شهادت اصحاب – جوانی فرزند شهید

خوارزمی گوید: پس از او جوانی که پدرش در میدان شهید شده بود و مادرش با او بود بیرون آمد. مادرش گفت: فرزندم! در مقابل پسر پیامبر مبارزه کن تا شهید شوی. گفت: باشد. بیرون آمد. امام فرمود: پدر این جوان شهید شده، شاید مادرش دوست نداشته باشد که به میدان رود. جوان گفت: ای […]
شهادت اصحاب – عمرو بن جناده

خوارزمی گوید: پس از او عمرو بن جناده به میدان رفت، در حالی که اشعاری میخواند با این مضمون: مجال را بر زادهی هند تنگ کن و با تکسواران در درون خانهاش او را به تنگنا دچار کن، با مهاجرانی که نیزههایشان از خون کافران رنگین است، روزی در رکاب پیامبر و امروز از خون […]
شهادت اصحاب -جنادة بن حارث

خوارزمی گوید: پس از او جنادة بن حارث انصاری در حالی که رجز میخواند به میدان رفت و جنگید تا آنکه شهید شد. ثُمَّ خَرَجَ مِنْ بَعْدِهِ جنادة بن الحرث الأنصاریّ وَ هُوَ یَقُولُ: أَنَا جُنَادَةُ أَنَا ابْنُ الْحَارِثِ لَسْتُ بِخَوَّارٍ وَ لَا بِناكِثِ عَنْ بَيْعَتِي حَتَّى يَقُومَ وَارِثِي مِنْ فَوْقِ شِلْوٍ […]
شهادت اصحاب – اسلم بن عمرو، غلام امام حسین (ع)

خوارزمی گوید: غلامی ترک که قاری قرآن و آشنا به عربی و از غلامام حسین (ع) بود به میدان رفت و در حالی که این رجز را میخواند، به نبرد پرداخت: دریا از ضربت نیزه و شمشیرم به جوش میآید و هوا از تیرهایم پر میشود. هر گاه تیغم در کفم آشکار شود، دل حسود […]
شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 3

فتال گوید: بریر بن خضیر همدانی به میدان رفت که قاریترین اهل زمانش بود. در حالی که این رجز را میخواند: من بریرم و پدرم حضیر است؛ هر که خیری نداشته باشد، خیری در او نیست. قال الفتال: ثُمَّ بَرَزَ بُرَيْرُ بْنُ خُضَيْرٍ الْهَمْدَانِيُ، وَ كَانَ أَقْرَءَ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا […]
شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 2

طبری به نقل از عفیف بن زهیر از حاضران در کربلا روایت میکند: یزید بن معقل که از همپیمانان بنی سلمه بود از سپاه عمر سعد بیرون آمد و گفت: ای بریر بن حضیر! دیدی خدا با تو چه کرد؟ گفت: به خدا قسم! خدا با من خوبی کرد و به تو بدی کرد. گفت: […]
شهادت اصحاب – بُریر بن حضیر 1

ابن صباغ گوید: مردی وارسته و پارسا به نام یزید بن حصین با امام حسین (ع) بود. به امام عرض کرد: ای پسر پیامبر! مرا اجازه بده تا پیش سرکردهی این گروه عمر سعد بروم و دربارهی آب با او حرف بزنم. شاید دست (از محاصرهی آب) بردارد. امام اجازه داد و فرمود: اختیار با […]
شهادت اصحاب – عمر بن خالد صیداوی

خوارزمی گوید: عمرو بن خالد صیداوی به حضور امام حسین (ع) آمد و گفت: تصمیم گرفتهام به یارانم بپیوندم. خوش ندارم که بمانم و تو را تنها و کشته ببینم. امام به او فرمود: برو، ساعتی دیگر ما هم به تو ملحق میشویم. رفت و نبردی دلاورانه کرد تا به شهادت رسید. قال […]
شهادت اصحاب – عابس و شوذب

طبری گوید: عابس بن ابی شبیب شاکری و شوذب، غلام بنی شاکر آمدند. پرسید: شوذب! در دل تصمیم داری چه کنی؟ گفت: چه کنم! همراه تو، در راه دفاع از پسر دختر پیامبر خدا میجنگم تا کشته شوم. گفت: همینگونه دربارۀ تو گمان بود. پس به جنگ در برابر امام بشتاب تا شهادت تو را […]
شهادت اصحاب – حنظلة بن اسعد شبامی

طبری گوید: حنظلة بن اسعد شبامی آمد و در برابر امام ایستاد و خطاب به سپاه دشمن، آیاتی از قرآن را خواند که هشدار نسبت به نزول عذاب الهی بود: «يَا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ…» و آنگاه گفت: ای قوم! آیا حسین را میکشید تا عذاب سخت الهی بر شما فرود آید؟ […]
شهادت اصحاب – دو جوانمرد جابری

خوارزمی گوید: سیف بن حارث و مالک بن عبد الله، دو جوان جابری از قبیلۀ همدان پیش آمدند و به امام سلام گفته و خداحافظی کرده و به میدان شتافتند و پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسیدند. قال الخوارزمیّ: (ثم) جاء سیف بن الحرث بن سریع و مالک بن عبد الله بن […]
شهادت اصحاب – دو جوان غفاری

خوارزمی گوید: عبد الله و عبد الرحمان از قبیلۀ غفار نزد امام حسین (ع) آمدند و سلام داده و گفتند: یا ابا عبد الله! دوست داریم از تو دفاع کنیم و در برابر تو کشته شویم. امام فرمود: آفرین بر شما! نزدیک بیایید. آن دو گریان پیش امام آمدند. حضرت فرمود: ای برادر زادگانم! چراگریه […]
شهادت اصحاب – جون، غلام ابوذر 2

علامۀ مجلسی گوید: امام باقر (ع) از امام سجّاد (ع) روایت کرده که مردم در میدان حاضر میشدند و کشتگان را به خاک میسپردند. پس از ده روز جسد جون را یافته که بوی مشک از آن برمیآمد. رضوان خدا بر او باد! قال المجلسیّ: و روی عن الباقر (ع) عن علیّ بن […]
شهادت اصحاب – جون، غلام ابوذر 1

محمّد بن ابی طالب: جون غلام ابوذر غفاری که سیهفام بود آمادۀ نبرد شد. امام حسین (ع) به او فرمود: از طرف من آزادی. تو در پی ما آمدی تا به عافیت برسی، خود را به راه ما گرفتار مکن. گفت: ای پسر پیامبر! من در دوران خوشی ریزهخوار شما بودم، اینک در سختی رهایتان […]