آن دم که ز غربت آشکارا دم زد
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: عباس براتی پورآن دم که ز غربت آشکارا دم زدطومار ستمگران دون، بر هم زدلب تشنه کنار شط مواج فراتپا بر سر زندگانی عالم زدشاعر: عباس براتی ...
آن دم که ز غربت آشکارا دم زدطومار ستمگران دون، بر هم زدلب تشنه کنار شط مواج فراتپا بر سر زندگانی عالم زدشاعر: عباس براتی ...
تا ماه، اسیر پنجه ی غم شده بودخورشید، سیاهپوش ماتم شده بودطوفان زده کشتی نجات امتبشکسته کنار نهرعلقم شده بودشاعر: عباس براتی پور ...
برکند دل از جهان و تقدیم تو کردخون ریخت ز دیدگان و تقدیم تو کردچون تیر به مشک خورد و رفت آب از دستبر دست ...
زشرم روی ماهش آب شد آبز شوق دیدنش بیتاب شد آبنه بر لبهای خود آبی رسانیدنه از لبهای او سیراب شد آبشاعر: سید مهدی حسینی ...
عطش در چشمهایش موج می زددل دریا برایش موج میزدز سوز تشنگی می سوخت ساقیو دریایی به پایش موج می زدشاعر: سید مهدی حسینی ...
خروش و ناله، آوای حرم شدنگاه مهربان غرق غم شدز مرگ سرخت ای ماه عطشناکبمیرم، قامت خورشید خم شدشاعر: علی انسانی ...
من آب فرات را مکدر دیدماو را خجل از ساقی کوثر دیدممردم همه عکس ماه ببینند در آبمن چهره ی مهتابی اصغر دیدمشاعر: علی انسانی ...
هم فرق شکاف دیده را می بوسیدهم نرگس خواب چیده را می بوسیداشکی که به ماه رخ او می غلتیدگویی که شفق سپیده را می ...
ای ساقی سرمست ز پا افتادهدنبال لبت آب بقا افتادهمشک و علم و دست، سه حرف عشق استافسوس که این هرسه جدا افتادهشاعر: علی انسانی ...
ای نهر ببین خشکی آن لبها راای آب در آتش منشان سقا راای تیر خطا کن، زهدف چشم بپوشای مشک بخر آبروی دریا راشاعر: علی ...
عطر نفست چو روح آمیخت در آبمعراج لبت شور برانگیخت در آبدریای دو دست تو پر از آتش شدتا قطره ای از خجالت ریخت در ...
آن تشنه که مشت آب را وا می کرددریا ز لبش، آب تمنا می کرددر تنگ بلور دستهایی سیر آبیک ماهی لب تشنه، تماشا می ...
تا اوج فلک چو موج آه، آمدو رفتمانند شهاب، در نگاه آمد و رفتخورشید عطش نوش، شهادت می دادبر صفحه ی آب، عکس ماه آمد ...
دریای عطش بود و تلاطم می کردبر آب، سه ساله را تجسم می کردبرداشت ز آب و بر لب کودک ریختافسوس که طفل تشنه را ...