افکار و پندارهای ابن تیمیّه حرانی حنبلی با مرگ او و شاگردش ابن قیّم جوزیه حنبلی، به بوتۀ فراموشی سپرده شده بود، تا این که آرای وی توسط فردی به نام محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی در قرن دوازدهم هجری قمری در منطقه نجد جزیرة العرب از زاویۀ انزوا و گمنامی بیرون آمده و با شکل جدیدی خودنمایی کرد.
محمد بن عبدالوهاب نجدی کیست؟
محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 یا 1115 هجری قمری در شهر عُیَینِه، از توابع نجد به دنیا آمد. وی بیش از 90 سال عمر کرد و در سال 1207 هجری قمری مرد. دوران نوجوانی خود را در زادگاهش عیَینِه سپری نمود. فقه حنبلی را از علمای حنابله آن دیار از جمله پدرش آموخت. وی برای تکمیل معلومات خود، رهسپار مکه و مدینۀ منوره شد و در آن جا به تحصیل فقه و حدیث پرداخت. پس از آن به بصره رفته و مدت چهار سال در آن جا اقامت کرده است.
معروف این است که وی پس از بصره، پنج سال در بغداد، یک سال در کردستان و دو سال در همدان مانده و مدت کوتاهی را نیز در اصفهان و قم بسر برد و پس از آن به نجد بازگشت.[1]
برخی معتقدند محمد بن عبدالوهاب به منطقه شامات (موطن فکری ابن تیمیّه حرّانی حنبلی) نیز مسافرت نموده و مدتی را در آن جا سپری کرده است.[2]
وی کتاب های ابن تیمیّه حرّانی حنبلی و ابن قیّم جَوزیه حنبلی را مطالعه نموده و از آن ها نسخته برداری کرده بود.[3]
نکته قابل درنگ درباره شخصیت محمد بن عبدالوهاب، علاقه فراوان او به مطالعه سرگذشت مدعیان دروغین نبوت مانند مُسیلمۀ کذّاب، سَجاح، اسود عنسی و طُلیحه اسدی است.
در سال 1139 هجری قمری پدرش عبدالوهاب، از عُیَینِه به حُرَیمَلِه کوچ کرد. محمد بن عبدالوهاب نیز پس از مدتی در همین سال به حُرَیمَلِه آمده [4] و با ابراز عقاید نیمه پنهان خویش، شهر را ملتهب ساخت ولی مردم به احترام پدرش سکوت کرده و متعرض وی نشدند.
عبدالوهاب از فرزندش محمد رضایت نداشت و همیشه او را از عقایدش نهی می کرد؛ تا این که در سال 1143 هجری قمری از دنیا رفت. علاوه بر عبدالوهاب، سایر اساتید محمد بن عبدالوهاب از جمله شیخ محمد بن سلیمان کردی شافعی و شیخ محمد حیات سِندی حنفی نیز بر خطرناک بودن افکار وی تأکید داشتند.
دعوت به فتنه
نخستین دعوت محمد بن عبدالوهاب، به دوران اقامت وی در بصره باز می گردد. وی در آن جا به ابراز و ترویج عقاید خود پرداخت اما بزرگان و مردم شهر بصره با دعوت وی مخالفت کرده و او را از شهر بیرون کردند و بدین سان اولین دعوت وی با شکست مواجه شد.
وی پس از بازگشت به حُرَیمَلِه و پس از فوت پدر، به سبب التفاقاتی که منجر به ترور نافرجام وی شد، به ناچار از حُرَیمَلِه به زادگاه خویش عُیَینِه گریخت.
در عُیَینِه با عثمان بن حمد بن مَعمر، حاکم وقت پیمانی برقرار کرده و دعوت جدید خود را با او در میان نهاد. میان او و حاکم پیمانی برقرار شد که عثمان بن حمد بن مَعمر، محمد بن عبدالوهاب را در آشکار نمودن دعوت و انتشار عقایدش آزاد بگذارد و در مقابل محمد بن عبدالوهاب به هر ترتیبی که ممکن است، وی را بر نواحی نجد مسلّط کند؛ چرا که در آن زمان نجد به امارت های مختلفی تقسیم می شد که یکی از آن ها، عُیَینِه بود. عثمان بن حمد بن مَعمر برای استحکام روابط خود با محمد بن عبدالوهاب، خواهرش «جوهره» را به تزویج محمد بن عبدالوهاب درآورد.
گفته شده است محمد بن عبدالوهاب در این منطقه با تربیت شاگردانی پایه های دعوت خود را پی ریزی کرد. وی به همراه شاگردان خود به تخریب زیارتگاه ها و اماکن مقدسه عُیَینِه می پرداخت و مورد اعتراض مردم نیز قرار می گرفت اما تخریب فبر زید بن خطاب[5] به دست محمد بن عبدالوهاب، شهر را به تشنج و التهاب کشیده و اعتراض های خاموش مردم را شعله ور کرده و پیمان منعقد شده را نیز سست کرد.
خبر دعوت محمد بن عبدالوهاب و عملکردهای او و شاگردانش به سلیمان بن محمد حمیدی امیر احساء و قطیف[6] رسید. وی در نامه ای به عثمان بن حمد بن مَعمر حاکم عُیَینِه، دستور قتل محمد بن عبدالوهاب را صادر کرد.
پس از نامه امیر احساء و قطیف، عثمان بن حمد بن مَعمر، محمد بن عبدالوهاب را به ظاهر در انتخاب اقامتگاه جدید آزاد گذاشت. محمد بن عبدالوهاب نیز شهر دِر عِیّه، زادگاه مسیلمه کذاب را انتخاب کرد.
عثمان بن حمد بن مَعمر شخصی به نام فرید را همراه محمد بن عبدالوهاب فرستاد تا او را در مسیر درعیه به قتل برساند اما فرید از دستور عثمان بن حمد بن مَعمر سرپیچی کرده و بدون این که مأموریت خود را انجام دهد به عُیَینِه بازگشت و این گونه پیمان منعقد شده بین عثمان بن حمد بن مَعمر و محمد بن عبدالوهاب شکسته شد.
آغاز اتحاد وهابی ـ سعودی
محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی در سال 1157 هجری قمری وارد در عیه شد. او دعوت خود را با محمد بن سعود حاکم در عیه، در میان گذاشت و همان پیشنهادی را که به عثمان بن حمد بن مَعمر داده بود، با محمد بن سعود نیز مطرح کرد. با پذیرفته شدن پیشنهاد محمد بن عبدالوهاب توسط محمد بن سعود نخستن هسته اتحاد وهابی ـ سعودی شکل گرفت.
محمد بن سعود برای یاری محمد بن عبدالوهاب و جنگ با مخالفان توحید[7] با وی بیعت نمود و پیمانی میان آن دو منعقد و مقرر شد:
در صورت پیروزی محمد بن عبدالوهاب، وی همکاری خود را با محمد بن سعود حفظ کرده و او را ترک نکند.
در گرفتن مالیات از اهالی درعیه با محمد بن سعود همکاری کرده و مانع آن نشود.
با پذیرفته شدن مفاد پیمان نامه توسط محمد بن عبدالوهاب و ازدواج عبدالعزیز پسر محمد بن سعود با دختر محمد بن عبدالوهاب، همکاری میان آن دو از استحکام بیشتری برخوردار شد. این معاهده تا به امروز با تقسیم دعوت برای آل شیخ و قدرت از آن آل سعود، ادامه دارد.
بعد از دعوت های ناتمام محمد بن عبدالوهاب بالأخره رؤیای وی در سایه اتحاد با آل سعود به واقعیت پیوست و توانست به بهانه جهاد با مشرکین حکومت وهابی ـ سعودی را پی ریزی کند. محمد بن عبدالوهاب با تربیت شاگردان بسیاری در این منطقه با محوریت کتب ابن تیمیّه حرّانی حنبلی و ابن قیّم جَوزیه حنبلی، زمینه گسترش دعوت خود را فراهم ساخت.[8]
محمد بن عبدالوهاب و هوادارانش خود را «المُوَحّدون» نامیده و با تشبیه دعوت خود به دعوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله کسانی را که از اهالی منطقه در عیه به محمد بن عبدالوهاب ایمان می آوردند، انصار و کسانی را که خارج از منطقه در عیه به وی ایمان می آوردند، مهاجرین می نامیدند.
