من هم ظرفها را میشویم
شهید حسن شوکتپوردر خانه، تا خانمش غذا را کشید، حسن هم سفره را انداخت و یک پارچ آب و دو تا لیوان و یک پیشدستی سر سفره ...
در خانه، تا خانمش غذا را کشید، حسن هم سفره را انداخت و یک پارچ آب و دو تا لیوان و یک پیشدستی سر سفره ...
یکی از خصوصیات حمید این بود که هیچ وقت دست خالی به خانه نمیآمد، حتی در سختترین شرایط جنگی یا در بدترین شرایط مالی، لازم ...
پدر به مسایل شرعی ما اهمیت میداد. روی درس و تحصیل هم تأکید داشت و برای آن محدودیت قایل نبود، حتی وقتی برای ادامهی تحصیل ...
من در طول زندگیمان فقط به خاطر یک موضوع، غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. در آنجا بود که در ...
تیرماه ۶۱، پس از عملیّات بیت المقدّس، رضا به اصرار خانواده راضی شد به خواستگاری. آمدند خانهی ما، آقا رضا پایش در گچ بود. او ...
اوائل انقلاب بود. ما هنوز ازدواج نکرده بودیم. در آن دوران بحثهای سیاسی خیلی داغی مطرح بود. مسائل سیاسی بسیاری در خانوادهها، در مورد انقلاب ...
خودش بچّه بود امّا عقل و درکش چه؟ حیا و غیرتش چه؟حریم خانواده در نظرش خیلی مقدّس بود. پدر و مادر برایش خیلی احترام داشت. ...
یکی از بستگان ما به مکّهی مکرمّه مشرّف شده و برای ما هدیهای آورده بود. یکی از این هدیهها لباس دخترانهی کوچکی بود برای «مهدیه» ...
اوّلش جرأت نمیکردم به او بگویم، ولی بعد از کلّی فکر کردن، بالاخره خودم را قانع کردم که اگر بفهمد، رضایت خواهد داد؛ چون با ...
از همان دوران کودکی، مدیر و مدبّر بود؛ چه در کارگاه و چه در خانه. با وجود این که در خانه، فرزند بزرگتر از او ...
وضعیت خاص استان کهکیلویه و بویر احمد، بعد از انقلاب، حساسیت خاصی را ایجاد کرده بود. بقایای فئودالها و خانها هنوز جای پای قدرتمندی داشتند ...
عملیاتی نبود که شاهد حضور حاج آقا میثمی در خطرناکترین مناطق نباشیم. هر جا که دشمن پاتک میکرد، او حضور پیدا میکرد و به مدافعان ...
در منطقهی فاو میبایست خاکریزی زده میشد. حجم آتش بسیار سنگین بود؛ چون از دو محور، هم از محور ام القصر و هم از محور ...
در جزیرهی مجنون قرار بود کار بشود؛ امّا به علت آتش سنگین دشمن، رانندهها در روز کار نمیکردند. آقای موسیزاده میگوید: «یک روز داخل سنگر ...