قبل از پرداختن به اختلالات روانى، بايسته است مقدمهاى در اين زمينه ذكر شود؛ اكثر ما دورانى از احساس اضطراب، افسردگى، رنجيدگى و احساس كهترى يا بىكفايتى در روبهرو شدن با مشكلات زندگى را تجربه كردهايم… .
به فرموده قرآن «ما انسان را در رنج آفريديم»؛[1] يعنى انسان از آغاز زندگى حتى از آن لحظهاى كه نطفه او در قرارگاه رحم واقع مىشود، مراحل زيادى از مشكلات و درد و رنجها را طى مىكند تا متولد شود و بعد از تولد در دوران طفوليت و سپس جوانى و از همه مشكلتر دوران پيرى با انواع مشقات و رنجها مواجه است و اين طبيعت زندگى دنياست و كسى كه در دورههايى از زندگى، طعم تنهايى، شك به خويشتن و يأس را نچشيده باشد، بايد او را استثنايى به شمار آورد. البته بيشتر مردم به رغم اينكه با مشكلات عديدهاى مواجه هستند، به اختلالهاى روانى دچار نمىشوند؛ آنها به نحوى با مشكلات خود كنار مىآيند و به فعاليت خود ادامه مىدهند.[2] اما در مقابل افرادى هستند كه در برابر ناملايمات، فشارها و مشكلات، تسليم و به اختلالهاى روانى مبتلا مىشوند و براى ادامه زندگى نياز به كمك دارند. دانش روانپزشكى، روانشناسى بالينى و مشاوره و نيز ساخت و توليد داروهاى روان گردان، همه به منظور كمك به افرادى است كه در مقابل تنيدگىها و فشارهاى زندگى، دچار مشكل شدهاند و تعادل روانى خود را از دست دادهاند.
يكى از راههاى شناخت افراد داراى اختلال روانى، رفتارهاى نابهنجارى است كه انجام مىدهند. در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه بر اساس چه ملاكهايى، رفتار بهنجار را از رفتار نابهنجار تميز دهيم؟
در اين مورد اتفاق نظر كلى وجود ندارد؛ اما بر اساس ويژگىهايى مىتوان گفت كه فرد واجد آنها دچار اختلال روانى است. اين ويژگىها عبارت است از:
1 – پريشانى شخصى ؛ افرادى كه دچار اختلال روانى هستند، به شدت احساس رنج و ناراحتى مىكنند. اين گونه افراد مضطرب، افسرده يا تحريكاتى و تكانشى هستند و نمىتوانند رفتارهاى خود را كنترل كنند. از اين رو ممكن است دچار بىخوابى، بىاشتهايى و انواع دردهاى بدنى باشند[3] و همواره از يك ناراحتى عميق در زندگى خود رنج مىبرند.
2 – غيرانطباقى بودن رفتار ؛ يعنى رفتار آنها پيامدهاى زيانبارى براى فرد يا اجتماع دارد. مثل فردى كه آنقدر مشروب مىخورد كه نمىتواند شغل خود را حفظ كند[4] يا فردى كه چنان از جمعيت مىترسد كه نمىتواند با اتوبوس به محل كارش برود.
3 – تخطّى از هنجارها ؛ هر جامعهاى معيارهايى ويژه يا ارزشهايى براى رفتارهاى قابل قبول دارد. اگر فرد به طور مشخص، از معيارهاى پذيرفته شده جامعه منحرف گردد، ناهنجار تلقى مىشود.[5]
4 – مغاير بودن با اهداف ؛ معمولاً رفتار افراد نابهنجار، با اهدافشان ناسازگار است؛ مثلاً براى رهايى از بعضى مشكلات، اقدام به كارهايى مىكنند كه مشكلات آنها را دو چندان مىكند. به عنوان نمونه برخى افراد براى رسيدن به آرامش روحى، به مواد مخدر يا الكل پناه مىبرند!!
5 – خطرناك بودن ؛ افراد نابهنجار براى خود و ديگران، يك تهديد به حساب مىآيد، زيرا كنترلى بر رفتار خود ندارند و هر لحظه ممكن است به اقدام خطرناكى دست بزنند.
6 – نداشتن فهم و درك صحيح؛ افراد نابهنجار عليرغم اينكه ابزار شناخت حقيقت را دارند اما از نيروى تعقل و تفكر و خردورزى استفاده نمىكنند. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها».[6]
قرآن كريم با تعبيرهاى مختلف به اين حقيقت اشاره مىكند و مىفرمايد انسانهاى ناسالم و افراد غيرمؤمن، داراى درك، فهم و تعقل نيستند. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ».[7]
به عبارت ديگر در نگرش اسلامى؛ حماقت، سفاهت و كودنى از نشانههاى نابهنجارى است «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ»؛ «هيچ كس از دين ابراهيم (توحيد) رويگردان نمىشود مگر كسى كه نفس خود را خوار كند».[8]
پی نوشت ها
[1] – بلد 90، آيه 4.
[2] – هليگارد واتكينسون، زمينه روانشناسى، ج 2، ص 185 و 186، انتشارات رشد، چاپ هشتم.
[3] – همان.
[4] – منظور اين نيست كه اگر كسى كم مشروب الكلى بخورد و بتواند شغل خود را حفظ كند آدم سالم و بهنجارى است. در فرهنگ اسلامى اگر كسى شراب بنوشد سفيه است. «فاىُّ سفيهٍ اَسْفَه مِنْ شارب الخمر» بحارالانوار،ج 64، ص 264.
[5] – اين معيار مشكلاتى دارد از جمله اينكه رفتارى كه در يك جامعه بهنجار تلقى مىشود، ممكن است در جامعه ديگرى نابهنجار به نظر آيد. بنابراين معانى هنجارى از جامعهاى به جامعه ديگر و از زمانى به زمان ديگر در يك جامعه فرق مىكند. اينجا است كه نياز به معيارهايى جهان شمول داريم تا بر اساس آن مرز بهنجارى و نابهنجارى را تشخيص دهيم. به نظر مىرسد اديان ابراهيمى به ويژه دين اسلام كه جامع همه اديان الهى است بهترين برنامه جهان شمول در بر دارد و مىتوان بر اساس آن قوانين كلى و معيارهاى صحيح را استنباط كرد.
[6] – اعراف 7، آيه 179.
[7] – ر.ك: ابوترابى، على، نقد بهنجارى از ديدگاه روانشناسى با نگرش به منابع اسلامى، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1386.
[8] – همان