احمدبن حنبل در مسند و فضائل الصحابه خویش و همچنین نسائی در سنن الکبری، حدیثي را به نقل از عبدالرحمن‌بن عوف آورده که در آن ده صحابي رسول خدا را بهشتی خوانده است. این ده نفر به شرح ذیل می‌باشند.

ابوبکر، عمر، علی علیه‌السلام، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی‌ وقاص، سعید بن زید و ابوعبیده جراح[1].

بررسى سند روايت

سند روايت عشرة مبشرة به دو نفر مى‏رسد. سعيد بن زيد و عبدالرحمن ‏بن عوف و از غير اين دو نفر چنين روايتى نقل نشده است و هر دو نفر آنها از كسانى هستند كه جزو عشرة هستند!! روايت عبدالرحمن‏بن عوف تنها از طريق عبدالرحمن ‏بن حميد از پدرش حميد بن عبدالرحمن زهرى نقل شده؛ اين سند باطل است به جهت اين كه حميد بن عبدالرحمن صحابى نبوده و تابعى بوده و عبدالرحمن‏ بن عوف را درك نكرده بود چون او در سال 105 ه. ق در سن 73 سالگى فوت كرده بنابراين وى متولد سال 32 ه. ق است كه سال وفات عبدالرحمن‏بن عوف و يا يك سال پس از آن است؛ به همين جهت ابن حجر روايت حميد را از عمر و عثمان منقطع مى‏داند.

روايت سعيد بن زيد، در كوفه و معاصر با معاويه اظهار شده است، سؤال جدى در اينجا اين است كه اگر اين صحابى روايت را از پيامبر شنيده، چرا نقل آن را تا زمان معاويه به تأخير انداخته است؟! در حالى‏كه در زمان‏هاى قبل؛ يعنى زمان خليفه اول و دوم نياز بيشترى به اين حديث بود.

از سوى ديگر اين روايت را چرا خليفه اول و دوم در اثبات حقانيت و خلافتشان براى ديگران نقل نكرده‏اند؟! و از سوى ديگر در اين روايات نامى از هيچ يك از صحابه والا مقام مانند: سلمان، ابى‏ذر، عمّار و مقداد نيامده، در حالى كه در كتاب‏هاى اهل‏سنت راجع به اهل بهشت بودن اين بزرگواران روايات متعددى نقل شده است.

بررسى متن روايت

در متن اين روايات ابهامات و تأملات فراوانى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود: 1. چگونه ممكن است همه اين افراد در بهشت باشند، با وجود اختلاف و مخالفت‏هاى آشكارى كه ميان آن ده نفر در تاريخ ثبت شده است؟! به گونه‏اى كه طلحه و زبير به جنگ امام على علیه‌السلام اقدام مى‏كنند. 2. بسيارى از شخصيت‏هاى مهاجرين و انصار بر عليه عثمان خروج كردند و برخى قصد جان وى را كردند و برخى به قتل او راضى بودند و پس از قتلش تا سه روز به جسدش، بى‏احترامى می‌كردند و او را دفن نکردند. چگونه مى‏شود براى كسى كه از سوى پيامبر بشارت بهشت داده شده ، بزرگانى از صحابه چنين رفتارى كنند؟! چگونه عبدالرحمن‏بن عوف كه اين روايت به وى نسبت داده شده در روز شورا بر على علیه‌السلام شمشير مى‏كشد و مى‏گويد بيعت كن و الا تو را مى‏كشيم؟!

و آيا همين عبدالرحمن‏بن عوف نيست كه پس از شورش مسلمين بر عليه عثمان، به على علیه‌السلام مى‏گويد: اگر مايلى شمشيرت را بردار؛ من نیز شمشيرم را برمی‌دارم تا به سراغ عثمان برویم. او قسم خورد که تا زنده است با عثمان سخن نگويد او همچنین از بيعتش با عثمان به خدا پناه برد و وصيت كرد که عثمان بر جنازه‏اش نماز نخواند. بنابرین عثمان او را به نفاق متهم ‏كرد و او را منافق ‏خواند؟ آيا اين مسائل با صحت اين روايت‏ سازگار است؟! 

و آيا ابوبكر و عمر كه به بهشت به آنان بشارت داده شده بود، همان كسانى نبودند كه حضرت صديقه طاهره عليها السلام از دنيا رفت در حالى كه از آنان ناراحت بود؟ چنانچه بخاری در کتاب صحیح خویش آورده است که فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و ار او کناره‌گیری کرد تا از دنیا رفت و حتی اجازه نیز نداد که ابوبکر در برابر جنازه‌اش حضور یابد[2]. اين در حالى است كه از مقامات خليفه خواندن نماز بر ميت بوده است و عدم اجازه حضرت زهرا عليهاالسلام اعلام مخالفت صريح و عدم رضايت ايشان تا آخر عمرشان مى‏باشد.

اگر همه صحابه عدالت داشتند، چرا در صحيح مسلم نقل مى‏كند: مسلم از رسول خدا ص خبر می‌دهد که در میان صحابه دوازده منافق وجود دارد که هشت نفر از آنان ممکن نیست که وارد بهشت شوند[3].

چرا يكى از اصحاب، مرتب از حذيفة بن يمان _كه به اسامى منافقين آگاه بود_ مكرر مى‏پرسيد: تو را به خدا قسم مى‏دهم؛ آيا اسم من جزء آن گروه منافقين هست؟ چرا هيچ‏گاه حذيفةبن يمان او را تبرئه نكرد؟! ترس آن صحابى به چه خاطر بود؟!

آيا طلحه و زبير همان دو نفرى نبودند كه در قتل عثمان شركت داشتند و بر او سخت گرفتند و آنچنان بودند چنانچه اميرالمؤمنين علیه‌السلام نیز به این امر اشاره کرده و فرمودند آن دو مردم را علیه عثمان شوراندند تا خود را به خلافت بنشانند و آنقدر به این کار ادامه دادند تا آنکه خونش را ریختند[4].

آيا اينها با تصديق اين روايت جمع مى‏شود؟! منزه است خداوندى كه در بهشت خود، ظالم و مظلوم، قاتل و مقتول را گرد هم جمع كند، اين چيزى جز دروغ نيست.

[1] . « حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قثنا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ قثنا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّرَاوَرْدِيُّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَبُو بَكْرٍ فِي الْجَنَّةِ، وَعُمَرُ فِي الْجَنَّةِ، وَعَلِيٌّ فِي الْجَنَّةِ، وَعُثْمَانُ فِي الْجَنَّةِ، وَطَلْحَةُ فِي الْجَنَّةِ، وَالزُّبَيْرُ فِي الْجَنَّةِ، وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِي الْجَنَّةِ، وَسَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ فِي الْجَنَّةِ، وَسَعِيدُ بْنُ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ فِي الْجَنَّةِ، وَأَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِي الْجَنَّةِ » : ( ر.ک: فضائل الصحابه، مؤسسه الرساله (1403 ه‍.ق)، ج1، ص 229 ؛ سنن الکبری، مؤسسه الرساله (1421 ه‍.ق)، ج7، ص327 )

[2] . «فَوَجَدَت فَاطمَة عَلَى أبى بَكر فَهَجَرَته فَلَم تكَلّمه حَتّى توفيَّت فَلَمَّا توفيَّت دَفَنَهَا زَوجهَا عَليٌّ لَيلًا وَ لَم يؤذَن بهَا أبابَكر»: ( ر.ک: صحیح بخاری، ج5، ص129)

  .[3]« قالَ رسول الله صلى الله عليه و آله: إنَّ فى أصحَابى إثنَا عَشَرَ منَافقاً ثَمَانيَّةٌ منهم لا يَدخلونَ الجَنَّةَ حَتّى يَلجَ الجَمَل فى سَمّ الخيَاط» ؛ همانا در اصحاب من دوازده منافق وجود دارد كه هشت نفر از آنان امكان ورود به بهشت را ندارند مگر اينكه شتر [يا طناب كلفت‏] از سوراخ سوزن عبور كند.(يعنى محال است)

[4] . «و هما يريدان الامر لانفسهما و كانا اول من طعن و آخر من امَر، حتى اراقا دمه»: (طلحه و زبير كمترين كارشان آن بود كه بر عثمان يورش برند و او را برنجانند و ناتوانش سازند، پس مردم را عليه او جمع كردند و راه نفسش را تنگ نمودند و آن دو خلافت را براى خود مى‏خواستند و آن دو نخستين كسانى بودند كه بر او (عثمان) عيب گرفتند و آخرين كسانى بودند كه امر نمودند تا اينكه خونش را ريختند)؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *