ای چشم به خون خفته و ای چشمه ی اشک
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: شفق خراسانیای چشم به خون خفته و ای چشمه ی اشکباران به تو می برد در این صحرا رشکاز دجله نخورد آب، حتی، ماهیاز علقمه سیراب ...
ای چشم به خون خفته و ای چشمه ی اشکباران به تو می برد در این صحرا رشکاز دجله نخورد آب، حتی، ماهیاز علقمه سیراب ...
ای علقمه، شرم از تو رو می گیردنفرین خدا تو را فرو می گیردسیراب کن آئینه ی بازویش راوقتی که ابالفضل وضو می گیردشاعر: شفق ...
ای منتظر تو، روح طوفانی آبای عکس تو، شانه ی پریشانی آبیا علقمه را ببوس با تشنه لبییا مهر عطش بزن به پیشانی آبشاعر: شفق ...
ما آینه ی جمال رویت هستیمبرگرد عمو، چشم به راحت هستیمهرچند در آتش عطش می سوزیملب تشنه ی یک جرعه نگاهت هستیمشاعر: شفق خراسانی ...
تا پرچم سرخ عشق، بر دوش من استشوق ظفر و صبر، هم آغوش من استیک لحظه مرا نمی گذارد آدماین ناله ی العطش که در ...
در سایه ی خورشید جلی می رفتیدنبال ولایت ولی می رفتیپشت سر دوستاره ی چون ماهتو سایه به سایه ی علی می رفتیشاعر: شفق خراسانی ...
در چشم کسی که روشن است از احساسزیبایی نسترن، فریبایی یاسلبخند ستاره ها، درخشیدن ماهزیباست ولی، نه چون جمال عباس شاعر: شفق خراسانی ...
من حیدری ام، هیبت من صف شکن استاین نیست زره به قامت من، کفن استحاشا که من از حسین بردارم دستچون غیرت ذوالفقار میراث من ...
عباسم و در پی خطر می گردمدورو بر خیمه بیشتر می گردمصد بار اگر علقمه را فتح کنملب تشنه تر از گذشته برمی گردمشاعر: شفق ...
گرم است به میراث شجاعت پشتششالوده مرگ نرم شد در مشتشاز شط فرات کی کند خواهش آبوقتی دریا می چکد از انگشتششاعر: شفق خراسانی ...
گاهی به حضور مهر، ای ماه بروتا جاذبه ی سیر الی الله بروزینب، به طنین گام تو دلگرم استگاهی جلو خیمه ی او راه بروشاعر: ...
مشتاق حسین، قلب مجروحت بوداین عشق، همان سفینه ی نوحت بودزیبایی و تابناکی چهره ی تواز پرتو روشنایی روحت بودشاعر: شفق خراسانی ...
مشتاقم و غیر من کسی ساقی نیستدر هیچ دلی این همه مشتاقی نیستدر سینه ام آرزوی سقایی هستافسوس که دست در تنم باقی نیستشاعر: شفق ...
یک لحظه در آب نور مهتاب افتاددر گیسوی موج آبها، تاب افتاداین حالت جذر و مد دریا از چیست؟عکس رخ ساقی است که در آب ...