صدام این‌طور بود دیگر؛ گاهی یک نفر علیه صدام اقدامی می‌کرد، کاری می‌کرد یا از جنگ فرار می‌کرد، می‌رفت عشیره‌ی او را می‌کشت. لذا از یک نفر، از یک عشیره‌ای در جنگ فرار می‌کرد، خود آن عشیره می‌رفتند طرف را لو می‌دادند و گرنه می‌گفتند خواهر و خواهر زاده و دایی و عمو و پسر عمو، همه را بکشید. عین این حرفی که الآن در مورد صدام می‌زنم نگاه بکنید عبیدالله زیاد گفت، عبیدالله زیاد آمد روی منبر مسجد کوفه نشست گفت: من یک کلمه، یک جمله، یک قدم بدون دستور و حکم امیر به جز حکم الهی رفتار نمی‌کنم. حکم الهی چیست؟ امیر مؤمنان یزید بن معاویه. ولی را به جای ولی می‌گیرم، دوست را به جای دوست. تازه آن را توسعه هم داد. فقط خویشاوندان او نه، یک نفر خیانت بکند، همه‌ی دوستان او را می‌گیرم می‌کشم. و زن و فرزند آن‌ها را. هزینه داشت. یعنی خود مردم درگیر خود مردم بودند.