امشب ز بس خوش است نخواهم به سر شدن
يا رب ببر ز خاطر گردون سحر شدن
از بسکه نور ريخته در بزم آسمان
در هر ستاره هست توان قمر شدن
شهر مدينه باز بود غرق شور و شوق
شوقي که برتر است ز جاي دگر شدن
از خانهي علي خبري تازه ميرسد
سرمست عالمي است از اين باخبر شدن
ميلاد مجتبي است که حُسن مجسّم است
حُسني که بايد از رخ او جلوهگر شدن
سرسبز گشته دامن زهرا از اين پسر
فرخنده باد بر تو علي جان پدر شدن
تا ره بري به محفل اُنس ولادتش
بايد تمام نور و صفا چون سحر شدن
راه مدينه بسته بود گر به روي ما
بايد که با نسيم سحر، همسفر شدن
با نام و با سلام گرفته است جبرئيل
اذن حضور در بر خير البشر شدن
کاين نور چشم فاطمه را نام کن حسن
بايد ز حُسن او همه عالم خبر شدن
اين مصطفي و بوسه زدن بر جمال او
آن مرتضي و محو جمال پسر شدن
چشم خداي بين بطلب واندر او ببين
ظاهر خداي را به جمال بشر شدن
با آن همه مکارم اخلاق شأن اوست
آيينهي فضايل پيغامبر شدن
تا آورد مثال دو ابروي مجتبي
خواهد قمر دومرتبه شق القمر شدن
حلمش ببين و کوه بلا را شکافتن
حُسنش ببين و قبلهي اهل نظر شدن
خورشيد و ماه ذرّهاي از نور او و نيست
او را مجال بهتر از اين جلوهگر شدن
زيبايي است از رخ او جلوه بخش ماه
آقايي است بر در او خاک در شدن
از فيض خاک پاي حسن در دل صدف
آموخت قطره شيوهي دُرّ و گهر شدن
بابي به نام يأس ندارد سراي او
مسکين او نديده غم دربدر شدن
باشد کنار سفرهي اين سفره دار فيض
اهل نياز را شرف بيشتر شدن
از آبشار تربيت مجتبي گرفت
نخل قيام کرببلا بارور شدن
در سايهي کرامت صلح موقّتش
ايمان گرفت امان رها از خطر شدن
وقتي که با ولايت فرزند مصطفي
اسلام بود در شَُرُف جلوهگر شدن
برخاست تا که قدرت طاغوتيان شکست
از شعلههاي کفر و ستم بيشتر شدن
چون ديد در قلمرو اسلام از نفاق
خواهند خيل راهزنان راهبر شدن
چون ديد از خزان جنايتگران بود
گلزار شرع دستخوش بيثمر شدن
چون ديد شعلههاي عناد و دسيسه را
در هر زمينه بيشتر از پيشتر شدن
درياي رحمتش بخروشيد تا شود
با آب صلح، مانعِ آن شعلهور شدن
مرهم نهاد زخم دل اهل درد را
با درد و غم کشيدن و خونين جگر شدن
اما بر او سلام که دشمن به کار بُرد
بر شخص او و شخصيتش حمله ور شدن
چندان غريب ماند که مظلوميش نمود
مجبور بر شنيدن سبّ پدر شدن
چندان غريب ماند که از دست همسرش
آموخت آب هم به دل او شرر شدن
شاعر: سید رضا مؤید