هر نگاهت شکیب می بارد
مدح امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر: یوسف رحیمیهر نگاهت شکیب می باردچشم هایت خلاصهی صبر استهمهی عمر پر تلاطم تولحظه لحظه حماسهی صبر است نقش انگشترت حکایت داشتعزّتت را کسی نمی فهمدچه غمی ...
هر نگاهت شکیب می باردچشم هایت خلاصهی صبر استهمهی عمر پر تلاطم تولحظه لحظه حماسهی صبر است نقش انگشترت حکایت داشتعزّتت را کسی نمی فهمدچه غمی ...
ای آنکه جلوه ای ز جمال خدا توییفرزند فاطمه حسن مجتبی توییپور بتول و سبط نبی فخر کائناتنور و سرور چشم و دل مرتضی توییحسنت ...
مست از غم توام غم تو فرق می کندمحو توام که عالم تو فرق می کندبا یک نگاه می کشی و زنده می کنیمثل مسیح ...
زیر پایش خدا غزل می ریختغزلی را که از ازل می ریختآن امامی که تا سحر امشبروی لبهای من غزل می ریختشب شعر مرا چه ...
هنوز راه ندارد کسی به عالم تونسیم هم نرسیده به درک پرچم تونسیم پنجره ی وحی! صبح زود بهشت“اذا تنفس ِ“ باران هوای شبنم توتو ...
بر باد، رفت شاخه ی بیدی که داشتماز گریه دیدگاه جدیدی که داشتمبا اشک هم نشد بروم پشت میله ها بی اعتبار بود رسیدی که داشتمدر ...
از بند این جهان که در آن بی گنه درمگردم اگر رها به قفا باز ننگرمدر کار چرخ بگذرم از فکر انتقامیا از دل شکسته ...
از زلف و خط و قد و خدّ پیوسته دارد ماه منمشکی به عنبر برده سر، سروی مرتب با سمناز غیرت رخسار او وز حسرت ...
آن را که ولایت حسن نیستطاعات قبول ذوالمنن نیستاز بعد علی قبای لولاکجز درخور قامت حسن نیستآن را که محبت تو ای شاهچون پاک روان ...
هالهای از کبود چشمانش در افقهای دور میرقصیددور تا دور ماه را دریا، غرق نتهای شور میرقصیداطلسیها دریده پیراهن، تن باغ از تب غزل خالییک ...
مینویسم به باران همارهبا دو دستت کند استخارهکردهام نذر چشم نجیبتاز زمین هم ببارد ستارهسفره ها مان به رنگ سخاوتعطر و بویی بگیرد دوبارهنامتان در ...
صبا ز لطف چه عنقا برو به قلّه قافکه آشیانه قدس است و شرفه اشرافچو خضر در ظلمات غیوب زن قدمیکه کوی عین حیوه است ...
باز این چه تماشاست رخ لاله سِتان را؟کز مردمک آرد به نظر داغ نهان رادر سینه شب آهنگان راست نمودنداندازه ی نالیدن قانون فغان رابر ...
دل آرامی که از مرجان، به جسم مرده بخشد جانبه زخم عاشقان مرهم، به درد عارفان، درمانمسیحا دم سلیمانی، سلیمان جاه جانانیبه عارض چون کف ...