چگونه می توان بین این دو آیه جمع کرد: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» و «وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ»؟

پاسخ اجمالی

در مقام رفع تناقض از این دو آیه به نظر می رسد، اساساً مرحله علم و یقین در انسان با عملکرد تفاوت دارد. چه بسیار انسان هایی که به مطلبی علم دارند اما آن را انجام نمی دهند. هر دو آیه در مورد فرعون و پیروان او است. آنچه از مجموع آیات استنباط می شود آن است که آنان علی رغم این که حقیقت برایشان روشن شده بود و در اندرون خود به یقین رسیده بودند، اما در عملکرد ظاهری خود به گونه ای رفتار می کردند که گویا گمان به بازگشت ندارند. آیه اول ناظر به بخش اول و آیه دوم ناظر به بخش دوم است.
 

پاسخ تفصیلی

در بیان تناقض و رفع مشکل آیات ابتدا به تفسیر هر یک از آنها می پردازیم.
۱ –  تفسیر آیه اول
«
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»؛[۱] از روى ستم و عصیان منکر آنها شدند، اما ضمیرهایشان بدان یقین داشت.
در مورد کلمه «جحد» راغب بیان کرده است: این کلمه به معناى انکار چیزى است که در دل ثبوتش مسلّم شده و یا اثبات چیزی است که در قلب نفى آن به ثبوت رسیده است.[۲] همچنین کلمه استیقان و یقین هر دو به یک معنا است.[۳]
در آیات قبل اتهام هایی به فرعونیان وجود داشت که به خاطر وجود شک و تردید در حقیقت نبود، بلکه آنها معجزات را از روى ظلم و برترى جویى انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین و اطمینان داشتند.
از تعبیر در این آیه شریفه به خوبى استفاده می شود که ایمان واقعیّتى غیر از علم و یقین دارد. ممکن است کفر از روى جحود و انکار، در عین علم و آگاهى سر زند؛ چرا که حقیقت ایمان تسلیم در ظاهر و باطن در برابر حق است. بنابر این، اگر انسان به چیزى یقین دارد، اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است.[۴]
در حدیثى از امام صادق(ع) مى‏خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنج گانه کفر یکى از اقسام آن را «کفر جحود» می شمرد، و یکى از شعبه هاى جحود را چنین بیان می فرماید: «وَ هُوَ أَنْ یَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَه‏»؛[۵] یعنی چیزى که انسان آن را انکار کند در حالى که می داند حق است و نزد او ثابت است
۲ – تفسیر آیه دوم
«
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ»؛[۶] (سرانجام) فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند، و پنداشتند به سوى ما باز نمی گردند.
در این آیه شریفه به استکبار فرعون و فرعونیان و عدم تسلیم آنها در برابر مبدأ و معاد که ریشه جنایات آنها نیز از انکار همین دو اصل سرچشمه می گرفت، پرداخته است.[۷]
فرض بحث:
در نگاه اول آنچه که در دو آیه پدیدار می شود تناقض است؛ زیرا آیه اول می رساند فرعونیان یقین به حق و حقیقت داشتند، اما در مقابل، آیه دوم بیان می کند که آنها ظنّ و گمان داشتند به این که به سوی ما باز می گردند. چنین ظنّی حاصل نمی شود مگر با عدم یقین در حق و حقیقت.
جمع بین دو آیه:
در مقام رفع این تناقض ظاهری باید گفت: اساساً مرحله علم و یقین در انسان با عملکرد تفاوت دارد. چه بسیار انسان هایی که به مطلبی علم دارند، اما آن را انجام نمی دهند؛ علامه طباطبایی در این باره می گوید:
«
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ»؛ یعنى حالشان حال کسى است که برنگشتن به سوى ما در نظرش رجحان دارد؛ چون در سویداى دل یقین به رجوع داشتند، هم چنان که خداى تعالى درباره ‏آنها فرموده: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا»؛ معاد را انکار کردند در حالى که دل هایشان به آن یقین داشت، و این انکارشان از ظلم و گردنکشى بود.[۸]
بدین ترتیب، هر دو آیه در مورد فرعون و پیروان او است. آنچه از مجموع آیات استنباط می شود آن است که آنان علی رغم این که حقیقت برایشان روشن شده بود و در اندرون خود به یقین رسیده بودند، اما در عملکرد ظاهری خود به گونه ای رفتار می کردند که گویا گمان به بازگشت ندارند. آیه اول ناظر به بخش اول و آیه دوم ناظر به بخش دوم است.

 

 

منبع:اسلام کوئست


پی نوشت:

[۱]. نمل، ۱۴.

[۲]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص ۱۸۷، دارالقلم‏، الدار الشامیه، دمشق، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۳]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۵، ص ۳۴۶، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۴]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۱۵، ص ۴۱۲، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش؛ ر.ک:«مفهوم ایمان»، سؤال ۱۲۰؛ «رابطۀ ایمان و اطمینان قلبی در قرآن»، سؤال ۱۰۰۳۸.  

[۵]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏۴، ص ۱۵۰، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ‏۱۴۲۹ق.

[۶]. قصص، ۳۹.

[۷]. تفسیر نمونه، ج ‏۱۶، ص ۸۹.

[۸]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۶، ص ۳۸