وهابیان احمد بن حنبل را پیشوای فکری خود می دانند؛ لذا شایسته است قبل از شناخت وهابیت و افکار آنان، احمد بن حنبل و افکار وی بازشناسی شود.

مروری بر زندگانی احمد بن حنبل

نسب و دودمان

وی ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد، معروف به ابن حنبل، احمد حنبل و احمد بن حنبل است و کمتر او را با نام احمد بن محمد بن حنبل می شناسند. با این که معروف است که اصل و تبار احمد بن حنبل عرب است ولی در نسب وی میان مورخین اختلاف نظر وجود دارد. برخی احمد را ذهلی و از قبیله بنی ذهل دانسته اند اما گروهی دیگر وی را شیبانی و از طایفه بنی شیبانیان معرفی کرده اند. ابن خلکان شافعی با نقل دو دیدگاه یاد شده احمد را شیبانی و این قول را صحیح دانسته است.[1]

نکته قابل درنگ این است که احمد با این که ظاهرا اصل و تبارش عرب است اما هیچ گاه به عرب بودن خود تصریح و یا افتخار نکرده است.[2]

خانواده

خانواده احمد به همراه جد پدری وی ساکن خراسان و در خدمت حکومت بنی عباس بودند حنبل بن هلال جد پدری احمد فرماندار سرخس بود که به خاطر دعوت به فتنه و آشوب و قصد کودتای نظامی در آن دیار توسط فرستاده حکومت مرکزی دستگیر و در بخارا شلاق خورد.[3]

محمد بن حنبل پدر احمد نیز از نظامیان و گماشتگان حکومت بنی عباس در مرو بود که قبل از به دنیا آمدن احمد در همانجا از دنیا رفت.[4]

از گزارش های تاریخی این گونه می توان برداشت کرد که خانواده احمد به سبب فتنه و آشوب جد پدری خویش به ناچار مرو را به قصد بغداد ترک گفتند. گفته شده در حال خروج از مرو مادر وی به احمد حامله بوده و در سال 160 یا 164 هجری قمری در بغداد وضع حمل کرد[5] اما برخی دیگر بر این باورند که احمد در مرو به دنیا آمد و در حال شیرخوارگی به بغداد آورده شد[6] از این رو احمد بن حنبل را به مروزی و به حسب سکونت در بغداد به بغدادی ملقب کرده اند.[7]

سفرهای علمی

احمد بن حنبل در سن پانزده سالگی سفرهای علمی خود را از کوفه و بصره آغاز نمود و در ادامه به مکه، مدینه، یمن، حران، حمص، حلب، دمشق، فلسطین، فارس و خراسان سفر کرد[8] و پس از این مسافرت ها کرسی درس خود را بغداد قرار داد.

مشایخ و راویان

گفته شده احمد از اصحاب خاص و ویژه محمد بن ادریس شافعی بوده است[9] و فقه خود را از شافعی گرفته است[10]. در سفرهای علمی خود نیز از محدثین بنام هر منطقه روایت نقل کرده است که برای نمونه عبارتند از عبدالرزاق بن همام صنعانی یمنی، سفیان بن عیینه کوفی، تلید بن سلیمان کوفی، وکیع بن جراح کوفی، ابوبکر بن عیاش کوفی، حسین بن ولید نیشابوری، ابراهیم شماس سمرقندی، لیث بن خالد بلخی، کثیر بن مروان فلسطینی، محمد بن سلمه حرانی، مبشر بن اسماعیل حلبی، یحیی بن عبید دمشقی، عبدالقدوس بن حجاج خولانی حمصی، علی بن عیاش حمصی، یحیی بن سعید قطان بصری، سلیمان بن داود طیالسی بصری، بشر بن سری ابوعمرو بصری، بشر بن مفضل بصری، بهز بن اسد بصری و علی بن مدینی بصری.[11]

با توجه به موقعیت شام [12] ـ بویژه حمص ـ و بصره[13] در آن دوران که اکثرا ناصبی و دشمن حضرت علی علیه السلام بودند، نقل روایات فراوان از راویان شامی و بصری توسط احمد بن حنبل، جای تامل و درنگ دارد.

از احمد بن حنبل نیز افراد بسیاری بدون واسطه حدیث نقل کرده اند مانند بخاری و مسلم در صحاح و ابو داود سجستانی در سنن اما ترمذی در صحیح و نسائی و ابن ماجه قزوینی در سنن با واسطه احادیث احمد را نقل کرده اند.[14]

فرزندان

احمد بن حنبل دو فرزند پسر به نام های عبدالله (متوفای 290 هجری قمری) و صالح (متوفای 266 هجری قمری) داشت که عبدالله بیشترین روایات را از پدرش نقل کرده است.[15]

آثار و کتب

آثار به جای مانده از احمد بن حنبل عبارتند از:

«کتاب الزهد» محتوای این کتاب احادیث اخلاقی است.

«مسائل الإمام احمد بن حنبل» این کتاب توسط چهار نفر روایت شده است: عبدالله و صالح فرزندان احمد، ابو داود سجستانی و ابن هانی. محتوای این کتاب سوالات کلامی، رجالی و حدیثی است که از احمد بن حنبل پرسیده شده است.

«الجامع فی العلل و معرفة الرجال» این کتاب به روایت فرزندش عبدالله است و محتوای آن رجال و اظهار نظرهای احمد درباره راویان به صورت پرسش و پاسخ است.

«السنة» این کتاب به روایت فرزندش عبدالله است و محتوای اصلی آن اعتقاد نامه اهل حدیث است و بخشی از این کتاب نیز احادیث دال به تشبه و تجسیم خداوند است.

«فضائل الصحابة» محتوای این کتاب احادیث فضائل ابوبکر، عمر، عثمان و امام علی علیه السلام و سایر صحابه است. گفتنی است این کتاب در رد نظریه تثلیث و اثبات نظریه تربیع خلفا (ابوبکر، عمر، عثمان و امام علی علیه السلام) نوشته شده است و بسیاری از فضایل حضرت علی علیه السلام در آن نقل شده است.

«المسند» این کتاب معروف ترین اثر احمد بن حنبل است که از میان هفتصد و پنجاه هزار روایت، احمد سی هزار و اندی یا بیست و هفت هزار و اندی حدیث در موضوعات مختلف گزینش کرده است. روش نگارش المسند بر اساس روایات رسیده از پیامبر صلّی الله و علیه و آله توسط صحابه سامان دهی شده است. نکته قابل بحث درباره المسند انتساب بخشی از کتاب به فرزندش عبدالله و یا شاگرد احمد، ابوبکر قطیعی است که این تردید، اعتبار المسند را با مشکل جدی مواجه ساخته و باعث قرار نگرفتن المسند در شمار صحاح ششگانه شده است.[16]

نکته قابل تامل در آثار به جای مانده از احمد بن حنبل عدم وجود کتاب و یا مسائل فقهی از وی است و این نکته محدث بودن ـ و نه فقیه بودن [17]ـ احمد را تایید می کند.

اوضاع سیاسی اجتماعی آن دوران

احمد بن حنبل پنج تن از شاهان بنی عباس را درک کرد: هارون، مأمون، معتصم، واثق و متوکل عباسی ناصبی.

اوضاع سیاسی و اجتماعی احمد را می توان به دوران قبل از متوکل و بعد از متوکل عباسی تقسیم کرد. قبل از متوکل که عصر ترجمه و محنت نیز نام دارد دورانی است که بنی عباس در زمان هارون و بویژع مامون عباسی کتاب های فلسفی و عرفانی را از یونان و هند به عربی ترجمه کرده و وارد جامعه اسلامی کرد. این دوران موج سهمگینی در جامعه ایجاد نمود که یکی از آنها بحث جنجالی «خلق و قدم قرآن» است. حکومت دیدگاه مخلوق بودن قرآن را ترویج می کرد اما احمد قائل به قدیم بودن قرآن بود و مردم را به این دیدگاه دعوت می نمود.

گویا حرکت احمد دعوت به شورش و کودتای جد پدری وی در سرخش را برای حکومت تداعی نمود و همین مساله باعث شد معتصم عباسی به شدت با احمد مقابله کند، به گونه ای که احمد را شلاق زد و او را روانه زندان نمود. واثق عباسی نیز با ادامه همین رویه احمد را در منزلش حبس نمود اما در زمان متوکل عباسی ناصبی ورق به نفع احمد بن حنبل برگشت و متوکل عباسی علاوه بر رفع حصر از احمد او را بسیار احترام و اکرام نمود[18] و دیدگاه احمد را فصل الخطاب در جامعه علمی و اسلامی قرار داد[19]، به گونه ای که پذیرش و تبعیت از احمد بن حنبل و آراء و افکار او معیار و ملاکی برای شناخت مسلمانان از کفار و بدعت گذاران تبدیل شده بود.[20] طبق بعضی از نقل ها متوکل بدون مشورت احمد، عزل و نصبی انجام نمی داد.[21]

سامان دهی فرق و مذاهب متفرق و پراکنده اهل حدیث و مبانی آنان توسط احمد بن حنبل و نگارش آثار وی همگی در دوران متوکل عباسی ناصبی انجام شد؛ لذا وی را پیشوای اهل حدیث معرفی می کنند.[22]

همراهی احمد بن حنبل با متوکل عباسی ناصبی می تواند در بسیاری از تحلیل ها نسبت به وی تاثیرگذار باشد.

وفات

سرانجام احمد بن حنبل در یکی از جمعه های ربیع الاول سال 240 یا 241 هجری قمری در شهر بغداد از دنیا رفت و در مقبره باب حرب بغداد دفن شد.[23] گفتنی است که امروزه اثری از قبر احمد باقی نیست.

مروری بر مواضع و تکفرات احمد بن حنبل

تفکرات و باورهای احمد بن حنبل را در چهار موضوع «احمد و امام علی علیه السلام»، «احمد و دشمنان اهل بیت علیه السلام»، «احمد و متوکل عباسی» و «منشور عقاید احمد» باید جستجو کرد.

1-‌ مواضع دوگانه احمد در برابر امام علی علیه السلام

از مواضع احمد بن حنبل درباره امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام دو گونه گزارش کاملا متفاوت نقل شده است. از سویی از احمد بن حنبل کلماتی نقل شده که برخی با استناد به آن، احمد را دوستدار امام علی علیه السلام معرفی کرده اند، که به این گزارش ها اشاره می شود و در پایان جمع بندی خواهد شد.

خطیب بغدادی شافعی به نقل از سیاری به نقل از عبدالله پسر احمد بن حنبل می گوید: نزد پدرم بودم که گروهی از اهل کرخ به ملاقات وی آمدند و خلافت ابوبکر و عمر بن الخطاب و عثمان را مطرح کرده و درباره آن بسیار سخن گفتند. سپس خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام را مطرح کرده و بحث درباره آن به درازا کشید. پدرم به آنان چنین گفت: درباره علی و خلافت بسیار سخن گفتید، همانا خلافت علی را مزین نکرده است، بلکه علی به خلافت زینت بخشیده است.

سیاری می گوید: سخن احمد را برای بعضی از شیعیان نقل کردم. یکی از آنان به من گفت: نصف بغض و کینه ای را که از احمد داشتم از قلبم بیرون کردی.[24]

حاکم نیشابوری شافعی و ابن عساکر دمشقی شافعی از محمد بن منصور طوسی به نقل از احمد بن حنبل می نویسند: برای هیچ یک از اصحاب پیامبر صلّی الله و علیه و آله به اندازه ای که در حق حضرت علی علیه السلام فضیلت وارد شده، فضیلت نقل نشده است.[25]

ابن عساکر دمشقی شافعی به نقل از احمد بن سعید رباطی می گوید: سمعت احمد بن حنبل یقول: لم یزل علی بن أبی طالب مع الحق و الحق معه حیث کان.[26]

از سویی دیگر گزارش هایی از احمد نقل شده است که با روایات یاد شده در تضاد است.

علی بن حشرم می گوید: در مجلس احمد بن حنبل حاضر بودم. نام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به میان آمد. احمد بن حنبل گفت: هیچ شخصی سنّی نیست مگر اینکه کمی نسبت به علی بغض داشته باشد. (یعنی تمام سنی ها نسبت به علی کمی بغض و دشمنی و کینه دارند).

 

 

علی بن حشرم می گوید: من در جواب احمد بن حنبل گفتم: هیچ شخصی سنی نیست مگر اینکه علی را بسیار دوست داشته باشد. هنگامی که این جمله را گفتم، شاگردان احمد بن حنبل در حضور استاد مرا کتک زدند و از جلسه بیرون کردند.[27]

ابراهیم بن محمد بن سفیان دلیل این بغض احمد بن حنبل نسبت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام را کشته شدن جد او به دست علی علیه السلام می داند.[28]

علی بن یونس بیاضی عاملی به نقل از احمد می گوید: کسانی که معتقدند پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله و حضرت علی علیه السلام بهترین انسان های روی زمین هستند، کافر می باشند.[29]

این در حالی است که خیر البشر بودن پیامبر صلّی الله و علیه و آله و حضرت علی علیه السلام در مصادر اولیه اهل سنت نقل شده است[30] و جزء اعتقادات تمامی مسلمانان می باشد.

حل این دوگانگی

علامه شوشتری برای حل دوگانگی بین روایات و گزارش های یاد شده،

می گوید: هیچ تضادی بین دوگونه روایت های نقل شده از احمد نیست؛ چرا که روایت «لایکون الرجل سنّیا حتّی یبغض علیاً قلیلاً» اشاره به وصف اهل سنت (حنابله) و بغض آنان نسبت به حضرت علی علیه السلام دارد و به خاطر همین بغض کینه ای که نسبت به حضرت علی علیه السلام دارند، برای تداعی جنگ جمل و نشان دادن حمایت خود از عایشه و حزب او، در ایام حج شتری را در شهر می گردانند، و گزارش «أنّه مع الحق و الحق معه حیث کان» و «انّه لم یکن لأحد من الفضائل ما له علیه السلام» اشاره به واقعیت و حقیقت امر (فضایل فراوان حضرت علی علیه السلام) دارد و احمد بن حنبل به این واقعیت (احقیت و حقانیت حضرت علی علیه السلام) اعتقاد داشته است؛ لذا درباره حضرت علی علیه السلام کتاب فضایل نوشته است که سبط ابن جوزی از آن بسیار نقل کرده است.[31]

نگارنده با تمام احترامی که نسبت به علامه شوشتری قائل است، معتقد است برداشت اخیر ایشان که فرمودند: احمد بن حنبل اعتقاد به احقیت و حقانیت حضرت علی علیه السلام داشته است و لذا کتابی در فضایل آن حضرت نوشته است، محل بحث و مناقشه، بلکه مردود است و مخاطب با مطالعه این بخش به این نکته رهنمون خواهد شد.

  1. مواضع مثبت احمد بن حنبل در برابر دشمنان پیامبر صلّی الله و علیه و آله و اهل بیت علیه السلام احمد بن حنبل در موارد مختلف و با شیوه های متفاوت به دفاع و طرفداری از دشمنان اهل بیت علیه السلام پرداخته است. نمونه هایی از این گونه مواضع وی را ذکر می کنیم.

دفاع احمد بن حنبل از معاویه

احمد بن حنبل از کسانی که نسبت به معاویه موضع منفی داشته باشند، روایت نقل نمی کند. خطیب بغدادی شافعی به نقل از ابوزکریا (غلامِ احمد بن ابی خیثمة) می نویسد: در مسجد جامع رصافة بغداد که مولایم ابو خیثمه نمازهایش را در آنجا می خواند، نشسته بودم. یحیی بن معین نماز ظهرش را خوانده بود که فرستاده احمد بن حنبل وارد مسجد شد. یحیی بن معین نمازش را سریع خواند تا به پیام و سخن فرستاده احمد بن حنبل گوش کند. فرستاده احمد بن حنبل خطاب به یحیی بن معین گفت: احمد بن حنبل به تو سلام رسانده و می گوید: چرا از عبیدالله بن موسی زیاد روایت نقل می کند؟ مگر ما از او نشنیدیم که نسبت به معاویه بدگویی می کرد؟ به همین خاطر من از او روایت نقل نمی کنم، تو هم نقل نکن.

غلام احمد بن ابی خیثمه می گوید: یحیی بن معین در جواب فرستاده احمد بن حنبل گفت: از طرف من به احمد بن حنبل سلام برسان و بگو: عبدالرزاق نیز پیش ما از عثمان بدگویی کرد، عثمان که از معاویه برتر است، پس چرا تو از عبدالرزاق روایت نقل می کنی؟ تو از عبدالرزاق روایت نقل نکن تا من هم از عبیدالله بن موسی روایت نقل نکنم.[32]

در نقل دیگری از احمد دفاع صریح از معاویه گزارش شده است. وی درباره معاویه چنین گفته است: کسی که اعتقادی به ترحم بر معاویه نداشته باشد و آن را جایز نداند، گمراه و بدعت گذار است.[33]

احمد بن حنبل و لعن نکردن یزید

علی بن یونس بیاضی عاملی می نویسد:صالح به پدرش (احمد بن حنبل) می گوید: چرا یزید را لعن نمی کنی؟

احمد بن حنبل در جواب می گوید: کی دیدی من کسی را لعن کنم؟

پسر خطاب به پدرش می گوید: آیا کسی را که خداوند در کتابش لعن کرده است، لعن نمی کنی؟

احمد گفت: در کجای قرآن یزید لعن شده است؟

صالح در جواب پدر آیه شریفه «فَهَل عَسَیتُم إن تَوَلَّیتُم أَن تُفسِدوا فِی الأَرضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرحامَکُم* أُلئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُم و أَعمَی أَبصَارَهُم»[34] را قرائت کرد و گفت: آیا قطع پیوند خویشاوندیی، بزرگتر از قتل وجود دارد؟![35]

 دفاع احمد بن حنبل از نواصب

احمد بن حنبل در حالی که روایات عبیدالله بن موسی عبسی را به سبب انتقاد

وی از معاویه کنار می گذارد و به دیگران سفارش می کند که از او روایت نقل نکنند، نواصب و کسانی را که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را لعن کرده و به آن حضرت دشنام و ناسزا می گفتند توثیق کرده و از روایات آنان با آغوش باز استقبال می کند.

یکی از این نواصب حریز بن عثمان حمصی است که احمد بن حنبل نه تنها نسبت به او موضع منفی ندارد بلکه او را ثقه نیز می داند.

مواضع حریز بن عثمان نسبت به علی علیه السلام

اسماعیل بن عیاش می گوید: خودم از حریز بن عثمان شنیدم که می گفت: روایتی که از پیامبر صلّی الله و علیه و آله در مورد علی نقل می کنند که حضرت فرمودند: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی» روایت درستی است اما راوی بخشی از آن را اشتباه شنیده است.

اسماعیل بن عیاش می گوید: پرسیدم کدام بخش از روایت درست نیست؟

حریز بن عثمان گفت: پیامبر صلّی الله و علیه و آله نسبت به علی فرمودند: «أنت منّی مکان قارون من موسی» اما راوی اشتباه شنیده است.

پرسیدم: چه کسی این روایت را این گونه که تو می گویی نقل کرده است؟

گفت: از ولید بن عبدالملک شنیدم که بر بالای منابر این گونه نقل می کرد.[36]

این ماجرا یادآور ضرب المثل زیبای «به روباه گفتند: شاهدت کیست؟ گفت: دمم» می باشد.

اسماعیل بن عیاش در نقل دیگری چنین می گوید: با حریز بن عثمان از مصر تا مکه همسفر بودم، من یک طرف کجاوه بودم و حریز بن عثمان در طرف دیگر کجاوه، در

طول سفر به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دشنام می داد و آن حضرت را لعن می کرد.[37]

جریر می گوید: حریز بن عثمان علی علیه السلام را بر بالای منابر دشنام می داد.[38]

احمد بن سلیمان رهاوی می گوید: به یزید بن هارون گفتند: حریز بن عثمان می گوید: علی را به خاطر کشتن پدرانم دوست ندارم.

یزید بن هارون گفت: من این جمله را از او نشنیدم اما شنیدم که می گفت «لنا إمامنا و لکم إمامکم» و در نقل دیگری از همین یزید بن هارون این گونه وارد شده است «لنا أمیر و لکم امیر»؛ معاویه امام و امیر ما و علی امام و امیر شماست.[39]

ابویمان می گوید: «کان حریز یتناول من رجل … یعنی علیاً.[40]

از یحیی بن صالح پرسیدند: چرا روایات حریز بن عثمان را نمی نویسی؟

او در پاسخ گفت: «کیف أکتب عن رجل صلّیت معه الفجر سبع سنین، فکان لایخرج من المسجد حتّی یلعن علیاً سبعین مرة»؟[41]

ابن حبان بستی شافعی می گوید: «کان یلعن علیاً بالغداة سبعین مرة و بالعشی سبعین مرة. فقیل له فی ذلک. فقال: هم القاطع رؤوس آبائی و أجدادی».[42]

احمد بن حنبل و حریز بن عثمان

احمد بن حنبل با علم به مواضع خصمانه حریز بن عثمان نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، از وی تجلیل و دفاع کرده به گونه ای که درباره وی سه مرتبه واژه «ثقة» را به کار برده است، در حالی که درباره هیچ یک از روات این چنین سخن نگفته است. احمد درباره حریز چنین می گوید:

حریز بن عثمان حدود 300 حدیث دارد و هو صحیح الحدیث إلّا أنّه یحمل علی علی»[43]

ابو داود می گوید: از احمد بن حنبل در مورد جریز بن عثمان پرسیدم او در جواب گفت: «حریز بن عثمان ثقة ثقة ثقة».[44]

متاسفانه دیگر علمای اهل سنت نیز نسبت به حریز بن عثمان ناصبی مواضع مثبتی داشته و در مورد او می گویند:

احمد بن عبدالله عجلی در مورد حریز بن عثمان می گوید: «شامی ثقة و کان یحمل علی علی».

عمرو بن علی نیز می گوید: «کان ینتقص علیاً و ینال منه و کان حافظاً لحدیثه» و در جای دیگر می گوید: «ثبت شدید التحامل علی علی».[45]

جالب این است که محمد بن عبدالله بن عمار موصلی نیز از برخورد دوگانه اهل سنت تعجب کرده و می گوید: از طرفی حریز بن عثمان را متهم می کنند که به علی علیه السلام دشنام می داده و آن حضرت را سبّ و لعن می کرد اما از طرف دیگر از او روایت نقل کرده و به احادیث او استناد می کنند![46]

مواضع احمد بن حنبل درباره متوکل ناصبی

متوکل عباسی یکی از نواصبی است که احمد بن حنبل از وی بسیار تجلیل و تعریف می کند. به خاطر اهمیت موضوع، رابطه احمد با متوکل عباسی جداگانه بررسی می شود و برای شناخت این رابطه، بازشناسی مواضع متوکل عباسی نسبت به اهل بیت علیه السلام ضروری است.

جنایات متوکل عباسی

متوکل عباسی یکی از جنایت کارترین خلفای عباسی است که دشمنی خودش با اهل بیت علیه السلام را در موارد مختلف و با شکل های متفاوت اظهار کرده و به اثبات رسانده است. مواردی از جنایات وی را ذکر می کنیم.

سخت گیری بر بنی هاشم

ابوالفرج اصفهانی درباره ظلم و ستم متوکل در حق بنی هاشم و آل ابی طالب می گوید: متوکل بر آل ابی طالب بسیار سختگیر بود و با آنان با خشونت برخورد می کرد. کارها و امور آنان را زیر نظر داشت. کینه فراوانی از آنان در دل داشت. بر آل ابی طالب سوءظن داشت و آنان را مورد اتهام قرار می داد.[47]

عمر بن فرج[48]رخجی[49]کارگزار و مجری سیاست های خصمانه متوکل عباسی علیه اهل بیت علیه السلام در مکه و مدینه بود. ابوالفرج اصفهانی گوشه ای از جنایات کارگزار متوکل را این گونه گزارش می کند:

عمر بن فرج، آل ابی طالب را از معاشرت و هرگونه ارتباط با مردم و بالعکس، منع کرد. در صورت اطلاع از هرگونه کمک و احسان به آل ابی طالب، فرد نیکوکار را به بدترین و شدیدترین وجه، مجازات می کرد. سخت گیری کارگزار متوکل به گونه ای بود که گروهی از زنان بنی هاشم برای نماز خواندن، بیش از یک لباس نداشتند و همگی به نوبت در آن لباس نماز می خواندند.[50]

توهین و جسارت کارگزار متوکل به امام جواد علیه السلام

یکی دیگر از جنایات عمر بن فرج دست نشانده متوکل، توهین و جسارت به امام جواد علیه السلام است. او امام را در حال روزه داری به شراب خواری و مستی متهم می کند که امام جواد علیه السلام در واکنش به این هتاکی، او را لعن و نفرین کرده و فرمودند: خدایا! خود شاهدی که من امروز را روزه گرفته ام. خدایا! سختی جنگ و خواری و ذلت اسارت را نصیب عمر بن فرج گردان.[51]

توهین و جسارت کارگزار متوکل به امام جواد علیه السلام آن قدر سخت و جانسوز بود که وقتی خبر مرگ عمر بن فرج به امام هادی علیه السلام رسید آن حضرت بیست و چهار مرتبه خدا را شکر کرده و عمر بن فرج را لعن و نفرین کردند.[52]

نکته جالب اینجاست که عمر بن فرج رخجی به نفرین امام جواد علیه السلام مبتلا شده، به گونه ای که مورد خشم و غضب متوکل قرار گرفت و سه مرتبه اموالش (به ارزش 120000 هزار دینار) مصادره شد و به گفته مسعودی شافعی 6000 پس گردنی خورده و به بغداد تبعید شد.[53]

ج) بغض امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دشمنی با پیروان آن حضرت

ذهبی سلفی درباره دشمنی متوکل نسبت به امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام می گوید: «و کان المتوکل فیه نصب و انحراف».[54]

ابن عماد حنبلی نیز به ناصبی بودن متوکل تصریح می کند.[55]

ابن اثیر جزری شافعی درباره دشمنی متوکل با اهل بیت علیهم السلام و پیروان آنان، می نویسد: متوکل بغض و کینه شدیدی از حضرت علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت داشت. هر کس دوست دار حضرت علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت بود، از سوی متوکل مورد تعقیب قرار می گرفت و اموالش مصادره می شد و خودش نیز به قتل می رسید.[56]

ابن اثیر به مورد دیگری از دشمنی متوکل با حضرت علی علیه السلام و اهل بیت آن حضرت اشاره می کند و می نویسد: متوکل همیشه در مجالس عیش و نوش به امام علی علیه السلام توهین و جسارت می کرد. در مجالس عیش و نوش شخصی به نام عباده مخنث (هم جنس باز) در حالی که متکایی زیر لباس خود پوشیده و سرِ طاسش را برهنه کرده بود (به قصد شبیه شدن به ظاهر امام علی علیه السلام) می رقصید و متوکل در حال مستی و خنده، نظاره گر مجلس بوده و آوازه خوانان در تمسخر امام علی علیه السلام این جملات را می خواندند: «قد أقبل الأصلح البطین، خلیفة المسلمین».[57]

ابن خلّکان شافعی نیز به یکی از مواضع تند و خصمانه متوکل درباره شیعیان و پیروان حضرت علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و می نویسد: در دینور[58]شخصی به نام بشر جعّاب به همراه گروهی از آن دیار، محب اهل بیت (و نه پیرو و شیعه) بودند. وقتی خبر این گروه به متوکل عباسی رسید، دستور دستگیری و فرستادن آنان به بغداد را صادر کرد.[59]

د) جلوگیری از زیارت قبر امام علی علیه السلام

ابن تغری حنفی هر چند به دفاع از متوکل ناصبی پرداخته و اعمال زشت و جنایات او را توجیه می کند و شیعیان را مقصر اصلی و مسبب جنایات متوکل معرفی می کند اما به بخشی از جنایات متوکل و جلوگیری از زیارت قبر شریف حضرت علی علیه السلام اشاره کرده و می نویسد: وقتی متوکل با انبوه زایرین قبر امام علی علیه السلام مواجه شد، به بهانه غلو شیعه در حق امام علی علیه السلام و همسنگ دانستن زیارت قبر امام علی علیه السلام با زیارت بیت الله الحرام، از زیارت قبر امام علی علیه السلام جلوگیری کرد و زمانی که با مقاومت ارادتمندان آن حضرت رو به رو شد، دستور منع قبور سایر علویین را نیز صادر کرد و زمانی که این دستور نیز نتوانست مانع زیارت قبر امام علی علیه السلام و سایر علویین شود، دستور تخریب قبر امام حسین علیه السلام و قتل زائرین را صادر کرد.[60]

ه) تخریب قبر امام حسین علیه السلام

ابوالفرج اصفهانی می گوید: یکی از جنایات متوکل این بود که قبر شریف امام حسین علیه السلام را تخریب نمود و تمامی آثار موجود در آن را از بین برد.[61]

ابن جریر طبری، ابن اثیر جزری شافعی، ذهبی سلفی، ابن کثیر دمشقی سلفی و سیوطی شافعی در حوادث سال 236 هجری قمری می نویسند: در این سال به دستور متوکل قبر شریف امام حسین علیه السلام و تمامی خانه ها و دیوارهای اطراف آن تخریب و به زمین های زراعتی تبدیل شد.[62]

ابن تغری حنفی در تاریخ خود می نویسد: علاوه بر تخریب قبر امام حسین علیه السلام قبور سایر علویین نیز به دستور متوکل تخریب و به زمین های زراعتی تبدیل شد و از زیارت قبور آنان جلوگیری شد.[63]

و) شکنجه و کشتار زائرین قبر شریف آن حضرت

ابوالفرج اصفهانی می گوید: متوکل بر راه های ورودی منتهی به قبر شریف آن حضرت افراد مسلحی را گماشت تا کسانی را که به زیارت قبر شریف آن حضرت می رفتند، دستگیر کرده و نزد متوکل بیاورند و متوکل آنان را به قتل رسانده و یا با شدیدترین وجه مجازات و عقوبت می کرد.[64]

ابن جریر طبری، ابن اثیر جزری شافعی، ذهبی سلفی، ابن کثیر دمشقی سلفی و سیوطی شافعی در حوادث سال 236 هجری قمری می نویسند: پس از تخریب قبر امام حسین علیه السلام حکومت به زائرین قبر امام حسین علیه السلام اخطار داد: بعد از سه روز هر کس کنار قبر امام حسین علیه السلام دیده شود، دستگیر شده و به سیاه چال برده می شود. پس از آن مردم متواری شده و حکومت تمامی راه های منتهی به قبر امام حسین علیه السلام را مسدود کرد.[65]

با وجود شهره آفاق بودن نصب و اهل بیت ستیزی و ظلم و ستم های متوکل عباسی و انعکاس آن در مهمترین کتب فریقین، متأسفانه افرادی مانند یعقوبی کاتب بنی عباس[66]، ابن حبان بستی شافعی[67]، خطیب بغدادی شافعی[68]، ابن خلکان شافعی[69] و یافعی شافعی [70] به خاطر وجود دو نکته در زندگی سیاسی متوکل، (به پیروی از احمد بن حنبل) وی را مورد تعریف و تمجید قرار داده و از تمامی جنایات وی چشم پوشی کرده اند.

حمایت متوکل از احمد بن حنبل

متوکل عباسی با به پایان رساندن دوران محنت احمد بن حنبل و آزادی وی از زندان، منزلت ویژه و والایی برای احمد بن حنبل به وجود آورد. متوکل، احمد بن حنبل را علاوه بر این که به عنوان زنده کننده سنت و محو کننده بدعت معرفی نمود، او را از مقربان و نزدیکان دربار و مشاور عالی خود قرار داد، به گونه ای که متوکل بدون مشورت وی کاری انجام نمی داد.[71]

دشمنی متوکل با پیشوایان شیعه

سخت گیری بر بنی هاشم، توهین و جسارت به ساحت امام جواد علیه السلام توسط کارگزار متوکل، ناسزا گفتن و توهین به حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام، جلوگیری از زیارت قبر شریف آن حضرت و تخریب قبر شریف امام حسین علیه السلام و سایر علویین، دستگیری، شکنجه و کشتار زائرین قبر آن حضرت، با اینکه گوشه ای از دشمنی صریح و بی شرمانه متوکل عباسی با پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت است ولی گروهی از علما که نامشان بیان شد، با لحاظ پیروی شیعیان از امام علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام، به خاطر مرزبندی با شیعه، حاضر به سکوت در برابر جنایات دشمنان اهل بیت علیهم السلام و حمایت از آنان مانند متوکل شده‌اند.

ارادت احمد بن حنبل به متوکل ناصبی

با توجه به جنایات و مواضع خصمانه متوکل در برابر اهل بیت علیهم السلام، احمد بن حنبل نسبت به چنین فردی ارادت ویژه ای ابراز داشته و در حق وی دعا کرده و با القاب و عناوین والایی از او یاد می کند. به دو گزارش در این باره اشاره می شود.

دعای احمد در حق متوکل

احمد در حق متوکل دعا کرده و می گوید: هر روز برای سلامتی متوکل دعا می کنیم.[72]

تعریف و تمجید احمد از متوکل

وی در نامه ای به عبیدالله بن یحیی بن خاقان متوکل را با القاب و عبارات والایی مدح و ستایش می کند:

بسم الله الرحمن الرحیم، أحسن الله عاقبتک أباالحسن فی الأمور کلّها و دفع عندک المکاره برحمته، قد کتبت إلیک رضی الله عنک بالذی سأل عنه أمیرالمؤمنین بأمر القرآن بما حضرنی و أنّی أسأل الله أن یدیم توفیق أمیرالمومنین، فقد کان الناس فی خوض من الباطل و اختلاف شدید ینغمسون فیه، حتّی أفضت الخلافة إلی أمیرالمؤمنین، فنفی الله به کلّ بدعة و انجلی عن الناس ما کانوا فیه من الذل و ضیق المحابس، فصرف الله ذلک کلّه و ذهبت به بأمیرالمومنین و وقع ذلک من المسلمین موقعاً عظیماً و دعوا الله لأمیرالمومنین (و أسأل الله أن یستجیب فی إمیرالمومنین صالح الدعاء و أن یتم ذلک لأمیرالمومنین…

ذهبی سلفی اتقان سند این نامه و ارتباط آن با احمد را به خورشید تشبیه کرده و با تمجید فراوان از احمد بن حنبل می گوید: فهذه الرسالة إسنادها کالشمس، فانظر إلی هذا النفس النورانی.[73]

محدثان زیر نظر متوکل حدیث نقل می کنند

خطیب بغدادی شافعی و ذهبی سلفی می نویسند: در سال 234 هجری قمری متوکل، فقها و محدثین را به سامرا دعوت کرده و به آنان جوایز و هدایایی اعطا نمود و حقوق ماهیانه نیز برای آنان درنظر گرفت. برای آنان کرسی های تدریس مهیا نمود و متوکل در قبال این هدایا و جوایز، از آنان خواست احادیثی همچون احادیث رؤیت و جسمانیت خداوند را که به نفع حکومت و موافق دیدگاه حکومت بود، نقل کنند.[74]

4. مروری بر اعتقادنامه احمد بن حنبل

احمد بن حنبل در رساله ای مختصر، عقیده اهل حدیث و سنت را بیان کرده و مخالفت و منتقد آن را بدعت گذار و خارج از اهل سنت دانسته است. این رساله با نگاهی کاملا انحصارگرایانه فقط عقایدی را که به نظر احمد صحیح است، به عنوان عقیده اهل سنت معرفی کرده است و سایر فرق و مذاهب اهل سنت را که این رساله را قبول ندارند، از دایره اسلام خارج دانسته است. به بعضی از این اعتقادات اشاره می شود.

زنا، سرقت، شرب خمر، قتل نفس، اکل مال حرام، شرک به خداوند و تمامی گناهان به قضاء و قدر الهی است و بندگان هیچ حجتی علیه خداوند ندارند.

اهل قبله را به خاطر گناهانی که مرتکب می شوند، جهنمی نمی دانیم؛ مگر این که روایت خاصی داشته باشیم و آنان را تکفیر نمی کنیم.

خلافت تنها در قریش است و احدی از غیر قریش به خلافت نخواهد رسید و غیر قریشی ها نباید درباره خلافت با قرشی ها منازعه کنند و علیه قرشی ها نباید قیام کنند.

در جهاد، حج و نماز عید و جمعه حاکمان باید مشارکت کرد و لو حاکمان ظالم باشند.

صدقات و مالیات را به امرا و حاکمان باید پرداخت کرد ولو در راه درست مصرف نکنند.

هر کسی به حکومت رسید باید از او اطاعت کرد و قیام علیه او جایز نیست.

قرآن کلام خداست و مخلوق نیست و هر کس قائل به مخلوق بودن آن باشد جَهمی[75] و کافر است و اگر کسی آنان را تکفیر نکند، کافر است.

ذکر محاسن اصحاب رسول خدا و سخن نگفتن درباره اختلافات آنان از سنت است.

محبت صحابه سنت است. دعا برای آنان موجب قرب و نزدیکی است. اقتدا و پیروی از صحابه موجب نجات و تمسک به آثار آنان، فضیلت است.

هر کس اصحاب رسول خدا را سبّ کند، بدعت گذار و رافضی است.

هر کس از صحابه بدگویی کند و یا اختلافات آنان را بیان کند بر سلطان واجب است او را مؤاخذه و تنبیه کند. حاکم حق ندارد قبل از مؤاخذه و تأدیب، او را ببخشد؛ بلکه او را مجازات کرده و سپس او را توبه دهد، اگر توبه نکرد، او را زندانی کند تا اینکه توبه کند یا بمیرد.[76]

چند سؤال بی پاسخ

با توجه به سیاست های ظالمانه و خصمانه متوکل نسبت به اهل بیت علیهم السلام و حمایت های بی دریغ احمد از متوکل و روابط کاملا حسنه بین وی و متوکل، سؤالات ذیل ذهن هر مخاطبی را به خود مشغول می سازد.

با این که دستوری از احمد بن حنبل در منع زیارت قبر حضرت علی علیه السلام ، تخریب قبر شریف امام حسین علیه السلام و دستگیری، شکنجه و کشتار زائرین آن حضرت گزارش نشده است ولی جایگاه ویژه احمد بن حنبل نزد متوکل و مشاور عالی بودن وی برای متوکل، این پرسش را در ذهن ایجاد می کند که آیا متوکل عباسی بدون نظر احمد بن حنبل چنین جنایاتی را انجام می داد؟!

با توجه به اینکه متوکل بدون مشورت با احمد هیچ عزل و نصبی را انجام نمی داد، آیا احمد را نمی توان در جنایات کارگزاران ظالمی همچون عمر بن فرج والی مکه و مدینه که مجری سیاست های خصمانه متوکل علیه اهل بیت علیهم السلام و بنی هاشم بودند، شریک دانست؟!

احمد از یک سو فضایل اهل بیت علیهم السلام را نقل می کند و از سویی دیگر به سلطان ظالمی چون متوکل تکیه کرده و با تعریف و تمجید از او تمامی جنایات و ظلم های وی در برابر اهل بیت علیهم السلام را نادیده می گیرد. به راستی این دوگانگی از چیست و چه معنا و مفهومی دارد؟!

شاید بتوان پاسخ پرسش های یاد شده را در حمایت وهابیت از احمد بن حنبل و معرفی کردن وی به عنوان پیشوای فکری دانست.

وهابیت با پیروی از احمد بن حنبل در مسایلی همچون، جسم دانستن خدا، جلوگیری از زیارت قبور بویژه قبور پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، فتوا به تخریب قبور اهل بیت علیهم السلام، مشرک دانستن زایرین و توسل کنندگان به پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام، دفاع از دشمنان پیامبر صلّی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و توجیه جنایات آنان، وی را به عنوان پیشوای فکری خود قرار داده اند.

 منبع: کتاب شناخت وهابیت/نجم الدین طبسی


[1]– ابن خلکان شافعی، و فیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج1، ص 63 و 64، شرح حال احمد بن حنبل، ش 20.

[2]– «ما افتخر علینا قط بالعربیة و لا ذکرها». مزّی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج1، ص232 و 233، شرح حال احمد بن حنبل، ش93.

[3]– «ولی حنبل جدّ الإمام سرخسَ و کان من أبناء الدعوة، فحدثتُ أنّه ضربه المسیب بن زهیر ببخاری لکونه شغَّ الجُند». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 184، شرح حال احمد بن حنبل، ش 78.

[4]– «و کان محمد والد أبی عبدالله من أجناد مرو». ذهبی سلفی: همان، ص179.

[5]– «خرج به من مرو حملاً و ولد ببغداد». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج1، ص226، شرح حال احمد بن حنبل، ش93.

[6]– ابن خلکان شافعی، و فیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج1، ص64، شرح حال احمد بن حنبل، ش20.

[7]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج1، ص 226، شرح حال احمد بن حنبل، ش93.

[8]– خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج4، ص412، شرح حال احمد بن حنبل، ش 2317.

[9]– ابن خلکان شافعی، و فیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان: ج1، ص 64، شرح حال احمد بن حنبل، ش 20.

[10]– ابن کثیر دمشقی سلفی، الدایة و النهایة: ج10، ص 341، حوادث 241 هجری قمری.

[11]– مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج 1، ص 227 229، شرح حال احمد بن حنبل، ش93.

[12]– «کان شدید المیل ألی مذهب أهل دمشق فی التحامل علی علیّ علیه السلام». ذهبی سلفی، میزان الإعتدال فی نقد الرجال: ج1، ص 76، شرح حال ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، ش257.

[13]– «کان علی بن المدینی إذا قدم علینا أظهر السنة و أذا ذهب ألی البصرة أظهر التشیع. قلت: کان إظهاره لمناقب الإمام علیّ بالبصرة لمکان أنّهم عثمانیة، فیهم إنحراف علی علیّ». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 47، شرح حال علی بن مدینی، ش 22.

[14]– ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 181، شرح حال احمد بن حنبل، ش78.

[15]– ابن خلکان شافعی، و فیات الأعیان و أنباء ابناء الزمان: ج1، ص 65، شرح حال احمد بن حنبل، ش20.

[16]– نجم الدین طبسی، درسنامه نقد و بررسی جوامع حدیثی اهل سنت.

[17]– محمد بن جریر طبری (224-310 هجری قمری) پیشوای فرقه جریریه از اهل سنت، از جمله کسانی است که احمد بن حنبل را فقیه ندانسته و او را صرفا یک مُحُدِّث می داند. وی به همین سبب از جانب حنابله دوران خود در بغداد، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و خانه نشین شد. حنابله از رفت و آمد راویان و علما به منزل وی نیز جلوگیری می کردند. «إنّ الطبری جمع کتاباً ذکر فیه اختلاف الفقهاء لم یصنف مثله و لم یذکر فیه أحمد بن حنبل، فقیل به فی ذلک، فقال: لم یکن فقیهاً و إنّما کان محدّثاً، فاشتدٌ ذلک علی الحنابلة… فشغبوا علیه… و کانت الحنابلة تمنع من الدخول علیه». ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج5، ص 74 و 75، حوادث 310 هجری قمری، ذکر وفاة محمد بن جریر الطبری.

[18]– «و قد کان المتوکل یکرم الإمام أحمد بن حنبل أکراماً زائداً جداً». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 10، ص 319، حوادث 231 هجری قمری.

[19]– ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 236-296، شرح حال احمد بن حنبل، ش 78.

[20]– به فصل نهم از بخش سوم «وهابیان و غلو» مراجعه شود.

[21]– «و کان لایولی أحداً إلّا بعد مشورة الإمام أحمد». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج10، ص 330، حوادث 237 هجری قمری و زرکلی وهابی، الأعلام: ج1، ص 203، شرح حال احمد.

[22]– ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 265 311، شرح حال احمد بن حنبل، ش78.

[23]– ابن خلکان شافعی، و فیات الأعیان و أنباء الزمان: ج1، ص64، شرح حال احمد بن حنبل، ش20.

[24]– «کنت بین یدی أبی جالساً ذات یوم، فجاءت طائفة من الکرخیین، فذکروا خلافة أبی بکر و خلافة عمر و خلافة عثمان فأکثروا و ذکروا خلافة علی علیه السلام و زادوا فأطالوا، فرفع أبی رأسه ألیهم فقال: یا هؤلاء! قد إکثرتم القول فی علی و الخلافة، أنّ الخلافة لم تزین علیاً بل زیّنها. قال السیاری: فحدثت بهذا بعض الشیعة، فقال لی: قد أخرجت نصف ما کان فی قلبی علی احمد من البغض». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج1، ص 135، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش1.

[25]– «سمعت احمد بن حنبل یقول: ما جاء لأحد من أصحاب النّبیّ علیه السلام من الفضائل ما جاء لعلی بن أبی طالب». حاکم نیشابوری شافعی، المستدرک علی الصحیحین: ج3، ص116، کتاب معرفة الصحابة، ح4572/170 باب مناقب أمیرالمؤمنین علیه السلام و ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 45، ص 320، شرح حال حضرت علی علیه السلام، ش 5025.

[26]– ابن عساکر دمشقی شافعی، تاریخ دمشق الکبیر: ج 45، ص 320 و 321، ح 9821، شرح حال حضرت علی علیه السلام.

[27]– «روی عن علی بن حشرم، قال: کنت فی مجلس أحمد بن حنبل، فجری ذکر علی بن أبی طالب علیه السلام، فقال أحمد بن حنبل: لا یکون الرجل سنّیاً حتی یبغض علیّاً قلیلاً. فقلت: لایکون الرجل سنّیاً حتّی یحبّ علیاً کثراً، فضربونی و طردونی من المجلس». شیخ صدوق، علل الشرائع: ص467 و 468، ح 25؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار: ج49، ص 261 و علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج1، ص 461.

[28]– «أنّما کانت عداوة احمد بن حنبل مع علی بن أبی طالب علیه السلام أنّ جده ذاالثدیة الذی قتله أمیرالمؤمنین یوم النهروان کان رئیس الخوارج». شیخ صدوق، علل الشرایع: ص ص 467، ح 23؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب: ج3، ص 21؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار: ج 49، ص 261 و علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج1، ص 461، شرح حال احمد بن حنبل، ش 364.

[29]– «من زعم أنّ محمداً و علیاً خیر البشر فهو کافر». علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم: ج3، ص 224، الباب الخامس عشر، فی تخطئة کل واحد من الأئمة الأربعة.

[30]– «سئل جابر بن عبدالله عن علی، فقال: ذاک خیر البشر من شک فیه فقد کفر». ابن حبان بستی، الثقات: ج9، ص 281، شرح حال یوسف بن عیسی مروزی. ابن ابی شیبه، المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج7، ص 504، کتاب الفضائل، فضائل علی بن أبی طالب، ح 57. «عن جابر قال: قال رسول الله صلّی الله و علیه و آله : علی خیر البشر فمن امتری فقد کفر». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص 421، شرح حال حسن بن محمد بن یحیی، ش 3984 و کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 11، ص 625، ح 33045.

[31]– ولا تضادّ بین قوله: «لا یکون الرجل سنّیا حتّی یبغض علیاً قلیلاً» و قوله: «إنّه مع الحق و الحق معه حیث کان» و «إنّه لم یکن لأحد من الضائل ما له علیه السلام» لأنّ الأوّل بیان وصف أهل السنّة و کیف لا یبغضونه و کانوا یأتون أیام الحج بجمل عائشة فی مکة إلی أن حظره السعودی سیاسة و الثانی بیان واقع منه و عقیدته و قد جمع من فضائله علیه السلام کتاباً نفیساً ینقل عنه سبط إبن الجوزی فی تذکرته کثیراً». علامه شوشتری، قاموس الرجال: ج1، ص 462، شرح حال احمد بن حنبل، ش 364.

[32]– «کنتُ جالساً فی مسجد الجامع بارصافة ممّا یلی سویقة نصر عند بیت الزیت، و کان أبوخیثمة یصلی صلواته هناک، و کان یرکع بین الظهر و العصر. و أبو زکریا یحیی بن معین قد صلی الظهر، و طرح نفسه بازاره، فجاءه رسول أحمد بن حنبل، فأوجز فی صلاته و جلس، فقال (الرسول) له: أخوک أبوعبدالله أحمد بن حنبل یقرأ علیک السلام و یقول لک: هو ذا تکثر الحدیث عن عبیدالله بن موسی العبسی و أنا و أنت سمعناه یتناول معاویة بن أبی سفیان و قد ترکتُ الحدیث عنه. قال: فرفع یحیی بن معین رأسه و قال للرسول: أقرأ علی أبی عبدالله السلام، و قل له: یحیی بن معین یقرأ علیک السلام، و قال لک: أنا و أنت سمعنا عبدالرزاق یتناول عثمان بن عفان، فاترک الحدیث عنه، فإنّ عثمان أفضل من معاویة». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج14، ص427، شرح حال ابوزکریا یا غلام احمد بن ابی خیثمه، ش7788.

[33]– من لا یری الترحم علی معاویة فهو ضال مبتدع». علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم: ج 3، ص 224 و 225، الباب الخامس عشر، فی تخطئه کل واحد من الأئمة الأربعة.

[34]– اگر (از این دستورها) روی گردان شوید جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟! آنها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است». سوره محمد: آیه 22-23.

[35]– «فی فضائل الصحابة قال صالح بن أحمد بن حنبل لأبیه: لم لا تلعن یزید؟ فقال: و متی رأیتنی لعنت أحداً؟ فقال: ألا تلعن من لعنه الله فی کتابه؟ قال: أین؟ قال: قوله: « فَهَل عَسَیتُم إن تَوَلَّیتُم أَن تُفسِدوا فِی الأَرضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرحامَکُم* أُلئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُم و أَعمَی أَبصَارَهُم»، فهل قطیعة أعظم من القتل؟». علی بن یونس عاملی، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم: ج3، ص223، الباب الخامس عشر، فی تخطئة کلّ واحد من الأئمة الأربعة. البته طبق نقل دیگر احمد بن حنبل یزید را تکفیر کرده است.

[36] «اسماعیل بن عیاش قال: سمعتُ حریز بن عثمان قال: هذا الذی یرویه الناس عن النّبیّ صلّی الله و علیه و آله قال لعلیّ: «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی» حقّ و لکن أخطأ السامع. قلتُ: فما هو؟ فقال: أنّما هو «أنت منّی مکان قارون من موسی». قلت: عن من ترویه؟ قال: سمعتُ الولید بن عبدالملک یقوله و هو علی المنبر». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال: ج4، ص 237، شرح حال حریز بن عثمان، ش 1157.  

[37]– عادلتُ حریز بن عثمان من مصر إلی مکة، فجعل یسبّ علیاً و یلعنه».همان.

[38]– «ذکر جریر أنّ حریز أکان یشتم علیاً علی المنابر».همان.

[39]– «قال أحمد بن سلیمان الرهاوی: سمعتُ یزید بن هارون یقول و قیل له: کان حریز یقول لاأحبّ علیاً قتل آبائی. قال: لم أسمع هذا منه، کان یقول: لنا إمامنا و لکم إمامکم». همان. ص236.

[40]– همان، ص235.

[41]– ابن حجر عقلانی شافعی، تهذیب التهذیب: ج2، ص 210، شرح حال حریز بن عثمان، ش436.

[42]– همان.

[43]– «حدیث حریز نحو من ثلاثمائة و هو صحیح الحدیث». مزی، تهذیب الکمال فی أسماء الرجال:ج4، ص235، شرح حال احمد بن حنبل، ش 1157.

[44]– «سألتُ أحمد بن حنبل عن حزیر، فقال: ثقة، ثقة، ثقة». همان.

 

[45]– همان، ص 236، جهت آشنایی با مواضع و دیدگاه های علما و بزرگان اهل سنت درباره حریز بن عثمان به شرح حال حریز در کتاب های رجالی مراجعه شود.

[46]– «قال محمد بن عبدالله بن عمار الموصلی: یتّهمونه أنّه کان ینتقص علیّاً و یروون عنه و یحتجّون بحدیثه و ما یترکونه». همان.

[47]– «و کان المتوکل شدید الوطأة علی آل أبی طالب، غلیظا علی جماعتهم، مهتمّا بأمورهم، شدید الغیظ و الحقد علیهم و سوء الظن و التهمة لهم». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین: ص 395، ذکر أیام المتوکل.

[48]– مقصود عمر بن فرج است که در کتابهای رجالی مذمت و نکوهش شده است. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث: ج6، ص 107، ش 11083، در حالی که برادرش محمد بن فرج مدح و ستایش شده است. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الواة: ج17، ص 131، ش 11537.

[49]– سمعانی شافعی ضبط آن را رُخَّجی ثبت کرده است. الأنساب: ج3، ص 52، باب الراء و الخاء. اما علامه حلی، رُخَجی ثبت کرده است. إیضاح الإشتباه فی اسماء الرواة: ص 285، ش 657. رُخَّجِیَّة روستایی در یک فرسخی بغداد، پشت باب ازج است. حموی، معجم البلدان: ج3، ص38.

[50]– «و استعمل (المتوکل) علی المدینة و مکة عمرَ بن الفرج الرخجی، فمنع آل أبی طالب من التعرض لمسألة الناس و منع الناس من البّر بهم و کان لا یبلغة أنّ أحداً أبر أحداً منهم بشیء و إن قَلّ إلّا أنهکه عقوبة و أثقله غرماً حتّی کان القمیص یکون بین جماعة من العلویات یصلین فیه واحدة بعد واحدة، ثمّ یرقعنه و یجلسن علی مغازلهنّ عواری حواسر إلی أن قُتل المتوکل، فعطف المستنصر علیهم و أحسن إلیهم». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطابیین: ص 396، ذکر ایام المتوکل.

[51]– «اللهم إن کنت تعلم أنّی أمسیت لک صائماً فأذقه طعم الحرب و ذُلّ الأسر» همان.

[52]– «عن محمد بن سنان قال: دخلتُ علی أبی الحسن علیه السلام، فقال: یا محمد! حدث بآل فرج حدث؟ فقلت: مات عمر، فقال: الحمدلله، حتّی أحصیتُ له أربعاً و عشرین مرّة، فقلتُ: یا سیدی! لو علمتُ أنّ هذا یسرّک لجئتُ حافیاً أعدو إلیک. قال: یا محمد! أوَ لا تدری ما قال لعنة الله لمحمد بن علی أبی؟ قال: قلت: لا. قال. خاطبه فی شیء، فقال: أظنّک سکران، فقال أبی: اللهم! إن کنتَ تعلم أنّی أمسیتُ لک صائماً فأذقه طعم الحرب و ذلّ الأسر، فو الله إن ذهبت الأیام حتّی حرب ماله و ما کان له، ثمّ أخذ أسیراً و هو ذا قدمات ـ لا رحمه الله ـ و قد أدال الله عزّو جلّ منه و مازال یدیل أولیاءه من أعدائه». کلینی، الکافی: ج1، ص 496 497، کتاب الحجة، باب مولد أبی جعفر محمد بن علی الثانی علیه السلام، ح9.

[53]– «و فی سنة ثلاث و ثلاثین و مائتین سخط المتوکل علی عمر بن الفرج الرخجی و کان من علیّة الکتاب و أخذ منه مالاً و جوهراً نحو مائة ألف و عشرین ألف دینار… ثمّ  غضبة و أمر أن یصفع فی کلّ یوم، فأحصی ما صفع، فکان ستة آلاف صفعة… و سخط علیه ثالثة و أحضر إلی بغداد و أقام بها حتّی مات». مسعودی شافعی، مروج الذهب و معادن الجوهر: ج4، ص 117، ذکر خلافة المتوکل، سخط المتوکل علی الرخجی، حوادث 233 هجری قمری و یعقوبی، تاریخ الیعقوبی:ج2،ص485، أیام جعفر المتوکل.

[54]– ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج12، ص 35، شرح حال متوکل، ش7.

[55]– «کان فیه نصب». ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب: ج2، ص114، حوادث 247 هجری قمری، شرح حال متوکل.

[56]– «و کان المتوکل شدید البغض لعلی بن أبی طالب علیه السلام و لأهل بیته و کان یقصد من یبلغه عنه أنّه یتولی علیاً و أهله بأخذ المال و الدم». ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ:ج4، ص318، حوادث 236 هجری قمری، ذکر ما فعله المتوکل بمشهد الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام.

[57]– «و کان من جملة ندمائه عبادة المُخنّث و کان یشدّ علی بطنه تحت ثیابه مِخَدّة و یکشف رأسه و هو أصلح و یزقص بین یدی المتوکل و المغنِون یغنّون: قد أقبل الأصلح البطین، خلیفة المسلمین، یحکی بذلک علیّا علیه السلام و المتوکل یشرب و یضحک». همان، ص 318-319.

[58]– از توابع کرمانشاه. حموی، معجم البلدان: ج2، ص544.

[59]– «و کان بالدینور شیخ یتشیع و یمیل إلی مذهب أهل الإمامة و کان له أصحاب یجتمعون إلیه و یأخذون عنه و یدرسون عنده، یقال له: بشر الجعاب، فرفع صاحب الخبر بالدینور إلی المتوکل أنّ بالدینور رجلاً رافضیاً یحضره جماعة من الرافضة و یتدارسون الرفض و یسبّون الصحابة و یشتمون السلف، فلمّا وقف المتوکل علی کتابه، أمر وزیره عبیدالله بن یحیی بالکتاب إلی عامله علی الدینور بإشخاص بُشر هذا و الفرقة التی تجالسه…». ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أبناء الزمان: ج1، ص 351، شرح حال متوکل، ش134.

[60]– «و ذلک بعد أن أمر المتوکل بهدم قبر الحسین بن علی و قبول العلویین و کان هذا وقع من المتوکل فی سنة ست و ثلاثین و مائتین و قیل قبلها و کان سبب بغضه فی علی بن أبی طالب و ذرّیته أمر یطول شرحه وقفتُ علیه فی تاریخ الإسعِردی محصوله: أن المتوکل کان له مغنّیة تسمّی أم الفضل و کان یسامرها قبل الخلافة و بعدها وطلبها فی بعض الإیام، فلم یجدها و دام طلبه لها أیّاما و هو لایجدها، ثمّ بعد أیّام حضرت و فی وجهها أثر شمس، فقال لها: أین کنتِ؟ فقالت: فی الحج. فقال: و یحک! هذا لیس من أیّام الحج. فقالت: لم أرد الحج لبیت الله الحرام و إنّما إردتُ الحج لمشهد علی. فقال المتوکل: و بلغ أمر الشیعة إلی أن جعلوا مشهد علیّ مقام الحج الذی فرضه الله تعالی، فنهی الناس عن التوجه إلی المشهد المذکور من غیر أن یتعرض إلی ذکر علیّ، فثارت الرافضة علیه و کتبوا سبّه علی الحیطان، فحنق من ذلک و أمر بألا یتوجه أحد لزیارة قبر من قبور العویین، فثاروا علیه أیضاً، فتزاید غضبه منهم، فوقع منه ما وقع و حکایته فی ذلک مشهورة لا یعجبنی ذکرها إجلالاً للإمام علیّ و لمّا عظم الأمر أمر بهدم قبر الحسین و عدم ما حوله من الدور و أن یعمل ذلک کله مزارع، فتألم المسلمون لذلک و کتب أهل بغداد شتم المتوکل علی الحیطان و المساجد و هجاه الشعراء دعبل و غیره، فصار کلّما یقع له ذلک یزید و یفحش». ابن تغری حنفی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة: ج2، ص 341 و 343، حوادث 235 و 236 هجری قمری، ذکر ولایة اسحاق بن یحیی علی مصر.

[61]– «و کان من ذلک أن کرب قبر الحسین و عفی آثاره … و أمره بکرب قبره و محوه و أخراب کلّ ما حوله، فمضی لذلک و خرب ما حوله و هدم البناء و کرب ما حوله نحو مائتی جریب». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین:ص395، ذکر أیّام المتوکل.

[62]– «فیها أمر المتوکل بهدم قبر الحسین بن علی بن أبی طالب و ما حوله من المنازل و الدور». محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک: ج5، ص312؛ ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج4، ص 318، حوادث 236 هجری قمری، ذکر ما فعله المتوکل بمشهد الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج12، ص 35، شرح حال متوکل، ش 7، ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج 10، ص 328، حوادث 236 هجری قمری و سیوطی شافعی، تاریخ الخلفاء: ص 299، شرح حال متوکل.

[63]– ابن تغری حنفی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة: ج2، ص 341 و 343، حوادث 235 و 236 هجری.

[64]– «و وضع علی سائر الطرق مسالح له لا یجدون أحداً زاره إلّا أتوه به، فقتله أو أنهکه عقوبة». ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین: ص395، ذکر أیام المتوکل.

[65]– «و نودی فی الناس من وجد هنا بعد ثلاثة أیّام ذهبت به إلی المطبق، فلم یبق هناک بشر». محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک:ج5، ص312؛ ابن اثیر جزری شافعی، الکامل فی التاریخ: ج4، ص 318، حوادث 236 هجری قمری، ذکر ما فعله المتوکل بمشهد الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام؛ ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج12، ص35، شرح حال متوکل، ش 7؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج10، ص 328 حوادث 236 هجری قمری و سیوطی شافعی، تاریخ الخلفاء: ص 299، شرح حال متوکل.

[66]– یعقوبی، تاریخ الیعقوبی: ج2، ص 484-492، أیام جعفر المتوکل.

[67]– ابن حبان بستی شافعی، الثقات: ج2، ص 330، شرح حال متوکل.

[68]– خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج7، ص 165 173، شرح حال متوکل، ش3612.

[69]– ابن خلکان شافعی، وفیات الأعیان و أنباء الزمان: ج1، ص 350 356، شرح حال متوکل، ش134.

[70]– یافعی شافعی، مرآة الجنان و عبرة الیقظان فی معرفة ما یعتبر من حوادث الزمان: ج2، ص 87 و 88، حوادث 236 هجری قمری.

[71]– «و کان لا یولی أحداً إلّا بعد مشورة الإمام أحمد». ابن کثیر دمشقی سلفی، البدایة و النهایة: ج10، ص 330، حوادث 237 هجری قمری، ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 286، شرح حال احمد بن حنبل، ش 78 و زرکلی وهابی، الأعلام: ج1، ص 203، شرح حال احمد.

[72]– «ما یأتی علیّ یوم إلّا و أنا أدعوا الله له». ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 294، شرح حال احمد بن حنبل، ش78.

[73]– ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج11، ص 281-286، شرح حال احمد بن حنبل، ش78.

[74]– «سنة أربع و ثلاثین و مأتین فیها أشخص المتوکل الفقهاء و المحدثین، فکان فیهم مصعب بن عبدالله الزبیری، و اسحاق بن إبی إسرائیل و ابراهیم بن عبدالله الهروی، و (أبوبکر) عبدالله و عثمان إبنا محمد بن أبی شیبة الکوفیان، و هما من بنی عبس و کانا من حفاظ الناس، فقُسمت بینهم الجوائز و أجریب علیهم الأرزاق، و أمرهم المتوکل أن یجلسوا للناس و أن یُحدّثوا بالأحادیث التی فیها الردّ علی المعتزلة و الجهمیة و أن یحدثوا بالأحادیث فی الرؤیة، فجلس عثمان بن أبی شبیة فی مدینة أبی جعفر المنصور و وضع له منبر و اجتمع علیه نحو من ثلاثین ألفاً من الناس… و جلس إبوبکر بن أبی شیبة فی مسجد الرصافة و کان أشدّ تقدماً من أخیه عثمان، و اجتمع علیه نحو من ثلاثین ألفاً». خطیب بغدادی شافعی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج10، ص 67، شرح حال ابن ابی شیبه، ش 5185 و ذهبی سلفی، سیر أعلام النبلاء: ج 11، ص 125، شرح حال ابن ابی شیبه، ش 44 و ج 12، ص 34، شرح حال متوکل، ش7.

[75]– به پیروان جهم بن صفوان گفته می شود که جبرگرا هستند و بر خلاف اهل حدیث قائل به جسمانیت خداوند نیستند. شهرستانی، الملل و النحل: ج1، ص 79، القسم الاول: أرباب الدیانات و الملل من المسلمین و أهل الکتاب و ممن لهم شبهة کتاب، الجزء الاول: المسلمون، الباب الثانی: الجهمیه.

[76]– «هذه مذاهب أهل العلم و أصحاب الأثر و أهل السنة المتمسّکین بعروقها، المعروفین بها، المقتدی بهم فیها، من لدن أصحاب النّبیّ صلّی الله علیه و آله  إلی یومنا هذا و أدرکت من أدرکت من علماء أهل الحجاز و الشام و غیرهم علیها، فمن خالف شیئاً من هذه المذاهب أو طعن فیها أو عاب قائلها فهو مبتدع، خارج من الجماعة، زائل عن منهج السنّة و سبیل الحق… الزنا و السرقة و شرب الخمر و قتل النفس و أکل المال الحرام و الشرک بالله و المعاصی کلّها بقضاء و قدر من غیر أن یکون لأحد من الخلق علی الله حجّة… و لا نشهد علی أحد من أهل القبلة أنّه فی النار لذنب عمله و لا لکبیرة أتاها إلّا أن یکون فی ذلک حدیث… والخلافة فی قریش ما بقی من الناس إثنان. لیس لأحد من الناس أن ینازعهم فیها و لا یخرج علیهم و لا نقرّ لغیرهم بها إلی قیام الساعة و الجهاد ماض قائم مع الائمة برّوا أو فجروا، لایبطله جور جائر و لا عدل عادل. و الجمة و العیدان و الحج مع السلطان و إن لم یکونوا بررة عدولاً أتقیاء. و دفع الصدقات و الخراج و الأعشار و الفییء و الغنائم إلی الأمراء، عدلوا فیها أم جاروا. و الإنقیاد إلی من ولّاه الله أمرکم، لاتنزع یداً من طاعته و لاتخرج علیه بسیفک، حتی یجعل الله لک فرجاً و مخرجاً. ولا تخرج علی السلطان و تسمع و تطیع و لا تنکث بیعته، فمن فعل ذلک، فهو مبتدع مخالف مفارق للجماعة… والکفّ عن أهل القبلة و لا تکفر أحداً منهم بذنب و لا تخرجه من الإسلام بعمل… و القرآن کلام الله، تکلّم به، لیس بمخلوق، و من زعم أنّ القرآن مخلوق، فهو جهمی کافر… و من لم یکفر هؤلاء القوم کلّهم فهو مثلهم… و من الحجة الواضحة الثابتة البینة المعروفة ذکر محاسن أصحاب رسول الله صلّی الله علیه و آله أو أحداً منهم أو تنقَّصه أو طعن علیهم أو عرّض بعیبهم أو عاب أحداً منهم فهو مبتدع رافضی خبیث مخالف، لا یقبل الله منه صرفاً و لا عدلاً، بل حبّهم سنّة، و الدعاء لهم قربة و الاقتداء بهم وسیلة و الأخذ بآثارهم فضیلة… لا یجوز لأحد أن یذکر شیئاً من مساویهم و لا یطعن علی أحد منهم بعیب و لا بنقض، فمن فعل ذلک فقد وجب علی السلطان تأدیبه و عقوبة، لیس له أن یعفو عنه، بل یعاقبة و یستتیبه، فإن تاب قبل منه و إن ثبت عاد علیه بالعقوبة و خلّده الحبس حتّی یموت أو یراجع». جهت مطالعه متن کامل این رساله به کتاب طبقات الحنابلة: ج1، ص 24-36، شرح حال احمد بن جعفر بن یعقوب بن عبدالله ابوالعباس الفارسی الاصطخری، ش9، مراجعه شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *