متخصصان در پاسخ به اين سؤال، دو نوع جواب داده‏اند:

يك. عده‏اى معتقدند: بيمارى‏هاى روانى، علت جسمانى دارد. اين ديدگاه، به رغم اينكه مورد انتقاد قرار گرفته، اما هنوز مورد توجه برخى روان‏پزشكان است و بيشتر با دارو درمانى به سراغ درمان اختلالات روانى مى‏روند.

 دو. ديدگاه دوم جنبه روان شناختى دارد. از نظر برخى از روان‏شناسان ممكن است بيمارى‏هاى روانى، علت زيستى داشته باشد و مشكلاتى در پيك‏هاى عصبى يا مغز باعث اختلالات روانى شود. با اين حال آنان بيشتر روى عوامل روان‏شناختى تأكيد مى‏كنند و بر اين باورند كه علت بيمارى‏هاى روانى، ممكن است تعارض‏هاى ناهشيار (براساس ديدگاه روان‏تحليل‏گران)، توقف رشد شخصى (براساس ديدگاه انسان‏گرايى)، يادگيرى‏هاى نامناسب (رفتارگراها) و تفكر نادرست (براساس ديدگاه شناخت‏گراها) باشد.

به نظر مى‏رسد در حال حاضر يك رويكرد تركيبى نسبت به علل بيمارى‏هاى روانى وجود دارد؛ يعنى، روان‏پزشك و روان شناس، بايد بدون هيچ گونه تعصبى نشانه‏ها و علائم بيمارى را بررسى كند و براساس نشانگان موجود، به درمان بيمار بپردازد.[1]

آنچه بيان شد، درباره تبيين بيمارى‏هاى روانى است؛ اما پرسش اين است كه چرا برخى مبتلا به بيمارى مى‏شوند و برخى نه؟

در پاسخ به اين سؤال به دو نكته بايد توجه كرد:

1 – بيمارى و سلامتى روى پيوستار قرار دارد و كمتر مى‏توان افرادى را يافت كه كاملاً در دو انتهاى اين پيوستار باشند ؛ بلكه بيشتر آنان در ميانه اين پيوستار قرار دارند. البته برخى بيشتر به سمت سلامتى كشش دارند و عده‏اى متمايل به بيمارى‏اند.

2 – انسان‏ها در برابر فشارها و مشكلات زندگى، واكنش‏هاى متفاوتى از خود بروز مى‏دهند. برخى به دليل قوى بودن زيرساخت‏هاى روانى، در مقابل اين دشوارى‏ها تسليم نمى‏شوند؛ اما عده‏اى ديگر به دليل ضعف اراده يا ضعف ايمان و نداشتن  باورهاى صحيح دينى و همچنين عدم مهارت در كنترل استرس‏ها تسليم مى‏شوند. اين گروه دوم، دچار بيمارى روانى مى‏شوند و نيازمند كمك و درمان هستند. بنابراين مشكلات جسمانى، حوادث ناگوار و استرس‏ها و عدم آمادگى لازم براى مقابله با تنش‏ها و همچنين زمينه‏هاى ارثى و ژنتيكى از عواملى است كه موجب مشكلات روانى مى‏شود.

به وجود آمدن روان‏پزشكى و روان‏شناسى، در واقع براى يارى اين افراد است تا به زندگى عادى برگردند. اما از متون دينى نيز استفاده مى‏شود كه برخى عوامل موجب فشار روانى و مشكلات روحى مى‏شود. در اينجا به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:

الف. فراموشى ياد خدا؛ از نگاه قران مجيد، كسى كه از ياد خدا روى‏گردان شود زندگى او دچار تنگى و دشوارى مى‏شود و زمينه بيمارى‏هاى روانى در او فراهم مى‏شود: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً».[2]

ب. عدم تعقل و تفكر؛ از نگاه قرآن مجيد، افرادى كه از نيروى عقل و فكر خود بهره نمى‏برند قدرت تشخيص خوب و بد را از دست مى‏دهند و زمينه ناهنجارى در آنها فراهم مى‏شود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها»؛[3] «أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ».[4]

ج. ارتكاب گناه؛ آلوده شدن به گناه موجب زنگار دل و بيمارى قلب مى‏شود. «كَلاّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»[5] و در روايت آمده است كه شرابخوارى  موجب سفاهت مى‏شود؛ «فاىّ سفيهٍ أسْفَه مِن شارب الْخَمر».[6]

د. كفر و نفاق؛ همانطور كه ايمان و عمل صالح موجب خوشبختى و سعادت انسان مى‏شود، نداشتن باورهاى صحيح نيز موجب بيمارى دل و شقاوت و بدبختى مى‏شود «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»؛[7] «در دل‏هاى منافقان بيمارى است، پس خدا بر بيمارى ايشان مى‏افزايد». البته اين بدان معنا نيست كه هر كسى ايمان آورد هيچ‏گونه بيمارى ندارد زيرا ايمان مراتبى دارد و هر چه ايمان قوى‏تر و عمل صالح بيشتر و خالص‏تر باشد سلامت روانى انسان در سطح بالاترى است و اگر ايمان ضعيف باشد يا عمل انسان خالص نباشد آسيب‏پذيرى آدمى بيشتر مى‏شود.

 

 

پی نوشت ها


[1] – براى مطالعه بيشتر ر.ك: هافمن، روان‏شناسى عمومى، ج 2، صص 157-159.

[2] – طه 20، آيه 124.

[3] – اعراف 7، آيه 179.

[4] – نحل 16، آيه 108.

[5] – مطففين 83، آيه 14.

[6] – بحارالانوار، ج 64، ص 264 و ج 77، ص 268، ج 2، ص 38.

[7] – بقره 2، آيه 10.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *