ای ساقی سرمست ز پا افتاده
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: علی انسانیای ساقی سرمست ز پا افتادهدنبال لبت آب بقا افتادهمشک و علم و دست، سه حرف عشق استافسوس که این هرسه جدا افتادهشاعر: علی انسانی ...
ای ساقی سرمست ز پا افتادهدنبال لبت آب بقا افتادهمشک و علم و دست، سه حرف عشق استافسوس که این هرسه جدا افتادهشاعر: علی انسانی ...
ای نهر ببین خشکی آن لبها راای آب در آتش منشان سقا راای تیر خطا کن، زهدف چشم بپوشای مشک بخر آبروی دریا راشاعر: علی ...
عطر نفست چو روح آمیخت در آبمعراج لبت شور برانگیخت در آبدریای دو دست تو پر از آتش شدتا قطره ای از خجالت ریخت در ...
آن تشنه که مشت آب را وا می کرددریا ز لبش، آب تمنا می کرددر تنگ بلور دستهایی سیر آبیک ماهی لب تشنه، تماشا می ...
تا اوج فلک چو موج آه، آمدو رفتمانند شهاب، در نگاه آمد و رفتخورشید عطش نوش، شهادت می دادبر صفحه ی آب، عکس ماه آمد ...
دریای عطش بود و تلاطم می کردبر آب، سه ساله را تجسم می کردبرداشت ز آب و بر لب کودک ریختافسوس که طفل تشنه را ...
شب خواست جمال تو بپوشد که نشدگل خواست به تو غمزه فروشد که نشدمی کرد فرات بی قراری، می خواستتا از لب تو آب بنوشد ...
آن روز که شط در تب و تاب آمده بودوز سوز عطش در التهاب آمده بوددیدند که آن بحر کرم، مشک به دوشتا بر لب ...
کو شیردلی که پنجه با شیر زندبی حمله، ره هزار نخجیر زندماند به تو خورشید، اگر بخروشدماند به تو شیر اگر که شمشیر زندشاعر: حمد علی ...
از قهر تو شاهین قدر پر ریزدوز هیبت تو شیر قضا بگریزدماند به تو کوه اگر به رفتار آیددریا به تو می ماند اگر برخیزدشاعر: ...
در هیبت تو سطوت حیدر دیدنددر خشم تو، التهاب آذر دیدندآن دم که حسین را برادر خواندیدر جاری تو زلال کوثر دیدندشاعر: محمد علی مجاهدی(پروانه) ...
با انکه به روی شط تبسم می کردچون موج خروشنده تلاطم می کردتصویر زلال کودکان را ان روزدر آینه ی آب تجسم می کردشاعر: محمد ...
آن روز دلش هوای دریا می کردبیتابی خویش را هویدا می کردحیرت زده در آئینه ی اشک فراتتصویر رقیه را تماشا می کردشاعر: محمد علی ...
آن روز که غم به چرخ اردو زده بودغم خیمه بر این رواق نه تو زده بودبا دیدن آنهمه فداکاری، آهخورشید کنار ماه زانو زده ...