شبی که دیدهی خود، پُرستاره میکردم
مدح حضرت مسلم علیه السلام؛ شاعر: علی ناظمیشبی که دیدهی خود، پُرستاره میکردم برای غربت دل، فکر چاره میکردم به دانههای چو تسبیحِ اشک در دستم برای آمدنت، استخاره میکردم ...
شبی که دیدهی خود، پُرستاره میکردم برای غربت دل، فکر چاره میکردم به دانههای چو تسبیحِ اشک در دستم برای آمدنت، استخاره میکردم ...
روی تو را به چشم دل، از سرِ دار دیدهام جانب مکه پر زند، جان به لب رسیدهام حُرمت جان شکستهام، در دل خون ...
سلام ایزد منّان، سلام جبرائیل سلام شاه شهیدان، به مسلم بن عقیل! به آن نیابت عظمای «سیدالشّهدا»! به آن جلالِ خدایی، به آن جمالِ ...
گر بر سرِ دارم، خبر از یارم بیارید بر کشتهی من، جانِ دگر بار بیارید آرید اگر مژده از آن نرگس بیمار بهر دل ...
کارش، میان معرکه، بالا گرفته بود شمشیر را به شیوهی مولا گرفته بودتنها میان مردم بیعتفروش شهر انبوه کینه، دور و برش را گرفته بوددل ...
دل من بر سر این دار، صفایی دارد وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد خانهی پیرزنی، خلوت زاویهی من هر ...
چون میسّر نشود، فرصت دیدار شما ما که رفتیم، خداوند نگه دار شما! نامتان روی علم بود و ز دستم افتاد کاش! برادرش از ...
این نوخطان که در یَم خون، آرمیدهاند «آرام جان و مونس دل، نور دیدهاند» خون است و خاک و نعل ستوران و آفتاب «پیراهنی ...
منظر دلهای ماست، کرببلای حسین مرغ دل ما زند، پر به هوای حسین یک نگه کربلا، بِه بُوَد از صد بهشت جنّت اهل دل ...
از شرف، کعبه اگر قبلهی ارباب صفاست وادی کرببلا، مهبط انوار خداست فخر بر کعبه کند گر ز شرف، نیست غریب بارگاهی که در ...
چشمه چشمه می جوشد خون اطهرت این جا کور می کند شب را، برق خنجرت این جا چشمه چشمه می جوشد، از دل زمین هر شب خون ...
ای کربلا! کنم فلکت نام یا چمن؟ بگشای گوش و خوش بِشنو گفت و گوی من! چون جایگاه ماهی، از آن خوانمت فلک چون ...
ای آشنای بلا! کربلا عجب جایی است! به هر طرف که نظر میکنی، تماشایی است به ناله آمده هر سو ز شوق، فاختهای ز ...
خرّم دلی! که منبع انهار کوثر است کوثر کجا ز دیدهی پُر اشک، بهتر است؟ نام حسین و کرببلا، هر دو دلربا است نام ...