مطالعه سرگذشت مدعیان دروغین نبوت توسط محمد بن عبدالوهاب و شروع دوباره دعوت از زادگاه مُسیلمه کذاب، شبهه ادعای پیامبری محمد بن عبدالوهاب را تقویت نموده است[9] بویژه این که در بعضی نقل ها، محمد بن عبدالوهاب مدعی نزول وی بر خود شده است.[10]
محمد بن عبدالوهاب مدعی دعوت به توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آن بود، لکن با پیمودن راه ابن تیمیّه و نوشتن کتاب «التوحید» و تفسیر غلط از توحید و شرک، افکار فتنه انگیز و فراموش شده ابن تیمیّه را زنده کرد. وی هر گونه توسل، تبرک، طلب و درخواست از غیر خداوند، زیارت قبور، نذر برای صاحبان قبور، روشن کردن چراغ و شمع روی قبور و بنای گنبد و بارگاه بر قبور را منافی توحید و از مظاهر شرک و بت پرستی معرفی کرده و بر این اساس مسلمین را مشرک و مهدور الدوم دانست. وی با همکاری و حمایت بی دریغ آل سعود از سال 1157 تا 1207 هجری قمری به مدت 50 سال به بهانه دعوت به توحید و مبارزه با شرک و مظاهر آن، مبارزه مسلحانه و خونین خود را در نجد و اطراف آن علیه سرزمین های اسلامی و بلاد مسلمانان آغاز نموده و به نجف و کربلا نیز کشانده و با کشتن هزاران مسلمان، زنان زیادی از مسلمین را به اسارت و به اصطلاح به کنیزی برده، کودکان بسیاری را یتیم کرده و اموال مسلمانان را به یغما بردند و کارهای زشت و قبیحی را که یهودیان جرأت انجام آن را با مسلمان و بلاد اسلامی نداشتند، انجام دادند. گزارش تفصیلی جنایات وهابیت در فصل های بعدی خواهدآمد .[11]
سرانجام طومار زندگی سراسر قتل و غارت محمد بن عبدالوهاب با مرگ وی در شهر ریاض، روز دوشنبه، آخر ذی القعده سال 1207 هجری قمری در دوران حکومت عبدالعزیز بن محمد بن سعود، درهم پیچیده شد.
فرزندان محمد بن عبدالوهاب
محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی چهار فرزند به نام های عبدالله، حسن، حسین و علی داشت، که بعد از پدر عهده دار حکومت وهابیت بودند و در نجد به آل شیخ معروف هستند.
عبدالله دو فرزند به نام های سلیمان و عبدالرحمن داشت. سلیمان تعصب شدیدتری نسبت به آیین وهابیت داشت و در سال 1233 هجری قمری به دست ابراهیم پاشا کشته شد. عبدالرحمن نیز توسط ابراهیم پاشا دستگیر و به مصر تبعید شد و در همان جا از دنیا رفت.
حسن بن محمد بن عبدالوهاب، فرزندی به نام عبدالرحمن داشت. وی نزدیک صد سال عمر کرده و مدتی در مکه قاضی بود. عبدالرحمن فرزندی به نام عبداللطیف داشت و عبداللطیف نیز دو پسر به نام های ابراهیم و محمد داشت.
حسین بن محمد بن عبدالوهاب فرزندان زیادی باقی گذاشت.
نسل محمد بن عبدالوهاب از حسن بن محمد بن عبدالوهاب و حسین بن محمد بن عبدالوهاب ادامه پیدا کرده است اما علی بن محمد بن عبدالوهاب، فرزندی نداشته است.[12]
آثار و کتب
بعضی از آثار و کتب به جای مانده از محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی عبارتند از:
کتاب التوحید
کشف الشبهات
اصول الإیمان
الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر
الرد علی الرافضة
فضل الإسلام
رسالة فی أنّ التقلید جائز لا واجب
نصیحة المسلمین
تفسیر شهادة أن لا إله إلّا الله
تفسیر الفاتحة.[13]
انحرافات محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی
مهم ترین انحرافات محمد بن عبدالوهاب را در نمونه های ذیل می توان جست:
کراهت داشتن از صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله
محمد بن عبدالوهاب به پیروی از معاویه و با کراهت داشتن از شنیدن ذکر صلوات بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و زشت شمردن آن، از گفتن صلوات بعد از اذان و پخش آن از مناره ها توسط مؤذنین بویژه در شب های جمعه جلوگیری می کرد و در صورت سرپیچی از دستور، شخص متخلف را شدیدا مؤاخذه و تنبیه می کرد، به گونه ای که مؤذن نابینایی را به جرم فرستادن صلوات بر پیامبر بعد از اذان، اعدام کرد.[14] وی با بی شرمی در این باره می گوید: إنّ الربابة فی بیت الخاطئة (زائیة) أقلّ إثما ممّن ینادی بالصلاة علی النّبیّ فی المنائر.[15]
وی در اقدامی دیگر، تمامی کتاب هایی را که در فضیلت صلوات بر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نوشته شده بود، به بهانه دفاع از توحید به آتش کشید.[16]
2. جلوگیری از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
محمد بن عبدالوهاب به پیروی از مروان، حجاج و ابن تیمیّه، با مشرک خواندن زائرین قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، مسلمانان را از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله منع می کرد اما گروهی از مسلمانان منطقه احساء فتوای محمد بن عبدالوهاب را تحملّ نکرده، برای زیارت قبر آن حضرت به سوی مدینه منوره حرکت کردند. هنگام بازگشت از زیارت و عبور از درعیه، مورد تعرض و هجوم پیروان محمد بن عبدالوهاب قرار گرفتند. وهابی ها با تراشیدن محاسن زائرین قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله ، آنان را به عنوان تشهیر و توهین و ریختن آبرو، وارونه بر مرکبشان سوار نمودند و با همین حالت روانه احساء کردند.[17]
جلوگیری از توسل به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
محمد بن عبدالوهاب، با تأکید بر حرمت توسل به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و کافر دانستن متوسلین به آن حضرت، در تمامی خطبه های نماز جمعه خود در مسجد دِرعیّه، این جمله را تکرار می کرد: «من توسّل بالنّبی صلّی الله علیه و آله فقد کفر».[18]
4. نامه رسان و پستچی دانستن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله
محمد بن عبدالوهاب بارها از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به طارش و پیغام رسان تعبیر کرده است. وی معتقد است پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله پیام رسانی بیش نبود و پس از رحلت، هیچ فایده و اثری ندارد؛ لذا از زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و توسل به آن حضرت جلوگیری می کرد. این تفکر باطل محمد بن عبدالوهاب درباره پیامبر صلّی الله علیه و آله باعث شده بود پیروان وی در حضورش، پیامبر را تنقیص کرده و می گفتند:عصایی که در دست می گیریم از محمد بهتر است و فایده بیشتری دارد؛ زیرا بوسیله این عصا می توانیم حیوانات موزی همچون مار را بکشیم؛ اما محمد مرده است و هیچ فایده ای ندارد و هیچ کاری از او ساخته نیست. او تنها یک نامه رسان بود.[19]
تکفیر و کشتار مسلمانان
وهابیت با جسارت و گستاخی، به تکفیر امت اسلامی از گذشته تا حال پرداخته، هر کس را که از آنان پیروی نمی کرد هرچند از پرهیزگارترین مسلمانان بود، تکفیر می نمودند. همه مسلمانان را مشرک نامیده، جان و مال آنان را مباح و ایمان را در پیروان خود منحصر دانسته و بسیاری از علما و مسلمین را به بهانه مشرک بودن به قتل رساندند.[20]
به نمونه هایی از این تفکرات تکفیری اشاره می شود:
ابن عابدین حنفی به مناسبت بیان اوصاف و ویژگی های خوارج می نویسد: یکی از ویژگی های خوارج این است که تنها خودشان را مسلمان می دانند و تمامی مخالفشانشان را تکفیر می کنند. پیروان محمد بن عبدالوهاب نیز همین ویژگی را دارند. آنان که از نجد ظهور کردند و بر حرمین شریفین (مکّه و مدینه) تسلط پیدا کردند، خودشان را منتسب به مذهب حنابله می کنند و معتقدند تنها خودشان مسلمان هستند و کسانی که با عقائد و افکارشان مخالف باشند، مشرک هستند. آنان خود اهل سنت را مباح می دانستند و علمای آنان را کشتند تا این که به خواست خداوند در سال 1233 هجری قمری توسط لشگر مسلمانان شکست خوردند و شهرهایشان ویران گردید.[21]
شیخ سلیمان بن عبدالوهاب برادر محمد بن عبدالوهاب، معتقد است محمد بن عبدالوهاب رکن جدیدی با عنوان «پیروی از محمد بن عبدالوهاب» را به ارکان دین اسلام اضافه کرده است. وی در یکی از ملاقات های خود از برادرش محمد پرسید: اسلام چند رکن دارد؟
محمد بن عبدالوهاب پاسخ داد: پنج رکن.
سلیمان بن عبدالوهاب به برادرش گفت: تو رکن ششم را نیز به ارکان اسلام اضافه کرده ای و معتقدی هر کس از تو پیروی نکند، مسلمان نیست.[22]
فردی از محمد بن عبدالوهاب درباره بخشش گنه کاران در شب های ماه مبارک رمضان پرسید. وی در پاسخ گفت: خداوند در هر شب ماه رمضان صد هزار نفر را می آمرزد و در آخرین شب ماه رمضان به اندازۀ تمامی شب های گذشته، گنه کاران را می بخشد.
آن شخص گفت: کسانی که از تو پیروی می کنند، به اندازه آنچه تو گفتی، نیستند. کسانی را که خداوند در شب های ماه مبارک رمضان می بخشد، مسلمانند، در حالی که تو فقط پیروانت را مسلمان می دانی و سایر مسلمین را کافر می دانی.[23]
د) محمد بن عبدالوهاب با تشبیه دعوت خود به دعوت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، کسانی را که از اهالی منطقه در عیه به وی ایمان می آوردند، «انصار» و کسانی را که خارج از منطقه در عیه ایمان می آوردند، «مهاجرین» می نامیدند.[24]
وی معتقد بود اعمال کسانی که آیین وهابیت را نپذیرفتند، باطل است و پس از قبول آیین وهابیت باید اعمال گذشته را اعاده کنند، از این رو کسانی که قبل از پذیرش آیین وهابیت حج واجب انجام داده و قصد پیروی از آیین او را داشتند، به دستور محمد بن عبدالوهاب حج خود را اعاده می کردند.[25]
کسانی که قصد پیروی از آیین وهابیت را داشتند باید به مشرک و کافر بودن خود و پدر و مادرشان و… شهادت می دادند تا اجازه ورود به آیین وهابیت به آنان داده می شد.[26]
ه) روزی به محمد بن عبدالوهاب خبر رسید که گروهی از مخالفین آیین وهابیت عازم زیارت قبر پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و حج بیت الله الحرام هستند. هنگام عبور کاروان از درعیه، محمد بن عبدالوهاب زائرین را مشرک خوانده و خطاب به پیروان خود گفت «خّلوا المشرکین یسیرون طریق المدینة و المسلمین یعنی أتباعه یخلفون معنا».[27]
اوضاع سیاسی کشورهای آن دوران
محمد بن عبدالوهاب در بدترین شرایط تاریخی ـ سیاسی کشورهای اسلامی، آیین خود را اظهار کرد و به قتل و غارت مسلمین پرداخت. چرا که کشورهای اسلامی از چهار سو مورد تهاجم شدید استعمارگران صلیبی قرار گرفته بودند و جامعه اسلامی بیش از هر زمان نیاز به وحدت کلمه داشت.
انگلیسی ها بخش عظیمی از هند را با زور و تزویر از دست مسلمانان گرفته بودند و با پایان دادن به شوکت امپراطوری مسلمانان تیموری، رؤیای به چنگ آوردن پنجاب، کابل و سواحل خلیج فارس را در سر می پروراندند و لشگر خود را گام به گام به سمت جنوب و غرب ایران روانه می ساختند.
فرانسوی ها به رهبری ناپلئون ناپارت، مصر، سوریه و فلسطین را با جنگ اشغال کرده بودند و در حالی که به امپراطوری مسلمان عثمانی، چنگ و دندان نشان می دادند، در اندیشه نفوذ به هند بودند.
روسهای تزاری که مدعی جانشینی سزارهای مسیحی روم شرقی بودند، با حملات مکرر به ایران و امپراطوری عثمانی، می کوشیدند تا قلمرو حکومت خود را از یک سو تا قسطنطنیه و فلسطین و از سوی دیگر تا خلیج فارس گسترش دهند. بدین منظور اشغال نظامی متصرفات ایران و عثمانی ها در اروپا و قفقاز را در صدر برنامه های خود قرار داده بودند.
آمریکایی ها نیز چشم طمه به کشورهای اسلامی شمال آفریقا دوخته بودند و با گلوله باران شهرهای لیبی و الجزایر سعی در رخنه و نفوذ به جهان اسلام داشتند.
جنگ اتریش و عثمانی ها بر سر صربستان و همکاری ناوگان جنگی هلند با انگلیسی ها در محاصره نظامی پایتخت الجزایر نیز در همین دوران بحرانی پذیرفت.
محمد بن عبدالوهاب در این اوضاع نابسامان و بحرانی، به جای فتوا دادن علیه متجاوزین به حریم کشورهای اسلامی، با فتوا دادن به قتل هزاران مسلمان بی گناه، زمینه تزلزل و سقوط دولت ها و تجزیه کشورهای اسلامی را فراهم کرد و بزرگ ترین خدمت را به استعمارگران صلیبی نمود.
همفکران محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی
با وجود موج عظیمی از انتقادها و مخالفت ها با فرقه وهابیت، برخی علمای اهل سنت فریفته آیین وهابیت شده و با پیروی از آن، نقش مهمی در ترویج و استمرار آن ایفا کردند. مهم ترین همفکران محمد بن عبدالوهاب در فاصله ظهور بدعت وهابیت تا بعد از مرگ محمد بن عبدالوهاب، از نگاه زرکلی وهابی عبارتند از:
محمد بن عامر مَتحَمی رفیدی معروف به ابو نقطه متحمی (متوفای 1218 هجری قمری).[28]
سعید بن مُسلَط ناجحی مغیدی (متوفای 1242 هجری قمری ).[29]
محمد بن علی بن محمد شوکانی وهابی (1173-1250 هجری قمری).[30]
سیدمحمود بن عبدالله آلوسی (1217-1270 هجری قمری).[31]
صدیق حسن خان (1248-1307 هجری قمری).[32]
خیرالدین پاشا تونسی (1225-1308 هجری قمری).[33]
جمال الدین محمد بن صفدر حسینی اسدآبادی (1254-1315 هجری قمری).[34] محمد عبده بن حسن خیرالله (1266-1323 هجری قمری).[35]
جمال الدین قاسمی (1283-1332 هجری قمری).[36]
امیرعلی بن سعادت علی هندی (1265-1347 هجری قمری).[37]
محمد رشید رضا(1282-1354 هجری قمری).[38] خیرالدین بن محمود زِرِکلی دمشقی وهابی (1310 -1396 هجری قمری).
لازم به ذکر است شاید برخی و یا حتی اکثر اسامی یاد شده مانند جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده، قطعا متاثر از محمد بن عبدالوهاب و جنایات وی نیستند ولی زرکلی وهابی برای بزرگ و مهم جلوه دادن پدیده وهابیت، اسامی آنان را بدون دلیل، در شمار متأثرین از محمد بن عبدالوهاب ذکر می کند.
مخالفین محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی
با این که محمد بن عبدالوهاب آیین خود را با شعار دعوت به توحید و مبارزه با شرکت و مظاهر آن آغاز کرد ولی خانواده وی، اساتید و علمای مذاهب اهل سنت بویژه علمای حنبلی مذهبی، متوجه انحراف و بطلان عقاید و آیین محمد بن عبدالوهاب شدند و از راه های گوناگون به روشن کردن افکار عمومی پرداختند.
عبدالوهاب بن سلیمان نجدی حنبلی (متوفای 1153 ه.ق)
عبدالوهاب بن سلیمان، قاضی عُیَینِه و حُرَیمَلِه، پدر محمد بن عبدالوهاب از اولین کسانی است که از افکار انحرافی و کفرآمیز فرزندش آگاه شد و او را سرزنش و نکوهش نمود و مردم را از عقاید باطلش آگاه ساخت.[39]
محمد حیات بن ابراهیم سندی حنفی (متوفای 1163 ه.ق)
محمد حیات سندی حنفی از اساتید محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره بود و در دوران تلمذ محمد بن عبدالوهاب نزد وی، متوجه انحرافات فکری شاگردش شد و گفت: «سیضلّ هذا و یضلّ الله به من أبعده و أشقاه».[40]
3. مخالفت علمای مکه مکرمه
أ) در دوران امارت مسعود بن سعید بر مکه، سی تن از شاگردان محمد بن عبدالوهاب برای تبلیغ آیین خود رهسپار مکه مکرمه شدند. اهالی حرمین شریفین در مورد ظهور وهابیت و جنایاتشان در نجد و تأثیر منفی آنان در عرب های بادیه نشین، مطالبی را شنیده بودند؛ لذا امیر مکه دستور داد مناظره ای بین علمای حرمین شریفین و شاگردان محمد بن عبدالوهاب برپا شود. پس از مناظره طرفین، علمای حرمین شریفین عقاید وهابی ها را فاسد و کفرآمیز اعلام نمودند و قاضی شرع نیز دستور بازداشت و زندانی شدن آنان را صادر کرد. در نتیجه گروهی از آنان زندانی شدند و عده ای دیگر به درعیه گریختند و اجازه انجام اعمال حج به آنان داده نشد.[41]
ب) در دوران امارت احمد بن سعید بر مکه[42]،امیر درعیه بار دیگر گروهی از پیروان آیین وهابیت را به مکه فرستادند تا اجازه انجام اعمال حج را بگیرند اما علمای مکه با سؤالاتی که از آنان پرسیدند، دریافتند که آیین آنان چیزی جز زندقه و الحاد نیست و برای بار دوم نیز از آمدن به حج منع شدند.[43]
4. سیدمحمد بن اسماعیل صنعانی(1099-1182 ه.ق)
محمد بن اسماعیل ابتدا فریفته شعارهای محمد بن عبدالوهاب شد و در مدح وی اشعاری سرود اما پس از رخ نمودن چهره واقعی آنان و جنایات وهابیت، از مخالفین سرسخت آنان شد و قصیده ای در مذمت آنان سرود.
سرآغاز قصیده ای که محمد بن اسماعیل در مدح محمد بن عبدالوهاب سروده بود، چنین بود:
سلامٌ علی نجد و مَن حلّ فی نجد و إن کان تسلیمی علی البُعد لا یجدی[44]
وی پس از اطلاع و آگاهی از قتل و غارت و جنایات محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، از مواضع مثبت خود درباره وهابیت پشیمان شد و قصیده ای در مذمت آنان سرود که با این بیت شروع می شود:
رجعتَ عن القول الذی قلتُ فی نجد و قد صحّ لی عنه خلاف الذی عندی
من از گفتار پیشین خود درباره محمد بن عبدالوهاب بازگشتم؛ زیرا خلاف آنچه دربارۀ وی می پنداشتم، برایم ثابت شده است. وی ماجرای پشیمانی خود را در کتاب «محو الحوبة فی شرح أبیات التوبة» که شرح قصیدۀ فوق است، تفصیلات بیان نموده است.[45]
5. عبدالمحسن بن علی أُشَیقِری حنبلی (متوفای 1187 ه.ق)
او از معاصرین محمد بن عبدالوهاب است که با حرکت وهابیت شدیداً مخالفت می کرد و کتابی نیز در رد محمد بن عبدالوهاب و افکار وی نوشته است.[46]
6. محمد بن سلیمان کردی مدنی شافعی (1127-1194 ه.ق)
محمد بن سلیمان کردی، استاد محمد بن عبدالوهاب در مدینه منوره بود که در همان دوران، متوجه انحرافات فکری محمد بن عبدالوهاب شده بود.[47]
شیخ محمد بن سلیمان در اوج جنایات محمد بن عبدالوهاب و پیروانش، در تقریظ خود بر کتاب «الصواعق الإلهیّة فی الرّد علی الوهابیّة»، نوشته شیخ سلیمان بن عبدالوهاب، با کافر دانستن محمد بن عبدالوهاب، به مخالفت با تفکرات باطل وی پرداخت.[48]
7. سلیمان بن عبدالوهاب بن سلیمان حنبلی (متوفای حدود 1210 ه.ق)
شیخ سلیمان بن عبدالوهاب، برادر محمد بن عبدالوهاب، با انتقاد شدید از برادر خود، در بیان افکار باطل برادرش و تاثیرات منفی آن در افکار عمومی آن دوران، معتقد است، محمد بن عبدالوهاب مردم را فریب داده و سخنان خود را در ظاهر به کتاب و سنت منتسب می کند امام برداشت های او غلط بوده و به مخالفت علما توجه نمی کند. از مطرح کردن سخنان خود در جوامع علمی و نزد علما ابا داشته، مردم را به پیروی از افکارش ملزم نموده، مسلمانانِ مخالف خود را جاهل دانسته و تکفیر می کند و باعث ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی می شود. شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در بیان شخصیت علمی برادرش می گوید: وی حتی یک ویژگی از ویژگی های مجتهدین را ندارد. اللهم اهد هذا الضالّ و ردّه إلی الحقّ.وی با انتقاد تند و صریح از تکفیر مسلمانان توسط محمد بن عبدالوهاب و پیروان وی، می نویسد: محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به خاطر اموری (زیارت قبور، توسل و تبرک و…) تکفیر می کند که قبل از احمد بن حنبل و در زمان پیشوایان اسلام، در تمامی بلاد اسلامی شایع و رایج بود اما هیچ یک از علما به خاطر این امور، مسلمانان را تکفیر ننمودند و فتوا به ارتداد آنان و دستور جهاد با آنان را ندادند و سرزمین های اسلامی را بلاد شرک و کفر ننامیدند.شیخ سلیمان بن عبدالوهاب در پایان، با تردید در سلامت عقلی و روانی برادرش می گوید: لازمه سخنان شما این است که تمامی علما، أمرا و عموم مسلمانان از زمان احمد بن حنبل به بعد، کافر و مرتد بوده و تنها فرقه نجات فرقه نجات یافته، فرقه وهابیت است، فإنّا لله و أنّا إلیه راجعون.[49]
وی با نگارش دو کتاب، انحراف و بطلان عقاید محمد بن عبدالوهاب را بیان کرده و جامعه اسلامی را از خطرات آن آگاه ساخته است.
8. عبدالله بن سعید علوی الحُضَری
وی که از معاصرین محمد بن عبدالوهاب به شمار می رود، محمد بن عبدالوهاب را مبتدع، دغل کار، کذاب، ریاکار و فتنه گری از یمامه معرفی کرده است. عبدالله بن سعید به خاطر تکفیر مسلمانان اهل سنت توسط محمد بن عبدالوهاب، رساله ای را برای پیشگیری و ممانعت از انتشار عقاید محمد بن عبدالوهاب در دیگر نقاط شبه جزیره، در نقد و رد افکار او نوشته است، اما متاسفانه این رساله تاکنون به چاپ نرسیده است.
اسماعیل محمد پاشا تمیمی مالکی (متوفای 1248 ه.ق)
اسماعیل محمد پاشا از حامیان سرسخت امپراطوری عثمانی و مخالف شدید حرکت وهابیت بوده و در رد آن نیز کتاب هایی نوشته است. [50]
ابن اهدل شافعی (1179-1250 ه.ق)
عبدالرحمن بن سلیمان معروف به ابن اهدل شافعی، از کسانی است که با توجه به حدیث شریف نبوی درباره خوارج و نشانه های آنان[51]، وهابیت را خوارج زمان می داند.[52]
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله یکی از نشانه های خوارج را سرهای تراشیده آنان معرفی می کند. این ویژگی در هیچ یک از فرقه های خوارج و بدعت گذار قبل از وهابیت، گزارش نشده است.
ابن عابدین حنفی (1198 -1252 ه.ق)
محمد امین بن عمر بن عبدالعزیز معروف به ابن عابدین[53] از علمای بزرگ حنفی و از معاصران محمد بن عبدالوهاب، وهابیان را خوارج زمان ما معرفی کرده است و به مناسبت بیان اوصاف و ویژگی های خوارج می نویسد: یکی از ویژگی های خوارج این است که تنها خودشان را مسلمان می دانند و تمامی مخالفشان را تکفیر می کنند. پیروان محمد بن عبدالوهاب نیز همین ویژگی را دارند. آنان که از نجد ظهور کردند و بر حرمین شریفین (مکه و مدینه) تسلط پیدا کردند، خودشان را منتسب به مذهب حنابله می کنند و معتقدند تنها خودشان مسلمان هستند و کسانی که با عقائد و افکارشان مخالف باشند، مشرک هستند. آنان بسیاری از اهل سنت و عالمان سنی را با همین بهانه به قتل رساندند تا این که به خواست خداوند در سال 1233 هجری قمری توسط لشگر مسلمانان شکست خوردند.[54]
عثمان بن عبدالعزیز بن منصور حنبلی (متوفای 1282 ه.ق)
عثمان بن عبدالعزیز از قضات نجد و از مخالفین محمد بن عبدالوهاب و حرکت وی است.[55]
زینی دحلان شافعی (1231-1304 ه.ق)
زینی دحلان شافعی با خوارج خواندن فرقه وهابیت و نگارش کتاب های «الدُرر السنة فی الرد علی الوهابیة»، «فتنة الوهابیة»، «خلاصة الکلام فی أمراء البلد الحرام» و «الفتوحات الاسلامیة» در رد وهابیت، خود را در شمار مخالفین جدی محمد بن عبدالوهاب و فرقه ساختگی وهابیت قرار داده است.
از معاصرین نیز می توان کسانی چون محمد بن علوی مالکی در کتاب «مفاهیم یجب أن تصحح»، حسن بن فرحان مالکی در کتاب «داعیة و لیس نبیاً» و حسن بن سقاف شافعی در کتاب «السلیفة الوهابیة» و صدها نفر دیگر را از مخالفین محمد بن عبدالوهاب و فرقه وهابیت نام برد.
رد و نقد مکتوب
عبدالرحمن بن اهدل شافعی با تطبیق حدیث شریف نبوی بر وهابیان، معتقد است نیازی به تالیف و نوشتن کتاب علیه وهابیان نبوده و می نویسد: «لا یحتاج أن یؤلف أحد تألیفاً للردّ علی ابن عبدالوهاب، بل یکفی فی الرد علیه قوله صلّی الله علیه و آله: «سیماهم التحلیق» فإنّه لم یفعله أحد من المبتدعة غیرهم».[56]
با این حال علمای شیعه و اهل سنت بویژه حنابله، کتاب های زیادی در ردّ و بطلان افکار انحرافی محمد بن عبدالوهاب نوشته اند. سید عبدالله محمد علی در کتاب «معجم ما ألفه علماء الأمة ضد الوهابیّة» بیش از 200 عنوان کتاب و رساله از علمای فریقین را در رد افکار و عقاید فرقه وهابیت نام می برد که تعداد زیادی از این کتاب ها، در رد عقاید و باورهای محمد بن عبدالوهاب نوشته شده است. مهم ترین آن ها عبارتند:
کتاب های اهل سنت
تقریظ محمد بن سلیمان کردی شافعی استادمحمد بن عبدالوهاب بر رسالۀ سلیمان بن عبدالوهاب.
«تجرید سیف الجهاد لمدّعی الأجتهاد»، عبدالله بن عبداللطیف شافعی، استاد محمد بن عبد الوهاب.[57]
السیوف الصقال فی رقبة من ینکر کرامات الأولیاء بعد الانتقال»، عبدالباقی بن عبدالرحمن بن علی بن محمد خزرجی مصری حنفی، متوفای 1078 هجری قمری.[58]
«تهکم المقلدین بمن ادّعی تجدید الدین»، محمد بن عبدالرحمن بن حسین بن محمد بن عفالق احسائی حنبلی متوفای 1164 هجری قمری.[59]
«الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة»، سلیمان بن عبدالوهاب، متوفای حدود 1210 هجری قمری.[60]
«فصل الخطاب فی الرد علی محمد بن عبدالوهاب»، سلیمان بن عبدالوهاب، متوفای حدود 1210 هجری قمری.[61]
«الرد علی من کفّر المسلمین بسبب النذر لغیر الله»، سلیمان بن عبدالوهاب، متوفای حدود 1210 هجری قمری.[62]
«الصارم الهندی فی عنق النجدی»، شیخ عطاء مکی.[63] «الانتصار للأولیاء الأبرار»، طاهر سُنبل بن محمد سنبل حنفی (نیمه اول قرن سیزدهم).[64]
«مصباح الأنام و جلاء الظلام فی ردّ شبه البدعی النجدی التی أضلّ بها العوام»، سید علوی بن احمد بن حسن بن عبدالله بن علوی حداد متوفای 1222 هجری قمری.[65]
«الصواعق و الرعود فی الردّ علی ابن سعود»، عبدالله بن داود زبیری حنبلی، متوفای 1225 هجری قمری.[66]
«النقول الشرعیة فی الرّد علی الوهابیة»، حسن بن عمر بن معروف شَطّی حنبلی (1205-1274 هجری قمری).[67]
«الدرر السنیة فی الرِّد علی الوهابیّة»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (1231 -1304 هجری قمری)
«فتنة الوهابیة»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی،معروف به زینی دحلان (1231 -1304 هجری قمری)
«رسالة فی فضائل الصلاة علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله، احمدبن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (1231 -1304 هجری قمری)
«رسالة فی جواز التوسل»،احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (1231-1304 هجری قمری)
«خلاصة الکلام فی أمراء البلد الحرام من زمن النّبیّ صلّی الله علیه و آله إلی وقتنا هذا بالتمام»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (1231-1304 هجری قمری)
«الفتوحات الاسلامیة»، احمد بن زینی بن احمد دحلان مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (1231 -1304 هجری قمری)
«تاریخ الدول الاسلامیة بالجداول المرضیة»، احمد بن زینی بن احمد دحلان
مکی شافعی، معروف به زینی دحلان (1231 – 1304 هجری قمری).[68]
«اظهار العقوق ممّن منع التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و الولی الصدوق»، شیخ محمد بن محمد بن مصطفی مشرفی جزائری مالکی (1255 -1324 هجری قمری).[69]
شواهد الحق فی الاستغاثة بسید الخلق»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهائی شافعی (1265 -1350 هجری قمری).[70]
«أفضل الصلوات علی سید السادات»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (1265-1350 هجری قمری).[71] «الأنوار المحمدیة من المواهب اللدنیة»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (1265-1350 هجری قمری).[72]
«القصیدة الرائیة الکبری فی ذمّ البدعة الوهابیة»، شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی شافعی (1265 – 1350 هجری قمری).[73]
«الفجر الصادق فی منکری التوسل والکرامات و الخوارق»، جمیل صدقی بن محمد فیضی بن ملااحمد بابان افندی زهاوی کردی بغدادی، معروف به زهاوی (1279 -1354 هجری قمری).[74]
«الأقوال المرضیة فی الرّد علی الوهابیة»، شیخ محمد عطاء بن ابراهیم حمصی
دمشقی حنفی معروف به محمد الکسم، متوفای 1357 هجری قمری.[75]
«المقالات الوفیة فی الرّد علی الوهابیة»، شیخ حسن خزبک.[76]
«السلفیة الوهابیة أفکارها الأساسیة و جذورها التاریخیة»، حسن بن علی سقاف اردنی شافعی.
«مفاهیم یجب أن تصحح»، محمد بن علوی مالکی.
«داعیة و لیس نبیا قراءة نقدیة لمذهب الشیخ محمد بن عبدالوهاب فی التکفیر»، حسن بن فرحان مالکی.
کتاب های شیعه
«منهج الرشاد لمن أراد السداد»، شیخ جعفر کاشف الغطاء (1156 -1228 هجری قمری).[77]
«الأیات الجلیّة فی ردّ شبهات الوهابیّة»،شیخ مرتضی کاشف الغطاء،(متوفای 1349 هجری قمری).[78]
إزاحة الوسوسة عن جواز تقبیل الأعتاب المقدسة»، شیخ عبدالله بن محمد حسن مامقانی نجفی (1290 -1351 هجری قمری).[79]
«دعوی الهدی إلی الورع فی الأفعال و الفتوی»، شیخ محمد جواد بلاغی نجفی (1282 -1352 هجری قمری).[80]
«الرد علی الوهابیة»، سید صدرالدین حسن بن هادی کاظمی، معروف به سید حسن صدر (1272-1354 هجری قمری).[81]
کشف الارتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب»، سید محسن بن عبدالکریم بن علی بن محمد امین، معروف به سیدمحسن امین حسینی عاملی (1282 -1371 هجری قمری).[82]
«الآیات البیّنات فی قمع البدع و الضلالات»، شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (1294-1373 هجری قمری).[83]
«البراهین الجلیة فی رفع تشکیکات الوهابیة»، محمدحسن قزوینی حائری، متوفای 1380 هجری قمری.[84]
«الرّد علی الوهابیة»، میرزا محمدعلی بن ابی القاسم غروی اردوبادی تبریزی (1312 -1380 هجری قمری).[85]
«هذه هی الوهابیّة»، محمد جواد مغنیه (1322 -1400 هجری قمری).
«التبرک»، شیخ علی احمدی میانجی.
«المواسم و المراسم»، سیدجعفر مرتضی عاملی.
«مع الوهابیین فی خططهم و عقائدهم»، شیخ جعفر سبحانی.
«الوهابیة فی المیزان»، شیخ جعفر سبحانی.
«روافد الإیمان إلی عقائد الإسلام»، شیخ نجم الدین طبسی.
«الوهابیة دعاوی و ردود»، شیخ نجم الدین طبسی.
«السلف و السلفیون»، شیخ نجم الدین طبسی.
«الوهابیة فرقة للتفرقة»، شیخ نجم الدین طبسی.[86]
برای آگاهی بیشتر از کتاب هایی که توسط علمای فریقین در ردّ محمد بن عبدالوهاب و آیین وی نوشته شده است، به کتاب های «معجم ما ألفه علماء الأمة ضد الوهابیّة» نوشته سید عبدالله محمدعلی، «آراء علماء السنة فی الوهابیة» نوشته سید مرتضی رضوی، «وهابیت از دیدگاه اهل سنت» نوشته علی اصغر رضوانی، «الذریعة إلی تصانیف الشیعة»[87]نوشته آقابزرگ تهرانی، «بحوث فی الملل و النحل»[88] نوشته شیخ جعفر سبحانی و شماره 4 مجله تراثنا مؤسسه آل البیت علیهم السلام مراجعه شود.
عوامل گسترش جریان وهابیت
حرکت وهابیت به سرکردگی محمد بن عبدالوهاب نجدی حنبلی، ادامه افکار باطل ابن تیمیّه حرّانی حنبلی بود. سؤالی که مطرح است، این است که: چه عواملی باعث شد محمد بن عبدالوهاب در ارایه و ترویج افکار منحرف خود به پیشرفت هایی دست یابد، در حالی که ابن تیمیّه در نشر و ترویج همین افکار شکست خورده و منزوی شد؟
عوامل گسترش وهابیت را در دو عامل داخلی و خارجی می توان جستجو کرد.
عوامل داخلی
محمد بن عبدالوهاب برای شروع دعوت خود منطقه ای را انتخاب کرد که علمای زیادی در منطقه وجود نداشت. مردم نیز به خاطر عدم حضور علما، مبادی اوّلیّۀ اسلام را نمی دانستند. از تفکر و تعقل نیز بهره ای نبرده و آمادگی پذیرش هرگونه افکار منحرف و باطل را به نام دین، داشتند.
وی، افکار منحرف و باطل خود را در مناطق بادیه نشین و بی سوادها مطرح می کرد و هیچ گاه در مراکز و مجامع علمی و در حضور علما مطرح نکرده و از حضور در این مراکز و مواجه شدن با علما سرباز می زد.
قبیلة آل سعود نیز با تمام امکانات مادی خود به حمایت و یاری وی شتافته و شرایط را برای پیشرفت و گسترش دعوت محمد بن عبدالوهاب فراهم کرده بودند.[89]
عوامل خارجی
با توجه به نقش مهم وهابیت در تجزیه کشورهای اسلامی و تفرقه میان امت اسلامی، حمایت های بی دریغ استعمار از این جریان را می توان عامل مهم خارجی در گسترش این فرقه دانست اما مهم ترین عامل انزوای ابن تیمیّه را می توان حضور پررنگ و مؤثر علمای اهل سنتِ آن دوران دانست.
منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی
[1]– برخی می گویند محمد بن عبدالوهاب به بیشتر شهرهای عراق و ایران حتی غزنین افغانستان نیز سفر کرده است. میرزا ابوطالب اصفهانی، مسیر طالبی: ص409.
[2]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج6، ص257، شرح حال محمد بن عبدالوهاب.
[3]– سیدمحسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب:ص8.
[4]– برخی می گویند محمد بن عبدالوهاب قبل از آمدن به حُرَیمَلِه به احساء رفته و شیخ عبدالله بن محمد بن عبدالطیف شافعی أحسائی را ملاقات کرده است. حسین بن غَنّام وهابی، تاریخ نجد: ص83.
[5]– زید بن خطاب، برادر عمر بن خطاب است که از او بزرگتر بود و قبل از عمر بن خطاب اسلام آورده بود. وی ظاهراً در تمامی جنگ های پیامبر صلّی الله علیه و آله شرکت کرده بود. سرانجام در سال 12 هجری قمری، در جنگ یمامه به همراه 600 نفر از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله به شهادت رسید. ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء، ج1، ص 298، شرح حال زید بن خطاب، ش 57. حسین بن غنام در تاریخ خود می نویسد: «و کان فی العیینة و ما حولها کثیر من القباب و المساجد و المشاهد المبنیة علی قبور الصحابة و الأولیاء و الأشجار التی بعضمونها و یتبرکون بها، کقبّة قبر زید بن الخطاب فی الجیلة… فخرج الشیخ محمد بن عبدالوهاب و معه عثمان بن معمر و کثیر من جماعتهم إلی تلک الأماکن بالمعاول، فقطعوا الأشجار و هدموا المشاهد و القبور و عدلوها علی السنة و کان الشیخ هو الذی هدم قبة قبر زید بن الخطاب بیده». تاریخ نجد: ص84، حیاة الشیخ محمد بن عبدالوهاب.
[6]– حکومت احساء و قطیف قوی تر از حکومت عُیَینِه بود و نسبت به حکومت عُیَینِه، حکومت مرکزی به شمار می آمد.ر.ک: جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل: ج4، ص546.
[7]– مخالفان توحید در نگاه محمد بن عبدالوهاب نه مشرکین هستند و نه کفار و نه متجاوزین به کشورهای اسلامی، بلکه در واقع مسلمانانی بودند که پذیرای تفکرات محمد بن عبدالوهاب نبودند. تفصیل این مطلب در جنایات وهابیت خواهدآمد.
[8]– سید محسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب:ص8.
[9]– «و الظاهر من حال محمد بن عبدالوهاب أنّه یدعی النبوة ألّا أنّه ما قدر علی أظهار التصریح بذلک و کان فی أوّل أمره مولعاً بمطالعة أخبار من ادّعی النبوة کاذباً کمسیلمة الکذاب و سجاح و الأسود العنسی و طلیحة الأسدی و أضرابهم، فکانّه یضمر فی نفسه دعوی النبوّة و لو أمکنه إظهار هذه الدعوة لأظهرها و کان یقول لأتباعه: إنّی أتیتکم بدین جدید و یظهر ذلک من أقواله». زینی دحلان مکی شافعی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة: ص32.
[10]-«و قال له رجل آخر مرة: هذا الدین الذی جئت به متصل أم منفصل؟ فقال له: حتی مشایخی و مشایخهم إلی ستمائة سنة کلّهم مشرکون. فقال له الرجل: إذن دینک منفصل لا متصل، فعمن أخذته؟ فقال: وحی إلهام کالخضر». زینی دحلان مکی شافعی، الدرر السنیة فی الرد علی الوهابیة: ص27.
[11]– برای آشنایی با گزارش تفصیلی جنایات وهابیت به بخش دوم، فصل چهارم مراجعه شود.
[12]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیة: ص 36 و زرکلی وهابی، الأعلام: ج1، ص295 و ج 3، ص129، 304 و 311 و ج 4، ص 99 و 131 و ج 5، ص306 و ج6، ص218.
[13]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج6، ص257، شرح حال محمد بن عبدالوهاب.
[14]– «و کان ینهی عن الصلاة علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله و یتأذّی من سماعها و ینهی عن الإتیان بها لیلة الجمعة و عن الجهر بها علی المنائر و یؤذی من یفعل ذلک و یعاقبه أشدّ العقاب حتّی أنّه قتل رجلاً أعمی کان مؤذناً صالحاً ذا صوت حسن، نهاء عن الصلاة علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی المنارة بعد الأذان، فلم ینته و أتی بالصلاة علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله، فأمر بقتله، فقتل، ثم: إنّ الربابة فی بیت الخاطئة یعنی زائیة أقلّ إثما ممن ینادی بالصلاة علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله فی المنائر». زینی دحلان شافعی، الدُرََر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیّة:ص28.
[15]– گناه زنانی که در حال زنا هستند، از کسانی که بر بالای مناره ها بر پیامبر صلوات می فرستند، کمتر است.
[16]– «و أحرق دلائل الخیرات و غیرها من کتب الصلاة علی النّبیّ صلّی الله علیه و آله ».همان.
[17]– «و من مقابحه أنّه لمّا منع الناس من زیارة النّبیّ صلّی الله علیه و آله خرج ناس من الاحساء و زوار النّبی صلّی الله علیه و آله و بلغه خبرهم، فلمّا رجعوا مرّوا علیه بالدرعیة، فأمر بحلق لحاهم، ثمّ أرکبهم مقلوبین من الدرعیة إلی الحساء». همان.
[18]– «یخطب للجمعة فی مسجد الدرعیة و یقول فی کلّ خطبة: و من توسّل بالنبیّ فقد کفر».همان، 27.
[19]– «عصای هذه خیر من محمد لأنّها ینتفع بها فی قتل الحیّة و نحوها و محمد قد مات و لم یبق فیه نفع أصلاً إنّما هو طارش».همان، ص29.
[20]– «فإنّهم کانوا یحکمون الناس بالکفر من منذ ستمائة سنة» و «و کانوا یصرحون بتکفیر الأمة من منذ ستمائة سنة».همان، ص31.
[21]– «کما وقع فی زماننا فی أتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابلة، لکنّهم اعتقدوا أنّهم هم المسلمون و أنّ من خاف اعتقادهم مشرکون و استباحوا بذلک قتل أهل السنّة و قتل علمائهم حتّی کسر الله شوکتهم و خرب بلادهم و ظفر بهم عساکر المسلمین عام ثلاث و ثلاثین و مائتین و ألف». ابن عابدین حنفی، حاشیة رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فی فقه مذهب الإمام أبی حنیفة النعمان: ج4، ص449، باب البغاة، مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا.
[22]– «و کان أخوه الشیخ سلیمان بن عبدالوهاب من أهل العلم، فکان ینکر علیه إنکاراً شدیداً فی کلّ ما یفعله أو یأمر به و لم یتبعه فی شیء ممّا ابتدعه و قال له أخوه سلیمان یوماً: کم أرکان الإسلام یا محمد بن عبدالوهاب؟ فقال: خمسة. فقال: أنت جعلتها ستّه، السادس من لم یتبعک فلیس بمسلمٍ. هذا عندک رکن سادس للإسلام». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیة: ص27.
[23]– «و قال رجل آخر یوماً لمحمد بن عبدالوهاب: کم یعتق الله کل لیلة فی رمضان؟ فقال له: یعتق فی کلّ لیلة مائة ألف و فی آخر لیلة یعتق مثل ما أعتق فی الشهر کلّه. فقال له: لم یبلغ من اتّبعک عشر عشر ما ذکرت، فمن هؤلاء المسلمون الذین یعتقهم الله تعالی و قد حصرتَ المسلمین فیک و فیمن اتّبعک؟ فبهت الذی کفر».همان.
[24]-. «یسمون من اتبعهم من الخارج المهاجرین و مَن کان مِن أهل بلدتهم یسمونهم الأنصار». همان، ص32.÷
[25]– «و إذا دخل إنسان فی دینهم و کان قد حجّ حجة الإسلام قبل ذلک، یقولون له: حجّ ثانیاً، فإنّ حجّتک الأولی فعلتّها و أنت مشرک، فلاتسقط عنک الحج». همان.
[26]– «و کانوا إذا أراد أحد أن یتبعهم علی دینهم طوعاً أو کرهاً یأمرونه بالإتیان بالشهادتین أولاً ثمّ یقولون له: أشهد علی نفسک أنّک کنتَ کافراً و أشهد علی و الدیک أنّهما ما تا کافرین و أشهد علی فلان و فلان أنّه کان کافراً و یسمون له جماعة من أکابر العلماء الماضین، فإن شهدوا بذلک قبلوهم و إلّا أمروا بقتلهم».همان، ص31.
[27]– . همان، ص28.
[28]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج6، ص181، شرح حال محمد بن عامر.
[29]– همان، ج3، ص102، شرح حال سعید بن مسلط.
[30]– همان، ج6، ص298، شرح حال شوکانی وهابی.
[31]– همان، ص176 و 257، شرح حال آلوسی و محمد بن عبدالوهاب.
[32]– همان، ص167، شرح حال صدیق حسن خان.
[33]– همان، ج2، ص 135، شرح حال جمال الدین قاسمی.
[34]– همان، ج2، ص327، شرح حال خیرالدین تونسی.
[35]– همان، ج6، ص168 و 257، شرح حال جمال الدین اسد آبادی و محمد بن عبدالوهاب.
[36]– همان، ص 252 و 257، شرح حال محمد عبده و محمد بن عبدالوهاب.
[37]– همان، ص13، شرح حال امیر علی هندی.
[38]– همان، ج6، ص126، شرح حال محمد رشید رضا.
[39]– «و کان والدء عبدالوهاب من العلماء الصالحین، فکان أیضاً یتفرس فی ولده المذکور الإلحاد و یذمّه کثیراً و یحذر الناس منه». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیّة: ص29.
[40]– «و کان الشیخان المذکوران (الشیخ محمد بن سلیمان الکردی الشافعی و الشیخ محمد حیاة السندی الحنفی) و غیرهما من أشیاخه یتفرسون فیه الإلحاد و الضلال و یقولون: سیضلّ هذا و یضلّ الله به من أبعده و أشقاه، فکان الأمر کذلک و ما أخطأت فراستهم فیه». همان.
[41]– «أرادوا الحج فی دولة الشریف مسعود بن سعید بن سعد بن زید و کانت و لایة الشریف مسعود إمارة مکة سنة 1146 ستة و أربعین و مائة و ألف و وفاته سنة 1165 خمسة و ستّین و مائة و ألف، فأرسلوا یستأذنوه فی الحج و غایة مرادهم إظهار عقدتهم و حمل أهل الحرمین علیها، فأرسلوا قبل ذلک ثلاثین من علمائهم ظنّاً منهم أنّهم یفسدون عقائد أهل الحرمین و یدخلون علیهم الکذب و المین، و طلبوا الإذن فی الحج و لو بشیء مقرر علیهم کلّ عام یدفعونه، و کان أهل الحرمین قد سمعوا بظهورهم فی نجد و إفسادهم عقائد البوادی و لم یعرفوا حقیقة ذلک، فلمّا وصل علمائهم مکة أمر الشریف مسعود أن یناظر علماء الحرمین العلماء الذین بعثوهم، فناظروهم، فوجدوهم ضحکة و مسخرة کحمر مستنفرة فرّت من قصورة و نظروا إلی عقائدهم، فإذا هی مشتملة علی کثیر من المکفرات، فبعد أن أقاموا علیهم الحجة و البرهان أمر الشریف مسعود قاضی الشرع أن یکتب حجّة بکفرهم الظاهر، لیعلم به الأوّل و الآخر و أمر بسجن أولئک الملحدة الانذال وضعهم فی السلاسل و الاغلال، فقبض منهم جماعة و سجنهم و فرّ الباقون». ص 29-30.
[42]– وی از سال 1184 هجری قمری تا 1186 هجری قمری والی مکه بود. همان.
[43]– «أرسل أمیر الدرعیة جماعة من علمائهم، فأمر العلماء أن یختبروهم، فاختبروهم، فوجدوهم لا یتدینون إلّا بدین الزنادقة، فأبی أن یأذن لهم فی الحج». همان، ص30.
[44]– درود بر نجد و کسی که در آن قرار دارد، هر چند درود من از این راه دور سودی ندارد.
[45]– سیدمحسن امین حسینی عاملی، کشف الإرتیاب فی أتباع محمد بن عبدالوهاب: ص8.
[46]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج4، ص151، شرح حال اشیقری.
[47]– «و کان الشیخان المذکوران (الشیخ محمد بن سلیمان الکردی الشافعی و الشیخ محمد حیاة السندی الحنفی) و غیر هما من أشیاخه یتفرسون فیه الإلحاد و الضلال و یقولون: سیضلّ هذا و یضلّ الله به من أبعده و أشقاه، فکان الأمر کذلک و ما أخلأت فراستهم فیه». زینی دحلان شافعی، الدُرر السَنیّة فی الردّ علی الوهابیّة: ص29.
[48]– همو، فینة الوهابیة: ص9.
[49]– «فإنّ الیوم ابتلی الناس بمن ینتسب إلی الکتاب و السنة و یستنبط من علومها و لا یبالی من خالفه و إذا طلبت منه أن یعرض کلامه علی أهل العلم لم یفعل، بل یوجب الناس الأخذ بقوله و لمفومه و من خالفه فهو عنده کافر، هذا و هو لک یکن فیه خصلة واحدة من خصال أهل الاجتهاد و لا والله عشر واحدة و مع هذا فراج کلامه علی کثیر من الجهال، فإنّا لله و إنّا إلیه راجعون». سلیمان بن عبدالوهاب، الصواعق الإلهیة فی الرّد علی الوهابیّة، ص15، مقدمة فی التقلید و الاجتهاد.
[50]– زرکلی وهابی، الأعلام:ج1،ص326، شرح حال اسماعیل محمد پاشا.
[51]– أبوسعید خُدری از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقل کرده که آن حضرت فرموده است: یخرجُ ناسٌ مِن قِبَل المشرقِ و یَقرأونَ القرآنَ لایُجاوزُ تَراقیََهم، یمرُقونَ مِن الدینِ کما یمرُقُ السهمُ مِن الرَمِیّة، ثمّ لا یَعودونَ دونَ فیه حتّی یعودَ السهمُ إلی فوقِه. قیل: ما سیماهم؟ قال سیماهم التحلیقُ. بخاری، الجامع الصحیح معروف به صحیح بخاری: ج4، ص311، کتاب التوحید، باب قراءة الفاجر و المنافق و أصواتهم و تلاوتهم لاتجاوز حناجرهم.
[52]– «و کان السید عبدالرحمن الاهدل مفتی زبید یقول: لایحتاج أن یؤلف أحد تألیفاً للردّ علی ابن عبدالوهاب، بل یکفی فی الرد علیه قوله صلّی الله علیه و آله: «سیماهم هم التحلیق» فإنّه لم یفعله أحد من المبتدعة غیرهم». زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الردّ علی الوهابیّة: ص34.
[53]– وی را با عناوینی همچون: «فقیه الدیار الشامیة» و «إمام الحنفیة فی عصره» معرفی کرده اند و حدود 40 عنوان کتاب نیز در موضوعات مختلف برای او ذکر کرده اند که رد المحتار علی الدر المختار یکی از آثار فقهی او می باشد. جهت آشنایی با شرح حال و مؤلفات او به کتاب های الأعلام:ج6، ص42، شرح حال ابن عابدین و هدیة العارفین: ج2، ص367، مراجعه شود.
[54]– «مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا. قوله: (و یکفرون أصحاب نبیّنا) علمت أنّ هذا غیر شرط فی مسمّی الخوارج، بل هو بیان لمن خرجوا علی سیدنا علیّ و ألّا فیکفی فیهم اعتقادهم کفر من خرجوا علیه، کما وقع فی زماننا فی أتباع عبدالوهاب الذین خرجوا من نجد و تغلبوا علی الحرمین و کانوا ینتحلون مذهب الحنابلة، لکنّهم اعتقدوا أنّهم هم المسلمون و أنّ من خالف اعتقادهم مشرکون واستباحوا بذلک قتل أهل السنّة و قتل علمائهم حتّی کسر الله شوکتهم و خرب بلادهم و خرب بلادهم و ظفر بهم عساکر المسلمین عام ثلاث و ثلاثین و مائتین و ألف». ابن عابدین، حاشیة ردّ المحتار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار: ج4، ص449، باب البغاة، مطلب فی أتباع عبدالوهاب الخوارج فی زماننا.
[55]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج4، ص208، شرح حال عثمان بن عبدالعزیز معروف به ابن منصور.
[56]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیّة:ص34.
[57]– عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج4، ص269.
[58]– اسماعیل پاشا بغدادی، إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون: ج2، ص 37 و هَدِیّة العارفین أسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون: ج1، ص 496 و ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابین: ص250.
[59]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیّة: ص33.
[60]– عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج4، ص 269؛ اسماعیل پاشا، إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون: ج2، ص 71 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج1، ص 168.
[61]– عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج4، ص269.
[62]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج3، ص 130، شرح حال سلیمان بن عبدالوهاب.
[63]– ابن مرزوق، التوسل بالنبّی صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین:ص250.
[64]– زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیّة: ص35 و ابن مرزوق، التوسل بالنبّی صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص250.
[65]– . زینی دحلان شافعی، الدُرَر السَنیّة فی الرّد علی الوهابیّة: ص34؛ ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص 251 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج1، ص991 و ج2 ص 1351.
[66]– . زرکلی وهابی، الأعلام: ج4، ص 85، شرح حال زبیری.
[67]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص253 و نبهانی شافعی، شواهد الحق فی الاستغاثة بسیّد الخلق: ص189.
[68]– . اسماعیل پاشا بغدادی، هدیة العارفین أسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون: ج1، ص191؛ زرکلی وهابی، الأعلام: ج1، ص129 و 130 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج1، ص991.
[69]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص252 و زرکلی وهابی، الأعلام: ج7، ص76.
[70]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص252 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج2، 1840.
[71]– . زرکلی وهابی، الأعلام: ج8، ص218 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج2، ص 1838 .
[72]– همان.
[73]– . زرکلی وهابی، الأعلام: ج8، ص218 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج2، ص 1841.
[74]– . ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص252؛ عمر رضا کحاله، معجم المؤلفین: ج3، ص159 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج1، ص978.
[75]– ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص253، عمر رضا کحالة، معجم المؤلفین: ج10، ص 293 و الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة: ج2، ص1560.
[76]– ابن مرزوق، التوسل بالنبیّ صلّی الله علیه و آله و جهلة الوهابیین: ص253.
[77]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة: ج23، ص186؛ سیدمحسن امین حسینی عاملی، اعیان الشیعة: ج4، ص104 و محمدهادی امینی نجفی، معجم المطبوعات النجفیة: ص 348، ش1557.
[78]– جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل: ج4، ص 577.
[79]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة: ج1، ص 528 و محمدهادی امینی نجفی، معجم المطبوعات النجفیة: ص73، ش70.
[80]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة: ج8، ص206.
[81]– زرکلی وهابی، الأعلام: ج2، ص224، شرح حال سیدحسن صدر.
[82]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة: ج18، ص 9 و زرکلی وهابی، الأعلام: ج5، ص 278، شرح حال سیدمحسن امین حسینی عاملی.
[83]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، الذریعة إلی تصانیف الشیعة: ج1، ص46.
[84]– محمدهادی امینی نجفی، معجم المطبوعات النجفیة: ص106، ش 255.
[85]– آقا بزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة: ج10، ص236.
[86]– در چهار سال اخیر نیز در مصر بیش از 170 عنوان کتاب علیه این گروه انحرافی نوشته شده است. از جمله کتاب «الوهابیة حنابلة أم یهود» و کتاب «الوهابیة و کلاء الله أم وکلاء بنی أمیة».
[87]– ج10، ص 235 و 236.
[88]– ج 4، ص 570 – 578.
[89]– جمیل صدقی، الفجر الصادق فی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق: ص25.