اين غزل گريه ها که می بينی ؛ نگاهی به جریانهای شعر آیینی پس از انقلاب

این مقاله، شعر آیینی را ـ چنانکه میان شعرای معاصر مرسوم است ـ به مدایح و مراثی خاندان وحی مختص می داند و توحیدیه ها، مناجات ها و … از موضوع این نوشتار خارجند.
براساس پژوهش انجام شده، شعر آیینی فارسی که سابقه ای به قدمت شعر فارسی دارد، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی روندی رو به رشد داشته است. شعر آیینی تا پیش از دوران مورد بررسی، غالباً به مضامین عاشورایی محدود بود و کمتر به دیگر مضامین آیینی می پرداخت؛ اما در دوران مورد بررسی ـ که سالهای 1357 تا 1390ش را در برمی گیرد ـ درمورد چهره های آیینی مختلف شعر سروده شد و شاعران آیینی سرا فصول جداگانه ای به هریک از معصومان و چهره های آیینی شیعی اختصاص دادند. در دهة سوم مورد بررسی، گونه ای از آیینی سرایی با رویکرد عرفانی شکل گرفت که مورد استقبال گستردة مخاطبان قرار گرفت. جریان دیگری که در سالهای پایانی دوران مورد بررسی در اشعار آیینی دیده شده، بهره گیری از طنز است که به صورت چشم گیری در حال گسترش است. گونة زبانی اخیر شاید به دلیل بی سابقه یا کم سابقه بودن آن ،مورد توجه و علاقة بخش قابل توجهی از مخاطبان قرارگرفته است.
کلیدواژه: شعر آیینی، شعر معاصر ایران، شاعران آیینی، شعر آیینی دورة انقلاب اسلامی
تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی

تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی تنی جدا ز سری و سری جدا زتنی تو کیستی؟ بدن قطعه قطعه ای که از او نمانده هیچ که دوزند بهر او کفنی به جسم پاک برادر سرود زینب زار مگر توای تن غلتان به خون! حسین منی؟ کدام دست به زیر دل شتر بربست دو […]
فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی

فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی ز آنروز تا به دامن محشر گریستی زاشک ستاره، دیدهی گردون تهی شدی بروی بقدر زخم تنش،گر گریستی ای کاش چون فلک بدی اعضا، تمام چشم! تا بهر نور چشم پیمبر گریستی کشتند و از نشان از مسلمانی، ای دریغ! آن را که از غمش، دل کافر […]
می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه

می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه می کند انگار خورشيدی ظهور از قتلگاه برگ ريزان است و پاييزان، درين توفان رنگ کاروانی می کند گويا عبور از قتلگاه می رود اين کاروان بی آنکه همراهی کند دود اسپند ازخيام، عطر بخور از قتلگاه بال دربال کبوترها ، کدامين آفتاب؟ می […]
زينب چو ديد پيكري اندر ميان خون

زينب چو ديد پيكري اندر ميان خون چون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون بي حد جراحتي، نتوان گفتنش كه چند پامال پيكري، نتوان ديدنش كه چون خنجر در او نشسته، چو شهپر كه در هما پيكان در او دميده، چو مژگان كه از جفون گفت: اين به خون طپيده نباشد، […]
مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن

مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن یک دم نظر بر این بدن پاره پاره کن زخم تنش اگر چه بُوَد بی حساب لیک با چشم دل، نگاه بر این ماه پاره کن مادر! بیا و مرهمی آور ز راه مهر درمانِ زخم های فزون از ستاره کن اطفال بی قرار و […]
ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم!

ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم! آیا تویی برادر من؟ نیست باورم با آنکه در جوار تو یک عمر بوده ام نشناسمت کنون که تو هستی برادرم پامال جور و دست خوش کینه ام ببین ای کشتی نجات، گذشت آب از سرم عمرمنی که از کف من رفته ای و من […]
گفتا به ناله کای تن مجروح چاک چاک!

گفتا به ناله کای تن مجروح چاک چاک! آیا تویی حسین؟ «فَیا لَتَنی فِداک»! آیا تویی برادر زینب؟ که این چنین با پیکرر برهنه، بَرم خفته ای به خاک شد وقت آن که از غم تو، نالم آن چنان کز سوز آه من! بشود عالمی ، هلاک من خواهر تو، زینبم، اکنون […]
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم!

گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم! کافتاده ای به روی زمین، در برابرم آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم بر خاک مینشینی و ننْشینیام به چشم آتش به دل مزن، مگر از خاک کمترم؟ صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی هرگز […]
گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش! به منش

گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش! به منش كز آب دیده كنم چاره، زخم های تنش بده اجازه برم سویِ سایه، پیكر او كه آفتاب نسوزد، جراحت بدنش در آتشم من از این غم كه از عطش، دم مرگ بلند جای نفس بود، دود از دهنش به كهنه پیرهنی كرد او قناعت و آه! كه […]
اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز

اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز ای قامت تو شور قیامت به پای خیز! زینب برت بضاعت مزجات جان به کف آورده با ترانه ی “یا ایها العزیز!” هر کس به مقصدی ره صحرا گرفته پیش من روی در تو و دگران روی در حجیز بگشا ز خواب دیده و بنگر که […]
عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاد

عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاد از نو نفیر و غلغله در آسمان فتاد از کینه خصم؛عترت پاک رسول را برد آن چنان که ره به صف کشتگان فتاد در خاک وخون تپیده شهیدان ؛قلم قلم بر کشتگان خود نظر بانوان فتاد بی اختیار هر یک از آن جمع، بی پناه […]
آن جسم پاره پاره چو در خون تپان فتاد

آن جسم پاره پاره چو در خون تپان فتاد لشگر به خيمه گاه وي از هر كران فتاد از سوز آه و ناله ي اطفال خشك لب آتش به خيمه گاه امام زمان فتاد هر گوهري كه ملك دو كونش بها نبود در آستين بد گهري، رايگان فتاد شد خاكِ راه ،معجر […]
چون راهشان به معرکه ی کربلا فتاد

چون راهشان به معرکه ی کربلا فتاد گردون به فکر وقعه ی روز جزا فتاد اجزای چرخ منتظم از یکدگر گسیخت اعضای خاک متصل از هم جدا فتاد تابان به نیزه رفت سر سروران ز پیش جمازه های پردگیان از قفا فتاد از تندباد حادثه دیدند هر طرف سروی به سر درآمد […]