روايات گروه اوّل
سبب نزول آيه در شأن اميرالمؤمنين على(ع) بسيارى از مفسّران و علماى بزرگ مسلمان اعم از شيعه و اهل سنّت، طىّ اخبار فراوانى سبب نزول آيهى مذكور را در شأن على7در ليلةالمبيت و جانبازى در خوابيدن بر بستر پيامبر6ذكر كردهاند. به بعضى اخبار در اين زمينه اشاره مىشود:
- شيخ طوسى در امالياش روايتى را با اسناد خود از ابنعبّاس[2] و رواياتى
را از امام سجّاد7[3] و روايتى را از ابوزيد سعيدبن اوس انصارى، از ابوعمروبن
علاء و روايتى را از انسبن مالك[4] آورده كه ميرساند آيهى يادشده، در شأن
على(ع) در ليلةالمبيت نازل شده است. به دليل مشابهت مضمون آنها تنها به يكى از آن روايات بسنده مىكنيم:
شيخ طوسى به اسناد خود آورده كه انسبن مالك گفته است: وقتى رسول خدا6به طرف غار ثور رهسپار شد و ابوبكر نيز همراه آنحضرت بود، پيامبر6به على7دستور داد كه بر بستر او بخوابد و بُردهى او را بپوشد. على7 آن شب را در خانهى پيامبر ماند، در حالىكه جان خود را براى كشتهشدن آماده كرده بود. آنگاه مردانى از تيرههاى مختلف قريش به قصد كشتن پيامبر خدا6بر بستر پيامبر6آمدند. پس چون خواستند شمشيرهاى خود را بر او فرود آورند، در حالى كه شكّى نداشتند كه او همان محمّد6است، گفتند: وقتى او را بيدار كنيد تا درد كشتن را بفهمد و شمشيرهايى را كه او را در بر گرفتهاند، ببيند. وقتى او را بيدار كردند و بُرده را از او كنار زدند، ديدند كه على7به جاى او خوابيده است. او
را رها كردند و به تعقيب و جستوجوى پيامبر7پراكنده شدند. از اينرو، خداوند عزّوجلّ اين آيه را در شأن على7نازل كرد كه: (و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤُفٌ بالعباد.)[5]
- عيّاشى در تفسير خود از جابر، از امام باقر7روايت كرده است كه آنحضرت فرمود:
و امّا آيهى (و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله…)، در شأن علىّبن ابىطالب7هنگام بذل جان براى خدا و رسولش نازل شده است، در شبى كه كفّار قريش قصد كشتن پيامبر خدا6را داشتند و آنحضرت بر بستر پيامبر 6خوابيد.» [6]
- ابن شهر آشوب در مناقب گويد:
آيهى مزبور در مورد بيتوتهى اميرالمؤمنين على7بر فراش پيامبر خدا6 نازل شده است. اين مطلب را ابراهيم ثقفى و فلكى طوسى با اسناد از حاكم ] حكم[ از سدّى، از ابىمالك، از ابنعبّاس روايت كردهاند. همچنين ابوالمفضّل شيبانى با اسناد خود از امام سجّاد 7و از حسن بصرى از انس و از ابيزيد انصارى از ابىعمروبن علاء روايت كرده است. ثعلبى نيز همين روايت را از ابنعبّاس و سدّى و معبد نقل كرده است.[7]
- فراتبن ابراهيم كوفى، به اسناد خود از ابنعبّاس نقل كرده كه وى در مورد آيه گفته است:
اين آيه در شأن على7ـ در شبى كه بر بستر رسول خدا بيتوته كردـ نازل شده است.[8]
البتّه در بحارالانوار به نقل از فرات، طريق ديگرى هم آمده است، كه آن نيز به ابنعبّاس ميرسد.[9]
5. علىّبن ابراهيم قمى گويد:
اين آيه در شأن اميرالمؤمنين7در ليلةالمبيت نازل شده و مفهوم «يشري» در آيهى مزبور، آن است كه جان خود را در راه رضاىِ خدا بذل نمود.[10]
6. فضائل الصحابه، از عبدالملكبن عكبرى، و از ابنمظفّر سمنانى ] سمعانى[ با اسناد ايشان از امام سجّاد7، شأن نزول آيهى مذكور را در بارهى على7ذكر كرده است.[11]
- ثعلبى در تفسير خود، ابنعقبه در ملحمه، ابوالسّعادات در فضائلالعشره، ابناثير در اسدالغابه، غزالى در احياء و همچنين در كيمياى سعادت، به اسنادشان از ابىيقظان، نيز جماعتى از اصحاب شيعه همچون ابنبابويه، ابنشاذان، كلينى، شيخ طوسى، ابنعقده، برقى، ابنفيّاض، عبدلى، صفوانى، و ثقفى با اسانيدشان از ابنعبّاس و ابيرافع و هندبنابىهاله آوردهاند كه: رسول خدا6فرمود:
خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه: من بين شما دو فرشته، برادرى برقرار كردم و عمر يكى از شما را طولانىتر از عمر رفيقش قرار دادم؛ پس كداميك از شما برادر خود را در اين امرـ يعنى طول عمر و حياتـ مقدّم ميدارد؟ هر دو فرشته از مرگ كراهت ورزيدند (حيات را براى خود خواستند). لذا خداوند به آن دو فرشته وحى كرد كه: آيا شما مثل ولىّ من علىّبنابىطالب نيستيد كه من بين او و پيامبر خودـ محمّد6ـ رابطهى برادرى برقرار كردم، امّا او حيات پيامبر خدا6را بر خودش مقدّم و راجح دانست به طورى كه بر بستر پيامبر شب را به صبح رسانيد تا جان او را حفظ كند؟ اينك هر دو بر زمين فرود آييد و او را از دشمنانش حفظ كنيد. لذا جبرئيل و ميكائيل فرود آمدند، جبرئيل كنار سر على7و ميكائيل نزد پاهاى على7نشستند و جبرئيل فرمود: مرحبا بر تو پسر ابىطالب كه خداوند به واسطهى تو بر ملائكهى مقرّبش مباهات مىكند. بدينرو، خداوند تعالى اين آيه را نازل فرمود كه :(و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله…).[12]
8. در كشفالغمّه نيز روايتى از ابناثير از كتاب الانصاف وى ذكر شده كه دلالت بر فضيلت على7در بيتوته و بذل جان خود در راه رضاىِ خدا و مباهات خداوند بر جبرئيل و ميكائيل به واسطهى اين فضايل دارد.[13]
9. شيخ طوسى از سدّى و او از ابنعبّاس مثل همين روايت را در سبب نزول آيه در شأن على7ذكر كرده است.[14]
10. فخر رازى به همين سبب نزول آيهى مذكور در شأن على7اشاره كرده است.[15]
11. نظامالدّين نيشابورى، به روايت مربوط به سبب نزول آيهى يادشده در شأن على7اشاره كرده است.[16]
- علّا مه مجلسى و شيخ مفيد، اشعارى را در همين رابطه از اميرالمؤمنين7نقل كردهاند كه مربوط به تسليم و رضايت حضرتش در بيتوته بر فراش پيامبر6به خاطر رضاى خدا و پيامبر6مىباشد:
وَقَيتُ بنفسي خيرَ مَن وَطأ الحَصى وَ مَن طافَ بالبَيت العتيق و الحجَر
محمّد ل مّا خافَ أن يَمكُرُوا به فوَقاهُ ربّي ذوالجلال مِنَ المكر
و بتُّ أُراعيهم مَتى يَنشُرونني وَ قد وطَّنتُ نفسي عَلى القتلِ وَ الأسر
من با جان خود، بهترين كسى را كه بر روىِ سنگريزههاى زمين قدم گذاشته و نيكوترين مردى را كه خانهى خدا و حجر اسماعيل را طواف كرده است، نگاه داشتمـ آن شخص، محمّد6استـ هنگامى كه ترسيد كافران بر ضدّ وى نقشه بكشند. پس خداوند بزرگ و صاحب جلال و عظمت، او را از مكر آنها حفظ فرمود و من در بستر او شب را به صبح آوردم، در حالىكه منتظر و مراقب آنها بودم كه چهوقت به سويم هجوم آورده و مرا پراكنده مىسازند و خود را آمادهى مرگ و يا اسارت نموده بودم.[17]
روايات گروه دوم
سبب نزول آيه در شأن صهيب و يا برخى صحابه ى ديگر
بعضى علماى عامّه، سبب نزول آيهى مذكور را در شأن افرادى غير از اميرالمؤمنين7دانستهاند. به نمونههايى از اين روايات اشاره مىگردد
- طبرى به اسناد خود، از عكرمه آورده است كه: اين آيه در شأن ابوذر و صهيب نازل شده است.[18]
سيوطى نيز اين روايت را از ابنجرير و طبرانى به نقل از عكرمه آورده است كه:
اين آيه در مورد ابوذر غفارى (جندببن السكن) و صهيببن سنان نازل شده است؛ زيرا خويشان ابوذر، اموال ابوذر را گرفتند و او از دست آنها فرار كرد و به نزد پيامبر6در مدينه آمد… و امّا صهيب نيز چنان بود كه مشركان از خانوادهاش اموالى را اخذ كرده بودند. او مال خود را به عنوان فديه به آنها داد و به مدينه هجرت كرد.[19]
3. فخر رازى، روايتى در سبب نزول اين آيه علاوه بر روايت پيشين از ابنعبّاس نقل كرده است كه :
اين آيه در مورد صهيببن سنان مولى عبداللهبن جدعان، عمّاربن ياسر، سميّه مادر عمّار، ياسر پدر عمّار، بلال مولى ابوبكر، ابوذر، خبّاببن ارت، عابسمولى حويطب نازل شده است كه مشركان آنها را گرفته و شكنجه ميدادند؛ امّا صهيب به اهل مكّه گفت: من پيرمردى سالخورده هستم و مال و متاع دارم، من چه با شما باشم و چه از دشمنانتان باشم ضررى به شما نميرسانم، من كلامى گفتهام و كراهت دارم كه از آن دست كشيده و پايين بيايم، پس مال و متاعم را به شما مىبخشم و در عوض دينم را از شما خريدارى مىكنم. اهل مكّه به اين امر راضى شدند و او را رها كردند. سپس صهيب به مدينه رفت كه اين آيه نازل شد: (و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله). هنگام ورود صهيب به مدينه او با ابوبكر ملاقات و برخورد كرد، ابوبكر به او گفت: معاملهات سودآور بود و آنگاه اين آيه را كه خداوند دربارهى ارزش معاملهى صهيب نازل كرده بود بر او قرائت كرد… .[20]
4. برخى از مفسّران اهل سنّت همچون بيضاوى و زمخشرى، نزول آيهى مزبور را تنها در مورد صهيب ذكر كردهاند، و نامى از ابوذر نياوردهاند.[21]
5. نظامالدّين نيشابورى از طريق سعيدبن مسيّب روايت كرده كه اين آيه در شأن صهيب نازل شده است.[22]
بررسى روايات گروه دوم
اين گروه روايات از نظر سند و متن قابل خدشه است:
الف) از نظر سند:
- راوى روايت موجود در تفسير طبرى، عكرمه مولى ابنعبّاس است (م 104 يا 105 يا 107 ه ق) كه از علماى عامّه بوده و از اخبار يا كتب رجال، سخنى دالّ بر توثيق او به دست نميآيد. تنها اين مطلب در مورد او گفته شده كه ابوعبدالله عكرمه (مولى ابنعبّاس) از مردم بربر مغرب بوده است و از مولاى خود (ابنعبّاس) و همچنين از اميرالمؤمنين على7تفسير را روايت مىكرده است.
لكن محدّث قمى، او را از مفسّران اماميّه ندانسته و جزو خوارج برشمرده است. [23]در مورد او روايتى نقل شده كه راوى به امام باقر7عرض كرد كه عكرمه(مولى ابنعبّاس) را اجل نزديك شده و مرگش فرا رسيده، امام فرمود: اگر به او دسترسى داشتم سخنى را به وى تعليم ميدادم تا طعمهى آتش دوزخ نگردد.[24]
- در مورد سعيدبن مسيّب راوى روايت موجود در تفسير غرائب القرآن نيز بحث است.زركلى در الاعلام او را چنين معرّفى كرده است: سعيدبن مسيّببن حزنبن ابيوهب مخزومى قرشى ملقّب به ابومحمّد (13ـ 94 ه ق) از فقهاى تابعين در مدينه بود. وى بيش از ديگر مردم احكام عمربنخطّاب را در خاطر داشته و از آن پاسدارى مىكرده است؛ لذا به او عنوان «راوية عمر» دادهاند.
اكثر علماى اهل سنّت، سعيدبن مسيّب را توثيق نموده و مرسلات وى را اصحّ مراسيل و قابل اعتبار ميدانند.[26]
ابنابيالحديد معتزلى، وى را در شمار منحرفين از على7برشمرده و به گفتوگوى تندى كه ميان يكى از فرزندان اميرالمؤمنين7با سعيدبن مسيّب رخ داده، اشاره كرده است.[27]
علماى شيعه نيز در مورد او مواضع مختلف مطرح كردهاند: بعضى سعيدبن مسيّب را از ثقات و اصحاب خاص امام سجّاد7(از حواريان آن حضرت) برشمردهاند و فضايلى به او نسبت دادهاند.[28}
به عنوان نمونه، ابنشهر آشوب در بارهى او مىنويسد :
در الروضه آمده است كه ليث خزاعى از سعيدبن مسيّب در مورد ويرانى مدينه (در واقعهى حرّه) پرسيد. سعيدبن مسيّب گفت: بله، اسبها را به ستونهاى مسجد النّبى بسته بودند و من اسبها را در اطراف قبر پيامبر6ديدم. آنها سه بار مدينه را ويران كردند. من با علىبن حسين8بودم. آنحضرت كنار قبر پيامبر6آمد و به آرامى كلامى را گفت (دعا كرد) كه متوجّه نشدم؛ پس بين ما و آن قوم حائل ايجاد شد و ما همانجا نماز گزارديم در حالى كه ما آنها را ميديديم ولى آنها ما را نميديدند. [29]
لكن بعضى ديگر از علماى شيعه، سعيدبن مسيّب را در شمار ناصبيان و منحرفان از اميرالمؤمنين على7دانستهاند.[30] تا جايى كه ابوعلى در منتهى المقال گرچه سعى در تعديل سعيدبن مسيّب داردـ گفتار بعضى علماى شيعه را مبنى بر طعن سعيدبن مسيّب آورده و نوشته است:شهيد ثانى گفته است: در شگفتم از اينكه چگونه علما وى را از حواريّين امام سجّاد7برشمردهاند، درحالىكه سيره و حالت و مذهب سعيدبن مسيّب در احكام شرعى مخالف طريقهى اهل بيت:بود و اين نكته بر هيچكس مخفى نمىباشد؟! علاوه بر آنكه شيخ مفيد نيز در الأركان گفته است: ناصبىبودن سعيدبن مسيّب را نمىتوان انكار كرد و به هرحال سعيدبن مسيّب كسى بود كه از نماز خواندن بر پيكر امام سجّاد7خوددارى كرد.[31]
- به ابنجريح راوى روايت موجود در تفسير طبرى نيز خدشه وارد شده است.
سيوطى در مورد او گويد:
ابوخالد عبدالملكبن جريح مكّى در جمعآورى حديث دقّت و تأمّل نمىكرده است. از او در تفسير، طرق مختلف روايت شده است كه طريق حجّاجبن محمّد از ابنجريح صحيح و متّفق عليه است.[32]
دربارهى مذهب ابنجريح كه آيا زيدى مذهب بوده يا از اهل سنّت، بين علماى شيعه اختلاف نظر است:
كَشّى، از جماعتى نقل كرده است كه وى از رجال عامّه بوده است؛ لكن تمايل و محبّت شديدى نسبت به شيعه داشته است.[33]
شيخ طوسى در تهذيب، با اسناد خود از حسنبن زيد حديثى آورده است كه بر اساس آن، ابنجريح به حلّيّت متعه عقيده داشته است.[34]
شيخ طوسى، اين اعتقاد ابنجريح را دليل اين مطلب دانسته كه وى مذهب
تشيّع داشته است، در حالىكه:
اوّلاـ گفتار كشّى كه گفت: ابنجريح از رجال عامّه بوده است، نمىتوان تشيّع او را ثابت كرد؛ مگر آنكه بگوييم شايد زيدىمذهب بوده است، زيرا كَشّى نام او را در كنار عمروبن خالد واسطى و عبّادبن صهيب آورده است.
ثانيآـ حلّيّت متعه تنها مختص به شيعه نيست كه آن را دليل بر تشيّع ابنجريح بدانيم؛ بلكه تعداد كثيرى از اهل سنّت نيز به حلّيّت متعه اعتقاد دارند. اگرچه معروف آن است كه علماى اربعهى اهل سنّت قائل به تحريم متعه بودهاند، با اينهمه از كتب اهل سنّت به دست ميآيد كه مالك معتقد به حلّيّت متعه بوده است؛ در حالى كه شيعى مذهب نمىباشد.
از اينرو، گرچه اكثر علماى اهل سنّت منكر حلّيّت متعه هستند، لكن شيخ مفيد و سيّد مرتضى جماعتى از علماى عامّه را برشمردهاند كه قائل به حلّيّت متعه بودهاند و عبدالملكبنجريح را نيز جزو آنان دانستهاند.[35]
ب از نظر متن:
اوّلاـ اكثر مفسّرانى كه آيهى مذكور را در شأن صهيب و ديگر صحابهى پيامبر6برشمردهاند، در تفسير آيه، كلمهى «شراء» را به مفهوم «بيع» گرفته و اعطاى مال به عنوان فديه را از مصاديق بيع براى نفس دانستهاند. گرچه شراء به معناى بيع استعمال زيادى در قرآن دارد[36] ، امّا آنچه به مقام مدح مناسبتر است،
همان بيع نفس و بذل آن در طلب رضاى خداست (كه قطعآ اميرالمؤمنين7واجد چنين فضيلتى است) نه آنكه اعطاى مال به جهت فديه و رهايى و نجات نفس باشد (چنانكه مطابق روايت يادشده در مورد صهيب و ابوذر و امثال او ذكر شده است).
ثانيآـ از كتب رجال و همچنين از رواياتـ به اتّفاق نظر خاصّهـ برميآيد كه
«صهيب رومى» از دشمنان حضرت على7و از منحرفين از وى بوده است.
كشّى در رجال خود نام «صهيب» را ذيل عنوان «بلال» ذكر كرده و روايتى را در مذمّت او از امام صادق7آورده است كه آن حضرت، بلال را «عبد صالح» و صهيب را «عبد سوء» مىشناساند.[37]
شيخ مفيد، روايتى را شبيه به همين مضمون در مذمّت صهيب از امام صادق7نقل كرده است كه فرمود:
رحم الله بلالا كان يحبّنا أهل البيت، و لعن الله صهيبآ فإنّه كان يعادينا.[38]
خداوند بلال را رحمت كند كه دوستدار ما اهل بيت بود، و صهيب را لعنت كند كه با ما عداوت و بغض ميورزيد.
نتيجه:
آنچه مسلّم است، اينكه جانبازى و بذل جان على7در راه رضاى خدا بالاترين درجات كمال است و فضيلتى است كه هيچ فضيلت ديگرى به پايهى آن نميرسد، در حالى كه ساير صحابه شايستهى چنين فضيلتى نبودهاند كه آيهى شريفهى مذكور در مدح آنان نازل شود. از اينرو، مىبينيم كه طبق روايات قطعى، جبرئيل به على7خطاب مىكند :«بخّ بخّ يا ابنأبيطالب من مثلک» و مفهوم آن اين است كه مثلى براى على7در ميان اصحاب پيامبر6و بلكه در كلّ عالم وجود ندارد.
سخن آخر اينكه، اينگونه روايات (همچون روايت مربوط به نزول آيه در شأن صهيب) با اخبار كثيرهى قطعى در سبب نزول آيهى مذكور در شأن على7كه در ليلة المبيت نازل شده، متعارض است. به نظر ميرسد راويان اينگونه روايات جعلى، از روى تعصّب و به قصد پوشاندن فضايل اهل بيت:خصوصآ فضايل حضرت على7 در ليلة المبيت، به ذكر چنين مصاديقى در تفسير آيهى شريفه پرداخته باشند. علاوه بر آنكه بر شمردن صهيب در رديف محبّان پيامبر 6و
على7، مطلبى غيرقابل قبول است.
منابع:
- ابنابيالحديد (المدائنى المعتزلى)، عزالدّين ابوحامدبن هبةاللهبن حسين، شرح نهجالبلاغة للامام على7، تحقيق: محمّد ابوالفضل ابراهيم، الطبعة الثانية، دار احياء الكتب العربيّة، عيسى البابى الحلبى و شركائه، 1385 ه ق/ 1965 م.
- ابنالاثير، عزّالدّين ابيالحسن علىّبن ابيالكرم، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، المكتبة الاسلاميّة، بىتا.
- ابنحجر العسقلانى، شهابالدّين ابوالفضل احمدبن على، تهذيب التهذيب، تحقيق: الشيخ خليل مأمون شيحا و الشيخ عمر السّلامى و الشيخ علىّبن مسعود، الطبعة الاولى، بيروت، لبنان، دارالمعرفة، 1417 ه ق/ 1996 م.
- ابنشهرآشوب السروى المازندرانى، رشيدالدّين محمّد بنعلى، مناقب آل ابىطالب7، چاپ سنگى، تحرير: احمد التفرشى، 1317 ه ق.
- ابوعلى الحائرى، محمّدبن اسماعيل، منتهى المقال فى احوال الرّجال، قم، مؤسّسة آل البيت: لاحياء التراث، 1416 ه ق. / 1995 م.
- الاربلى، بهاءالدّين ابيالحسنعلىبن عيسىبنابيالفتح، كشف الغمّة فى معرفة الائمّة:، النجف الاشرف، مطبعة النجف، 1385 ه ق.
- البحرانى، سيّد هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، تصحيح: محمودبن جعفر الموسوى الزرندى و الشيخ نجياللهبن كريمالله التفرشى، الطبعة الثالثه، قم، مؤسّسة اسماعيليان، 1375 ه ق.
- البيضاوى، ناصرالدّين ابوالخير عبداللهبن عمربن محمّد، انوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير بيضاوى)، الطبعة الاولى، بيروتـ لبنان، دار احياء التراث العربى، 1418 ه ق. / 1998 م.
- الخوئى، السيّد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرّواة، الطبعة الثالثه، قم، منشورات مدينة العلم، 1403 ه ق / 1983 م.
- الرازى، فخرالدّين، التفسير الكبير، الطبعة الثالثة، القاهرة، المطبعة البهيّة المصريّة، بىتا.
- الزركلى، خيرالدّين، الاعلام، الطبعة التاسعة، بيروتـ لبنان، دارالعلم للملايين، 1990 م.
- الزمخشرى، محمودبنعمر، الكشّاف عن حقائق غوامض التنزيل، ضبط و تحقيق: مصطفى حسين احمد، دارالكتاب العربى، بىتا.
- السيوطى، جلالالدّين عبدالرّحمانبن ابىبكر، الدّرّ المنثور فى التفسير المأثور، الطبعة الاولى، بيروتـ لبنان، دارالكتب العلميّة، 1421 ه ق/ 2000 م.
- ـــــــــــ ، الاتقان فى علوم القرآن، تقديم و تعليق: دكتر مصطفى ديب البُغا، الطبعة الاولى، دمشقـ بيروت، دار ابنكثير، 1407 ه ق/ 1987 م.
- الطبرسى، ابوعلى فضلبن الحسن، مجمعالبيان فى تفسير القرآن، (مجمعالبيان لعلوم القران) تصحيح و تحقيق و تعليق: السيّد هاشم الرسولى المحلّا تى و السيّد فضل الله الطباطبايى اليزدى، منشورات شركة المعارف الاسلاميّة، 1379 ه ق./ 1339 ه ش. افست تهران، رشديّه.
- الطبرى، ابوجعفر محمّدبنجرير، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، الطبعة الاولى، بيروتـ لبنان، دارالفكر، 1421 ه ق / 2001 م.
- الطوسى، ابوجعفر محمّدبنالحسن، الامالى، مقدّمه: العلّا مة السيّد محمّد صادق بحرالعلوم، الطبعة الثانية، بيروتـ لبنان، مؤسّسة الوفاء، 1401 ه ق / 1981 م.
- ـــــــــــ ، الرجال (رجال الطوسى)، الطبعة الاولى، النجف الاشرف، المطبعة الحيدريّة، 1380 ه ق / 1961 م. افست قم، منشورات الرّضى.
- ـــــــــــ ، تهذيب الاحكام، تحقيق: العلّا مة الشيخ محمّد جواد الفقيه، فهرست و تصحيح: الدكتور يوسف البقاعى، الطبعة الثانيه، بيروتـ لبنان، دارالاضواء، 1413 ه ق / 1992 م.
- العيّاشى، ابوالنضر محمّدبنمسعودبن عيّاش، تفسير العياشى، تصحيح و تحقيق و تعليق: السيّد هاشم الرّسولى المحلاتى، افست تهران، المكتبة الاسلاميّة، 1381 ه ق.
- فرات الكوفى، فراتبن ابراهيمبن فرات، تفسير فرات الكوفى، النجف الاشرف، المطبعة الحيدريّة، افست قم، مكتبة الداورى، 1354 ه ق.
- القاسمى، محمّد جمالالدّين، قواعد التحديث فى فنون مصطلح الحديث، تحقيق: محمّد بهجة البيطار، مقدّمه: محمّد رشيد رضا، الطبعة الاولى، بيروت، دارالنفائس، 1407 ه ق / 1987 م.
- القمى، عبّاسبن محمّدرضا، سفينة البحار و مدينة الحكم، افست تهران، انتشارات فراهانى 1355 ه ق.
- القمى، ابوالحسن علىبن ابراهيم، تفسير القمى، تقديم و تصحيح و تعليق: السيّد طيّب
الموسوى الجزائرى، منشورات مكتبة الهدى، النجف الاشرف، افست بيروت، الطبعة الثانية 1378 ه ق / 1968 م. - الكشّى، ابوعمرو محمّدبن عمربن عبدالعزيز، خلاصة الرّجال (رجال الكشّى) مقدّمه و تعليق: السيّد احمد الحسينى، كربلاء، مؤسّسة الاعلمى للمطبوعات، مطبعة الآداب، بىتا.
