گفته‌اند که اباسفیان بنی‌عبدالدار که پرچمداران سپاه کفر بودند را بر علیه مسلمین شورانید. و از طلحه بن ابی طلحه خواست تا پرچم کفار را به دست بگیرد. سپس علی علیه‌السلام او را به مبارزه دعوت کرد و سرانجام او را کشت. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از کشته شدن او خوشحال شد و از مسلمین خواست تا با صدای بلند تکبیر بگویند.

می‌گویند: طلحه از همرزمانش پرسید، چه کسی مرا به مبارزه فراخوانده است؟ آنها نیز او را با خبر کردند. او به علی علیه‌السلام رو کرد و گفت:« ای قضم[1]، دانستم که هیچ کس جز تو جرأت چنین کاری را ندارد.

علی علیه‌السلام نیز ضربۀ را به سر او وارد کرد که تا محل ریش‌هایش شکافته شد. ولی کار را تمام نکرد. و از کشتنش منصرف شد. از او پرسیدند:« چرا کا را یکسره نکردی و رهایش کردی؟»

امیرالمؤمنین جواب داد: « همانا زمانی که او زمین خورد، عورتش را در برابر من قرار داد و احساسات مرا برانگیخت تا او به او رحم کنم. و از آنجا که او پهلوان سپاهش بود و من نیز می‌دانستم که خداوند او را به قتل خواهد رساند از کشتنش صرف نظر کردم.»[2]

در روایت دیگری آمده است: امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه فرمود:« همانا او مرا به خدا قسم داد که به او رحم کنم و از من خواست تا او را زنده نگاه دارم. و دانستم که خداوند او را به قتل خواد رساند.»[3]

روایت اخیر قابل قبول‌تر است. چراکه علی علیه‌السلام اصول و واجبات هر چیز را رعایت می‌کرد.، انگیزه‌های عاطفی او را برنمی‌انگیخت. و در زمان لازم تعصبات قبیلگی هم او را از پا نمی‌انداخت.

ابن هشام گفته است:« زمانی که درگیری‌های در روز احد فزونی یافت، رسول خدا تحت پرچم انصار درآمد. سپس ایشان علی علیه‌السلام را به پیش فرستاد. علی علیه‌السلام به سمت لشکر کفر رفت و فرمود:« من ابوالقصم[4] هستم. و بعد ابوسعید بن ابی طلحه که پرچمدار کفار قریش بود را طلب کرد. پس علی علیه‌السلام با او مبارزه کرد و ضربه‌ای را به او وارد ساخت که از پا درآمد.» سپس در ادامه ابن هشام ماجرای کشف عورت را بیان می‌کند.»[5]

مردم یکدیگر را می‌کشتند. آتش جنگ شعله‌ور شد. مسلمانان از دین، جان و دیارشان در برابر یورش یک مشت کینه‌توز که می‌خواستند انتقام کشته‌هاشان در بدر را بگیرند، دفاع می‌کردند. کفار هم تعدادشان بیشتر بود و هم نیروهای قوی‌تری داشتند.

سپس یاران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر لشکر مشرکین فشار آوردند. آنها ضربه سختی را بر کفار وارد کردند. تا اینکه صفوفشان نابود شد. سپس عثمان بن ابی طلحه برادر طلحه بن ابی طلحه، پرچم کفار را به دست گرفت. او نیز کشته شد. سپس ابو سعید برادر آندو پرچم را به دست گرفت. او نیز به سرنوشت دو برادرش دچار شد. بعد از او مسافع و بعد کلاب بن طلحه بن ابی طلحه و بعد برادرش جلاس و بعد ارطاه بن شرحبیل و بعد شریح بن قانطو سرانجام صواب نیز آن پرچم را به دست گرفت. ولی همگیشان یک به یک کشته شدند.

آنها شکست خوردند. و پرچمشان افتاده بر زمین باقی ماند. تا اینکه یکی از زنان به نام عمره دختر علقمة حارثیة پرچم را از زمین برداشت و آن را به قریش بازگرداند.

حسان بن ثابت در این باره شعری را سرود:

اگر دختر علقمة حارثیة نبود، پرچم قریش را در بازار به قیمت ارزانی می‌فروختیم.[6]

و نیز گفته‌اند که تعداد پرچمداران قریش ده نفر بوده است.[7]

امام صادق علیه‌السلام بعد از ذکر ماجرای به درک واصل شدن پرچمدارن قریش به دست علی علیه‌السلام فرمود:« قریش شکست خورد و سرافکنده برگشت. علی علیه‌السلام در آن روز قریش را رسوا کرد.»[8]

و همچنین گفته‌اند که از مسلمین حمزه و علی علیه‌السلام و ابودجانه در لشکر کفر نفوذ کردند تا اینکه خداوند مشرکین را شکست داد.[9]

هیچ شکی نیست که علی علیه‌السلام قاتل هر ده پرچمدار سپاه کفر در جنگ احد بوده است. به ادعای گروهی که می‌گویند فلانی این را کشته و فلانی آن را کشته، گوش فرا نمی‌دهیم. و دلیل ما نیز علاوه بر آنچه قبلا ذکر شد، نصوصی است که از این قرار می‌باشد:

  1. ابورافع گفته است:« آن کسی که پرچمداران کفر را کشته، علی علیه‌السلام است.» و در ادامه روایتی را با ذکر تفاصیلش می‌آورد که جبریل ندا داد: لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی
  2. بسیاری از مورخین تصریح می‌کنند که قاتل پرچمداران کفر علی علیه‌السلام بوده است.[10]
  3. از ابی عبدالله جعفر بن محمد و از پدرانش علیهم‌السلام منقول است:« پرچمداران مشرکین در روز احد نه نفر بودند که علی علیه‌السلام همه آنها را به قتل رساند.»[11]

و ما نیز می‌دانیم که نصف کشته شده گان احد به دست مبارک علی علیه‌السلام به درک واصل شدند.[12]

منبع:در صفحات 159 تا 166 جلد 3 کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیه‌السلام/علامه سید جعفر مرتضی عاملی 


[1]. قضم در لغت به معنای شکستن دندان است.

[2]. المغازي للواقدي ج1 ص226 ؛ شرح نهج البـلاغـة للمعتزلي ج14 ص236 ؛ البداية والنهاية ج4 ص23 ؛ أعيان الشيعة ج1 ص255 و 386 ؛ السيرة النبوية لابن هشام ج3 ص593 ؛ السيرة النبوية لابن كثير ج3 ص39 ؛ جواهر المطالب لابن الدمشقي ج2 ص119 ؛ سبل الهدى والرشاد ج4 ص194 ؛ السيرة الحلبية (ط دار المعرفة) ج2 ص498 ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج18 ص29 و 82 / ج23 ص552 / ج30 ص149 / ج32 ص352 و 356.

[3]. تاريخ الأمم والملوك ج2 ص194 ؛ الكامل في التاريخ ج1 ص152 ؛ وفاء الوفاء ج1 ص293 ؛ الأغاني ج14 ص16 ؛ النص والإجتهاد ص342 ؛ جامع البيان ج4 ص166 ؛ أعيان الشيعة ج1 ص386 ؛ الإرشاد للمفيد ج1 ص86 ؛ مناقب آل أبي طالب ج1 ص381 ؛ بحار الأنوار ج20 ص85 / ج41 ص50 ؛ السيرة الحلبية (ط دار المعرفة) ج2 ص498 ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج8 ص363 و 661 / ج18 ص84 / ج32 ص354 و 360 .

[4]. که البته ابوالقضم صحیح است.

[5]. السيرة النبوية لابن هشام (ط مكتبة محمد علي صبيح) ج3 ص593  ؛ تاريخ الخميس ج1 ص427 ؛ البداية والنهاية (ط دار إحياء التراث العربي) ج4 ص22 ؛ السيرة النبوية لابن كثير ج3 ص39 ؛ جواهر المطالب لابن الدمشقي ج2 ص119 ؛ سبل الهدى والرشاد ج4 ص194 ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج18 ص29 و 82 / ج23 ص552 / ج30 ص149 / ج32 ص356.

[6]. لولا لواء الحارثیه اصبحوا    یباعون فی الاسواق بالثمن البخس

[7]. تاريخ الخميس ج1 ص427 ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج14 ص236 ؛ إمتاع الأسماع ج1 ص141 ؛ السيرة الحلبية (ط دار المعرفة) ج2 ص498.

[8]. الإرشاد للمفيد ص52 / (ط دار المفيد) ج1 ص88 ؛ بحار الأنوار ج20 ص87 عنه ؛ أعيان الشيعة ج1 ص256 و 387.

[9]. الكامل في التاريخ ج2 ص153 ؛ تاريخ الخميس ج1 ص427 ؛ النص والإجتهاد ص342 ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج32 ص360.

[10]. الكامل في التاريخ ج2 ص154 ؛ تاريخ الأمم والملوك ج2 ص197 ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج13 ص293 عن الإسكافي ؛ آخر العثمانية للجاحظ ص340 ؛ بحار الأنوار ج20 ص144 / ج38 ص325 ؛ مناقب أهل البيت «عليهم السلام» للشيرواني ص117 ؛ النص والإجتهاد ص342 ؛ أعيان الشيعة ج1 ص256 و 386 ؛ العمدة لابن البطريق ص200 ؛ الطرائف لابن طاووس ص65 ؛ ذخائر العقبى ص68 ؛ الصراط المستقيم ج2 ص58 ؛ الغدير ج2 ص59 ؛ المعجم الكبير للطبراني ج1 ص318 ؛ نظم درر السمطين ص120 ؛ كنز العمال ج13 ص143 ؛ قاموس الرجال للتستري ج9 ص402 ؛ نهج الإيمان ص177 و 482 ؛ جواهر المطالب لابن الدمشقي ج1 ص91 ؛ نهج الحق ص218 ؛ غاية المرام ج5 ص27 و 35 ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج5 ص84 و 284 / ج7 ص443 / ج16 ص155 و 164 و 419 / ج21 ص133 / ج22 ص162 و 581 / ج32 ص358 و 361.

[11]. الإرشاد للمفيد ج1 ص88 ؛ بحار الأنوار ج20 ص87 عنه ؛ كشف الغمة ج1 ص194 ؛ أعيان الشيعة ج1 ص256 و 387 ؛  شجرة طوبى ج2 ص278.

[12]. الإرشاد للمفيد ج1 ص90 ؛ بحار الأنوار ج20 ص88 ؛ كشف الغمة ج1 ص195 ؛ المستجاد من الإرشاد (المجموعة) ص66 ؛ أعيان الشيعة ج1 ص390  ؛ مجمع البيان ج2 ص500 ؛ بحار الأنوار ج20 ص22 ؛ سيرة مغلطاي ص50 ؛ تاريخ الخميس ج1 ص447 ؛ السيرة الحلبية ؛ شرح نهج البلاغة للمعتزلي ج15 ص54.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *