به خنده ميرسد از مهر بامداد ندا

که ماه فاطمه شد در مه خدا پيدا

به بوستان رسالت گلي شکفت امشب

که آفتاب به لبخند گفت «صلّ علي…»

مه ضيافت الله و چشم مهمانان

زآفتاب رخ ميزبان گرفت صفا

يُسَبّحونَ لهُ الحَمد، روي خويش امشب

گشود حضرت سُبحانَ ربّيَ الاَعلي

قسم به قدر که برتر ز شام قدر بود

شب ولادت او از براي اهل ولا

به شکر مقدم او عاشقان حق دارند

صلاة و صوم و مناجات و شور و حال دعا

از آن مه رمضان شد مه هدي لّلنّاس

که جلوه کرد در آن آفتاب برج هُدا

از آن به فضل و شرف اول است ماه صيام

که پا نهاد در آن پيشواي دوّم ما

مهي که گشته کتاب خدا در آن نازل

گشود سينه به شوق جمال آن مولا

فرشته خنده بزن فاطمه شده مادر

ملک به وجد درآ مرتضي شده بابا

خدا به فاطمه و مرتضي حسن داده

حسن که آينهي مصطفي است سر تا پا

حسن که روح دو گيتي به مهر او زنده

حسن که جان دو عالم شود ورا به فدا

حسنوجود و حسنخلقت و حسنطينت

حسن‌‌‌خصال و حسنسيرت و حسنسيما

به خردسالي از سرّ غيب گفت سخن

به شيرخواري در مهد ناز خوانده دعا

نسيم مشک براي فرشتگان ميبرد

دمي که موي ورا شانه ميزدي زهرا

پدر چو حيدر و مادر چو فاطمه بايد

که اين چنين پسر آيد به عرصهي دنيا

 

شاعر:غلامرضا سازگار(میثم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *