وقتی که دلم بساط ماتم را چید
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر: معصومه مهريوقتی که دلم بساط ماتم را چیدمرگ آمد و آفتاب دوم را دیدای زهر! عرق بر سر و رویت ننشستوقتی جگر حسن به دستت پاشید شاعر: معصومه ...
وقتی که دلم بساط ماتم را چیدمرگ آمد و آفتاب دوم را دیدای زهر! عرق بر سر و رویت ننشستوقتی جگر حسن به دستت پاشید شاعر: معصومه ...
آن روز ز سنگ کینه تابوت شکستدر همهمه ی مدینه تابوت شکستدلها همه، سنگی شده بود و از بسزد سنگ تو را به سینه تابوت ...
جان تو، به جرم ناب نوشیدن سوختاز جامه ی آفتاب پوشیدن سوختباغ دل او سوخت گر از بی آبیباغ دل تو ز آب نوشیدن سوخت شاعر: ...
ای آنکه غمت وقف دل یاران شدبر سینه نشست و از هواداران شدتا عطر ملال پر کند عالم رابا تیر تن پاک تو گلباران شد شاعر: شفق ...
یک عمر عقیق سرخ دل قوتش بودجاری شرر از لب چو یاقوتش بودبیداد ببین که گاه تدفین هم بازخونبار ز تیر خصم، تابوتش بود شاعر: احد ...
حسن درّ یتیم اهل بیت استغریب دل دو نیم اهل بیت استدلش را هم به زهر کینه بخشیدحقیقت او کریم اهل بیت است شاعر: حسین دارند ...
بی دلهره در قیام آرام حسنخوش باد کسی که می برد نام حسنایوب زمانه از کسی باک نداشتاز ناکس و کس شنید دشنام حسن شاعر: رجب ...
هم صبحت نانجیب بودن سخت استدر شهر پر از فریب بودن سخت استآن روز به گوش کوفه می گفت حسندر خانه خود غریب بودن سخت ...
مردی که دلش به وسعت دریا بودمظلوم تر از امام عاشورا بودآن روز که بر جنازه اش تیر زدنددر شهر مدینه کربلا برپا شد شاعر: هاشم ...
دلی کز آتش غم شعله ور بودمحیط درد و کانون شرر بودبرای التیام زخمهایشمگر جز زهر دارویی دگر بود؟ شاعر: عباس براتی پور ...
آنان که تو را ستم فراوان کردندخون در دل و جان اهل ایمان کردنداز دیده کودکان تو خون می ریختتابوت تو را چو تیر باران ...
ای ماه ز حسن خلق تو یافته بهرپرمشک ز عطر خلق تو جمله ی دهروز هر دو جهان کجا توان برد این قهرکان آب حیات ...
بودی تو ز غیرت حسینی آگاهدادی به برادرت پیامی کوتاهدر حسرت فیض کربلا فرمودیلایوم کیومک ای ابا عبدالله شاعر: کلامی زنجانی ...
بر شعر زلال شاه بیتی تو حسناکسیر قریحه ی کمیتی تو حسناز درگه تو کسی نگردد مایوسوالله کریم اهل بیتی تو حسن شاعر: کلامی زنجانی ...