فرمود: هیچ جنگی نبود که علی شمشیر به دست گرفت، میدان رفت ما پیروز برگشتیم. دیگر سخت‌ترین جا که همه به مشکل برخورد کرده بودیم، از بالای قلعه که آتش سر مسلمان‌ها می‌ریختند، چشم امیر المؤمنین (علیه السّلام) درد می‌کرد، یکی دو روز به مدّعی‌ها فرصت داد، مدّعی‌ها می‌گفتند: این زودتر از همه جلو می‌رود، خوب یک وقت هم بدهید ما برویم. اوّلی رفت و دومی رفت و این‌ها برگشتند و در رفتند و ما کشته دادیم تلفات دادیم تا امیر المؤمنین رفت و در را کند و برگشت.

«یا قَالِعَ البَابِ الَّتِی عَنْ هَزِّهَا       عَجَزَتْ أَکُفٌّ أَرْبَعُونَ و أَرْبَعٌ‏»[۱]

غیر از شیعه هم این را گفته است. ای کسی که درِ خیبر را کندی که چند نفر نمی‌توانستند آن را تکان بدهند. فرمانروای جنگی، فرمانده‌ی لشکر یهودی‌ها بیرون آمد گفت: «أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی مَرْحَبٌ‏»[۲] همه فرار کردند. سیّد اوصیاء فرمود:

«أَنَا الَّذِی سَمَّتْنِی أُمِّی حَیْدَرَهَ       ضِرْغَامُ آجَامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَهٌ»[۳]

من آن کسی هستم که مادرم به من حیدر گفت. من به شکار شیر می‌روم، نه از شیر فرار بکنم. اصلاً کار من این است که شیرها را بزنم، با کوچکترها کار ندارم، اصلاً در حدّ من نیستند.

 


[۱]– الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ‏۱، ص ۱۴۱٫

[۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲۱، ص ۲۰٫

[۳]– همان، ص ۱۸٫