پلاکارد
شهید ناصر کاظمیقبل از انقلاب و در اوج تظاهرات میلیونی مردم ایران، هر روز میآمد داخل مغازه و شروع میکرد به درست کردن پرچم و پلاکارد. روی ...
قبل از انقلاب و در اوج تظاهرات میلیونی مردم ایران، هر روز میآمد داخل مغازه و شروع میکرد به درست کردن پرچم و پلاکارد. روی ...
در طول جنگ تحمیلی همیشه رادار بندر امام و صنایع پتروشیمی ما، از اهداف مهم و استراتژیک دشمن به حساب میآمد. تقریباً هر چند روز ...
دشمن در طول اسارت همواره به فکر بود تا از هر ابزاری استفاده کند تا بتواند تبلیغات سوء راه انداخته و فکر و مغز اسرای ...
یک روز فرماندهی عراقی، سید را خواسته و ضمن مطرح کردن مسائل مختلف به او گفته بود: «وقتی این بچّهها در حال اعتصاب بودند، ما ...
سن و سال کمی داشت، امّا خیلی باهوش و فعال بود. در حالی که فقط چهارده سال داشت، اغلب جای خود را با کسانی که ...
در سدّ مستقر بودیم. گروهی از رزمندهها به دلیل اقامت طولانی در جبهه قصد داشتند تسویه حساب بگیرند و به پشت جبهه برگردند. لذا نزد ...
برای عملیّات با حاج مهدی زندی به کارخانهی الحدید؛ سازنده انواع خمپارهها در تهران رفتیم. اوّل ما را تحویل نگرفتند، حاج مهدی پیش مسئول کارخانه ...
گاهی اتفاق میافتاد که ما منطقهای را به سختی تصرّف میکردیم و اخبار آن توسط رسانههای داخلی و خارجی اعلام میشد، امّا هیچ گونه فیلم ...
مخبر به سپاه راسک اطلاع داد که چند نفر ضد انقلاب قصد دارند از مرز پاکستان بگریزند. شهید جندقیان به من گفت: «آماده باش که ...
مدّت حضور بسیجیها را در جبهه کم کرد.سه ماه، شد چهل و پنج روز.بعضیها مخالف بودند.میگفت: «این جوری، اونهایی هم که کار و گرفتاری دارند، ...
این را هم بگویم که در گرماگرم روزهای قبل از عملیّات، همهی مرخصیها لغو شده بود. هیچ کس اجازهی مرخصی رفتن نداشت. یک روز در ...
خوشبختانه روحیّهی نیروهای ما خوب بود. آنها در آبادان دائم به من نق میزدند که چرا زودتر عملیّات شروع نمیشود تا در آن شرکت کنند. ...
مهدی را کمتر داخل سنگر فرماندهیاش میتوانستی پیدا کنی. بین بچّهها بود. وسط درگیریها، زیر آتش دشمن. گاهی فرمانده لشکر را میدیدی که دوربین به ...
بار اوّل که رفتم تبلیغات، دیدم بچّهها بیحالاند و ناراحت. یکی میگفت: «چرا عمو نیامد؟»یکی میگفت: «پس عمو کی میآید؟»همه سراغ عمو را میگرفتند. از ...