زمان خود امام صادق (علیه السّلام) است، در کافی شریف است. شاعر به خانه‌ی حضرت آمد، فرمود: پرده بزنید بگویید دخترها هم بیایند بنشینند، شعر را برای دختر من بخوان. برای ما درس است. یعنی مجلس روضه می‌گیرید، برای جوان‌ها بگیرید. برای خانم‌ها بگیرید، برای بچّه‌ها بگیرید بفهمند چه شده است. حضرت به شاعر -این در کافی است- فرمود: برای دختر من بخوان، او هم این‌طور شد:

 «فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ الْمَسْکُوبِ‏»[۱] یعنی ای امّ فروه بلند بلند و فراوان گریه بکن همین که چه چیزی؟ که می‌خواهم شعر بخوانم. شروع کرد «بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ» که روضه خوان گفت. اهل بیت مثل باروت بودند، اسم امام حسین  (علیه السّلام) که می‌آمد. شروع به گریه کردن کردند، در خانه به صدا درآمد. صدای گریه برای چیست؟ یک مصرع گفت، همین. شاعر یک مصرع گفته است به کافی رجوع بکنید است، یک مصرع «فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ الْمَسْکُوبِ» تمام شد، جلسه‌ی روضه تمام شد. باید قدر بدانیم. همین یک مقدار این طرف‌تر از ما سه طبقه زیر زمین می‌روند، شاید بتوانند یک جمله روضه بخوانند، همین الآن. همین تاجکستان که بالای سر ما هستند الآن همین‌طور است. یک مصرع خواند در خانه را زدند چه خبر است؟ حضرت تقیّه کرد فرمود: یکی از بچّه‌ها غش کرده است، مادر او نگران او شده است، جیغ زده است، ببخشید. این شرایط… یعنی جرأت نکنند که به سمت اهل بیت بیایند.

 


[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۸، ص ۲۱۶٫