- المامقانى، عبداللهبن محمّد حسن، تنقيح المقال فى احوال الرّجال، النجف الاشرف، المطبعة المرتضويّة، 1349 ه ق.
- المجلسى، محمّدباقربن محمّدتقى، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار:، بيروت ـ لبنان، مؤسّسة الوفاء 1403 ه ق.
- المفيد، محمّدبن محمّدبن النعمان، الفصول المختارة من العُيون و المحاسن، الطبعة الرابعة، قمـ ايران، مكتبة الداورى، 1396 ه ق.
29.ـــــــــــ ، الاختصاص، مقدّمة: محمّدمهدى السيّد حسن الموسوى الخرسان، قم، منشورات مكتبة بصيرتى، بىتا.
30 – النيسابورى، نظامالدّين حسنبن محمّد، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ضبط و اخراج: شيخ زكريا عميرات، الطبعة الاولى، بيروتـ لبنان، دارالكتب العلميّة، 1416 ه ق / .1996
[1]. بقره (2) / 207.
[2]. امالى / .258
[3]. همان / .459
[4]. همان.
[5]. همان / 459ـ .460
[6]. تفسير عيّاشى 1 / .101
[7]. مناقب ابنشهر آشوب 1 / 282ـ .283
[8]. تفسير فرات كوفى / .4
[9]. مجلسى 36 / .41
[10]. تفسير قمى 1 / .71
[11]. ابنشهر آشوب 1 / 282ـ 283؛ مجلسى 36 / 42؛ بحرانى 1 / .207
[12]. مناقب ابنشهر آشوب، پيشين؛ بحارالانوار، پيشين؛ تفسير برهان، پيشين؛ امالى شيخ طوسى/ ؛654اسدالغابة 4 / 25.
[13]. كشف الغمّه 1 / .316
[14]. مجمعالبيان 2 / .301
[15]. تفسير فخر رازى 5 / 223ـ .224
[16]. تفسير نيشابورى 1 / .577
[17]. در بعضى روايات به جاى بيت دوم و سوم چنين آمده است:رسول إله الخلق إذ مكروا بهفنجّاه ذوالطول الكريم من المكرو بتّأراعيهم و هم يثبتوننيو قد صبرت نفسي على القتل و الأسربحارالانوار 36 / 46؛ الفصول المختاره/ .33
[18]. تفسير طبرى 2 / .395
[19]. الدّر المنثور 1 / .430
[20]. تفسير فخر رازى 5 / .223
[21]. انوار التنزيل 1 / 123؛ كشّاف 1 / .251
[22]. غرائب القرآن 1 / .577
[23]. سفينةالبحار 2 / .216
[24]. همان.
[25]. الاعلام 3 / .155
[26]. قواعد التحديث / 144؛ تهذيب التهذيب 2 / 339ـ .342
[27]. شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد 4 / .101
[28]. رجال كشّى / 107ـ 110؛ رجال طوسى / 90؛ مناقب ابنشهر آشوب 2 / 246؛ سفينةالبحار 1 / ـ622.623
[29]. مناقب ابنشهر آشوب 2 / .246
[30]. تنقيح المقال 2 / 30 و 36؛ معجم رجال الحديث 8 / .132
[31]. منتهى المقال / 147. در مورد اعتذار سعيدبن مسيّب از نماز گزاردن بر پيكر امام سجّاد7، بنگريد:مناقب ابنشهر آشوب 2 / .239
[32]. سيوطى، اتقان 2 / .1231
[33]. رجال كشّى / .333
[34]. تهذيب الاحكام 7 / 216ـ .217
[35]. سفينةالبحار 2 / 140ـ .141
[36]. بقره (2)/ 102؛ نساء (4) / 74؛ يوسف (12) / .20
[37]. رجال كشّى / .40
[38]. اختصاص / .68