسل شدن حضرت آدم به پیامبر گرامی اسلام نقل کرده است. در یکی از این روایات حضرت علی به نقل از پیامبر اکرم می‌فرمایند: حضرت آدم به درگاه خداوند چنین توسل جست:

«اللّهمّ انّی اسئلک بحقّ محمّد، سبحانک لا اله الّا انت، عملت سوء و ظلمت نفسی فتب علی؛ انّک انت التوّاب الرّحیم.اللّهمّ انّی اسئلک بحقّ محمّد و آل محمّد،عملت سوء و ظلمت نفسی فتب علی؛ انّک انت التوّاب الّرحیم» [24]

2. توسل پیامبر اکرم به انبیا گذشته

انس بن مالک می‌گوید: هنگامی که فاطمه بنت اسد بن هاشم مادر حضرت علی از دنیا رفت، پیامبر اکرم خود را به منزل ایشان رساند و بر بالین سر او نشست و از زحماتی که برای پیامبر اکرم کشیده بود، تشکر کرد و برای او از خداوند طلب رحمت نمود و سپس دستور داد تا ایشان را غسل دادند و خود حضرت نیز در غسل دادن فاطمه بنت اسد کمک کرد. پیامبر اکرم پیراهن خود را از تن درآورد. آن را به بدن فاطمه بنت اسد پوشاند و ایشان را کفن نمود. سپس به چند تن از صحابه دستور حفر قبر را داد. هنگامی که به لحد رسیدند، پیامبر اکرم با دستان مبارک خود، لحد را حفر کرد و خاک‌های آن را بیرون ریخت. پس از اتمام حفر قبر، پیامبر اکرم در قبر خوابید و با متوسل شدن به انبیا گذشته از خداوند درخواست مغفرت و آمرزش برای فاطمه بنت اسد نمود و فرمود: «الله الذی یحیی و یمیت، و هو حی لا یموت، اللهم اغفر لأمی فاطمه بنت أسد، و لقنها حجت‌ها، و وسعه علیها بحق نبیک و الأنبیاء من قبلی فانک أرحم الراحمین».[25]

3. توسل امیرالمؤمنین علی به پیامبر اکرم

حضرت علی خلیفه مسلمانان، هنگامی که بدن مطهر رسول گرامی اسلام را غسل می‌داد، آن حضرت را مخاطب قرار داد و عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! با رحلت شما وحی الهی و پیام‌های آسمانی قطع شد. ما را فراموش نکن و نزد پروردگارت یاد کن.[26]

4. توسل ابوبکر به پیامبر اکرم

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام و انتشار خبر رحلت آن حضرت، ابوبکر خود را به منزل پیامبر رسانده و با مشاهده پیکر مطهر رسول الله خود را روی بدن آن حضرت انداخت و در حالی که گریه می‌کرد و آن حضرت را می‌بوسید، بدن مطهر را خطاب قرار داد و عرض کرد: ای پیامبر! زندگی و مرگت پاک و طاهر و با برکت بود. ای پیامبر خدا! در پیشگاه پروردگارت ما را یاد کن و فراموش نفرما.[27]

5. توسل صحابه به پیامبر اکرم در جنگ با مسلمیه کذاب

مسلمانان در جنگ مسلمیه کذاب، برای دستیابی به موفقیت و پیروزی به پیامبر اکرم متوسل شدند. بر اساس مستندات و گزارش‌های تاریخی، شعار لشگر ابوبکر که صحابه نیز در آن حضور داشتند «یا محمداه» بود.[28]

6. توسل عرب بادیه نشین به پیامبر اکرم در حضور صحابه

محمد بن حرب هلالی می‌گوید: پس از ورود به مدینه، کنار قبر پیامبر رفتم و پس از زیارت قبر شریف آن حضرت، مقابل قبر نشستم. عرب بادیه نشینی وارد شد و پس از زیارت قبر رسول خدا، خطاب به قبر شریف عرض کرد: ای بهترین پیامبر خدا! خدای متعال کتابی را جز راستی و درستی در آن نیست، بر تو نازل کرد و در آن فرمود «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»[29]. من نیز اکنون آمده‌ام تا از خدای تو گناهانم طلب آمرزش کنم و تو را شفیع و واسطه قرار دهم. سپس گریه کرد و این شعر را زمزمه کرد:

یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه                 فطاب من طیبهن القاع والاکم

نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه                              فیه العفاف وفیه الجود والکرم

ای بهترین کسی که در دل زمین دفن شده ای! زمین و کوه‌های اطراف آن به وسیله تو پاک و پاکیزه شد.

جانم فدای آن قبری که تو در آن ساکن شده ای، قبری که عفت و پاکی، جود و کرم و بزرگی، در آن مدفون شده است.

عرب بادیه نشین پس از خواندن این اشعار، از خدا طلب مغفرت و آمرزش کرد و از مسجد خارج شد. محمد بن حرب هلالی می‌گوید: پیامبر اکرم را در خواب دیدم. پیامبر به من فرمود: مرد اعرابی را دریاب و به او بشارت بده که خداوند با شفاعت من او را آمرزید. از خواب بیدار شدم و به دنبالش گشتم تا او را پیدا کنم و لی او را ندیدم.[30] این حکایت و داستان مشهور از افراد متعدد و با الفاظ مختلف نقل شده است.[31]

نکته ای که باید ذکر داد این که قائلین به جواز توسل و کسانی که برای اثبات توسل به این روایت و ماجرا استناد می‌کنند، قطعاً به فعل عرب بادیه نشین و با خواب محمد بن حرب هلالی استناد نمی‌کنند بلکه از آن جایی که این ماجرا یه روز پس از رحلت و دفن پیامبر اکرم و در حضور صحابه رسول گرامی اسلام اتفاق افتاده است و صحابه پیامبر نیز هیچ اعتراضی نکرده‌اند، به این ماجرا استناد می‌کنند.

7. توسل شخص گرفتار به پیامبر اکرم با راهنمایی عثمان بن حنیف

طبرانی می‌نویسد: شخصی برای رفع گرفتاری خود نزد خلیفه سوم رفت و آمد می‌کرد اما عثمان بن عفان به وی توجه نمی‌کرد. آن شخص به خاطر بی توجهی خلیفه سوم، نزد عثمان بن حنیف یکی از صحابه پیامبر اکرم رفت و گلایه کرد. عثمان بن حنیف به وی فرمود: ابتدا وضو بگیر. سپس برو و دو رکعت نماز بخوان بعد از خواندن نماز، این دعا و جملات را بگو: «اللّهمّ إنّی أسألک وأتوجّه إلیک بنبیک محمّد نبی الرحمة، یا محمّد إنّی أتوجّه بک إلی ربّی فیقضی لی حاجتی،» سپس حاجتت را بیان کن.

شخص گرفتار به دستورالعملی که عثمان بن حنیف داده بود، عمل کرد و سپس به طرف منزل عثمان بن عفان به را افتاد. هنوز به در خانه عثمان بن عفان نرسیده بود که با دربان خلیفه مواجه شد. دربان دست او را گرفت و نزد عثمان بن عفان برد و در کنار خلیفه بر روی تشک نشاند. عثمان بن عفان مشکل وی را جویا شد و آن را برطرف کرد و به وی گفت: همین امروز به یاد مشکل تو افتادم. از این به بعد هم هر مشکلی داشتی به من بگو.

شخص گرفتار که مشکلش حل شده بود، از منزل عثمان بن عفان خارج شد و در میان راه عثمان بن حنیف برخورد نمود و از وی تشکر نموده و عرض کرد: اگر شما با عثمان بن عفان صحبت نمی‌کردی و سفارش ما را نمی‌کردی، خلیفه به مشکل ما رسیدگی نمی‌کرد.

عثمان بن حنیف فرمود: به خدا قسم! من با خلیفه درباره مشکل شما سخنی نگفته‌ام، بلکه مشکل شما به خاطر توسل به پیامبر اکرم حل شد. خودم شاهد بودم که زمان رسول الله شخص نابینایی نزد حضرت آمد و از نابینایی خود شکایت کرد.پیامبر اکرم همین جملات را به او یاد داد واو با گفتن همین جملات بینایی خود را به دست آورد.[32]

8. توسل اهل مدینه به پیامبر خدا پس از رحلت آن حضرت

در سال 53 هجری قمری زیاد بن ابیه- حاکم عراق- در نامه ای به معاویه چنین نوشت: تمامی عراق را با دست راستم قبضه کرده‌ام و دست چپم خالی است. (یعنی ولایت دیگری را به من تحویل دهید.)

معاویه پس از خواندن نامه، اداره امور منطقه حجاز را نیز به زیاد بن ابیه سپرد.

اهالی مدینه منوره پس از اطلاع از این خبر، مسجد پیامبر اکرم آمدند و به آن حضرت متوسل شدند و از آن حضرت خواستند تا شر زیاد بن ابیه را از سر آنان کم کند. مردم مدینه به خاطر آگاهی از ظلم و ستم و جنایات زیاد بن ابیه سه روز به قبر پیامبر پناهنده شده بودند و به آن حضرت متوسل شده بودند.

متوسل شدن مردم مدینه به پیامبر اکرم نتیجه داد و دعای آنان به اجابت رسید و زیاد بن ابیه سه روز بعد هلاک شد.[33]

9. توسل یکی از صحابه به پیامبر خدا پس از رحلت آن حضرت

مالک بن عیاض معروف به مالک الدار- خزانه دار عمر بن خطاب- می‌گوید: در سال هجدهم هجری در دوران خلافت عمر بن خطاب، مردم با خشکسالی شدیدی مواجه شده بودند. شخصی (بلال بن حارث) کنار قبر رسول گرامی اسلام آمد و خطاب به آن حضرت، عرض کرد: ای رسول خدا! خشکسالی مسلمانان را از بین برده است. از خداوند بخواه باران رحمتش را نازل کند.

پیامبر اکرم به خواب آن شخص (بلال بن حارث) آمد و فرمود: به مسلمانان اطلاع بده به زودی باران خواهد بارید.[34]

این ماجرا نیز در زمان صحابه به وقوع پیوسته است و صحابه آن را رد نکرده‌اند و در مقابل آن موضع گیری نکرده‌اند.

ابن حجر عسقلانی سند این روایت را صحیح می‌داند.[35]

10. توسل به قبر دانیال نبی

حضرت دانیال یکی از انبیای الهی در زمان بخت نصر و به دستور وی از بیت‌المقدس به شوش مهاجرت کرد و تا پایان عمر خود در این شهر زندگی کرد و پس از رحلت نیز در همین شهر به خاک سپرده شد. مسلمانان پس از فتح شوش در زمان خلیفه دوم به فرماندهی ابوموسی اشعری، وجود قبر شریف حضرت دانیال را به خلیفه دوم گزارش دادند.

فاتحین شوش در گزارش خود به خلیفه از آداب و رفتار مردم نسبت به قبر شریف حضرت دانیال نیز گزارش داده و نوشتند: مردم و اهالی این منطقه در سال‌های خشکسالی به قبر او متوسّل می‌شوند و با واسطه قرار دادن آن حضرت، از خداوند طلب باران می‌کنند.[36]

خلیفه دوم و صحابه پس از گزارش فاتحان شوش و اطلاع از آداب و رفتار مردم، هیچ اعتراضی نکرده و موضع‌گیری نکرده‌اند.

اکنون نیز پس از گذشت هزار و چهارصد و سی سال از آغاز اسلام، قبر شریف حضرت دانیال، زیارتگاه دوست‌داران و رهروان انبیای الهی می‌باشد.

11. توسل حضرت زینب به پیامبر اکرم

ابن‌جریر طبری، ابن‌اثیر جزری و ابن‌کثیر دمشقی سه تن از مورخان مشهور و نامی اهل سنت در بیان حادثه کربلا می‌نویسند: عمر بن سعد پس از کشتن امام حسین علیه‌السلام دو روز در کربلا ماند و سپس به همراه کاروان اسرا به سمت کوفه حرکت کرد. هنگامی که کاروان اسرا را به سمت کوفه حرکت دادند، از کنار جنازه‌های شهدای کربلا عبور دادند. چشمان مبارک حضرت زینب علیهاالسلام وقتی به بدن بی سر برادرش امام حسین علیه‌السلام افتاد، با صدای بلند فریاد زد: یا محمداه! یا محمداه! درود ملائکه آسمان بر تو باد! این بدن در خون غوطه‌ور و قطعه قطعه شده حسین توست. یا محمداه! دختران تو به اسارت برده می‌شوند و ذریه‌ات کشته می‌شوند.[37]

12. توسل امام سجاد به پیامبر اکرم

مسعودی در نقل ماجرای حره می‌نویسد: امام سجاد علیه‌السلام به قبر نبی مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله پناه برده بود و (با واسطه قرار دادن آن حضرت) برای نجات مردم دعا می‌کرد. مسرف بن عقبه از دست امام سجاد علیه‌السلام ناراحت بود و از آن حضرت و پدرانش برائت می‌جست، اما هنگامی که امام سجاد علیه‌السلام را دستگیر کردند و نزد مسرف آوردند، دست و پای مسرف به لرزه افتاد و از جا بلند شد و امام سجاد علیه‌السلام را کنار خودش نشاند و به آن حضرت گفت: هر حاجتی داری بگو تا برآورده کنم.[38]

13. توسل اهالی بصره به پیامبر اکرم در سال 81 هجری قمری

ابن اثیر جزری می‌نویسد: در سال 81 هجری قمری عمال و کارگزاران حجاج بن یوسف ثقفی در نامه ای به حجاج چنین نوشتند: اهل ذمه مسلمان شده و در شهرها ساکن شده‌اند و جزیه پرداخت نمی‌کنند و همین امر موجب پایین آمدن درآمدهای دولت و خالی شدن خزانه‌ها شده است.

حجاج طی نامه‌ای به اهالی بصره و دیگر شهرها دستور داد کسانی که در میان روستاها و قبائل، قوم و قبیله دارند، از شهر خارج شوند و برای گرفتن مالیات و خراج به سمت روستاها و قبائل حرکت کنند.

مردم بصره در بیرون شهر جمع شدند و در حالی که نمی‌دانستند چه باید بکنند و به کجا بروند، گریه می‌کردند و برای نجات از ظلم و جنایت‌های حجاج به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله متوسل شدند و می‌گفتند: «یا محمداه! یا محمداه» [39]

14. توسل اسرای مسلمان به پیامبر اکرم در زمان هشام بن عبدالملک

ابن‌اعثم کوفی ضمن نقل ماجراها و درگیری‌های سعید بن عمرو حرشی با نارستیک بن خاقان خزری می‌نویسد: در سپاه نارستیک بن خاقان حدود چهل هزار (40000) مرکب وجود داشت که تعدادی از زنان و مردان اسیر شده مسلمان و کالاها را حمل می‌کردند. هنگامی که سپاه سعید بن عمرو حرشی با لشگر نارستیک بن خاقان درگیر شد، ابتدا بر اثر مقاومت سپاه نارستیک بن خاقان، مسلمانان شکست خوردند و به دامنه کوهی پناهنده شدند. سعید بن عمرو حرشی فرمانده سپاه مسلمانان به موعظه و تحریک لشگر پرداخت و گفت: ای مسلمانان! آیا از دست حیواناتی که خدا را نمی‌شناسند و عبادت نمی‌کنند، فرار می‌کنید؟ آیا صدای مسلمانان دربند و اسیر شده را نمی‌شنوید که با گفتن «وا محمداه و وأبالقاسماه» به پیامبر اکرم متوسل شده‌اند و پیامبر را صدا می‌زنند و از آن حضرت کمک می‌خواهند؟[40]

15. توسل ابو خیره به پیامبر اکرم

ذهبی در شرح حال محب بن حذلم رعینی معروف به ابوخیره متوفای 135 هجری قمری می‌نویسد: روزی حوثره امیر مصر- بر بالای منبر مشغول سخنرانی بود و در حال سخنرانی گریه می‌کرد. ابوخیره به عنوان اعتراض بلند شد و با متوسل شدن به پیامبر اکرم گفت: یا محمداه! بلند شو و ببین امتت بعد از تو چه کردند. ای حوثره! خداوند در قرآن می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» [41]، از خدا بترس و آنچه را که عمل نمی‌کنی برای مردم نگو.[42]

16. توسل اسرای مسلمان به پیامبر اکرم در سال 137 هجری قمری

ابن اثیر جزری می‌نویسد: در سال 137 هجری قمری سنباذ به قصد کشتن ابومسلم در خراسان قیام کرد. سنباذ پس از این که پیروانی برای خود جمع کرد، نیشابور، قومس و ری را به دست گرفت. در ری خزانه‌ها و دارایی‌های ابومسلم را تصرف کرد و تعداد زیادی از زنان مسلمان را به اسارت گرفت. منصور دوانیقی پس از اطلاع از قیام سنباذ، جمهور بن مرار عجلی را به همراه ده‌ها هزار سواره نظام به جنگ سنباذ فرستاد. دو سپاه در حد فاصل همدان و ری به هم رسیدند و در مقابل هم صف آرایی کردند. هنگامی که دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند، سنباذ تعدادی از زنان اسیر شده مسلمان را در حالی که سوار بر شتر بودند، در جلو سپاه قرار داد. زنان اسیر شده مسلمانان هنگامی که سپاه مسلمانان را دیدند، در همان کجاوه‌ها از جا بلند شدند و به پیامبر اکرم متوسل شدند و فریاد «وامحمداه» سر دادند.[43]

17. توسل سه برادر جنگجو به پیامبر اکرم در سال 170 هجری قمری

ابن جوزی در ضمن حوادث 170 هجری قمری به یکی از جنگ‌های مسلمانان با رومیان اشاره می‌کند و ماجرای سه برادر جنگجو را که به اسارت رومیان در آمدند، به طور مفصل نقل می‌کند و می‌نویسد: رومیان از به اسارت گرفتن این سه برادر خوشحال بودند و آنان را به قسطنطنیه فرستادند. پادشاه روم این سه برادر را به آیین نصرانیت دعوت کرد و گفت: اگر از دین اسلام دست بردارید و به آیین ما بپیوندید، دخترانم را به ازدواج شما در می‌آورم و پادشاهی روم بعد از من به شما خواهد رسید. این سه برادر از پذیرش خواسته‌های پادشاه روم امتناع ورزیده و به پیامبر اکرم متوسل شده و فریاد «یا محمداه» سر دادند.[44]

مسعودی ماجرای دیگری را در زمان مأمون نقل می‌کند که نشان از شایع بودن و رواج توسل به پیامبر اکرم و گفتن «وا محمداه» در میان مسلمانان دارد. مسعودی می‌نویسد: هنگامی که مأمون برای جنگ با رومیان حرکت کرد و در منطقه «بدیدون» فرود آمد، پادشاه روم شخصی را نزد مأمون فرستاد و پیشنهاد صلح داد و گفت: اگر همین جا برگردی و با ما جنگ نکنی، یکی از این سه کار را انجام می‌دهم:

  1. تمامی هزینه‌هایی را که برای جمع آوری سپاه و آمدن به اینجا کرده ای، می‌پردازم.
  2. تمامی مسلمانانی را که در اسارت ما به سر می‌برند، بدون دریافت هیچ غرامتی آزاد می‌کنم.
  3. تمامی شهرهای مسلمانان را که نصاری تخریب کرده‌اند، تعمیر می‌کنم.

مأمون در پاسخ به پیشنهاد سوم پادشاه روم گفت: اگر تمامی شهرها و روستاهای روم را خراب کنم، جبران آه و ناله یکی از زنان مسلمان که به اسارت شما در آمده و در حال اسارت پایش لغزیده و هنگام زمین خوردن، ناله «وامحمداه، وامحمداه» سر داده است را نکرده‌ام.[45]

18. توسل ابوعلی خلال به امام کاظم

ابوعلی خلال یکی از علمای بزرگ و پیشوایان حنابله برای رفع مشکلات وگرفتاری‌های خود به امام کاظم علیه‌السلام متوسّل شده و با واسطه قرار دادن آن حضرت، مشکلات خود را برطرف می‌کرد. وی می‌گوید: هر مشکلی برایم پیش می‌آمد، کنار قبر امام کاظم علیه‌السلام می‌رفتم و آن حضرت را واسطه قرار می‌دادم. خداوند نیز به واسطه آبروی آن حضرت، خواسته و مشکل مرا حلّ و آسان می‌نمود.[46]

19. توسل شافعی به ابوحنیفه

علی بن میمون می‌گوید: از شافعی شنیدم که می‌گفت: من به ابوحنیفه تبرک می‌جویم و هر روز به زیارت قبر او می‌آیم. هرگاه حاجتی داشته باشم و با مشکلی مواجه شده باشم، دو رکعت نماز می‌خوانم و کنار قبر ابوحنیفه می‌آیم و (با توسل به ابوحنیفه) در کنار قبر ابوحنیفه از خداوند می‌خواهم حاجت مرا برآورده کند.[47]

20. توسل محمد بن علی بن سهل ماسرجسی به امام رضا

محمد بن علی بن سهل[48] در حل مشکلات دینی و دنیوی خود به امام رضا علیه‌السلام متوسل شده و با واسطه قرار دادن آن حضرت، برآورده شدن حاجات خود را از خداوند می‌خواست. خداوند نیز به خاطر مقام و منزلت آن امام همام، مشکلات این فقیه شافعی را حل کرده و حاجات او را برآورده می‌کرد. این فقیه شافعی با درک مقام و منزلت امام رضا علیه‌السلام و با توجه به آثار و برکاتی که از متوسل شدن به امام رضا علیه‌السلام دیده بود، در تمامی مشکلات خود، این امام را واسطه قرار می‌داد. وی درباره متوسل شدن به امام رضا علیه‌السلام و حل شدن مشکلاتش می‌گوید: هنگامی که در امور دینی و دنیوی به مشکلی برخورد می‌کردم، به زیارت قبر شریف امام رضا علیه‌السلام می‌رفتم و کنار آن قبر شریف دست به دعا برمی‌داشتم. خداوند مشکل مرا برطرف ساخته و در مشکلات من گشایش حاصل می‌شد. آثار و برکاتی که از متوسل شدن به این امام مشاهده کردم، باعث شد تا توسل به این امام برایم به صورت یک عادت درآمده و در تمامی مشکلات خود به زیارت آن بارگاه رفته و امام رضا علیه‌السلام را واسطه قرار دهم؛ چرا که استجابت دعا در آن مکان برای من به تجربه ثابت گردید.[49] حاکم نیشابوری در ادامه به نقل از ابوالحسین می‌گوید: هر دعا و درخواستی را که در جوار بارگاه امام رضا علیه‌السلام عرضه داشتم، اجابت شد. تا جایی که دعا کردم خداوند به من فرزندی عطا کند. این دعا نیز که در جوار قبر امام رضا علیه‌السلام عرضه داشتم، اجابت شد و خداوند پس از سال‌ها نااُمیدی و یأس، به من فرزندی عطا فرمود.[50]

چنان‌که مشاهده می‌شود این فقیه شافعی در زمان حیات امام رضا علیه‌السلام به آن حضرت متوسل نشده است بلکه سال‌ها پس از شهادت آن امام، به زیارت قبر شریف آن حضرت رفته و آن حضرت را واسطه قرار داده است.

21. توسل حاکم نیشابوری شافعی به امام رضا

حاکم نیشابوری (متوفّای 405 هجری قمری) با اظهار خوشحالی از آشنایی با کرامات امام رضا علیه‌السلام، (امام هشتم شیعیان) به یکی از توسلات خود به امام رضا علیه‌السلام اشاره کرده و می‌گوید:

مدت‌ها گرفتار پا درد بودم به گونه‌ای که با سختی و مشقّت حرکت می‌کردم. با همین وضعیت به زیارت قبر امام رضا علیه‌السلام رفتم و شب را آنجا ماندم. صبح روز بعد هیچ اثری از درد پایم نبود و به سلامت به نیشابور بازگشتم.[51]

22. توسل زید فارسی به امام رضا

حاکم نیشابوری شافعی با دو واسطه از زید فارسی چنین نقل می‌کند: دو سال تمام گرفتار پا درد شدیدی بودم به گونه‌ای که توان ایستادن را نداشتم و نمازم را نیز نشسته

لی تلک الحاجة و فرّج اللّه عنّی ذلک المهمّ و قد صارت إلی هذه العادة أن أخرج إلی ذلک المشهد فی جمیع ما یعرض لی، فإنّه عندی مجرّب»)). جوینی شافعی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم‌السلام: ج 2، ص 165 ـ 166، سمط دوم، باب 42، حدیث 483. می‌خواندم. شبی در خواب به من دستور رفتن به زیارت قبر امام رضا علیه‌السلام و ساییدن بدن و پاهایم به قبر شریف آن حضرت و دعا برای شفای بیماریم، داده شد.

هنگامی که از خواب بیدار شدم، مرکبی را کرایه کردم و به طوس آمدم و پاهایم را به قبر شریف آن حضرت ساییدم و برای شفای بیماریم دعا کردم. به برکت امام رضا علیه‌السلام مریضی‌ام بهبود یافت و از آن موقع تاکنون که دو سال می‌گذرد هیچ مشکلی برایم پیش نیامده است.[52]

23. توسل ابونصر نیشابوری به امام رضا

ابونضر نیشابوری می‌گوید: گرفتار بیماری سختی شدم و زبانم به گونه‌ای از کار افتاد که قدرت تکلّم نداشتم. به ذهنم خطور کرد که به زیارت قبر امام رضا علیه‌السلام بروم و با متوسّل شدن به ایشان و واسطه قرار دادن آن حضرت، از خداوند بخواهم تا مرا شفا بخشد.

به قصد زیارت قبر شریف امام رضا علیه‌السلام حرکت کردم و قبر شریف آن حضرت را زیارت کردم و در قسمت بالای سر مبارک دو رکعت نماز خواندم و هنگام دعا و تضرّع، امام رضا علیه‌السلام را واسطه قرار دادم و از خداوند خواستم تا بیماری مرا شفا دهد. در حال دعا و زاری در سجده خوابم برد. در خواب دیدم گویا ماه شکافته شد و شخصی از آن بیرون آمد و به من نزدیک شد و گفت: یا ابانضر! بگو: «لا إله إلاّ اللّه».

با اشاره پاسخ دادم: زبانم بسته است و قدرت سخن گفتن ندارم.

آن شخص فریاد کشید و گفت: آیا منکر قدرت خداوند هستی؟! بگو: «لا إله إلاّ اللّه».

زبانم باز شد و گفتم: «لا إله إلاّ اللّه» وقتی از خواب بیدار شدم، متوجه شدم به برکت امام رضا علیه‌السلام زبانم باز شده است و می‌توانم سخن بگویم.[53]

24. توسل امیر خراسان به امام رضا

نگهبان و خدمتکار حمّویه بن علی ـ امیر خراسان ـ می‌گوید: روزی به همراه حمّویه برای بازدید به بازار بلخ رفته بودیم. مشغول گشت‌زنی بودیم که ناگاه نگاه حمویه به مردی افتاد و دستور بازداشت او را صادر کرد. سپس دستور خرید یک مرکب و تهیه یک دست غذا و دویست درهم پول را صادر کرد. امیر خراسان پس از بازدید از بازار و مراجعه به دارالحکومه، آن مردِ بازداشتی را احضار کرد و به او گفت: تو یک پسِ‌گردنی به من بدهکاری و باید از تو قصاص کنم.

حمویه بن علی ماجرای پس‌گردنی را به او یادآوری کرد و گفت: به یاد داری روزی را که با هم به زیارت قبر امام رضا علیه‌السلام رفته بودیم. تو در کنار قبر شریف امام رضا علیه‌السلام دعاکردی و گفتی: خدایا! یک مرکب، دویست درهم و یک دست غذا (نان و پنیر) به من عنایت کن و من دعا کردم و گفتم: خداوندا! رهبری خراسان را نصیب من کن. تو فوراً از جا برخاستی و یک پسِ‌گردنی به من زدی و گفتی: چیزی که شدنی نیست، درخواست نکن. ولی می‌بینی خداوند دعایم را مستجاب گردانیده و دعای تو هم مستجاب شده است. ولی حقّ قصاص برای من باقی است.[54]

25. توسل ابوالقاسم واسطی به پیامبر اکرم

ذهبی سلفی در حوادث 364 هجری قمری می‌نویسد: شخصی به نام ابوالقاسم واسطی می‌گوید: از مجاوران و همسایگان بیت المقدس بودم. در ابتدای ماه رمضان طبق اطلاعیه ای که از سوی حاکم صادر شده بود، خواندن نماز تراویح ممنوع شد. من و عبدالله خادم با فریاد زدن «وااسلاماه، وامحمداه» به این دستور اعتراض کردیم. [55]

این ماجرا و ماجراهای مشابه نشان می‌دهد که متوسل شدن به نبی مکرم اسلام و خواندن آن حضرت، در میان مسلمانان و در طول تاریخ اسلام رایج و شایع بوده است.

26. توسل مرئم به قبر الرحمن بن ابی ربیعه

عبدالرحمن بن ابی‌ربیعه یکی از صحابه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌باشد. وی در دوران خلافت عمر بن خطاب به منصب قضاوت رسید و سپس از طرف عمر بن خطاب به فرماندهی لشگری منصوب شد و مأموریت یافت تا به جنگ ترک‌ها برود.

عبدالرحمن بن ابی‌ربیعه هشت سال پس از به خلافت رسیدن عثمان، در بلنجر یکی از بلاد ترک‌ها کشته شد و در همان‌جا نیز به خاک سپرده شد.ابن‌حجر عسقلانی شافعی می‌نویسد: مردم و اهالی منطقه‌ای که عبدالرحمن بن ابی‌ربیعه در آنجا مدفون است، تا به امروز در سال‌های خشکسالی، به قبر او متوسل می‌شوند و با واسطه قرار دادن او از خداوند درخواست بارش باران می‌کنند. [56]

27. توسل مردم به قبر ابوایوب انصاری

خالد بن زید بن کلیب معروف به ابوایوب انصاری یکی از صحابه بزرگ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و یکی از بیعت کنندگان عقبه می‌باشد. ابوایوب انصاری پس از ورود پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به مدینه افتخار پذیرایی از آن حضرت را داشته و چند ماهی را از آن حضرت پذیرایی کرده است. ابوایوب انصاری در جنگ‌های بدر، احد و خندق و بقیه غزوات پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به جز یک غزوه، شرکت کرده است و در عقد اخوتی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله میان مهاجرین و انصار بست، میان ابوایوب انصاری و مصعب بن عمیر عقد برادری بست.

وی یکی از اصحاب و یاران خوب حضرت علی علیه‌السلام نیز بوده و در جنگ‌های آن حضرت، ایشان را همراهی کرده است.

ابوایوب انصاری در سال 52 هجری قمری در دوران خلافت معاویه همراه سپاه وی به جنگ با روم رفته و در نزدیکی قسطنطنیه از دنیا رفته و در همان‌جا نیز دفن شده است. اهالی و مردم آن منطقه قبر او را به خوبی می‌شناسند و به زیارت قبر او می‌روند و در سال‌های خشکسالی به او متوسل می‌شوند و از خداوند طلب باران می‌کنند. [57]

28. توسل اهالی واسط به قبر مسروق بن اجدع (متوفای 63 ه. ق)

مسروق بن اجدع یکی از تابعین، در سال 63 هجری قمری در واسط از دنیا رفته است. ملاّحه (زنی که شغلش نمک فروشی است) می‌گوید: هر زمان با خشکسالی مواجه می‌شدیم، به سراغ قبر مسروق می‌رفتیم و به او متوسل می‌شدیم و از خداوند طلب باران می‌کردیم. خداوند نیز باران نازل می‌کرد. [58]

29. توسل به قبر محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای 256 ه. ق)

نصر بن حسن سَکنی سمرقندی می‌گوید: در یکی از سال‌ها بر اثر نباریدن باران، مردم دچار خشکسالی شدند. برای نجات از خشکسالی بارها نماز باران خواندند اما اثری نبخشید. شخص صالحی نزد قاضی سمرقند رفت و به وی پیشنهاد داد تا همراه مردم کنار قبر بخاری آمده و در آنجا نماز باران بخوانند و از خداوند طلب باران کنند، شاید خداوند به برکت بخاری دعای آنان را اجابت کند.

قاضی سمرقند از پیشنهاد آن شخص استقبال کرد و همراه مردم کنار قبر محمد بن اسماعیل بخاری آمده و نماز باران خواندند. مردم کنار قبر بخاری گریه کردند و بخاری را واسطه قرار دادند و از خداوند خواستند به خاطر مقام و جایگاه بخاری دعای آنان را اجابت کند.

خداوند دعای مردم را اجابت کرد و باران فراوانی بارید. مردم به مدت یک هفته در خرتنگ زمین‌گیر شدند و کسی نمی‌توانست به سمرقند برود. [59]

30. توسل به قبر ابوالولید نیشابوری شافعی (متوفای 349 ه. ق)

ابوالولید حسان بن محمد نیشابوری، شاگرد ابوالعباس بن سریج، حدود سال 278 هجری قمری به دنیا آمده و در شب جمعه پانزدهم ربیع‌الأوّل سال 349 هجری قمری در سن 72 سالگی در نیشابور از دنیا رفته است. او را با عناوینی همچون: «امام»، «علامه»، «حافظ»، «مفتی»، «شیخ الشافعیة»، «صاحب وجه فی المذهب»، «عالم به حدیث و علل حدیث»، «امام اهل حدیث در خراسان» و «زاهدترین و عابدترین علما» معرفی کرده‌اند.[60]

سبکی در شرح حال او به نقل از ابوالحسن عبداللّه بن محمد فقیه می‌نویسد: هرگاه به مشکلی برخورد می‌کردم و یا کار مهمی برایم پیش می‌آمد، به زیارت قبر ابوالولید نیشابوری می‌رفتم و به او متوسل می‌شدم. خداوند دعایم را اجابت کرده و مشکلم را حل می‌کرد. [61]

توسل به پیامبر اکرم و صالحان در زمان حیات آنان

در تاریخ نمونه‌های زیادی از متوسل شدن صحابه و تابعین به پیامبر اکرم و سایر صحابه و صالحان و واسطه قرار دادن آنان در زمان حیاتشان نیز، نقل شده است. جهت اطلاع از این گونه توسل‌ها به کتاب «السنن الکبری» نوشته بیهقی شافعی مراجعه شود.[62]

به دلیل پذیرش این نوع توسل حتی توسط وهابیان، ما نیز تنها به مواردی از این گونه توسل‌ها اشاره می‌کنیم و از بسط دادن بحث اجتناب می‌کنیم.

1. متوسل شدن شخص نابینا به پیامبر اکرم

مرد نابینایی خدمت پیامبر اکرم رسیده و با متوسل شدن به آن حضرت از ایشان می‌خواهند در حق او دعا کرده و از خداوند بخواهندتا سلامتی و بینایی او را برگرداند.

پیامبر اکرم مصلحت و فواید نابینایی را گوشزد کرده و به فرد نابینا می‌فرمایند: اگر بر همین حالت صبر کنی بهتر است اما اگر اصرار داری بینایی خود را بدست آوری، من نیز دعا می‌کنم.

هنگامی که پیامبر با اصرار فرد نابینا برای بدست آوردن بینایی‌اش مواجه شد، به او فرمود: وضو بگیر و این جملات را بگو: «اللهمانی اسالک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه. یا محمدانی توجهت بک الی ربی فی جاجتی لتقضی لی. اللهم شفعه فی».

فرد نابینا پس از گرفتن وضو و گفتن جملات ذکر شده، به برکت دعای پیامبر اکرم، سلامتی و بینایی خود را به دست آورد.

بسیاری از علمای اهل سنت این حدیث را نقل کرده‌اند و سند آن را نیز صحیح دانسته‌اند.[63]

2. متوسل شدن عمر بن خطاب به پیامبر اکرم و عباس عموی پیامبر

انس بن مالک خادم پیامبر اکرم ص می‌گوید: در زمان عمربن خطاب هرگاه مسلمانان با قحطی و خشکسالی مواجه می‌شدند، عمربن خطاب به عباس عموی پیامبر ص متوسل می‌شد و او را واسطه قرار می‌داد و از خداوند درخواست بارش باران می‌کرد و می‌گفت: «اللهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا اذا قحطنا فتسقینا و انا نتوسل الیک بعم نبینا، فاسقنا»[64]

در روایت دیگری به همین مضمون از موسی بن عمر نقل شده است: عمر بن خطاب دست عباس عموی پیامبر را گرفت و رو به قبله، خطاب به خداوند عرض کرد: خدایا! این شخص عموی پیامبر توست. ما دست به دامن او شده و او را واسطه قرار می‌دهیم. باران رحمتت را بر ما نازل کم. لحظاتی بعد باران شروع به باریدن کرد.[65]

3. متوسل شدن عبدالمطلب به پیامبر در دوران کودکی حضرت

شهرستانی ماجرای توسل عبدالمطلب و اهالی مکه مکرمه به پیامبر اکرم در دوران کودکی آن حضرت را چنین نقل می‌کند:قحطی وخشکسالی مکه معظمه رافرا گرفته بودومردم مکه درشرایط سختی قرار داشتند. عبدالمطلب جد رسول گرامی اسلام قنداقه پیامبر را روی دست گرفت و مقابل کعبه ایستاد و عرض کرد: خدایا! به حق این نوزاد، باران رحمتت را همواره بر ما نازل فرما.

لحظاتی بعد ابرها آسمان مکه را پوشانده و باران شدیدی بارید. بارش باران به حدی شدید و زیاد بود که اهالی مکه از جاری شدن سیل و خرابی خانه خدا به وحشت افتادند.

پس از متوسل شدن عبدالمطلب به پیامبر و نازل شدن باران، بزرگان قریش وجود فرزند با برکتی را به عبدالمطلب تبریک گفتند.

ابوطالب عموی پیامبر نیز شعر:

و أبیض یستسقی الغام بوجهه                            ثمال الیتامی عصمة للأرامل

را در مورد همین ماجرا سروده است.[66]

4. متوسل شدن یهودیان به پیامبر اکرم قبل از مبعوث شدن آن حضرت

مفسران اهل سنت در شأن نزول آیه: «وَلَمَّا جَاءهُمْ کتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکانُواْ مِن قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکافِرِینَ» [67] نوشته‌اند: قبل از این که پیامبر اکرم از طرف خداوند به پیامبری مبعوث شود، یهودیان خیبر در جنگ با غطفانی ها به آن حضرت متوسل می‌شدند و می‌گفتند: خدایا! تو را به حق پیامبر امی که بشارت بعثت آن را داده ای، سوگند می‌دهیم ما را در جنگ پیروز گردان.

خدوند نیز به خاطر متوسل شدن آنان به پیامبر اکرم دعای آنان را مستجاب کرده و در جنگ پیروز می‌شدند اما هنگامی که پیامبر اکرم از طرف خداوند به پیامبری مبعوث شد و یهودیان مکلف به پیروزی از پیامبر اسلام و قرآن شدند، آنچه را که از قبل می‌شناختند و منتظر آمدنش بودند، انکار کردند [68]

5. متوسل شدن معاویه به یزید بن اسود جرشی

یزید بن اسود جرشی را از عباد و زهاد و صالحین شام معرفی کرده‌اند. اهل شام و معاویه در زمان قحطی به وی متوسل می‌شدند و با واسطه قرار دادن وی، از خداوند طلب باران می‌کردند.

در یکی از سالهای خشکسالی معاویه او را به همراه خود روی منبر نشاند و گفت: «اللهم إنا نستشفع إلیک الیوم بخیرنا وأفضلنا اللهم إنا نستشفع إلیک بیزید بن الاسود الجرشی» لحظاتی بعد ابرها آسمان را پوشانده و باران شدیدی بارید.[69]

تاج الدینی سبکی یکی از علمای اهل سنت، توسل و استغاثه به نبی مکرم اسلام را یکی از امور نیکو و پسندیده دانسته و با گمراه، جاهل و بدعت گذار دانستن ابن تیمیه می‌نویسد: توسل و استغاثه به خداوند با واسطه قرار دادن نبی مکرم اسلام امر نیکو و پسندیده ای است و احدی از سلف و خلف (گذشتگان و بعدی‌ها) این امور را انکار نکرده است، تا این که دوران ابن تیمیه متوفای 728 هجری قمری) رسید و او این امور را انکار کرده و از راه راست منحرف شده و بدعتی را که احدی از علما نگفته بود، بانی آن گردید.[70] متوسل شدن اهالی مدینه منوره به نبی مکرم اسلام در زمان حیات آن حضرت و در خواست طلب باران را نقل کرده‌اند که به خاطر طولانی شدن مطلب و پذیرش این نوع توسل وهابیان، از نقل این روایات خودداری می‌کنیم و خوانندگان عزیز را به مطالعه آن‌ها توصیه می‌کنیم.[71]

نکنه پایانی در بحث توسل این که انسان‌ها گاهی مواقع مستقیماً به خداوند متوسل می‌شوند و فضل و رحمت او را واسطه قرار می‌دهند و گاهی از اوقات به انبیا و صالحان متوسل می‌شوند و آنان را واسطه قرار می‌دهند و برخی مواقع به اعمال صالح خود متوسل می‌شوند.

ماجرای گرفتار شدن سه نفر در درون غار و متوسل شدنشان به بهترین و خالص‌ترین عملی که برای خداوند انجام داده بودند و کنار رفتن سنگ و باز شدن در غار، در تعدادی از منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[72] مطابق برخی روایات نقل شده از پیامبر اکرم، گاهی مواقع انسان‌های مریض و ضعیف و حیوانات واسطه رحمت الهی می‌شوند.

روایت «هل تنصرون و ترزقون إلا بضعفائکم»[73] و ماجرای حضرت سلیمان و مورچه [74]، نمونه‌هایی از این موارد است.

با مروری بر آیات، روایات وسیره صحابه، تابعین، علما و تمامی مسلمانان در طول تاریخ بویژه قرون اولیه اسلام و مقایسه آن با بافته‌های وهابیان، به راحتی می‌توان به بطلان اندیشه‌های وهابیان پی برد.

اگر نظرات وهابیان را در این باب بپذیریم باید همه مسلمانان را از صدر اسلام تا به امروز، مشرک به شرک اکبر بدانیم و تنها وهابی‌های نجد قرن الشیطان موحد و خداشناس باشند.

فراتر این که مطابق دیدگاه وهابی‌ها، همه تعالیم و آموزه‌های اسلام از آیات شریفه و احادیث نبوی و رفتار و منش صحابه، مردم را به شرک اکبر فرا می‌خوانند! و تنها منادی توحید همان پیامبران جدید و رسولان نوین یعنی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب هستند و بهشت در بست در احتکار و اختیار این فرستاده انگلیس و پیروان او همانند اعراب أشد کفرا و نفاقا می‌باشد!

سفارش پیامبر اکرم

در پایان بحث توسل سفارش نبی مکرم اسلم به مسلمانان درباره توسل به اهل بیت را ذکر می‌کنیم.

ابوهریره می‌گوید: پیامبر اکرم درباره حضرت آدم و توسل او چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت آدم خطاب فرمود: ای آدم! اینان (اهل بیت پیامبر) برگزیدگان من هستند… هر وقت حاجتی داشتی این‌ها را واسطه قرار بده.

پیامبر خدا در ادامه فرمودند: ما کشتی نجات هستیم. هر کس سوار این کشتی شود، نجات خواهد یافت و هر کس سرپیچی نماید، هلاک خواهد شد. هر کس حاجتی دارد، ما اهل بیت را واسطه قرار دهد.[75]

رسول گرامی اسلام تمامی مسلمانان را به پیروی از اهل بیت و واسطه قرار دادن آنان، دعوت نموده و این امور را مقید به حیات اهل بیت و یا مختص مسلمانان زمان اهل بیت قرار نداده است، بلکه تمامی مسلمانا در تمامی قرن‌ها به پیروی از اهل بیت و واسطه قرار دادن آنان، سفارش شده‌اند.

 

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


 

[1]– «من یأتی إلی قبر نبیّ أو صالح، ویسأله حاجته، ویستنجده، مثل أن یسأله أن یُزیلَ مرضه، أو یَقْضی دینَه، أو نحو ذلک ممّا لا یَقْدر علیه إلاّ اللّه، فهذا شرک صریح، یجب أن یُستتابَ صاحبُه، فإن تاب، وإلاّقُتِل. وقال: قول کثیر من الضلاّل: هذا أقرب إلی اللّه منّی. وأنا بعید من اللّه لایمکننی أن أدعوه إلاّ بهذه الواسطة ونحو ذلک من أقوال المشرکین». ابن تیمیه حنبلی، زیارة القبور و الإستنجاد بالمقبور: ص 17 و 21، حکم من یأتی إلی قبر نبی أو صالح و یسأله و یستنجد به.

[2]– «إن قصدهم الملائکة و الأنبیاء و الأولیاء یریدون شفاعتهم و التقرب إلی الله بذلک هو الذی أحل دماءهم و أموالهم» و «من ظنّ انّ بین اللّه وبین خلقه وسائط تَرْفَع إلیهم الحوائج فقد ظنّ باللّه سوء الظنّ» و «إنّ محمّداً صلی اللّه علیه وسلّم، لم یفرّق بین من اعتقد فی الأصنام ومن اعتقد فی الصالحین؛ بل قاتلهم کلّهم وحکم بکفرهم» و «لایصح دین الإسلام إلاّ بالبراءة ممّن یتقرّب إلی اللّه بالصلحاء وتکفیرهم» و «من عبد اللّه لیلاً ونهاراً ثمّ دعا نبیّاً أو ولیّاً عند قبره، فقد اتّخذ إلهین إثنین، ولم یشهد أن لا إله إلاّ اللّه؛ لأنّ الإله هو المدعوّ» و «اجماع المذاهب کلّهم علی أنّ من جعل بینه وبین اللّه وسائط یدعوهم أنّه کافر مرتدّ حلال المال والدم». حسینی قزوینی، وهابیت از منظر عقل و شرع: ص 208- 210، به نقل از محمد بن عبدالوهاب در کشف الشبهات: ص 58 و مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب: ج 6، ص 115، رسالةکشف الشبهات و ج 5، ص 241 و ج 6، ص 146،147،213، 227، 232 و 242.

 

[3]– «و هکذا لا یجوز التوسل ألی الله سبحانه بجاه النبی أو ذاته أو صفته أو برکنه، الدلیل علی ذلک و لأن ذلک من وسائل الشرک به و الغلو فیه علیه الصلاة و السلام و لأن لم یفعله أصحابه و لو کان خیرا لسبقونا إلیه و لأن ذلک خلاف الأدلة الشرعیة، فقد قال الله عزوجل (ولله الأسماء الحسنی فادعوه بها) ولم یأمر بدعاثه سبحانه بجاه أحد أو حق أحد أو برکة أحد». بن باز، مجموع فتاوی و مقالات متنوعه: ج 7، ص 67. أسئلة علی العقیدة و أجوبتها، السؤال الخامس.

[4]– « لا یجوز تزویج بنات أهل السنّة من أبناء الشیعة ولا من الشیوعیین، وإذا وقع النکاح فهو باطل، لأن المعروف عن الشیعة دعاء أهل بیت و الإستغاثة بهم و ذلک شرک أکبر». فتاوی الجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء: ج 18، ص 299، کتاب النکاح (1)، الفتوی رقم 20011.

[5]– «أنا من قبیلة تسکن فی الحدود الشمالیة و مختلطین نحن و قبائل من العراق و مذهبهم شیعة و ثنیة یعبدون قببا.

[6]– «أن السائل و جماعة معه فی الحدود الشمالیة مجاورن للمراکز العراقیة و هناک حماعة علی مذهب الجعفریة و منهم من امتنع عن أکل ذبائحهم و منهم أکل و نقول: هل یحل لنا أن نأکل منها علما بأنهم یدعون علیا و الحسن و الحسین و سائر ساداتهم فی الشدة و الرخاء؟ إذا کان الأمر کما ذکر السائل من أن الجماعة الذین لدیه من الجعفریة یدعون علیا و الحسن و الحسین و ساداتهم، فهم مشرکون مرتدون عن الإسلام و العیاذ بالله، لا یحل الأکل من ذبائحهم لأنها میتة و لو ذکروا علیها اسم الله». فتاوی الجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء: ج 2، ص 373. حکم أکل ذبائح من یدعون الحسن و الحسین و علیا عند الشدائد، فتوی رقم 1661.

[7]– سوره توبه، آیه 30.

[8]– «أن الاستغاثة بمخلوق و جعله وسیلة بمعنی طلب الدعاء منه لا شک فی جوازه إن کان المطلوب منه حیا… و أما إذا کان المطلوب منه میتا أو غائبا فلا یستریب عالم أنه غیر جائز و أنه من البدع آلتی لم یفعلها أحد من السلف». آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج 6، ص 402- 403، ذیل تفسیر آیه 35 سوره مائده.

[9]– این روایت در صفحات بعد ذکر خواهد شد.

[10]– ابن منظور، لسان العرب: ج 11، ص 724- 725، ماده وسل.

[11]– سوره نساء: آیه 64.

[12]– وهذه الآیة تشمل حالتی الحیاة وبعد الانتقال، ومن أراد تخصیص‌ها بحال الحیاة، فما أصاب؛ لأنّ الفعل فی سیاق الشرط یفید العموم وأعلی صیغ العموم ما وقع فی سیاق الشرط، کما فی إرشاد الفحول ص 122، و قال شیخنا العلامة المحقق السید عبدالله بن الصدیق الغماری رحمه الله تعالی: فهذه الآیة عامة تشمل حالة الحیاة حالة الوفاة و تخصیص‌ها بأحدهما یحتاج إلی دلیل و هو مفقود هنا. فإن قیل: من إیتی العموم حتی یکون تخصیص‌ها بحالة دعوی تحتاج إلی دلیل؟ قلنا: من وقوع الفعل فی سیاق الشرط و القاعدة المقررة فی الاصول أن الفعل إذا وقع فی سیاق الشرط کان عاما، لأن الفعل فی النکرة، لتضمنه مصدرا منکرا و النکرة الواقعة فی سیاق النفی أو الشرط تکون للعموم وضعا. فالآیة الشریفة طالبة للمجیء إلیه (صلی الله علیه وسلم) فی جمیع الحالات لوقوع (جاؤوک) فی‌ها فی حیز الشرط الذی یدلّ علی العموم. وقد فهم المفسرون من الآیة العموم، ولذلک تراهم یذکرون معها حکایة العُتبی الذی جاء للقبر الشریف». محمود سعید ممدوح، رفع المنارة لتخریج أحادیث التوسل و الزیارة: ص 53.

[13]– سوره حجرات، آیه 2.

[14]– سوره حجرات، آیه 3.

[15]– سوره حجرات، آیه 4.

[16]– ناظر أبو جعفر أمیر المؤمنین مالکا فی مسجد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فقال مالک: یا أمیر المؤمنین، لا ترفع صوتک فی هذا المسجد، فإن الله تعالی أدب قوما فقال (لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ) الآیة و مدح قوما فقال (إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَیٰ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ) و ذم قوما فقال (إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ) وإن حرمته میتا کحرمته حیا، فاستکان لها أبو جعفر و قال: یا أبا عبد الله! أستقبل القبلة وأدعو أم أستقبل رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم؟. فقال: لم تصرف وجهک عنه، وهو وسیلتک ووسیلة أبیک آدم علیه السلام إلی الله یوم القیامة؟ بل استقبله واستشفع به فیشفعک الله، قال الله تعالی (َلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا). سبکی شافعی، شفاء القسام فی زیارة خیر الأنام علیه أفضل الصلاة و السلام: ص 163 و علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب: ج 5 ص 200. به نقل از شفا بتعریف حقوق المصطفی: ج 2، ص 92.

[17]– سوره مائده، آیه 35.

[18]– «هم شر الخلق و الخلیفة، یقتلهم خیر الخلق و الخلیفة و أقربهم عندالله وسیلة». ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغة: ج 2، ص 267، ذیل خطبه 36.

[19]– «و احمدوا الله الذی لعظمته و نوره یبتغی من فی السماوات والأرض ألیه الوسیلة و نحن وسیلته فی خلقه».

ابن ابی الحدید معتزلی شافعی، شرح نهج البلاغه: ج 16، ص 211، ذکر ما ورد من السیر و الأخبار فی أمر فدک و جوهری، السقیقة و فدک: ص 101، القسم الثانی، فدک

 

[20]– سوره یوسف، آیه 97.

[21]– سوره یوسف، آیه 98.

[22]– یعنی مرتکب ترک اولی شد.

[23]– «عن عمر بن الخطاب قال: قال رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: لمّا اقترف آدم الخطیئة، قال: یا ربّ! أسألک بحقّ محمد لما غفرت لی. فقال اللّه: یا آدم! و کیف عرفتَ محمداً و لم‌أخلقه؟ قال: یا ربّ! لأنک لمّا خلقتَنی بیدک و نفختَ فی من روحک، رفعتُ رأسی، فرأیتُ علی قوائم العرش مکتوباً: لا إله إلاّ اللّه، محمد رسول‌اللّه، فعلمتُ أنّک لم‌تضف إلی اسمک إلاّ أحبّ الخلق إلیک. فقال اللّه: صدقتَ یا آدم! إنّه لأحبّ الخلق إلی، ادعنی بحقّه، فقد غفرتُ لک و لولا محمد ما خلقتک». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج 2، ص 672، کتاب تواریخ المتقدمین من الأنبیاء و المرسلین، ح 4228/238.

[24]– سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج 1، ص 60 ذیل آیه «فَتَلَقَّی ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کلِمَـتٍ»، سوره بقره، آیه 37.

[25]– طبرانی، المعجم الکبیر: ج 24، ص 351 ـ 352، شرح حال و روایات فاطمه بنت اسد، ح 871 و المعجم الأوسط: ج 1، ص 68 ـ 69، ح 189؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج 9، ص 257، کتاب المناقب، باب مناقب فاطمة بنت أسد و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 12، ص 147، ح 34425.

[26]– بابی أنْت وأُمّی یا رسول الله، لقد انْقطع بموْتک ما لمْ ینْقطعْ بموْت غیرک من النُّبُوّة والاْنْباء وأخْبار السّماء…، بأبی أنْت وأُمّی! اذْکرْنا عنْد ربّک، واجْعلْنا منْ بالک!». نهج البلاغة: خطبه 235.

[27]– «طبتَ حیاً و میتاً، اذکرنا یا محمد عند ربّک و لنکن من بالک»)). زینی‌دحلان شافعی، الدُرَر السَنیة فی الردّ علی الوهابیة: ص 34.

[28]– «و کان شعارهم یومئذ یا محمدا» ابن ‌جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک: ج 2، ص 281، حوادث 11 هجری قمری، ذکر بقیة خبر مسیلمة الکذاب و قومه من أهل الیمامة؛ ابن‌کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 6، ص 329، حوادث 11 هجری قمری، مقتل مسیلمة الکذاب و ابن‌اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 37، حوادث 11 هجری قمری، ذکر مسیلمة و أهل الیمامة.

[29]– سوره نساء، آیه 64.

[30]– سیوطی شافعی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج 1، ص 238، ذیل آیه 203 سوره بقره؛ سُبکی شافعی، شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام علیه أفضل الصلاة و السلام: ص 151 و زینی‌دحلان شافعی، الدُرَر السَنیة فی الردّ علی الوهابیة: ص 21.

[31]– ابن‌کثیر دمشقی سلفی همین ماجرا را از عتبی این‌گونه نقل می‌کند: «کنت جالساً عند قبر النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله، فجاء أعرابی، فقال: السلام علیک یا رسول‌اللّه! سمعت اللّه یقول: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا» و قد جئتک مستغفراً لذنبی، مستشفعاً بک إلی ربّی، ثمّ أنشأ یقول: یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه، فطاب من طیبهنّ القاع و الأکم، نفسی الفداء لقبر أنت ساکنه، فیه العفاف و فیه الجود و الکرم، ثمّ انصرف الأعرابی، فغلبتنی عینی، فرأیت النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله فی النوم، فقال: یا عتبی! الحق الأعرابی، فبشّره أنّ اللّه قد غفر له». تفسیر القرآن العظیم: ج 1، ص 532، ذیل آیه 64 سوره نساء.

[32]– «أنّ رجلاً کان یختلف إلی عثمان بن عفان فی حاجة له، فکان عثمان لایلتفت إلیه و لاینظر فی حاجته، فلقی ابن‌حنیف، فشکی ذلک إلیه. فقال له عثمان بن حنیف: ائت المیضاة، فتوضأ، ثمّ ائت المسجد، فصلّ فیه رکعتین، ثمّ قل: اللهمّ! إنّی أسألک و أتوجّه إلیک بنبینا محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله نبی الرحمة، یا محمد! إنّی أتوجّه بک إلی ربی، فتقضی لی حاجتی و تذکر حاجتک… فانطلق الرجل، فصنع ما قال له، ثمّ أتی باب عثمان بن عفان، فجاء البواب حتّی أخذ بیده، فأدخله علی عثمان بن عفان، فأجلسه معه علی الطنفسة، فقال: حاجتک؟ فذکر حاجته و قضاها له، ثمّ قال له: ما ذکرتُ حاجَتک حتّی کان الساعة و قال: ما کانت لک من حاجة فاذکرها. ثمّ إنّ الرجل خرج من عنده، فلقی عثمان بن حنیف، فقال له: جزاک اللّه خیراً! ما کان ینظر فی حاجتی و لایلتفت إلی حتی کلمتَه فی. فقال عثمان بن حنیف: واللّه ما کلمتُه و لکنّی شهدت رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآلهو أتاه ضریر، فشکی إلیه ذهاب بصره. فقال له النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: فتصبر. فقال: یا رسول‌اللّه! لیس لی قائد و قد شق علی. فقال النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: ائت المیضاة، فتوضأ، ثمّ صلّ رکعتین، ثمّ ادع بهذه الدعوات. قال ابن‌حنیف: فواللّه ما تفرقنا و طال بنا الحدیث حتی دخل علینا الرجل کأنّه لم‌یکن به ضرّ قطّ». طبرانی، المعجم الکبیر: ج 9، ص 30 ـ 31، شرح حال و روایات عثمان بن حنیف، ح 8311 و هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج 2، ص 279، کتاب الصلاة، باب صلاة سیدنا رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه ‌وآله.

[33]– و فی سنة ثلاث و خمسین هلک زیاد بن أبیه بالکوفة فی شهر رمضان و کان یکنّی أباالمغیرة و قد کان کتب إلی معاویة أنّه قد ضبط العراق بیمینه و شماله فارغة، فجمع له الحجاز مع العراقین و اتّصلت ولایته بأهل المدینة، فاجتمع الصغیر و الکبیر بمسجد رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله و ضجّوا إلی اللّه و لاذوا بقبر النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله ثلاثة أیام، لعلمهم بما هو علیه من الظلم و العسف». مسعودی شافعی، مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 3، ص 32، موت زیاد.

[34]– «عن مالک الدار قال: أصاب الناس قحط فی زمن عمر بن الخطاب، فجاء رجل إلی قبر النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله، فقال: یا رسول‌اللّه! استسق اللّه لأمّتک، فإنّهم قد هلکوا. فأتاه رسول‌اللّه صلی‌الله ‌علیه‌ وآله فی المنام، فقال: إیت عمر… و أخبرهم أنّهم مسقون و قل له: علیک الکیس، علیک الکیس. فأتی الرجل، فأخبر عمر. فبکی عمر ثمّ قال: یا ربّ ما آلو إلاّ ما عجزت عنه». ابن‌ابی‌شیبه، المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 7، ص 482، کتاب الفضائل، ما ذکر فی فضل عمر بن الخطاب، ح 35؛ ابن‌عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 60، ص 3، شرح حال مالک بن عیاض، ش 7332؛ ابن‌حجر عسقلانی شافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة: ج 3، ص 484، شرح حال مالک بن عیاض، ش 8356 و فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج 2، ص 575، کتاب الإستسقاء، باب سؤال الناس الإمام الإستسقاء إذا قحطوا؛ ابن‌کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 7، ص 93، حوادث 18 هجری قمری و متقی هندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 8، ص 431، ح 23535.

[35]– ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج 2، ص 575، کتاب الإستسقاء، باب سؤال الناس الإمام الإستسقاء إذا قحطوا.

[36]– «کان أهل تلک البلاد یستسقون بجثته إذا قطحوا». حموی، معجم البلدان: ج 3، ص 281، سوس (شوش)

 

[37]– قال: فما نسیت من الأشیاء لاأنس قول زینب ابنة فاطمة حین مرّت بأخیها الحسین صریعاً و هی تقول: یا محمداه! یا محمداه! صلّی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمّل بالدماء، مقطّع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة تسفی علیها الصبا. قال: فأبکت واللّه کلّ عدوّ و صدیق». طبری، تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 336، حوادث 61 هجری قمری، ذکر الخبر عمّا کان فی‌ها من الأحداث. «فأقام عمر بعد قتله یومین، ثم ارتحل إلی الکوفة و حمل معه بنات الحسین و أخواته و من کان معه من الصبیان و علی بن الحسین مریض، فاجتازوا بهم علی الحسین و أصحابه صرعی، فصاح النساء و لطمن خدودهنّ و صاحت زینب أخته: یا محمداه! صلّی علیک ملائکة السماء، هذا الحسین بالعراء، مرمّل بالدماء، مقطّع الأعضاء و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة تسفی علیها الصبا! فأبکت کلّ عدوّ و صدیق». ابن‌اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 574، حوادث 61 هجری قمری، ذکر مقتل الحسین رضی‌الله‌عنه. «و أمّا بقیة أهله و نسائه، فإنّ عمر بن سعد وکل بهم من یحرسهم و یکلؤهم، ثم أرکبوهم علی الرواحل فی الهوادج، فلمّا مرّوا بمکان المعرکة و رأوا الحسین و أصحابه مطرحین هنالک، بکته النساء و صرخن و ندبت زینب أخاها الحسین و أهلها، فقالت و هی تبکی: یا محمداه! یا محمداه! صلّی علیک اللّه و ملک السماء! هذا حسین بالعراه، مرمّل بالدماه، مقطّع الأعضاء، یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریتک مقتلة تسفی علیها الصبا. قال: فأبکت واللّه کلّ عدوّ و صدیق». ابن‌کثیر دمشقی، البدایة و النهایة: ج 8، ص 195، حوادث 61 هجری قمری، و هذه صفة مقتله مأخوذة من کلام أئمة هذا الشأن لا کما یزعمه أهل التشیع من الکذب.

[38]– « و نظر الناس إلی علی بن الحسین السجاد و قد لاذ بالقبر و هو یدعو، فأتی به إلی مسرف و هو مغتاظ علیه، فتبرأ منه و من آبائه، فلمّا رآه و قد أشرف علیه ارتعد و قام له و أقعده إلی جانبه و قال له: سلنی حوائجک». مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 3، ص 85، وقعة الحرة.

[39]– «و کان السبب فی سرعة إجابتهم إلی بیعته أنّ عمّال الحجاج کتبوا إلیه: أنّ الخراج قد انکسر و إنّ أهل الذمة قد أسلموا و لحقوا بالأمصار. فکتب إلی البصرة و غیرها أنّ من کان له أصل فی من قریة فلیخرج إلیها، فأخرج (فخرج) الناس (لتوخذ منهم الجزیة)، (فعسکروا)، فجعلوا یبکون و ینادون: یا محمداه! یا محمداه! و لایدرون أین یذهبون». طبری، تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 648، حوادث 83 هجری قمری، ذکر الأحداث آلتی کانت فی‌ها و ابن‌اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج 3، ص 146، حوادث 81 هجری قمری، ذکر خلاف عبدالرحمن بن محمد بن الاشعث علی الحجاج.

[40]– «أما تسمعون أطیط العجل علیها المسلمون و المسلمات أساری ینادون: وامحمداه وأبالقاسماه؟». ابن‌اعثم کوفی، الفتوح: ج 8، ص 277، ذکر الرجل الرستاقی.

[41]– سوره صف، آیه 2.

[42]– «عن ضمام بن إسماعیل أن المحب أبا خیرة قام و الحوثرة أمیر مصر یخطب و یبکی فوق المنبر فقال أبو خیرة: یا محمداه ارفع رأسک فانظر ما فعلت أمتک بعدک، یا هذا اتّق اللّه، فإن اللّه یقول (یا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ). ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الإعلام: ج 8، ص 525، شرح حال محب بن حذلم، وفیات 135 هجری قمری.

[43]– «فلما التقوا قدم سنباذ النساء من سبایا المسلمات علی الجمال فیالمحامل، فلما رأین عسکر المسلمین قمن فی المحامل ونادین: وامحمداه!! ذهب الإسلام!». ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ: ج 3، ص 535، حوادث 137 هجری قمری، ذکر خروج سنباذ بخراسان.

[44]– «فعرض علیهم النصرانیة و قال: إنی أجعل فیکم الملک و أزواجکم بناتی. فأبوا علیه و نادوا: یا محمداه». ابن جوزی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج 5، ص 371، حوادث 170 هجری قمری.

[45]– «فلو أنی أقصی حجر فی بلاد الروم ما اعتضت بامرأة عثرت عثرةفی حال أسرها فقالت: وامحمداه، وامحمداه». مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 4، ص 51، ذکر خلافة المأمون، غزو الروم.

[46]– «ما همّنی أمر فقصدتُ قبر موسی بن جعفر، فتوسّلتُ به إلاّ سهل اللّه تعالی لی ما أحبّ». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج 1، ص 120، باب ما ذکر فی مقابر بغداد.

[47]– «عن علی بن میمون: سمعت الشافعی یقول: أنی لأتبرک بأبی حنیفة و أجیء إلی قبره فی کل یوم، یعنی زائرا، فإذا عرضت لی حاجة صلیت رکعتین و جئت إلی قبره و سألت الله تعالی الحاجة عنده». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج 1، ص 123، ما ذکر فی مقابر بغداد، مقبرة باب الدیر.

[48]– ذهبی درباره شخصیت ابوالحسین ابوالحسن محمد بن علی بن سهل می‌گوید: او علاّمه و شیخ شافعی‌هاست و از کسانی است که بر طبق قواعد و مبانی شافعی فتوا می‌داد. حاکم نیشابوری شافعی شاگرد محمد بن علی بن سهل در مورد استادش می‌گوید: محمد بن علی بن سهل در آشنایی با مذهب شافعی از همه آگاه‌تر بود. وی در سال 384 هجری درگذشت. سیر أعلام النبلاء: ج 16، ص 446 ـ 447، شرح حال محمد بن علی بن سهل ماسرجسی، ش 330.

[49]– «ما عرض لی مهم من أمر الدین و الدنیا، فقصدت قبر الرضا علیه‌السلام لتلک الحاجة و دعوتُ عند القبر إلاّ قضیت.

[50]– «قد أجاب اللّه لی فی کلّ دعوة دعوته بها عند مشهد الرضا علیه‌السلام حتّی إنّی دعوت اللّه أن یرزقنی ولداً، فرزقت ولداً بعد الإیاس منه». همان، حدیث 485.

[51]– «قال الحاکم: و قد عرّفنی اللّه من کرامات التربة خیر کرامة، منها أنّی کنت متقرساً لاأتحرّک إلاّ بجهد، فخرجتُ و زرتُ و انصرفتُ إلی نوقان بخفّین من کرابیس، فأصبحتُ من الغد بنوقان و قد ذهب ذلک الوجع و انصرفتُ سالماً إلی نیسابور»)). جوینی شافعی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم‌السلام: ج 2، ص 166، حدیث 484.

[52]– «سمعت زید الفارسی یقول: کنت بمروالرود منقرساً مدّة سنتین، لاأقدر أن أقوم قائماً و لا أن أصلّی قائماً، فأریت فی المنام: ألا تمرّ بقبر الرضا و تمسح رجلیک به و تدعو اللّه تعالی عند القبر حتّی یذهب ما بک؟ قال: فاکتریت (دابة) و جئت إلی طوس و مسحت رجلَی بالقبر و دعوت اللّه عزّوجلّ، فذهب عنّی ذلک النقرس و الوجع، فأنا هاهنا منذ سنتین و ما نقرست». جوینی شافعی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم‌السلام: ج 2، ص 164 ـ 165، حدیث 481.

[53]– «سمعت أباالنضر المؤذّن النیسابوری یقول: أصابتنی علّة شدیدة، ثقل فی‌ها لسانی، فلم‌أقدر منها علی الکلام، فخطرببالی زیارة الرضا علیه‌السلام و الدعاء عنده و التوسّل به إلی اللّه تعالی، لیعافینی، فخرجت زائراً و زرت الرضا و قمت عند رأسه و صلّیت رکعتین و کنت فی الدعاء و التضرّع مستشفعاً صاحب القبر إلی اللّه عزّوجلّ أن یعافینی من علّتی و یحلّ عقدة لسانی اذ ذهب بی النوم فی سجودی، فرأیت فی منامی کأنّ القمر قد انفرج، فخرج منه رجل آدم کهل شدید الأدمة، فدنا منّی، فقال: یا أباالنضر! قل: «لا إله إلاّ اللّه». قال: فأومأت إلیه، کیف أقول ذلک و لسانی منغلق؟ فصاح علی صیحة و قال: تنکر للّه القدرة؟ قل: «لا إله إلاّ اللّه». قال: فانطلق لسانی، فقلت: «لا إله إلاّ اللّه» و رجعت إلی منزلی راجلاً و کنت أقول: «لا إله إلاّ اللّه» و لم‌ینغلق لسانی بعد ذلک» فرائد السمطین: ج 2، ص 163، حدیث 478.

[54]– «سمعت حاجب حمویه بن علی یقول: کنت مع حمویه ببلخ، فرکب یوماً و أنا معه، فبینا نحن فی سوق بلخ إذ رأی حمویه رجلاً، فوکل به و قال: احملوه إلی الباب، ثمّ عند انصرافه أمر باحضار حمار و سفرة و جبنة و مأتی درهم، فلمّا أحضر قال: هاتوا الرجل، فجیء به، فلمّا وقف بین یدیه قال: قد صفعتنی صفعة و أنا أقتصّها منک الیوم، أتذکر الیوم الذی زرنا جمیعاً قبر الرضا، فدعوتَ أنت و قلتَ: اللهم ارزقنی حماراً و مأتی درهم و سفرة فی‌ها جبنة و خبزة و قلت أنا: اللهم ارزقنی قیادة خراسان، فصفعتنی و قلتَ: لاتسأل ما لایکون. فالآن قد بلغنی اللّه عزّوجلّ مأمولی و بلغک مأمولک و الصفعة لی علیک». فرائد السمطین: ج 2، ص 165، حدیث 482.

[55]– «کنت مجاورا ببیت المقدس، فأمروا فی أول رمضان بقطع التراویح، فصحت أنا و عبدالله الخادم: وااسلاماه، وامحمداه». ذهبی سلفی، تاریخ الإسلام و وفاتی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج 26، ص 259، حوادث 364 هجری قمری و ابن عساکر دمشقی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 71، ص 103، شرح حال ابوالقاسم واسطی، ش 9100.

[56]– «دفن عبدالرحمن فی بلاد الترک، فهم یستسقون به إلی الآن». ابن‌حجر عسقلانی شافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة: ج 2، ص 398، شرح حال عبدالرحمن بن ابی‌ربیعه، ش 5119.

[57]– «قبره بأصل حصن القسطنطنیة بأرض الروم، فلقد بلغنی أنّ الروم یتعاهدون قبره و یرُمّونَه و یستسقون به إذا قحطوا». ابن‌سعد، الطبقات الکبری: ج 3، ص 484 ـ 485، شرح حال ابوایوب انصاری؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج 3، ص 518، کتاب معرفة الصحابة، ذکر مناقب أبی أیوب الأنصاری، ح 5929/1527؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 2، ص 402 ـ 412، شرح حال ابوایوب انصاری، ش 83 و صفدی شافعی، الوافی بالوفیات: ج 13، ص 251، شرح حال ابوایوب انصاری، ش 307.

[58]– «کنّا إذا قحط المطر نأتی قبر مسروق و کان منزل‌ها بالسلسلة، فنستسقی و فنُسقی»)). ابن‌سعد، الطبقات الکبری: ج 6، ص 84، شرح حال مسروق بن اجدع.

[59]– «عن نصر بن الحسن السکنی التُنکتی السمرقندی قال: قحط المطر عندنا بسمرقند فی بعض الأعوام، فاستسقی الناس مراراً، فلم‌یسقوا، فأتی رجل صالح معروف بالصلاح إلی قاضی سمرقند، فقال له: إنّی قد رأیت رأیاً أعرضه علیک. قال: و ما هو؟ قال: أری أن تخرج و یخرج الناس معک إلی قبر الإمام محمد بن اسماعیل البخاری و نستسقی عنده، فعسی اللّه أن یسقینا. فقال القاضی: نعم ما رأیت. فخرج القاضی و الناس معه و استسقی القاضی بالناس و بکی. الناس عند القبر و تشفّعوا بصاحبه، فأرسل اللّه تعالی بماء عظیم غزیر، فقام الناس من أجله بخرتنک سبعة أیام أو نحوها لایستطیع أحد الوصول إلی سمرقند من کثرة المطر و غزارته و بین سمرقند و خرتنک نحو ثلاثة أمیال». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 12، ص 469، شرح حال بخاری، ش 171 و تاریخ الإسلام و وفی‌ات المشاهیر و الأعلام: ج 19، ص 273 ـ 274، حوادث و وفی‌ات 251 ـ 260 هجری قمری، شرح حال بخاری، ش 401 و سبکی شافعی، طبقات الشافعیة الکبری: ج 2، ص 234، شرح حال بخاری، ش 54.

[60]– «ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الأمم: ج 8، ص 300 ـ 301، حوادث و وفی‌ات 349 هجری قمری؛ سبکی شافعی، طبقات الشافعیة الکبری: ج 3، ص 226 ـ 228، شرح حال حسان بن محمد، ش 164؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 15، ص 492 ـ 495، شرح حال حسان بن محمد، ش 277 و تذکرة الحفاظ: ج 2، جزء سوم، ص 74 ـ 75، طبقه دوازدهم، شرح حال حسان بن محمد، ش 863 و العبر فی خبر من غبر: ج 2، ص 80 ـ 81، حوادث 349 هجری قمری و ابن‌عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج 2، ص 380، حوادث 349 هجری قمری.

 

[61]– ما وقعتُ فی ورطة قطّ و لا وقع لی أمر مهم، فقصدتُ قبر أبی الولید و توسّلتُ به إلی اللّه تعالی إلاّ استجاب اللّه لی». سبکی شافعی، طبقات الشافعیة الکبری: ج 3، ص 228، شرح حال حسان بن محمد، ش 164

[62]– بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج 5، ص 152، کتاب صلاة الستسقاء.

[63]– ترمذی، الجامع الصحیح معروف به سنن ترمذی: ج 5، ص 49، کتاب الدعوات، باب 119، ح 3578؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه: ج 1، ص 441، کتاب إقامة الصلاة والسنة فی‌ها، باب 189 ما جاء فی صلاة الحاجة، ح 1385 احمد بن حنبل المسند ج 4 ص 138 حدیث عثمان بن حنیف و حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج 1، ص 458 کتاب النطوع ح 1180/30 و ص 700 کتاب الدعا و التکبیر و النهلیل و التسبیح و الذکر ح 1909/109.

[64]– «إن عمر بن الخطاب کان إذا قحطوا استسقی بالعبّاس بن عبدالمطلب، فقال: اللهمّ إنّا کنّا نتوسّل إلیک بنبینا فتسقینا و إنّا نتوسل إلیک بعمّ نبینا فاسقنا و أنا نتوسل ألیک بعم نبینا، فاسقنا». بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 1، ص 179، کتاب الجمعة، أبواب الإستسقاء، باب سؤال الناس الأمام الأستسقاء أذا قحطوا؛ ابن سعد، الطبقات الکبری: ج 4، ص 28-29، الطبقة الثانیة من المهاجین و الأنصار، شرح حال عباس بن عبدالمطلب؛ بیهقی شافعی، السنن الکبری: ج 5، ص 168-169، کتاب صلاة الإستسقاء، باب الؤستسقاء بمن ترجی برکة دعائه، ح 6522؛ ابن حجر عسقلانی شافعی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ج 2، ص 574، کتاب الإستسقاء باب رسول الناس الأمام الإستسقاء إذا قحطوا؛ دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 7، ص 94، حوادث 18 هجری قمری.

 

[65]– «عن موسی بن عمر قال: أصاب الناس قحط، فخرج عمر بن الخطاب یستسقی، فأخذ بید العباس، فاستقبل به القبلة، فقال: هذا عم نبیک، جئنا نتوسل به إلیک، فاسقنا. قال: فما رجعوا حتی سقوا». ابن سعد، الطبقات الکبری: ج 4، ص 29، الطبقة الثانیة من المهاجرین و الأنصار، شرح حال عباس بن عبدالمطلب و متقی هندی، کنزالعمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 13، ص 508، ح 37302.

[66]– أنّ أهل مكة لمّا أصابهم ذلك الجدب العظيم وأمسك السحاب عنهم سنتين، أمر أباطالب ابنه أن يحضر المصطفى محمداً (صلى الله عليه وآله وسلم) فأحضره وهو رضيع في قماط، فوضعه على يديه واستقبل الكعبة ورماه إلى السماء، وقال يا ربّ بحق هذا الغلام ورماه ثانياً وثالثاً. وكان يقول: بحق هذا الغلام اسقنا غيثاً مغيثاً دائماً هاطلا، فلم يلبث ساعة أن طبق السحاب وجه السماء وأمطر حتى خافوا على المسجد. وانشد ابوطالب ذلک الشعر اللامی الذی منه:

و أبیض یستسقی الغام بوجهه                          ثمال الیتامی عصمة للأرامل

شهرستانی الملل و النحل، ج 2، ص 249، الباب الثانی، المحصله من العرب، 1. علومهم. اصل ماجرا را ابن سعد و طبرانی و عده ای دیگر به طور مفصل چنین نقل کرده اند: رقیقه می گوید:« تتابعت على قريش سنون ذهبن بالاموال وأشفين على الانفس قالت فسمعت قائلا يقول في المنام يا معشر قريش ان هذا النبي المبعوث منكم وهذا ابان خروجه وبه يأتيكم بالحيا والخصب فانظروا رجلا من اوسطكم نسبا طوالا عظاما ابيض مقرون الحاجبين اهدب الاشفار جعدا سهل الخدين رقيق العرنين فليخرج هو وجميع ولده وليخرج منكم من كل بطن رجل فتطهروا وتطيبوا ثم استلموا الركن ثم ارقوا إلى رأس ابى قبيس ثم يتقدم هذا الرجل  فیستسقی و تومنون فانکم ستسقون فاصبحت و قصصت رویاها علیهم فنظروا فوجدوا هذه الصفه صفه عبدالمطلب فاجتمعوا الیه و خرج من کل بطن منهم رجل ففعلوا ما امرتهم به ثم علوا علی ابی قبیس و معهم النبی و هو غلام فتقدم عبدالمطلب و قال لاهم! هولاه عبیدک و بنو عبیدک و اماوک و بنات امائک و قد نزل بنا ما تری و تتابعت علینا هذه السنون. فذهبت بالظلف و الحف و اشفت حتی سالت الاودیه و برسول الله سقوا» ابن سعد الطبقات الکبری ج 1 ص 89-90، شرح حال عبدالمطلب طبرانی المعجم الکبیر: ج 24، ص 259-260، احادیث رقیقه ح 661؛ ابن عساکر دمشقی شافعی تاریخ دمشق الکبیر ج 60، ص 140، شرح حال مخرمه بن نوفل ش 7426؛ ابن حجر عسقلانی شافعی الاصابه فی تمییز الصحابه ج 4، ص 303، شرح حال رقیقه بنت ابی صیفی، ش 425؛ هیثمی مجمع الزوائد و منبع الفوائد ج 8، ص 219 کتاب علامات النبوه باب فی کرامه اصله: ابن ابی الحدید معتزلی شافعی شرح نهج البلاغه ج 7، ص 270271، ذیل خطبه 114، اخبار و احادیث فی الاستسقاء و علامه مجلسی بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار ج 15، ص 403.

[67]– سوره توبه، آیه 89.

[68]– «عن ابن عباس قال: کانت یهود خیبر تقاتل غطفان. فکلّما التقوا هزمت یهود، فعاذت بهذا الدعاء: «اللّهمّ إنّا نسألک بحقّ محمد النبی الأُمّی الذی وعدتنا أن تخرجه لنا آخر الزمان إلّانصرتنا علیهم. محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری نیز روایات متعددی از قال: فکانوا إذا دعوا بهذا الدعاء هزموا غطفان… فلما بُعث النبی صلی الله علیه و آله کفروا به». قرطبی، الجامع لأحکام القرآن: ج 1، ص 354، در تفسیر آیه 89 سوره بقره؛ حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج 2، ص 289، کتاب التفسیر، تفسیر سوره بقره، ح 3042/171؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 2، ص 287، ذکر مبعث رسول الله و سیوطی شافعی، الدار المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج 1، ص 88، تفسیر آیه 89 سوره بقره.

[69]– ابن سعد، الطبقات الکبری: ج 7، ص 444، شرح حال یزید بن اسود جرشی و ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 8، ص 328، حوادث 328، حوادث 71 هجری قمری.

[70]– «یحسن التوسل و الاستغاثة بالنبی الی ربه و لم ینکر ذلک احد من السلف و الخلف حتی جاء ابن تیمیه، فأنکر ذلک و عدل عن الصراط المستقیم و ابتدع ما لم یقله و صار بین الأنان مثلة». آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج 6، ص 404، ذیل تفسیر آیه 35 سوره مائده.

[71]– بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج 1، ص 178- 182، کتاب الجمعة، أبواب الإستسقاء و مسلم بن حجاج نیشابوری، الجامع الصحیح معروف به صحیح مسلم: ج 1، ص 347- 348، کتاب صلاة الإستسقاء.

[72]– «من استطاع منکم أن یکون مثل صاحب فرق الأرز فلیکن مثله، قالوا: یا رسول الله! و ما صاحب فرق الأرز؟ قال: خرج ثلاثه، فغیمت علیهم السماء، فدخلوا غارا، فجاءت صخرةمن أعلی الجبل حتی طبقت الباب علیهم، فعالجوها، فلم یستطیعوها، فقال بعضهم لبعض: لقد وقعتم فی أمر عظیم، فلیدع کل رجل بأحسن ما عمل لعل الله تعالی أن ینجینا من هذا: فقال أحدهم: اللهم إنک تعلم أنه کان لی أبوان شیخان کبیران و کنت أحلب حلابهما، فأجیئها و قد ناما، فکنت أبیت قائما و حلابهما علی یدی، أکره أن أبدأ بأحد قبلهما أو أن أوقظها من نومهما و صبیتی یتضاغون حولی، فإن کنت تعلم أنی إنما فعلته من خشیتک، فافرج عنا. قال: فتحرکت الصخرة: قال: و قال الثانی: اللهم إنک تعلم أنه کانت لی أبنة عم لم یکن شیء مما خلقت أحب إلی منها، فسمتها، فقالت: لا والله دون مائة دینار، فجمعتها و دفعتها إلیها حتی إذا جلست منها مجلس الرجل، فقالت: اتق الله و لا تفض الخاتم إلا بحقه، فقمت عنها، فإن کنت تعلم إنما فعلته من خشیتک، فافرج عنا. قال: فزالت الصخرة حتی بدت السماء و قال الثلاث: اللهم إنک تعلم أنی کنت استأجرت أجیرا بفرق من أرز، فلما أمسی عرضت علیه حقه، فإبی أن یأخذه و ذهب و ترکنی، فتحرجت منه و ثمرته له و أصلحته حتی اشتریت منه بقرا و راعی‌ها، فلقینی بعد حین، فقال: اتق الله و اعطنی أجری و لاتظلمنی، فقلت: انطلق ألی ذلک البقر و راعی‌ها فخذها. فقال: اتق الله و لاتسخربی، فقلت: إنی لست أسخربک، فانطلق، فاستاق ذلک، فإن کنت تعلم إنی إنما فعلته ابتغاء مرضاتک، خشیة منک، فافرج عنا، فتدحرجت الصخرة، فخرجوا یمشون». احمد بن حنبل، المسند: ج 2، ص 116، مسند عبدالله بن عمر؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی داود: ج 3، ص 256، کتاب البیوع، باب فی الرجل یتجر فی مال الرجل بغیر إذنه، ح 3387 وطبرانی، المعجم الکبیر: ج 12، ص 235، شرح حال و روایات عبدالله بن عمر، ح 1318.

[73]– احمد بن حنبل، المسند: ج 1، ص 173، مسند سعد بن مالک معروف به سعد بن ابی وقاص.

[74]– حضرت سلیمان با عده ای برای خواندن نماز باران و طلب باران از خداوند، راهی صحرا شده بودند، در میان راه با مورچه ای شدند که از خداوند طلب باران می‌کرد. حضرت سلیمان به افرادی که همراه او آمده بودند، فرمودند: برگردیم، به خاطر دعای مورچه باران خواهد بارید و ما نیز به خواسته و هدف خود می‌رسیم و لازم نیست نماز باران خوانده و از خداوند درخواست بارش باران کنیم. نووی شافعی با استناد به همین ماجرا معتقد است در نماز استسقاء مستحب است نمازگزاران حیوانات را نیز همراه خود ببرند. المجموع: ج 5، ص 66، کتاب الصلاة الإستسقاء.

[75]– «یا آدم، هؤلاء صفوتی من خلقی، بهم أنجیهم وبهم أهلکهم، فإذا کان لک إلیّ حاجة فبهؤلاء توسّل. فقال النبّی (صلی الله علیه وآله): نحن سفینة النجاة، من تعلّق بها نجا، ومن تخلف عنها هلک، فمن کان له إلی الله حاجة فلیسأل بنا أهل البیت». جوینی شافعی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم: ج 1، ص 49، ابا اول، حدیث 1.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *