برای رهبر پاکباخته ی نیجریه

برای دیدن تصویر در انداره اصلی روی آن کلیک کنید. … تقدیم به رهبر نیجریه شیخ ابراهیم زاكزاكی… غریب هستی و جز خون تو گواهی نیستکه از قبیلهی جُونی و کمگناهی نیست به جرم عشق، به جرم محبت مولاتو را درست گرفتند، اشتباهی نیست پی تهیهی حلوای نقد پاریساندکسی به فکر تو اصلاً در این […]
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش

قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند، برای برادرش خون عقاب، در جگر شیرشان پُر است از نسل جعفرند و علی، این دو لشگرش این دو ز کودکی، فقط آیینه دیدهاند «آیینهای که آه نسازد، مکدّرش» «واحیرتا»! که این دو، جوانان زینبند؟ یا ایستاده تیغ دو سر، در برابرش؟ با […]
فرصت کم است، دامن من را رها کنید

فرصت کم است، دامن من را رها کنید وقتش رسیده نذر پدر را، ادا کنید وقتش رسیده، نوبت جانبازی شماست جان را فدای خامس آلعبا کنید شیران نسل جعفر طیّار! یا علی! رخصت اگر نداد، مبادا رها کنید او را به جان حضرت زهرا قسم دهید وقتی که اذن داد، مرا هم صدا کنید راضی […]
رسد از حدیقهی زینبی، ز دو عندلیب این صلا

رسد از حدیقهی زینبی، ز دو عندلیب این صلا سرگل سلامت اگر شود، پربلبلان سپر بلا دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن به مثال نقرهی خام، تن، که طلاست طینتشان، طلا دو نهال گلشن فاطمی، دو چراغ دودهی هاشمی دو نگین ناب مُلازمی، به رکاب یوسف کربلا دو سپیدهی مشرق […]
سلام باد به «عابس»، به حُسن عادت او!

سلام باد به «عابس»، به حُسن عادت او! که بود عشق خدا، سرخط سیادت او به خاندان علی، خاندان او، عاشق ز جاننثاری او، جلوهگر، ارادت او بر او سلام! که بیمار عشق بوده و کرد امام عشق به معراج خون، عیادت او عدو به دشت بلا کرد سنگبارانش که همنبرد نبودی […]
از آن زمان که به میخانهات، مقام گزیدم

از آن زمان که به میخانهات، مقام گزیدم دو چشم مست تو، ساقی! دو بار کرده شهیدم چو از تو جام گرفتم، «حبیب» نام گرفتم چون این مقام گرفتم، به هر چه بود رسیدم من و مقام محبّت بر آستان تو، حاشا! توام حبیب گرفتی، وگرنه عبد و عبیدم در انتظار تو […]
سلام ما به «زُهیر» و دلاوریهایش!

سلام ما به «زُهیر» و دلاوریهایش! که بود شاهد عشق حسین و مولایش هر آن چه خواست که سرپیچد از کمند حسین نشد که داشت به دل، جذبهی تولّایش گذشت از ره عثمانی و حسینی شد چنان که از دل و جان سر سپُرد در پایش کسی که در ره قرآن و […]
سلام ما به شُکوه آفرینِ بزم جلال!

سلام ما به شُکوه آفرینِ بزم جلال! بزرگزادهی آزاده، «نافع بن هلال» از او که خوانده حسینش ز بهترین اصحاب چگونه مدح سرایم که هست ناطقه، لال؟ به نطق محکم خود، شام و روز عاشورا ببُرد ز آینهی قلب اهلبیت، ملال بگفت: بیتو، حسین! زندگی مراست، حرام زهی! که زحمت مادر بر […]
سلام باد به روح «بُریر»! ابن خُضیر

سلام باد به روح «بُریر»! ابن خُضیر که دوستدار «شبَر» بود و جان نثار «شُبیر» شجاع و زاهد و آزاد، «سیدالقُرّاء» حیات او همه خیر و ممات او همه خیر بیان او، شب عاشور با حسین این بود که آشنای تو سر ناورد فرو برِ غیر به کربلا، عظمتهای روح عاشورا ظهور […]
عشق را بنگر که در پیری، چسان غوغا کند

عشق را بنگر که در پیری، چسان غوغا کند پیرمردی را چگونه واله و شیدا کند «مسلم بن عوسجه» گفتا به شاه دین، حسین اذن جنگم ده که عشق تو، مرا رسوا کند سوختم در آتش عشق تو، من پروانه سان عاشق صادق بباید این چنین سودا کند من اگر پیرم ولی قلب […]
شُکوه عشق به هر جا که سایه افرازد

شُکوه عشق به هر جا که سایه افرازد به قدر سایهنشینانِ خویش مینازد دلیل قافلهی عشق چیست؟ نام حسین به هر کجا که برافروختن، شورش اندازد حسین! ای که دل از دست انبیا بردی! بَرنده است، هر آن کس که بر تو دل بازد سلیل عوسجه، «مسلم»،به خلق ثابت کرد که هر […]
به دیر و بتکده و کعبه و کنشت! حسین!

به دیر و بتکده و کعبه و کنشت! حسین! به تربتی که خدا بذر عشق کِشت! حسین! از این زمین نروم یک قدم که دست خدا ز خاک کرببلایت گلم سرشت، حسین! اگر چه ماه بنیهاشم است، در خور تو ولی به پای توام دست حقنوشت، حسین! به پای تو، سر زیبا […]
سلام باد به جون! آن که روح والا داشت

سلام باد به جون! آن که روح والا داشت نشان عشق و ارادت ز پنج مولا داشت شد از نگاه ابوذر، مس وجودش زر فروغ صد و سعادت، در او تجلّی داشت ز فیض خدمت و درک حضور چار امام کمال داشت، ادب داشت، جان دانا داشت پس از امام حسن با […]
همچو ماهی که شب تار، جمالش دلجوست

همچو ماهی که شب تار، جمالش دلجوست روی رخشان تو با رنگ سیاهت، چه نکوست! خون پاکیزهی تو، در بدن شبرنگت همچنان آب حیاتی است که در تیره سبوست بیخود از خویش، به دنبال حسین آمدهای وه! چه زیباست غلامی که بُوَد مولا دوست! به امیدی که مگر یار، قبولت بکند هر […]