١ . ميراث امام(علیه السلام)در چشم اندازى کلى
امام مجتبى(علیه السلام)نيز مانند پدر ارجمند و جد بزرگوارش رهبرى الهى به شمار مى آمد که مسئوليت هاى رهبرى وى را مى توان در جمله اى کوتاه و پر معنا و داراى ابعاد گوناگون «ارشاد و هدايت به فرمان خداى متعال» که برخاسته از اين فرموده اوست ، عنوان کرد.
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ);
و آنان را پيشوايانى قرار داديم که به فرمان ما مردم را هدايت مى کردند و انجام کارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زآات را به آن ها وحى کرديم و تنها ما را عبادت مى کردند.
هدايتى که به فرمان خداى سبحان انجام مى پذيرد در تبيين دين الهى و عرضه کردن جزئيات احكام کلى و يا مطلق آن که در قرآن و بيان رسول معظم اسلام بدان تصريح شده و نيز در تفسير قرآن کريم و تشريح اهداف رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)، جلوه گر است.
هدايت در اجرا و عملى ساختن احكام خداى متعال ميان مسلمانان و حفظ و حراست دين و احكام الهى از هرگونه تحريف و تغيير و تبديلى که گمراهان انحراف گر ، در صدد به وجود آوردن آن هستند ، متجلّى است.
انقلابى که اسلام بزرگ به وجود آورد پيش از آن که انقلابى اجتماعى يا اقتصادى باشد ، انقلابى فرهنگى تلقّى مى شد. بنابر اين ، اگر ملاحظه مى کنيد اهل بيت(عليهم السلام) خود را وقف تربيت و تهذيب مسلمانان بر اساس معارف و ارزش هاى رسالت الهى قرار مى دهند ، جاى شگفتى نيست. اين بزرگواران با عنايت به بيان صريح قرآن در تشريح اهداف رسالت و پيامبرى که امام(علیه السلام)خود را ادامه دهنده راه او و حامى و سرپرست «امت» «رسالت» و «دولتى» مى داند که نتايج تلاش ها و زحمات آن پيامبر گرامى است، نخستين وظيفه و مسئوليت خويش را تربيت و تهذيب مسلمانان مى دانند ، خداى متعال با بيان اهداف رسالت و مسئوليت نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد:
(يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ)[1]
اگر امام مجتبى(عليه السلام)به علل و اسبابى دينى و مكتبى چشم از خلافت پوشيد، امّا صحنه را تهى نگذاشت و به جاهليت گرايان اجازه به يغما بردن ميراث رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)را نداد ، بلكه ملاحظه خواهيد کرد که آن بزرگوار به تربيت پايگاهى همت گمارد که زيربناى دولت به شمار آمده و احكام دين بر مبناى آن به اجرا و عمل در مى آمد.
امام حسن مجتبى(علیه السلام)طى سخنان گهربار خود براى مسلمانان در قالب خطابه ، سفارش ، مناظره ، نامه و يا رواياتى که در بخش هاى گوناگون معارف به دست ما رسيده ، ميراث فكرى و علمى پر بارى را به يادگار نهاده است.
اين سخنان حاکى از توجّهات همه جانبه امام(علیه السلام)و گستردگى دامنه علم و دانش و احاطه و آگاهى آن بزرگوار به نيازهاى مسلمانان در دوران پرآشوب و فتنه اى است که حضرت در آن مى زيست و مسلمانان با آن دست به گريبان بودند و اندك افرادى که مورد توجه و حمايت الهى قرار داشتند ، کسى از حقيقت اين مرحله و نيازمندهاى آن آگاهى نداشت.
اکنون ضمن ارائه نمايى از توجهات علمى امام مجتبى(علیه السلام)، گلچينى از مفاهيم و ارزش هاى والايى را که بر زبان آن بزرگوار جارى شده و با سخنان بليغ خويش بدان اشاره فرموده است و يا در تهذيب و تربيت شاگردان و يارانش تبلور يافته ، بر مى گيريم.
٢ . دانش و خِرد
الف) امام(علیه السلام)در تشويق به کسب علم و دانش و چگونگى آن و شيوه بالنده ساختنش فرمود:
- «تعلّموا العلم فإنكم صغار في القوم وکبارهم غداً ومن لم يحفظ منكم فليكتب»[2];
در پى کسب دانش برآييد که شما امروز در جمع مردم ، کودك هستيد ولى فردا از بزرگان آنان به شمار خواهيد آمد. هر يك از شما قادر نيستيد مطلبى را حفظ کنيد ، آن را يادداشت نماييد.
2. «حُسن السؤال نصف العلم»[3] ;
پرسش مناسب ، نيمى از دانش است.
3. «علّم الناس وتعلّم عِلمَ غيرك فتكون قد أتقنت علمك وعلمت مالم تعلم»[4] ;
به مردم دانش بياموز و از دانش ديگران بهره بگير ، با اين کار پايه هاى دانش خود را تحكيم نموده و آن چه را نيز نمى دانى فراگرفته اى.
4. «قَطَع العلم عذر المتعلّمين»،
دانش ، عذر دانش پژوهان را از ميان برداشته است.
5. «اليقين معاذ السلامة»; يقين ، پناه سلامت است.
- «أوصيكم بتقوى الله وادامة التفكّر ، فانّ التفكّر أبو کل خير وأمّه»;[5]
شما را به پيروى از خدا و انديشه مستمر سفارش مى کنم ، زيرا انديشه ، ريشه هر کار نيك و پسنديده به شمار مى آيد.
ب) عقل و خِرد پايه و اساس علم و دانش است ، از همين رهگذر امام(عليه السلام)با بيان لوازم و آثار علمى آن و درجه اهمّيت و نقش خِرد در کمال آدمى ، آن را به تصوير کشيده و چنين مى فرمايد:
- «العقل حفظ القلب کلّ ما استرعيته»[6]; عقل و خِرد نگاهبان رازهاى دل است.
2. «لا أدب لمن لا عقل له، ولا مودّة لمن لا همّة له، ولا حياء لمن لا دين له ، ورأس العقل معاشرة الناس بالجميل، وبالعقل تدرك سعادة الدارَيْن، ومَن حرم العقل حرمهما جميعاً»;
آن کس که از عقل و خرد برخوردار نيست فاقد ادب و فرهنگ است و کسى که همّت و اراده ندارد از ارزش دوستى و محبّت برخوردار نيست ، کسى که شرم و حيا ندارد ، دين ندارد. برترين درجه خردمندى رفتار نيك با مردم است ، به وسيله عقل و خرد ، خوشبختى دنيا و آخرت به دست مى آيد ، آن کس که از خرد محروم باشد ، از خوشبختى دنيا و آخرت نيز محروم خواهد بود.
3. «لا يغش العقل مَن استنصحه»; هر کس از عقل و خِرد پندگيرد ، فريب نمى خورد.
٣ . قرآن کريم
الف) امام مجتبى(علیه السلام)در بيان حقيقت قرآن و رسالت و اهداف و فضيلت آن و نحوه سيراب شدن از سرچشمه زلال بيكرانش مى فرمايد:
1. «ان هذا القرآن فيه مصابيح النور وشفاء الصدور ، فليُجل جال بضوئه وليُلجم الصفة قلبَه ، فانّ التفكير حياة قلب البصير ، کما يمشي المستنير في الظلمات بالنور»;[7]
در اين قرآن چراغ هاى هدايت مى درخشد و دل ها به راهنمايى اش بهبود مى يابد. بنابر اين ، بايد دل را به فروغ تابناکش روشن و به دستوراتش استوار کرد. دل ها به وسيله انديشه صحيح، روشن مى ماند و راه مى يابد هم چنان که رهروان، در پرتو نور از تاريكى ها مى گذرند.
3. «مابقى من هذه الدنيا بقّية غير هذا القرآن فاتخذوه اماماً، وإنّ أحق الناس بالقرآن مَن عمل به وإن لم يحفظه، وأبعدهم عنه من لم يعمل به وإن کان يقرؤه»;[8]
از اين دنيا اثرى غير از قرآن باقى نمانده ، آن را پيشواى خودگردانيد. سزاوارترين مردم به قرآن کسى است که بدان عمل کند هر چند حافظ آن نباشد و آن که از همه دورتر از قرآن است کسى است که به قرآن عمل نكند هر چند آن را قرائت نمايد.
3. «..واعلموا علماً يقيناً أنّكم لن تعرفوا التقى حتى تعرفوا صفة الهُدى ، ولن تمسّكوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذي نبذه ، ولن تتلوا الكتاب حقّ تلاوته حتّى تعرفوا الذي حرّفه ، فإذا عرفتم ذلك ، عرفتم البدع والتكلّف ورأيتم الفرية على الله ورأيتم کيف يهوى من يهوى ، ولا يجهلنّكم الذين لا يعلمون ، والتمسوا ذلك عند أهله فانّهم خاصّة نور يستضاء بهم وأئمة يقتدى بهم ، بهم عيش العلم وموت الجهل»;[9]
به يقين بدايند که شما تا وصف هدايت را نفهميد ، تقوا را نخواهيد شناخت و تا قرآنى را که کنار نهاده ايد نشناسيد ، هر گز به پيمان قرآن تمسك نخواهيد جست و تا کسانى که قرآن را تحريف کردند برايتان شناخته شده نباشند ، آن را آن گونه که بايد تلاوت نخواهيد کرد ، هرگاه به همه امور ياد شده آگاه شديد ، بدعت و زورگويى را شناخته ايد و به دروغ بستن بر خدا و تحريف، پى برده ايد و مى دانيد آن کس که به ورطه سقوط افتاده چگونه سقوط کرده است ، افراد نادان ، شما را به جهل و نادانى نكشانند ، آن را نزد اهلش جستجو کنيد آنها کسانى هستند که مخصوصان به نور افشانى اند ، و از آنان کسب نور مى شود ، پيشوايانى اند که بايد از آن ها پيروى کرد. به واسطه وجود آن ها دانش جاودان و جهل به نابودى کشيده مى شود.
- «…کتاب الله فيه تفصيل کلّ شيء ، لا يأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه ، والمعوّل عليه في کل شيء ، لا يُخطئنا تأويله ، بل نتيقّن حقائقه ، فأطيعونا فإطاعتنا مفروضة إذا کانت بطاعة الله والرسول وأولى الأمر مقرونة..»;
در کتاب الهى (قرآن) شرح و تفصيل هر چيزى آمده است و در آن هيچ گونه باطلى راه ندارد ، هر چيزى استناد به قرآن دارد ما در تأويلش دچار اشتباه نمى شويم و به حقايق آن يقين داريم. بنابر اين ، از ما اطاعت کنيد زيرا اطاعت ما چون به اطاعت خدا و رسول و اولى الأمر مقرون است ، بر همگان واجب است.
ب) تاريخ نگاران نمونه هايى از تفسير قرآن امام مجتبى(علیه السلام)را يادآورشده اند که فرازهايى از آن از نظرتان مى گذرد:
«مردى وارد مسجد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شد تا تفسير آيه شريف (وشاهد ومشهود)را از کسى بپرسد ، آن جا سه تن را مشاهده کرد که پيرامون هر يك گروهى از مردم حلقه زده اند و درباره شنيده هايش از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با آنان سخن مى گويد. معناى شاهد و مشهود را از يك تن آن ها پرسيد ، پاسخ داد: شاهد ، يعنى روز جمعه و مشهود ، يعنى روز عرفه.
همين معنا را از ديگرى پرسيد ، به وى پاسخ داد: شاهد ، يعنى روز جمعه و مشهود يعنى روز عيد قربان.
از نفر سوم پرسيد: وى در پاسخ گفت: شاهد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و مشهود روز قيامت است به دليل اين فرموده خدا(يا أيّها النّبي إنا أرسلناك شاهداً ومبشّراً ونذيراً)و در مورد قيامت فرمود: (ذلك يوم مشهود).
مرد پرسيد: اين سه تن کيانند ؟
به او گفته شد: نفر اوّل: عبدالله بن عباس ، دوم: عبدالله بن عمر و سوم: حسن بن على بن ابى طالب است[10]
کسانى که به دقت خطابه ها و پند واندرزهاى امام مجتبى(علیه السلام)را مورد بررسى قرار دهد ، استدلال و استناد دقيق امام(علیه السلام)به آيات قرآن حكيم ، به خوبى براى وى ملموس و حاکى از احاطه و آگاهى آن بزرگوار به مراد و منظور و رازو رمز اين آيات است که نمونه هايى از آن ها را در بيان بخش هاى بعدى سخنان حضرت ملاحظه خواهيد کرد.
٤ . حديث و سيره
امام حسن مجتبى(علیه السلام)به گسترش احاديث و سيره و فضايل اخلاقى رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) عنايت ويژه اى داشت ، اکنون گزيده اى از احاديثى را که آن امام والامقام از جد بزرگوارش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت کرده ، يادآور مى شويم:
١ . از جمله امورى که سبب بخشش گناهان مى شود ، وارد کردن سرور شادمانى در دل برادر مسلمان توست.
٢. مسلمان! سه چيز را برايم تضمين آن ، بهشت را برايت ضمانت خواهم کرد: اگر به دستوراتى که در قرآن بر تو واجب شده عمل نمايى ، پرستشكارى انسان به شمار رفته اى و اگر به آن چه خداوند به تو روزى داده ، قناعت کنى ، بى نيازترين فرد هستى و اگر از محرّمات الهى دورى کنى ، پرواپيشه ترين شخص تلقى خواهى شد…
٣ . آن کس که پس از اداى نماز صبح تا طلوع آفتاب بر سجاده خود بنشيند ، خداوند بدنش را از آتش دوزخ نگاه مى دارد.
٤. هر کجا حضور داريد بر من درود بفرستيد که درودتان به من مى رسد.
٥ . زنى به اتفاق دو کودکش خدمت رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و از حضرت درخواست کمك کرد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ٣ دانه خرما به او داد ، آن زن هر يك از دانه هاى خرما را به يكى از فرزندانش داد. کودکان پس از خوردن خرما به دست مادر نگاه کردند ، مادرشان دانه باقيمانده خرما را نيز دو نيمه ساخت و نصف آن را به هر يك داد ، پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: با ترحمى که اين زن نسبت به فرزندان خويش انجام داد خداوند وى را مورد رحمت خويش قرار داد.
6. اين دعا از آن حضرت نقل شده: «اللهمّ أقلني عثرتي ، وکمن روعتي ، واکفني من. بغى عليّ ، وانصرني على مَن ظلمني وأرني ثأري منه…»;
خدايا! از لغزش هايم در گذر و ترس و وحشتم را به امنيت تبديل گردان. آنان را که با من به ستيز برخاستند به آيفر برسان و بر کسانى که به من ستم روا داشتند پيروزم گردان و انتقام مرا از آنان بگير…
امام مجتبى(علیه السلام)در نشر و گسترش سيره و رفتار و فضايل اخلاقى نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله)توجه فراوان مبذول مى داشت و گاهى اين فضايل را به نقل از دايى اش هند بن ابى هاله تميمى پسرخوانده رسول خدا و برادر ناتنى حضرت زرا(عليها السلام) که صفات پسنديده و فضايل اخلاقى پيامبر را دقيقاً به وصف مى کشيد ، بيان مى داشت. از جمله مواردى که هند ، شخصيت نبى اکرم(صلى الله عليه وآله)را به توصيف آورده از نظرتان مى گذرد:
رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)همواره اندوهناك به نظر مى رسيد و پيوسته در انديشه بود. هيچ گونه راحتى نداشت ، جز در موارد لازم سخن نمى گفت ، سكوتى طولانى داشت ، هرگاه لب به سخن مى گشود به آرامى سخن مى گفت. سخنانش کوتاه و پر معنا بود به گونه اى که مقصود را بيان کرده و سخن زائد در آن وجود نداشت. از اخلاقى نكو و پسنديده بر خوردار بود و خشونت و درشتى نداشت. از نعمت هاى الهى هر چند اندك به عظمت ياد مى کرد و آن ها را ناچيز نمى شمرد ، هيچ کس را سرزنش يا نكوهش نمى نمود. دنيا و امور مربوط به آن ، وى را خشمگين نمى ساخت. دريارى حق از هيچ چيز پروا نداشت هر گاه با دستش اشاره مى کرد با تمام کف دست اشاره مى نمود و هر زمان شگفت زده مى شد ، دست ها را پشت و رو مى کرد و هرگاه سخن مى گفت آن ها را به هم متصل مى کرد و انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مى زد و هنگامى که خشم مى گرفت رو بر مى گرداند و زمانى که شادمان مى گشت ، چشمانش را بر هم مى نهاد. بيشتر خنده اش حالت تبسّم و لبخند داشت و دندانهايش نظير دانه هاى تگرگ نمايان مى شد.
امام حسن(علیه السلام)به اين سيره و شيوه مبارك فوق العاده توجه و اهتمام داشت. روزى از پدر ارجمندش على مرتضى(علیه السلام)دست پرورده و شاگرد و داماد و برادر رسول خدا که در تحمل بار سنگين مسئوليت هاى رسالت الهى ، همدوش پيامبر کارم و قبل از بعثت تا زمان رحلت ، يار وهمدمش بود ، خواست سيره و رفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را برايش توصيف کند ، اميرمؤمنان(عليه السلام)در پاسخ به پرسش فرزندش امام حسن(علیه السلام)الگوى کاملى از راه و روش نبى اکرم(صلى الله عليه وآله) را براى مسلمانانى که خواهان پيروى از آن بزرگوارند ، ارائه داد و فرمود:
پيامبر گرامى اسلام هر گاه به منزل خود مى آمد ، اوقات خويش را به سه بخش تقسيم مى کرد ، بخشى براى راز و نياز با پروردگار جلّ جلاله ، قسمتى براى امور خانواده و بخشى را به خود اختصاص مى داد. قسمتى را که مربوط به شخص وى بود براى اداره امور مردم به کار مى برد و به خواص ياران دستوراتى براى رسيدگى به کارهاى عمومى ديگران مى داد و اين اوقات را صرف کارهاى ديگر نمى نمود. شيوه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين بود در آن جا که به امور امت مى پرداخت ، اهل فضل و دانش را برترى مى داد و اوقات را به تناسب آگاهى بيشتر آن ها در امور دينى ، تقسيم مى کرد. برخى يك نياز ، بعضى دو خواسته و عدّه اى نيازها و خواسته هاى متعددى داشتند و به رسيدگى امور آنان مشغول مى شد و آن ها را به اصلاح کمبودهاى امورشان سرگرم مى نمود و آن چه را به مصلحت آنان بود برايشان بيان مى کرد و مى فرمود: حاضران به غايبان برسانند. نياز کسانى را که به من دسترسى ندارند به من اطلاع دهيد زيرا هر کس نياز افراد ناتوان را نزد صاحب قدرتى که دسترسى به او ندارد ببرد ، خداوند در روز قيامت او را ثابت قدم نگاه مى دارد. در حضور آن بزرگوار غير از اين گونه سخنان چيزى ابراز نمى شد. و از کسى غير او پذيرفته نمى شد ، کسانى که براى کسب علم و فضيلت حضور وى تشرّف مى يافتند جز با چشيدن حلاوت و شيرنى بيان آن حضرت ، از آن جا بيرون نمى رفتند و خود ، ديگران را رهنمون مى گشتند.
امام حسن(علیه السلام)فرمود: از پدر بزرگوارم پرسيدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)در سخن گفتن چگونه بود ؟.
پدرم فرمود:
رسول خدا(صلى الله عليه وآله)زبان خود را از سخن بيهوده و غير ضرورى باز مى داشت ، با مردم الفت و مهربانى داشت و آن ها را از خود دور نمى ساخت به بزرگ هر فاميلى احترام قائل مى شد و او را بر فاميلش حاکم مى گرداند ، همواره مردم را بر حذر مى داشت و بى آن که نسبت به آن ها ترشرويى و بد خُلقى انجام دهد ، مراقب خويشتن بود ، از ياران خود ديدار مى کرد و از وضعيّت مردم و آن چه بر آن ها مى گذشت ، پرسش مى کرد ، کار پسنديده را تحسين و تقويت مى کرد و کار ناپسند را نكوهش کرده و بى اعتبار مى دانست. در کارها معتدل و ميانه رو بود ، از احوال مردم غافل نمى شد مبادا که آن ها غفلت کنند و يا به سوى باطل کشيده شوند. در ابراز حق کوتاهى نمى کرد و از آن تجاوز نيز نمى نمود ، خير خواه ترين مردم را به کارها مى گمارد ، بزرگترين آن ها از ديدگاه رسول خدا کسانى بودند که بيش از ديگران موعظه پذيرفته و برجسته ترين آنان افرادى به شمار مى آمدند که در مورد ديگران خيرخواهى و حمايت بيشترى مبذول مى داشتند…
امام مجتبى(علیه السلام)فرمود: از پدرم پرسيدم پيامبر اکرم در نشستن چگونه بود ؟
فرمود:
پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله)در هر مجلسى با ياد و نام خدا نشست و برخاست داشت و در مجالس، براى خويش جاى ويژه اى در نظر نمى گرفت و ديگران را نيز از چنين کارى نهى مى فرمود ، هرگاه وارد مجلس جمعى مى شد در آخر مجلس که جاى خالى بود مى نشست و به ديگران نيز دستور مى داد چنين رفتار کنند ، به تمام اهل مجلس احترام و توجه مى نمود به گونه اى که هر يك از حاضران با خود مى پنداشتند گرامى ترين فرد نزد آن حضرت هستند ، هر کس از او خواسته اى داشت با حاجت روا شده از نزدش خارج مى گشت و يا به بيان خوش و شيرين آن حضرت راضى مى شد. اخلاق نكويش به اندازه اى ملايم بود که همگان او را چونان پدرى مهربان مى دانستند ، از نظر حق همه در نزدش مساوى بودند.
مجلس او مجلس حلم و بردبارى و حيا و صداقت و امانت بود ، در حضور وى صداها بلند نمى شد و از کسى هتك حرمتى به عمل نمى آمد و اگر از کسى خطا و لغزشى سر مى زد ، در جاى ديگرى بازگو نمى شد و اهل مجلس در مقام عدالت با يكديگر به عدالت و انصاف و احسان رفتار کرده و به تقوا و پرهيزکارى سفارش مى کردند ، نسبت به يكديگر تواضع و فروتنى داشتند و پيران سالخورده را احترام و با کوچكترها مهربانى مى نمودند ، نيازمندان را بر خود مقدم شمرده و غريبان را نگهدارى مى کردند.
امام مجتبى(علیه السلام)عرضه داشت : (از پدر ارجمندم پرسيدم) رفتار پيامبر با مجلسيانش چگونه بود؟
وى فرمود:
رسول خدا(صلى الله عليه وآله)گشاده رو و از اخلاقى خوش برخوردار و از درشتخويى و داد و فرياد بر کنار بود. ديگران را زياد مدح و ستايش نمى کرد و اگر چيزى مطابق ميل آن بزرگوار نبود ، از آن تغافل مى نمود به گونه اى که مردم از او مأيوس و نوميد مى شدند. از سه چيز دورى مى کرد: مجادله ، پرگويى و سخنان بى فايده و در باره مردم از سه چيز پرهيز مى کرد: هيچ گاه کسى را مورد مذمّت و سرزنش قرار نمى داد ، از لغزش وخطاى کسى جستجو نمى کرد و عيب کسى را ابراز و آشكار نمى نمود ، جز درجايى که اميد ثواب مى رفت سخن نمى گفت و هرگاه لب به سخن مى گشود ، حاضران سر به زير افكنده و به سخنش گوش فرا مى دادند آن چنان ساکت بودند گويى پرنده بر سرشان نشسته بود و هرگاه حضرت ساکت مى شد ، ديگران آغاز سخن مى کردند ، در حضورش بر سر هر موضوعى بحث و جدل نمى کردند ، اگر فردى از اهل مجلس سخن مى گفت همه سكوت مى کردند تا سخن او به پايان مى رسيد و هر کس سخنى داشت به نوبت سخن مى گفت ، اگر مطلبى سبب خنده اهل مجلس مى شد او نيز مى خنديد و اگر از چيزى شگفت زده مى شدند ، او نيز شگفت زده شده و تعجّب مى کرد و بر گفتار اشخاص غريب تازه واردى که بى ادبانه با آن حضرت سخن مى گفتند، صبر و بردبارى نشان مى داد تا جايى که يارانش آنان را جذب مى کردند.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هرگز ثنا و ستايش کسى را در حق خود پذيرا نبود مگر اين که ثناى او به عنوان تشكر از آن حضرت تلقى مى شد و سخن کسى را قطع نمى کرد مگر اين که از حدّ معمول تجاوز مى نمود که در اين صورت يا با نهى کردن و يا برخاستن از مجلس ، سخنش را قطع مى کرد.
امام مجتبى(علیه السلام)فرمود: به پدر بزرگوارم عرض کردم: سكوت حضرت چگونه بود؟ سكوت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)در چهار وجه متبلور بود: بر حلم و بردبارى ، بر حذر ، بر تقدير ، بر تفكّر و انديشه. سكوت در تقدير به گونه اى بود که همه مردم را به يك چشم مى نگريست و به گفتار همه به يك نحو گوش مى داد و سكوتش در تفكّر چنان بود که در باره چيزهايى باقى ماندنى و امور فناناپذير ، مى انديشيد. و سكوت حضرت در حَذر به چهار گونه صورت مى پذيرفت:
کار نيك را انجام دهد تا ديگران از او پيروى کنند.امور زشت و ناپسند را ترك کند تا مردم نيز از انجام آن خوددارى نمايند.در امورى که مصلحت مسلمانان در آن بود تلاش کند.به کارهايى اقدام نمايد که خير دنيا و آخرت مردم را در پى داشته باشد.[11]
٥ . اعتقادات
١. توحيد
امام على(علیه السلام)به فرزندش امام مجتبى(عليه السلام)دستور داد در مسجد کوفه براى مردم سخن بگويد ، امام حسن(علیه السلام)برفراز منبر رفت و فرمود:
«الحمد لله الواحد بغير تشبيه ، والدائم بغير تكوين ، القائم بغير کلفة ، الخالق بغير منصبة ، الموصوف بغير غاية ، المعروف بغير محدود ، العزيز ، لم يزل قديماً في القدم ، ردعت القلوب لهيبته ، وذهلت العقول لعزّته ، وخضعت الرقاب لقدرته ، فليس يخطر على قلب بشر مبلغ جبروته ، ولا يبلغ الناس کنه جلاله ، ولا يفصح الواصفون منهم لِكُنه عظمته ، ولا تبلغه العلماء بألبابها ولا أهل التفكّر بتدابير امورها ، أعلم خلقه به الّذى بالحدّ لا يصفه ، يُدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير…;[12]
ستايش خداى يكتايى را که شبيهى ندارد ، خداى ابدى بدون خلقت و آفريده شدن ، آن که بدون تكلّف و رنجى موجوداست ، آفريدگارى که آفريده هايش را بى هيچ رنجى آفريده و موصوف بى نهايت ، آن که حدّ و مرزى براى نيكى هايش نمى توان تصور کرد ، توانا و ابدى ، آن که دل ها از بيم و هراسش لرزان است و خِردها در برابر عزّتش واله و حيران اند ، همه در برابر قدرتش خاضع گشته ، حدّ و اندازه قدرت و توانش بر قلب هيچ بشرى خطور نمى کند ، هيچ انسانى به حقيقت جلالش نمى رسد ، توصيفگران ، ژرفاى عظمتش را نمى توانند به وصف کشند و دانشمندان با عقل و خرد خود بدو نرسند و انديشمندان با تدبير کارهايشان ، بدو راه نيابند. آگاهترين آفريده اش کسى است که خدا را به حد و مرزى توصيف نكند ، او همه چشم ها را مى بيند و مهربان و آگاه است».
مردى حضور امام مجتبى(علیه السلام)شرفياب شد و عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ، خداوند را به گونه اى برايم وصف نما که گويى او را مى بينم ، امام حسن(علیه السلام)لحظاتى سر مبارك خود را به زير افكند و سپس آن را بالا گرفت و بدو پاسخ داد:
«الحمد لله الذي لم يكن له اوّل معلوم ولا آخر متناه ، ولا قبل مدرك ولا بعد محدود ولا أمر بحتّى ، ولا شخص فيتجزّأ ، ولا اختلاف صفة فيتناهى ، فلا تدرك العقول واوهامها ، ولا الفكر وخطراتها ، ولا الألباب وأذهانها ، صفته فيقول: متى ، ولا بدئ ممّا ، ولا ظاهر على ما ، ولا باطن فيما ، ولا تارك فهلاّ ، خلق الخلق فكان بديئاً بديعاً ، ابتدأ ما ابتدع ، وابتدع ما ابتدأ ، وفعل ما أراد ، وأراد ما استزاد ، ذلك الله رب العالمين»; [13]
ستايش خدايى را مى سزد که آغاز و پايانى ندارد و براى آن نمى توان قبل و بعدى تصور نمود و حدودى را معيّن کرد ، تشخّصى ندارد تا تجزيه پذير باشد ، از اختلاف صفاتى برخوردار نيست که حدود هر يك ديگرى را محدود و متناهى کند. بنابر اين ، خِردها و تخيّلات آن ها و انديشه ها و تراوش هاى فكرى و نيز عقل هاى نورانى و تصورات آن ها از درك صفات خداوندى عاجزند. نمى توان گفت در چه زمانى و از چه چيز آغاز گرديد و بر چه چيزى ظهور و بروز پيدا کرد و در چه چيزى نمايان گرديد ، (باطن چيزى قرار نگرفته است) او هرگز وانهاده نشده تا از وجودش پرسش شود ، وى آفريده ها و پديدهاى تازه و اشياء نو پيدا و موجوداتى را که نبوده اند، به وجود آورد ، آن چه را خود اراده کرده بود ، انجام داد وآنچه را خواست فزونى بخشيد ، اوست خداوندى که آفريدگار من و آفريدگار جهانيان است.
٢ . ابطال جبر
گروهى از مردم بصره طى نامه اى از امام مجتبى(علیه السلام)درخواست کردند نظر مبارك خويش را در مورد جبر اعلان نمايد ، امام(علیه السلام)در پاسخ آن ها چنين مرقوم فرمود:
کسى که به خدا و قضا و قدَرش ايمان نياورد ، کافر است و آن کس که گناه خود را بر عهده خدا بداند ، فاجر است. هيچ کس خدا را از سر جبر اطاعت نمى کند و کسى به قهر و غلبه ، خدا را نافرمانى نمى نمايد ، زيرا خداوند مالك همه چيزهايى است که به مردم داده و به نيروهايى که بدان ها بخشيده تواناست. بنابراين، اگر از او فرمان بردند ، مانع آن ها نيست و اگر از فرمانش سربپيچند ، آن ها را مجبور نمى سازد ، چرا که اگر خداوند مردم را به اطاعت خود مجبور نمايد ،از پاداش بر خوردار نيستند و اگر به گناه مجبورشان کند نبايد آن ها را عذاب نمايد و اگر آنان را به حال خود وانهد قدرتش به ناتوانى مى گرايد ، بلكه در باره بندگان خود مشيّتى نهان دارد. از اين رو ، اگر از او اطاعت کردند ، بر آن ها منّت دارد و اگر نافرمانى اش نمودند ، حجّت خدا بر آن ها تمام است.[14]
٣ . تشريح صفات خدا
شخصى از امام مجتبى(علیه السلام)پرسيد معناى جواد چيست ؟ حضرت پاسخ داد:
اگر منظورت آفريدگار جهان است ، خدا جواد و بخشنده است چه به بندگانش عطا فرمايد چه از آن ها دريغ کند ، زيرا اگر به بنده اى چيزى عطا کند آن چيز از آن بنده نبوده و اگر منع فرمايد چيزى را که از آن بنده نيست ، از او دريغ کرده است.[15]
٦ . ولايت اهل بيت(عليهم السلام)
١. امام حسن مجتبى(علیه السلام)در تشريح حقيقت ثَقلين و موقعيت هر يك نسبت به ديگرى فرمود:
«..واعلموا علماً يقيناً أنّكم لن تعرفوا التقى حتى تعرفوا صفة الهدى ، ولن تمسكوا بميثاق الكتاب حتى تعرفوا الذي نبذه ، ولن تتلوا الكتاب حق تلاوته حتى تعرفوا الذي حرّفه ، فاذا عرفتم ذلك ، عرفتم البدع والتكلّف ، ورأيتم الفرية على الله ، ورأيتم کيف يهوي من يهوي ، ولا يجهلنّكم الذين لا يعلمون والتمسوا ذلك عند اهله فإنّهم خاصّة نور يستضاء بهم وأئمّةً يقتدى بهم عيش العلم وموت الجهل ، وهم الذين أخبرکم حلمهم عن علمهم ، وحكم منطقهم عن صمتهم ، وظاهرهم عن باطنهم ، لا يخالفون الحق ولا يختلفون فيه ، وقد خلت لهم من الله لسابقة ، ومضى فيهم من الله حكم: (إنّ في ذلك لذکرى للذاکرين)[16];
به يقين بدانيد که شما تا وصف هدايت را نفهميد ، تقوا را نخواهيد شناخت و تا قرآنى را که کنار نهاده ايد نشناسيد ، هرگز به پيمان قرآن تمسك نخواهيد جست و تا کسانى که قرآن را تحريف کرده اند برايتان شناخته شده نباشند ، آن گونه که بايد ، آن را تلاوت نخواهيد کرد ، هرگاه به همه موارد ياد شده آگاه گشتيد ، بدعت و زورگويى را شناخته ايد و به دروغ بستن بر خدا و تحريف قرآن پى برده ايد و مى دانيد آن کس که به ورطه سقوط افتاده چگونه سقوط کرده است ، افراد نادان ، شما را به جهل و نادانى نكشانند. آن را نزد اهلش جستجو کنيد ، آنان کسانى هستند که مخصوصان به نور افشانى اند و از آنان کسب نور مى شود ، پيشوايانى اند که بايد از آن ها پيروى کرد ، جاودان ماندن علم و دانش و نابودى جهل به واسطه وجود آن هاست ، حلمشان شما را به پايه علم و دانش آنان آگاه مى سازد و خموشى آن ها دليل گفتارشان است و ظاهرشان از باطنشان سخن مى گويد ، با حق مخالف نيستند ودر آن اختلاف ندارند و از خداوند در باره آن ها روشى مقرر شده است و حكم الهى در باره آنان امضاء گرديده است. (به راستى اين مطلب براى ياد آوران ، يادآورى خواهد بود).
٢. علم و موفقيت را از پروردگار خود بياموزيد خداى عز وجل آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد ، برخى ، از دودمان يكديگرند. بنابراين ، ما دودمان آدم ، خاندان نوح و برگزيدگان ابراهيم و سلاله پاك اسماعيل و خاندان محمديم و ميان شما بسان آسمان بر افراشته و زمين گسترده و خورشيد تابان و نور افشان مى مانيم. نظير درخت زيتون نه شرقى و نه غربى که روغنش برکت يافت. پيامبر ، اصل آن درخت و على(عليه السلام)شاخه آن و به خدا سوگند! ما ميوه آن درختيم ، هر کس به شاخه اى از آن چنگ زند ، رهايى يافته و آن کس که نافرمانى کند ، به آتش دوزخ سقوط کرده است.[17]
٣. امام مجتبى(علیه السلام)با ايراد خطابه اى پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
به راستى خداى سبحان هر پيامبرى را مبعوث نمود برايش خليفه و جانشين و ياوران و خاندانى برگزيد، سوگند به آن کس که محمد را به پيامبرى برگزيد! هر کس در حق ما اهل بيت کوتاهى کند خداوند به همان مقدار ، اعمالش را ناقص خواهد گذاشت و هر چند دولتى بر ضد ما حاکميّت يابد ولى فرجام اش از آن ما خواهد بود (و ديرى نپايد که خبر آن را قطعاً دريافت کنيد).[18]
٤ . و نيز فرمود:
«نحن حزب الله المفلحون ، وعترة رسول الله الأقربون ، وأهل بيته الطاهرون الطيّبون وأحد الثقلين الذين خلّفهما رسول الله والثاني کتاب الله… فأطيعونا فإطاعتنا… مفروضة ، اذ کانت بطاعة الله والرسول وأولي الأمر مقرونة..»[19];
ما حزب رستگار خدا ، عترت و نزديكان نبىّ اکرم(صلى الله عليه وآله) و اهل بيت پاك و پيراسته او و يكى از دو امانت گران سنگى هستيم که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن ها را به وديعه نهاد وهمتاى قرآنيم.. بنابر اين ، از ما فرمان ببريد; زيرا اطاعت ما چون به اطاعت از خدا و رسول و اولى الأمر ، مقرون مى باشد ، بر همگان واجب است.
٥ . امام حسن(علیه السلام)طى خطابه اى به بيان فلسفه تشريع احكام و ارتباط آن به ولايت اهل بيت(عليهم السلام)پرداخت و فرمود:
اگر پيامبر اکرم حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)و جانشينان وى نبودند ، شما حيران و سرگردان بوده به هيچ يك از واجبات الهى آگاهى نداشتيد ، آيا مى توانيد به خانه اى غير از در آن وارد شويد ؟
امام(علیه السلام)پس از استدلال بر کمال دين و تمام نعمت الهى و اشاره به حقوق اولياء خدا و نقش اداى اين حقوق در سلامت و رشد زندگى و بيان اين که بخيل واقعى کسى است که نسبت به دوستى و محبّت پيامبر بخل بورزد.. فرمود:
از جد بزرگوارم رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شنيدم مى فرمود: من از نور الهى آفريده شدم و اهل بيتم از نور من خلق شدند و دوستانشان از نور آنان به عرصه آفرينش آمدند و ساير مردم از نور آنان آفريده شدند.[20]
٧ . مژده ظهور مهدى منتظر(عليه السلام)
١ . امام مجتبى(علیه السلام)پس از صلح با معاويه که مردم حضور وى رسيده و زبان به ملامت و نكوهش آن بزرگوار مى گشودند ، فرمود:
آيا نمى دانيد که هر يك از ما اهل بيت زير سلطه و حاکميّت ستم پيشگان دورانش زندگى مى کند ، جز (حضرت) قائم(علیه السلام)که عيسى روح الله پشت سرش نماز مى گزارد. خداوند ولادت آن بزرگوار را نهان ساخت و وجود مقدسش را در پرده غيب قرار داد تا به هنگام ظهور ، بيعتى را از کسى برگردن نداشته باشد وى نهمين فرزند برادرم حسين و فرزند برجسته ترين کنيزان است. خداى متعال عمر او را در دوران غيبتش طولانى مى گرداند و سپس به قدرت خود وى را در چهره مردى کمتر از چهل سال ظاهر مى سازد.[21]
٢. امام حسن(علیه السلام)با نقل روايتى از پدر بزرگوارش امير مؤمنان(علیه السلام)از حكمرانى معاويه و بدعت گذارى آنان و ستيز با دشمنانشان خبر داده تا آن جا که فرمود:
تا اين که خداوند در آخر الزمان و دوران سخت و دشوارى، و در حال بى خبرى از مردم ، شخصى را بر مى انگيزد و او را با فرشتگانش مورد حمايت قرار مى دهد ، يارانش را حافظ است و با معجزات خود وى را پيروز مى گرداند و بر ساکنان زمين سيطره مى بخشد. ناگزير همه سر به فرمان او مى نهند زمين را پر از عدل و داد و نور و برهان مى نمايد سراسر گيتى به اطاعت او در مى آيند ، هر کافرى بدو ايمان مى آورد و هر انسان تبهكارى درستكار مى شود و در سايه حكومتش، درندگان نسبت به يكديگر آزارى نمى رسانند. زمين گياهانش را مى روياند و آسمان برکاتش را فرو مى ريزد گنج هاى زمين برايش آشكار مى گردند ، بر شرق و غرب جهان چهل سال حكمرانى خواهد کرد ، سعادتمند کسى است که دورانش را درك کرده و به سخنانش گوش فرادهد.[22]
٨ . اخلاق و تربيت
جابر مى گويد: از امام مجتبى(علیه السلام)شنيدم مى فرمود:
«مكارم الأخلاق عشرة: صدق اللسان ، وصدق البأس ، واعطاء السائل ، وحسن الخلق ، والمكافأة بالصنائع ، وصلة الرحم ، والتذمّم على الجار ، ومعرفة الحق للصاحب ، وقرى الضيف ، ورأسهن الحياء»;[23]
فضايل اخلاقى ده گونه است: راستگويى ، درستكارى ، بخشندگى ، نيك خويى ، پاداش نيك در ازاى کار شايسته ، پيوند و ارتباط با خويشاندان ، حمايت از همسايگان ، حق شناسى، مهمان نوازى و سرآمد همه اين امور ، شرم و حياست.
امام حسن مجتبى(علیه السلام)در پاسخ به پرسش هاى پدر بزرگوارش على مرتضى(عليه السلام)به بيان مجموعه اى از فضائل اخلاقى پرداخته که گزيده اى از آن را يادآور مى شويم:
١ . سداد چيست ؟ دفع زشتى با نيكويى.
2 . شرافت چيست ؟ خدمت به همسايگان و برداشتن سختى از آنان[24]
٣ . جوانمرد کيست ؟ آن که داراى عفت و پاکدامنى است ، از اموالش به نحو شايسته استفاده کند(به امور دينى خود رسيدن ، استفاده مناسب از اموال، بلند سلام کردن و دوستى و محبّت با مردم).[25]
٤ . سخاوت چيست ؟ بخشندگى در نادارى و دارايى.
٥ . برادرى چيست ؟ همراهى در سختى و خوشى.
٦ . غنيمت چيست ؟ توجه به تقوا و پارسايى در دنيا.
٧. شكيبايى چيست ؟ فروبردن خشم و زمام نفس را در دست داشتن.
٨ . بى نيازى چيست ؟ خشنود بودن به آن چه خدا مى خواهد هر چند اندك ، زيرا بى نيازى ، غناى نفس است.
٩ . نيرومندى چيست ؟ سختكوشى و مبارزه با نيرومندان.
١٠ . سكوت چيست ؟ پوشاندن عيب ديگران و زيبا جلوه دادن آن ها ، انسان ساکت همواره آسوده و همدمش در آرامش است.[26]
١١ . بزرگوارى در چيست ؟ در غرامت ، عطاکنى و از جرم درگذرى.
12 . عقل و خِرَد چيست ؟ نگاهدارى رازهاى دل ، يا نگاهدارى نهان هاى کن.[27]
١٣ . ستايش چيست ؟ ترك زشتى ها و انجام کار نيك.
١٤ . استوارى چيست ؟ آرامش هميشگى و نرمخويى با بزرگان و برکنارى از بدگمانى مردم.
١٥ . کرَم چيست ؟ بخشش قبل از خواهش ، داوطلب بودن در انجام کارهاى نيك و اطعام در قحطى.[28]
١٦ . همراهى چيست ؟ حمايت از همسايه و همكارى در پيشامدها و شكيبايى در سختى ها.[29]
امام مجتبى(علیه السلام)در کمال روانى و بدون زحمت به مجموعه ديگرى از پرسش هاى پدر ارجمندش در مورد رذائل اخلاقى پاسخ داد که گزيده اى از آن را ملاحظه خواهيد کرد:
١ . پستى و فرومايگى چيست ؟ اندك بخشيدن و گفتار ناهنجار.
٢ . نا کسى چيست ؟ آن که شكر نعمت نكنى.
٣ . بخل چيست ؟ آن چه در کف دارى شرف بدانى و آن چه انفاق کنى تلف شمارى.
٤ . ترس چيست ؟ دليرى بر دوست و گريز از دشمن.
٥ . فقر چيست ؟ آزمندى بر هر چيز.
٦ . دليرى چيست ؟ هماوردى با نيرومندان.
٧. دشوارى در چيست ؟ در سخنى که به تو مربوط نمى شود.
٨ . کج خويى چيست ؟ در افتادن با رهبر و در برابرش بلند سخن گفتن.
٩ . نادانى چيست ؟ پيروى از پست فطرتان و همنشينى با گمراهان.
١٠ . غفلت چيست ؟ به مسجد نرفتن و پيروى از تبهكاران.
11 . بى بهره گى چيست ؟ از کف دادن بهره اى که به تو مى دهند.[30]
١٢ . بدترين مردم کيست ؟ آن کس که ديگران در خوشى هايش شريك نيستند.[31]
امام(علیه السلام)با بيان اصل و ريشه کارهاى خلاف اخلاق و اعمال ناپسند ، مى فرمايد:
هلاکت مردم در سه چيز است: تكبّر ، حرص ، حسد.
تكبّر: موجب تباهى دين است و شيطان به دليل تكبّرش مورد لعن قرارگرفت.
حرص: دشمن جان آدمى است و موجب رانده شدن حضرت آدم از بهشت شد.
حسد: آدمى را به زشتى ها مى کشاند و در اثر حسد ، هابيل توسط قابيل کشته شد.[32]
٩. پندهايى حكيمانه
١ . امام حسن مجتبى(علیه السلام)در تعريف تقوا و تشويق مردم به آن فرمود:
خداوند شما را بيهوده نيافريده و به بازيچه نگرفته است ، لحظات مرگ شما را در کتاب مشيّت خود نگاشت و روزى شما را تقسيم کرد تا هر کس مقام و منزلت خويش را بشناسد. آن چه را خداوند تقدير کرده ، به فرد خواهد رسيد و هر چه را از آن بازداشته بدان دست نخواهد يافت. توشه دنياى شما را مهيا ساخته و براى عبادت و پرستش خويش به شما فرصت داده است ، به سپاس خود تشويق و ترغيب و ذکر و ياد خود را بر شما واجب گردانده و به تقوا و پارسايى سفارش فرموده است تقوا را آخرين وسيله خشنودى خويش ساخته وآن را دروازه بازگشت و توبه و سرآمد حكمت و ارزش هر عمل ، قرار داد. پرواپيشگان به وسيله تقوا به سعادت دست مى يابند. خداوند در قرآن فرموده است: (سعادت و رهايى از آن پرهيزکاران است)و فرموده: (پرهيزکاران ، به نعمت تقواى خويش رهايى مى يابند و هر گز بدى به آن ها نرسيده و اندوهگين نمى شوند)بنابراين ، اى بندگان خدا! از نافرمانى خداوند بپرهيزيد و بدانيد هر کس تقوا پيشه کند ، خدا او را از فتنه ها رهانيده و در کارهايش مورد حمايت خويش قرار مى دهد ، وسيله رشد و کمالش را فراهم مى آورد و حجّت او را پيروز و چهره اش را درخشان مى گرداند و خواسته اش را برآورده مى سازد و با پيامبران و راستگويان و شهدا و شايستگانى که بدان ها نعمت ارزانى داشته و همراهانى نيكو خصال اند ، محشور مى گرداند.[33]
٢ . ثروتمندى خدمت امام حسن(علیه السلام)شرفياب شد و عرضه داشت: اى فرزند
رسول خدا(صلى الله عليه وآله)! من از مرگ ، بيم دارم حضرت به او فرمود:
بيم تو از مرگ بدين جهت است که دارايى ات را پشت سر نهاده و از آن بهره نگرفتى ، اگر آن را پيش فرستاده بودى از پيوستن به آن شادمان بودى.[34]
٣. حضرت در زمينه کسب روزى فرمود:
«لا تجاهد الطلب جهاد الغالب ، ولا تشكل على القدر اشكال المستسلم ، فإنّ ابتغاء الفضل من السُنّة ، والإجمال في الطلب من العفّة ، وليست العفّة بدافعة رزقاً ، ولا الحرص بجالب فضلاً ، فإنّ الرزق مقسوم ، واستعمال الحرص استعمال المآثم»;[35]
در کسب روزى با چيره دستى مكوش و به اتكاى تقدير تسليم مشو و از کار باز نايست که جستجوى روزى ، سنّت خداست و کم خواهى از پاکدامنى است ، پاکدامنى هرگز روزى انسان را نابود نمى کند و هرگز حرص و طمع بر مقدار روزى تقسيم شده نمى افزايد و آزمندى ، موجب گناهكارى است.
٤. در مورد تشويق مردم در پايبندى رفتن به مساجد ، فرمود:
کسى که همواره به مسجد برود ، به يكى از اين هشت امتياز نائل شود: از آيات محكم پروردگار بهره گيرد ، دوستى بيابد که به او سود رساند ، دانش تازه فراگيرد ، از جانب خدا رحمتى نصيبشگردد ، سخنى هدايت آموز بشنود ، کلامى که او را از هلاکت برهاند ، بياموزد و از بيم خدا و شرم از مردم مرتكب گناه نشود.[36]
٥. امام مجتبى(علیه السلام)با تعيين دقيق و جامع حد و مرز سياست مى فرمايد:
سياست اين است که حقوق خدا و زندگان و مردگان ، در آن رعايت شود.حق خدا آن است: فرائضى که خواسته انجام شود و از گناهانى که نهى کرده دورى شود.
حق مردم در اين است که: وظائف خود را نسبت به برادران دينى خود انجام دهى و از خدمت به مردم بازنمانى و هم چنان که زمامدار با توبه درستى رفتار مى کند تو نيز به درستى و خالصانه برايش عمل آن و هرگاه از راه راست منحرف شد ، در برابر او ايستادگى آن و بر سرش فرياد برآور.
حق مردگان اين است که: از خوبى هاى آنان سخن بگويى و از کارهاى بدشان چشم بپوشى ، زيرا آن ها نيز پروردگارى دارند که به حسابشان رسيدگى خواهد فرمود.[37]
سخنان پربار و گرانبها
١ . آن کس که در پى عبادت است براى آن پاك و پيراسته گردد.
٢ . مصيبت ها ، کليد پاداش اند.
٣ . نعمت ، از جهتى گنج و از سويى ديگر بدبختى است . اگر آن را سپاس گفتى گنج است و اگر کفران نعمت کردى بلاى جان خواهد بود.
٤ . بدخويى ، بدتر از مصيبت است.
٥ . آن کس که سفر دور آخرت را به ياد آورد ، خود را آماده مى کند.
٦ . پذيرش ننگ و عار ، از آتش آسان تر است.
٧. بهترين دارايى آن است که آبروى انسان را حفظ کند.
٨ . فرصت ، زود مى گذرد و دير باز مى گردد.
٩ . انسان تا وعده نداده ، آزاد است و اگر وعده داد درگرو آن است تا بدان وفا کند.
١٠ . مرگ ، دنيا را رسوا کرد ، آن چه را در دنيا در پى اش بودى و به آن دست نيافتى به منزله کارى قرار ده که در ذهنت نگذشته است.
١١ . نيازمندى بهتر است از اين که دست نياز نزد ناکسان ببرى.
١٠ . فقه و احكام دين
١ . عاصم بن ضمره مى گويد: عصر يكى از روزها که روزه دار بوديم با حسن بن على(علیه السلام)در ساحل فرات قدم مى زديم و آب فرات روى شن هاى ريز جارى و روان بود ، آب زلال موج مى زد و ما نيز تشنه بوديم ، حسن بن على(عليه السلام)فرمود:
اگر لنگى مى داشتم آب تنى مى کردم .
به او عرض کردم: من لنگم را به شما تقديم مى کنم .
حضرت فرمود:خودت چه مى پوشى ؟
عرضه داشتم: عريان آب تنى مى کنم .
امام(عليه السلام)فرمود: اين همان چيزى است که خوشايند من نيست ، زيرا من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)شنيدم مى فرمود: در آب نيز مانند بناکنندگان خانه ها، سازندگانى از فرشته وجود دارد از آن ها شرم کنيد و بدان ها ارج بنهيد و احترام قائل شويد و هرگاه خواستيد وارد آب شويد ، بدون لنگ وارد نشويد.[38]
٢. نيز فرمود:
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به ما فرمان داده تا در عيد فطر و قربان زيباترين لباس را بپوشيم و با بهترين عطر ، خود را خوشبوسازيم و فربه ترين گوسفند را قربانى کنيم به گونه اى که گاو قربانى ، هفت ( ساله و گوسفند ده ساله باشد و بلند تكبير بگوييم و با وقار و سكينه باشيم.[39]
٣. امام مجتبى(علیه السلام)فرمود:
«علّمني رسول الله قنوت الوتر: ربّ اهدني فيمن هديت ، وعافني فيمن عافيت ، وتولّني فيمن تولّيت ، وبارك لي فيما أعطيت ، وقِني شرّ ما قضيت ، إنّك تقضي ولا يُقضى عليك ، إنّه لا يذل من واليت (تبارکت) ربّنا وتعاليت;[40]
رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) به من آموخت که در قنوت نماز وتر اين دعا را بخوانم: پروردگارا! مرا به راه کسانى هدايت آن که خود ، آنان را هدايت فرمودى و آن گونه که به آن ها عافيت دادىمرا نيز عافيت عنايت فرما و مرا دوست بدار به همان نحو که آن ها را دوست داشتى و در آن چه به من ارزانى داشتى ، برکت عنايت آن و مرا از شر و آسيب هر آن چه برايم مقدّر کرده اى نگاهدار ، به راستى تو حاکم بر همه اشياء هستى و هيچ چيز بر تو غالب نخواهد بود ، پروردگارا! کسى که تو او را دوست بدارى ، خوار و ذليل نمى شود و تو منزه و بلند مرتبه اى».
4 . امام حسن(علیه السلام)فرمود: «اذا اضرّت النوافل بالفريضة فاترکوها»;[41] اگر نمازهاى مستحبى به نمازهاى واجب لطمه مى زنند ، آن ها را ترك آن.
- «لا طلاق إلاّ من بعد نكاح»[42]; طلاق ، تنها پس از ازدواج انجام پذيرفتنى است. نيز فرمود
١١ . دعاهاى امام مجتبى(عليه السلام)
از امام حسن بن على(عليهما السلام) دعاهاى گوناگون و حالات مختلفى از تضرّع و زارى به پيشگاه خدا نقل شده که دلالت بر ارتباط قوى آن حضرت به ذات مقدس بارى تعالى دارد که نمونه اى از آن ها يادآورى مى شود:
١. امام مجتبى(علیه السلام)با حالتى از خضوع و خشوع در پيشگاه خداوند در قنوت نمازش اين دعا را مى خواند:
«يا من بسلطانه ينتصر المظلوم ، وبعونه يعتصم المكلوم، سبقت مشيئتك، وتمّت کلمتك، وأنت على کلّ شيء قدير، وبما تمضيه خبير .
يا حاضر کل غيب وعالم کلّ سرّ وملجأ کلّ مضطرّ ، ضلّت فيك الفهوم، وتقطّعت دونك العلوم.
أنت الله الحيّ القيّوم، الدائم الديّوم ، قد ترى ما أنت به عليم، وفيه حكيم، وعنه حليم.
وأنت القادر على کشفه ، والعون على کفّه غير ضائق.
وإليك مرجع کلّ أمر ، کما عن مشيئتك مصدره ، وقد ابنت عن عقود کلّ قوم ، وأخفيت سرائر آخرين ، وأمضيت ما قضيت ، وأخّرت ما لا فوت عليك فيه ، وحملت العقول ما تحمّلت في غيبك ، ليهلك من هلك عن بيّنة ويحيى من حيّ عن بيّنة.
وإنّك أنت الله السميع العليم، الأحد البصير، وأنت المستعان، وعليك التوکل.
وأنت وليّ من تولّيت، لك الأمر کلّه ، تشهد الأنفعال ، وتعلم الاختلال، وترى تخاذل أهل الخبال، وجنوحهم الى ما جنحوا اليه من عاجل فان، وحطام عقباه حميم کن، وقعودَ من قعد، وارتداد مَن ارتد… وخلوى من النصار وانفرادي عن الظهار ، وبك أعتصم، وبحبلك استمسك، وعليك أتوکل.
اللهمّ فقد تعلم أنّي ما ذخرتُ جهدي، ولا منعتُ وجدي ، حتى انفلّ حدّي ، وبقيتُ وحدي، فاتبعت طريق من تقدّمني في آفّ العادية وتسكين الطاغية عن دماء أهل المشايعة، وحرستُ ما حرسه اوليائي من أمر آخرتي ودنياي ، فكنت کكظمهم أکظم ، وبنظامهم انتظم، ولطريقتهم أتسنّم، وبميسهم أتّسم حتى يأتي نصرك، وأنت ناصر الحق وعونه، وإنّ بعد المدى عن المرتاد، ونأى الوقت عن افناء الأضداد.
اللهمّ صلّ على محمّد وآل محمّد ، وامزجهم مع النصاب في سرمد العذاب ، وأعم عن الرشد أبصارهم، وسكعهم في غمرات لذاتهم حتى تأخذهم البغتة وهم غافلون، وسحرة وهم نائمون، بالحق الذي تظهره، واليد (التي) تبطش بها، والعلم الذي تبديه، إنّك کريم عليم..»; [43]
اى خدايى که به سلطنتش ستمديده به پيروزى مى رسد و شخص دردمند به کمك و يارى او چنگ مى زند ، اراده و مشيت تو بر همه چيز سبقت دارد و فرمانت تمام گشته است و تو بر انجام هر کارى توانا و به آن چه انجام دهى آگاهى .
اى حاضر هر غيب و داناى هر پوشيده و پناهگاه هر درمانده. فهم و درك ها در شناخت تو حيران است و علم ها در برابرت ناقص و نارساست .
تو آن خداى زنده اى که آغازى ندارد و هميشگى و ازلى هستى ، تو خود آن چه را مى دانى به خوبى مى دانى و بدان دانا و نسبت به آن ، بردبارى.
و بى آن که در تنگنا قرارگيرى از توان و قدرت کشف آن و در جهت جلوگيرى از آن ، برخوردارى.
بازگشت هر چيز به سوى توست ، چنانچه آغازش از مشيّت تو سرچشمه گرفته است و تويى که از اهداف قلبى هر گروه و جمعيتى پرده برداشته و راز و رمز دل گروهى ديگر را پنهان داشته اى و هر چه را فرمان داده اى اجرا نموده اى و هر چه را از ميان رفتنى نبوده به تأخير انداخته اى و آن چه را در غيب خويش داشته اى بر خِردها بار نموده اى تا نابود شدنى ها از روى دليل نابود گردند و هر که زنده شود ، با دليل زنده گردد.
به راستى که تو شنوا و دانا و يكتا و بينايى. تويى آن خدايى که همه از تو کمك جويند و بر تو توکّل نمايند .
تو سرپرست هر کسى هستى که او را سرپرستى کنى ، همه کارها از توست ، هر انفعالى را تو گواهى و به هر اختلافى آگاهى و يارى ندادن نا دانان و تمايل آنان را به دنياى زودگذر فانى و نعمت هاى اندکى که پى آمدش آب جوشان پر حرارت است ، خود شاهدى. تو خود ملاحظه مى کنى که ياران دست از ياريم برداشته وعدّه اى از دين بيرون رفتند و بى يار و ياور ماندم و در تنهائيم از پشتيبان و ياور ; به تو پناه مى جويم و به ريسمان حمايتت چنگ مى زنم و بر تو توکل مى کنم.
خدايا! تو خود به خوبى آگاهى که من از تلاش و کوشش خود دريغ نورزيده و از آن خوددارى نكردم تا اين که بى يار و تنها ماندم. از اين رو ، در جلوگيرى از دشمن و درهم شكستن طغيان اين طاغى، از ريختن خون شيعيان، از نياى خود پيروى کردم ، در امور دنيا و آخرتم همان گونه که اولياى من حراست کردند ، مراقبت نمودم و همانند فروخوردن خشمشان ، خشم خود را فرو بردم و به نظام آن ها کارهايم را سرو سامان بخشيدم و به راه آنان رفتم ، از رهنمودهاى آن ها استفاده کردم تا آن گاه که يارى تو فرارسد که تويى ياور حق و کمك کار آن ، هر چند زمان طول کشد و نابود کردن دشمنان به تأخير افتد.
خدايا! بر محمد و دودمانش درود فرست و دشمنانم را با ناصبان در عذاب هميشگى قرين و ممزوج گردان چشمانشان را از رشد و هدايت آور نما و در درياهاى متراکم لذّت ها و خوشى ها سرگردانشان آن تا وقتى که ناگهان جانشان را بستانى و خود شان در بى خبر و فريب خورده و در خواب باشند ، به حقى که آن را پيروزگردانى و دست قدرتى که بدان برگيرى و دانشى که آشكارش سازى که تو بزرگوار و دانايى.
در آخرين فقرات اين دعا ، آثار رنج و گرفتارى که امام(علیه السلام)از حكّام بنى اميّه ديده به خوبى ملموس است که او از خدا مسئلت نمود بنى اميّه را در ازاى حرمت شكنى از او و از رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) به آيفر عمل خويش برساند.
٢ . امام حسن(علیه السلام)با دعايى که ذيلاً ياد آور مى شويم ، ستم پيشگان و تجاوزکاران را نفرين مى کرد و از خدا مى خواست با به هلاکت رساندن آن ها، خود بر آنان مسلط شود و عرضه مى داشت:
«اللّهم يامَن جعل بين البحرين حاجزاً وبرزخاً، وحجراً محجوراً. يا ذا القوّة والسلطان ، يا عليّ المكان، کيف أخاف وأنت أملي، و کيف أضام وعليك متّكلي.
فغطّني من أعدائك بسترك، وأظهرني على أعدائي بأمرك، وأيّدني بنصرك إليك ألجأ ونحوك الملتجأ .
فاجعل لي من أمري فرجاً ومخرجاً ، يا کافي أهل الحرم من أصحاب الفيل، والمرسِل عليهم طيراً أبابيل، ترميهم بحجارة من سجّيل، إرم من عاداني بالتنكيل.
اللهمّ إنّي أسألك الشفاء من کل داء ، والنصر على الأعداء ، والتوفيق لما تُحبّ وترضى .
يا اله السماء والأرض وما بينهما وما تحت الثرى ، بك استشفي ، وبك استعفي ، وعليك أتوکّل فيسكفيكهم الله وهو السميع العليم»; [44]
اى خدايى که ميان دو دريا حائل و برزخ و مانع غير قابل نفوذ قرار دارى.
اى خداى صاحب قدرت و سلطنت ، اى آن که جايگاهت بس والا و با عظمت است. چگونه بيم داشته باشم که اميدم تويى ؟ چگونه مورد ستم قرار گيرم که تكيه گاهم تو هستى ؟
پس مرا به وسيله پوشش خود از دشمانت نهان دار و به فرمانت بر دشمنان پيروزم گردان و به يارى خود مرا کمك نما ، که به تو پناه مى جويم و پناهگاه تنها تويى.
درکارم گشايش مقرر فرما ، اى آن که اهل حرم (کعبه) را از حمله اصحاب فيل رهاندى و پرندگان ابابيل را با سنگ هايى از سجّيل بر سرشان فرو فرستادى. با آيفر خويش ، دشمنانم را هلاك نما. خدايا! شفاى هر دردى را از تو درخواست مى کنم و پيروزى بر دشمنان و توفيق انجام آن چه را تو دوست دارى و از آن خشنود مى شوى ، از تو مسئلت دارم.
آن چه در آسمان و زمين و ميان آن ها و زير زمين است ، معبودش تويى ، به نام و ياد تو و کمك تو شفا مى جويم و به يارى ات عافيت مى خواهم و بر تو توکّل مى کنم ، به راستى خداوند ، آنان را کفايت خواهد نمود و او شنوا و داناست.
١٢ . شخصيت ادبى امام مجتبى(عليه السلام)
حسن بصرى – يكى از برجسته ترين شخصيّت هاى معاصر امام – طى نامه اى به آن حضرت به معرفى جنبه هاى ادبى و فرهنگى آن بزرگوار پرداخته و مى گويد: «امّا بعد ; به راستى شما بنى هاشم کشتى هاى نجات امت در درياهاى متلاطم و مشعل هاى فروزان پرآوازه ايد يا به کشتى نوح مى مانيد که ايمان آورندگان در آن نشستند و مسلمانان در آن نجات يافتند ، اى فرزند رسول خدا! اکنون اين نامه را بدين جهت حضورتان تقديم مى دارم که در معنا و مفهوم قَدَر اختلاف داريم و در موضوع استطاعت سرگردانيم ، از شما خواستاريم ديدگاه خويش و پدران بزرگوارتان را براى ما بيان فرماييد ، زيرا دانش شما از علم الهى گرفته شده و شما حجّت مردميد و خداوند حجّت بر شماست (ذرّيةً بعضها من بعض والله سميع عليم); و از دودمانى هستيد که از يكديگريد و خداشنوا داناست.[45]
آن روز که معاويه به پيشنهاد عمرو عاص کوشيد براى آشكار ساختن عدم توانايى امام مجتبى(علیه السلام)به سخن گفتن، خطابه حضرت را قطع کند تا مردم شيفته بلاغت آن ( بزرگوار نشوند ، توانايى در هنر و بلاغتِ امام بر همگان متجلّى گشت.[46]
چنان که يادآور شديم امام حسن(علیه السلام)در ساختار خطابه هاى نظامى دوران پدر ارجمندش و بعد از آن ، سهم بسزايى داشت و در سخنان آن حضرت دقّت ساختارعبارات و پيوستگى عناصر آهنگ و بيان را به وضوح ملاحظه کرديم.
نامه ها و مكاتبات امام مجتبى(علیه السلام)با عباراتى کوتاه و پر معنا از امتياز خاصى برخوردار بود که نمونه اى از آن را در دو نامه حضرت ، يكى به معاويه و ديگرى به زياد بن ابيه ، که هر يك بيش از دو سطر نبودند مى توان يافت. امام در پاسخ نخستين فرد – معاويه – که دو تن جاسوس بر حضرت گماشته بود ، مرقوم فرمود:
اما بعد ; (معاويه!) تو دست به اعزام جاسوس زده اى ، گويى دوست دارى خود را درگير نبرد سازى ، من در اين موضوع ترديدى ندارم ، به خواست خدا در انتظار آن باش ، خبر يافته ام که چون نابخردان به شماتت پرداخته اى.[47]
امام(علیه السلام)طى نامه ديگرى به زياد بن ابيه ، که يكى از افراد با ايمان را مورد آزار و اذيّت و پيگرد قرار داده بود ، از او درخواست نمود دست از او بردارد. زياد در پاسخ نامه امام حسن(علیه السلام)نامه اى به اين مضمون به آن حضرت نوشت: «از زياد بن ابى سفيان به حسن بن فاطمه ، اما بعد ; نامه ات بدستم رسيد ، در آن نامه قبل از منخود را ستوده بودى ، در صورتى که من حاکم و فرمانروا هستم و تو دست نياز به سمت من آورده اى»[48]
پر واضح است که مضمون اين نامه زياد ، حاکى از احساس بيمار گونه عقده حقارت و کمبود شخصيت وى بوده است ، او خود را به ابو سفيان و امام حسن(عليه السلام)را به فاطمه زهرا(عليها السلام) نسبت مى دهد . ولى امام مجتبى(علیه السلام)در دو سطر به گونه اى به وى پاسخ مى دهد که به کلى شخصيت او را متلاشى مى کند ، حضرت بدو مرقوم فرمود:
«من الحسن بن فاطمة الى زياد بن سميّة ، اما بعد ، فإنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) «قال: الولد للفراش وللعاهر الحجَر»;[49]
از حسن پسر فاطمه به زياد پسر سميّه ، اما بعد ; رسول اکرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: فرزند ، از کن صاحب پسر (شوهر) است و زناکار بايد سنگسار شود.
شعر و ادب
١. امام حسن مجتبى(علیه السلام)پيرامون يادآورى مرگ ، فرمود:
قل للمقيم بغير دار إقامة *** حان الرحيل فودّع الأحبّة
إنّ الذين لقيتهم وصحبتهم *** صاروا جميعاً في القبور تربة
يعنى: به آنان که در اين سراى ناپايدار اقامت گزيده اند بگو: زمان کوچ فرارسيده ، دوستان را وداع نما ، اجساد همه کسانى را که ديدى و همراهشان بودى ، اکنون در دل قبرها به خاك تبديل شده اند.
٢. در مورد بى رغبتى به دنيا فرمود:
لكسرة من خسيس الخبز تشبعني *** وشربة من قراح الماء تكفيني
وطمرة من رقيق الثوب تسترني *** حياً وإن متّ تكفيني لتكفيني
يعنى: پاره نان خشك و خشنى مرا سير مى کند و جرعه اى از آب گوا را سيرابم مى سازد ، تا زنده ام لباسى ساده و بى پيرايه ، بدنم را مى پوشاند و آن گاه که از دنيا رفتم همان لباس براى کفنم کافى است.
٣. در مورد سخاوت فرمود:
إنّ السخاء على العباد فريضة *** لله يقرأ في کتاب محكم
وعد العباد الأسخياء جنانه *** وأعدّ للبخلاء نار جهنّم
من کان لا تندى يداه بنائل *** للراغبين فليس ذاك بمسلم[50]
يعنى: بخشندگى بر بندگان فريضه اى الهى است و در قرآن حكيم از آن ياد شده است ، خداوند بندگان بخشنده و سخاوتمندش را وعده بهشت داده و آتش جهنّم را براى بخيلان مهيا کرده است. آن کس که دست بخشندگى به سوى نيازمندان دراز نكند ، او را مسلمان نمى توان خواند.
٤. آن گاه که به وى خبر رسيد ، عمرو عاص در مجلس معاويه وى را ناسزا گفته است ، فرمود:
أتأمر يا معاويَ عبد سهم *** بشتمي والملأ منّا شهودُ؟
إذا أخذت مجالسها قريش *** فقد علمت قريش ماتريدُ
أأنت تظلّ تشتمني سفاهاً *** لضغن ما يزول ومايبيدُ؟
فهل لك من أب کأبي تسامى *** به مَن قد تسامى أو تكيدُ؟
ولا جدٌّ کجدّي يابن حرب *** رسول الله إن ذُآر الجدودُ
ولا اُمّ کامّي في قريش *** إذا ما حصّل الحسب التليدُ
فما مثلي تهكّم يابن حرب *** ولا مثلى ينهنهه الوعيدُ
فمهلاً لا تهيّج بنا اُموراً *** يشيب لهولها الطفل الوليد[51]
يعنى: اى معاويه! آيا عبد سهم را فرمان مى دهى که مرا در حضور مردم ناسزا بگويد ؟ هنگامى که قريش مجالس فراهم مى آورند و تو مى دانى که آن ها چه منظورى دارند ؟ تو از روى نادانى به من ناسزا مى گويى ، با کينه اى که هميشه از ما بدل دارى. آيا تو مانند من پدرى دارى که به او افتخار کنى ، يا نيرنگ مى بازى؟ اى پسر حرب! اگر اجداد معرفى شوند تو جدّى مانند جدّ من ندارى که فرستاده خداست و مانند مادر من ، مادرى در قريش نيست که فرزندان شرافتمندى از او متولد شود ، اى پسر حرب! نه کسى نظير من را مى توانى سرزنش کنى و نه کسى چون من از تهديد بيم دارد. خاموش باش و دست به کارى مزن که از بيم آن کودکان پير شوند.
٥. در بى نيازى از مردم فرمود:
اغنَ عن المخلوق بالخالقِ *** تغنَ عن الكاذب والصادقِ
واسترزق الرحمن من فضله *** فليس غير الله بالرازقِ
من ظنّ أنّ الناس يغنونه *** فليس بالرحمن بالواثق
مَن ظنّ أن الرزق من کسبه *** زلّت به النعلان من حالق[52]
يعنى: با وجود آفريدگار توانا ، از آفريده ها بى نياز شو ، تا از هر دروغگو و راستگويى بى نياز باشى. تنها از فضل و عنايت خداى مهربان درخواست روزى آن که غير از خدا کسى روزى رسان نيست. آن کس که گمان برد مردم او را بى نياز خواهند ساخت، به خدا بى اعتماد است. کسى که تصوّر کند رزق و روزى را تنها از راه کسب و کار به دست می آورد، از اوج بلندی لغزیده است.
منبع: کتاب پیشوایان هدایت 4 – سبط اکبر؛ حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام
[1]– جمعه ، آيه ٢.
[2]– الفصول المهمة ابن صبّاغ مالكى ١٤٢.
[3]– نور الأبصار ١١٠.
[4]– الأئمة الاثنى عشر ٣٧.
[5]– حياة الامام الحسن ١/ 343- 346.
[6]– همان ١/ 357.
[7]– حياة الامام الحسن دراسة تحليلة ١/ 346- 347 به نقل از کشف الغمة و ارشاد القلوب.
[8]– حياة الامام الحسن ١/ 346- 347.
[9]– به نقل از تحف العقول. / ٣٠٤ . حياة الامام الحسن ١/ 360 به نقل از تحف العقول.
[10]– حياة الامام الحسن ١/ 362 به نقل از فصول المهمه ابن صبّاغ مالكى ١٦.
[11]– به الموفقیّات 354- 359، أنساب الاشرف 1/ 390، المختصر فی الشمائل المحمدیۀ ترمذی 29 مراجعه شود.
[12]– بحار الأنوار ٤٣/ 10351.
[13]– حياة الامام الحسن: ١/ 335- 340 به نقل از توحید صدوق.
[14]– رسائل جمهرة العرب ٢/ 25.
[15]– مجمع البحرين «مادّه جود».
[16]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 360 به نقل از تحف العقول.
[17] – جلاء العیون 1/ 328.
[18]– مروج الذهب ٢/ 306.
[19]– حياة الامام الحسن ١/ 363.
[20]– حياة الامام الحسن ١/ 366، به نقل از ینابیع المودۀ 3/ 151.
[21]– جهت آشنايى به منابع اين حديث به معجم احاديث الامام المهدي ٣/ ١٦٥ مراجعه شود.
[22]– معجم أحادیث الامام المهدی 3/ 167.
[23]– تاریخ الیعقوبی 2/ 206.
[24]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 343.
[25]– تاریخ یعقوبی 202.
[26]– امام مجتبی (حسن مصطفوی) 245 به نقل از مطالب السؤول.
[27]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 343.
[28]– همان 344- 345.
[29]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 341.
[30]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 341- 344 به نقل از تاریخ ابن کثیر8/ 39.
[31]– تاریخ الیعقوبی 2/ 202.
[32]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 345 به نقل از نور الأبصار.
[33]– تحف العقول 55.
[34]– تاریخ یعقوبی 2/202.
[35]– تحف العقول 55.
[36]– عیون الاخبار از ابن قتیبه 3/3.
[37]– حياة الامام الحسن ١/ 351.
[38]– رجال اصبهان 1/ 331.
[39]– مستدرک حاکم 4/ 330.
[40]– تهذیب ابن عساکر 4/ 199.
[41]– حیاۀ الامام الحسن 1/ 368.
[42]– سنن بیهقی 7/ 320.
[43]– مهج الدعوات ٤٧.
[44]– مهج الدعوات ٢٩٧.
[45]– تحف العقول ٢٣١.
[46]– به حياة الامام الحسن ٢/ 398- 300 مراجعه شود.
[47]– ارشاد شيخ مفيد ١٨٩
[48]– جمهرۀ الرسائل 2/ 3.
[49]– همان 37.
[50]– بحار الأنوار 10/ 95.
[51]– حیاۀ الامام الحسن 2/ 260.
[52]– نور الابصار 175.