خانه‌ی امام صادق (علیه السّلام) را به آتش کشیدند. امام دعا نکرد، در این شعله‌های آتش قدم می‌زد، می‌گفت: «أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ»[۱] من پسر ابراهیم، خلیل الرّحمن هستم. این امام است، پرچم ولایت مطلقه‌ی کلیّه‌ی الهیّه مقام انسان کامل دارد، آتش در اختیار امام صادق (علیه السّلام) است، امام صادق (علیه السّلام) که در اختیار آتش نیست.

امّا وقتی آن مرد خراسانی آمد گفت: آقا آمدم شما را دعوت به رهبری انقلاب بکنم، بیایید پرچم انقلاب را به دست بگیرید، به شما کمک می‌کنیم. حضرت دستور داد تنور را روشن کردند و گفتند: بفرمایید داخل آتش. بر خود لرزید، نکند من مهدور الدم هستم، جنایات من زیاد است، گناهانی انجام دادم که مجازات من سوختن است. یابن رسول الله فدای شما، پدر و مادر من به فدای شما گناه من چیست؟ حضرت دید چون و چرا می‌کند، انسان کامل شدن به این است که اگر گفتند «یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ»[۲] تسلیم باش، اگر خدا گفت: بچّه‌ی بی‌گناه خود را بکش. چون و چرا نکن، چون او بنده‌ی آن خدا است. حضرت از او صرف نظر کرد.

 

در این میان ابو هارون مکّی وارد شد «السَّلامُ عَلیکَ یَابنَ رَسولُ الله» علیک سلام بفرمایید.- از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن- تا گفت داخل تنور برو، سر سوزنی ناراحتی، دغدغه، تعلّل راه نداد، مستقیم داخل آتش رفت. حضرت با این مرد خراسانی مهمان‌نوازی می‌کند. پذیرایی کرد، احوالپرسی کرد، یک مقداری گذشت. حضرت فرمودند: حالا برو ببین آن کسی که داخل تنور رفته است… می‌گوید رفتم دیدم چهار زانو داخل تنور نشسته است و آتش هم هیچ کاری با او ندارد. تعجّب نکنید وقتی کسی اشک برای امام حسین (علیه السّلام) بریزد، خرمن‌هایی از آتش جهنّم را یک قطره اشک از خوف خدا، اشک بر امام حسین (علیه السّلام)، او را نمی‌سوزاند. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[۳] با یک کرامت ارزش پیدا کنید تا آتش احترام شما را داشته باشد، در اختیار شما باشد، آب و هوا در اختیار شما باشد.


[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۴۷۳٫

[۲]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۲٫

[۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۳٫