راه بندان
شهید احمدعلی نیّریدر راه بازگشت از بهشت زهرا به مسجد امین الدوله بودیم، ترافیک شدیدی ایجاد شده بود. ماشین در راه بندان متوقف شد. احمد نگاهی به ...
در راه بازگشت از بهشت زهرا به مسجد امین الدوله بودیم، ترافیک شدیدی ایجاد شده بود. ماشین در راه بندان متوقف شد. احمد نگاهی به ...
ما در محلهی چهار راه مولوی و سید اسماعیل تهران بودیم. شرایط محل بسیار روی بچّهها تأثیر داشت. روحیهی لات بازی و … اما عجیب ...
سوار یک ماشین شدیم. ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت میکرد. این ماشین هیچ حفاظی در اطراف خود نداشت. در سر ...
یک بار برنامهی بسیج تا ساعت سه بامداد ادامه داشت. بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد. من از دور ...
در مسجد کنار احمد آقا نشسته بودم. دربارهی ارادت و توسلات به اهل بیت (علیها السّلام) صحبت میکردیم. احمد آقا گفت: این را که میگویم ...
بیشترین و بارزترین صفت ایشان ادب و مهربانی و تواضع بود. هیچ کس از احمد آقا بیادبی ندیده بود. احترام و تواضع و مهربانی ایشان ...
احمد آقا همیشه تمیز بود. کُت ساده و تمیز، محاسن و موهای کوتاه، چهرهای خندان و آرامش خاصی که انسان را به خدا نزدیک میکرد ...
یکی از ویژگیهای خاص ایشان احترام فوق العاده به پدر و مادرش بود. بهطوری که هر بار مادرش وارد اتاق میشد ایشان حتماً به احترام ...
از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتهام! احساس میکردم که احمد خداوند را به گونهای ...
گفتند: چند دقیقهی دیگه امتحان شروع میشه. صدای اذان از مسجد محل بلند شد. احمد آهسته حرکت کرد و رفت به سمت نمازخانه. دنبالش رفتم ...
از دوران دبستان تا دبیرستان با احمد علی هم کلاس بودیم. احمد بهترین دوست دوران نوجوانی من بود. با هم بازی میکردیم، مدرسه میرفتیم. با ...
برای دورهی راهنمایی، به دنبال مدرسهای خوب برای احمد میگشتیم. آن زمان اوج فعالیتهای ضد مذهبی رژیم پهلوی بود. پدر ما به خاطر یک مدرسهی ...
تهران خیلی کوچکتر از حالا بود. مردم زندگیهای ساده ولی باصفایی داشتند. به کم قانع بودند. امّا خیر و برکت از سر و روی زندگیهایشان ...
سوم اسفند سال ۱۳۶۴ بود. جمعیت که بیشتر آنها از جوانان مسجد و شاگردان آیت الله حقشناس بودند، شدیداً گریه میکردند و طاقت از کف ...