در این متن می خوانید:
      1. آموزش درخواست از خدا در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)
      2. معنی کلمه‌ی اقتصاد
      3. نصیحت حضرت لقمان (علیه السّلام)
      4. افراط در عبادت
      5. برخورد امام علی (علیه السّلام) با شخص افراط‌گر در عبادت
      6. نمونه‌هایی از عدم تحمّل انتقاد
      7. انحراف مشهور در داستان حضرت یوسف (علیه السّلام)
      8. میانه‌روی و انجام عقلانی امور
      9. کرامات علما و یقین به آن‌ها
      10. طلب رشد از خداوند متعال
      11. طلب استاد لایق
      12. لیاقت هر کسی چقدر است؟
      13. شروع مراحل عرفان با عمل به یقینیات
      14. سفارش به عمل به دستورات دعای کمیل
      15. عمل به یقینیات
      16. عمل به علم یا عمل به توهّم
      17. بنده‌ی صالح خدا چه کسی است؟
      18. اسلام گزینشی!
      19. کنترل خشم، کلید دوستی خدا
      20. آثار ملکه شدن رذائل اخلاقی
      21. حرکت جبری، حرکت قسری
      22. منظور از واژه‌ی مرصاد چیست؟
      23. سیّد علی خان مدنی، شارح بزرگ صحیفه‌ی سجّادیه
      24. طلب اخلاص نفس از خداوند متعال
      25. بررسی نحوی بر بخشی از دعا
      26. تحیّت را با تحیّتی بالاتر پاسخ دهید
      27. با خدا ملحون صحبت نکنید
      28. ناسپاس نباشیم
      29. شرح سیّد علی خان بر عبارت «فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ إلَّا أن تَعْصِمَهَا»
      30. رسیدگی به وجود برای پرداختن به سجود
      31. رسیدگی به وجود را بهانه‌ی تنبلی در عبادت قرار ندهید

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَکْرَم‏ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهلِ بَیتِهِ الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ ثُمَّ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمیعِ أنبیاءِ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ ملائِکَتِهِ وَ لَا حَولِ وَ لا قُوَّهَ إلَّا بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ».

آموزش درخواست از خدا در دعای امام سجّاد (علیه السّلام)

به این قسمت از بحث رسیدیم که امام سجّاد (علیه السّلام) این‌جا به ما می‌آموزد که چگونه باشیم و از خدا چه بخواهیم. واقعاً صحیفه‌ی سجّادیه نسخه‌ی کامل بشر است که اگر توجّه کنند، بیماری‌های باطنی، گرفتاری‌ها و خیلی از مشکلات حل می‌شود. به این قسمت رسیدیم:

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ».[۱]

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (10)

معنی کلمه‌ی اقتصاد

چند مورد را از خدا می‌خواهد و در این قالب به ما یاد می‌دهد. خدایا، بر پیغمبر و آل او درود و تحیّات بفرست و من را از اقتصاد ملتذ و بهرمند کن. یعنی چه؟ الآن اقتصاد در عرف ما به امور مالی گفته می‌شود در حالی که معنای لغوی آن این‌طور نیست. به طور کلّی اقتصاد یعنی میانه‌روی، حالا چون ما انسان‌ها بیشتر در مورد میانه‌روی مالی صحبت کردیم دیگر به قول نحویّون علم بالغلبه شده، اقتصاد شده و فقط مسائل مادّی مهم شده است. در حالی که اقتصاد از قصد مشتق شده است و قصد هم یعنی میانه‌روی آدم در هر امری میانه‌رو باشد. در منزل، در بیرون، در برخوردها این اصل بسیار بزرگی است.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (12)

نصیحت حضرت لقمان (علیه السّلام)

حضرت لقمان (علیه السّلام) که به آن درجات رسیده بود که به اسم او در قرآن مجید سوره داریم. ببینید بشر به کجا می‌رسد که خدا برای او یک سوره می‌گذارد و از او یاد می‌کند و نصایح او را نقل می‌کند. لقمان به پسر خود می‌گوید: «وَ اقْصِدْ فی‏ مَشْیِکَ»[۲] پسرم، در مشی خود – در زندگی خود- میانه‌رو باش. مشی یک حس است، راه رفتن است. یک وقت مشی معنوی است. باید مشی تو براساس میانه‌روی باشد.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (14)

افراط در عبادت

ما در نهج البلاغه داریم که آن‌جا نقل می‌کنند که یک نفر به مسجد رفت و نماز مستحبّی می‌خواند و می‌نشست و انتظار جماعت هم که ثواب دارد، پیش نماز می‌آمد و ایشان نافله‌ها را می‌خواند و بعداً هم منتظر نماز مغرب و عشا می‌شد و انتظار نماز جماعت هم ثواب دارد و در این فاصله قرآن می‌خواند و عبادت می‌کرد، یک هفته، ده روز این کار را انجام داد و در خوردن و آشامیدن هم مقدار مختصری مصرف می‌کرد. همسر این شخص پیش رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امیر المؤمنین (علیه السّلام) رفت و اظهار ناراحتی کرد. شوهر من یک هفته تا ده روز است که در مسجد است و مشغول عبادت است.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (16)

برخورد امام علی (علیه السّلام) با شخص افراط‌گر در عبادت

حضرت فرمودند: به او بگویید بیاید. به کلام حضرت توجّه کنید که وقتی این شخص آمد چگونه با او صحبت کرد.

«عَدُوّ» یعنی دشمن، «عُدَیّ» یعنی دشمنک، این کلمه مصغّر است. امام حتّی درباره‌ی او کلمه‌ی عدو را هم به کار نبرد. گفت: «یَا عُدَیَّ نَفْسِهِ»[۳] ای دشمنک خود، یعنی او را حقیر کرد. به او گفت: ای دشمنک خود، این حرف‌ها را از کجا می‌گویی؟ چرا به همسر و فرزند خود رسیدگی نمی‌کنی؟ این کار درست نیست. حالا انسان نماز می‌خواند، دعا می‌خواند، عبادت هم انجام می‌دهد امّا نه این‌که همسر و فرزند خود را رها کند.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (15)

نمونه‌هایی از عدم تحمّل انتقاد

إن‌شاءالله خدا برادر عزیزمان آقای سلحشور را با اولیائش محشور بدارد. او مرد خوبی بود، واقعاً غیور بود، خدمت کرد، به من هم محبّت داشت و اثرهای بسیار خوبی هم به جای گذاشت امّا بالاخره آدم دوست هم که باشد بعضی موارد را می‌گوید، عیبی ندارد، گاهی خود آن مرحوم با من تماس می‌گرفت و می‌گفت: فلان قسمت فیلم این‌طور شده است.

در آخر بنا بر نقلی که بیان شده است که زلیخا جوان شد و… البتّه ایشان هم تقصیری نداشت، متأسّفانه منابع مطرحی چنین مطالبی را نوشته‌اند. متأسّفانه شخصی مثل غزالی این مطلب را نوشته است. برای همین است که من می‌گویم ما باید همیشه دنبال حق بگردیم. اصلاً شتابزده عمل نکنیم. یکی از چیزهایی که از قدیم تا به الآن معمول است این است که یک نفر چیزی می‌گوید فوراً شخصیت به رخ می‌کشند. غزالی بیشتر می‌دانست یا تو؟! چرا شخصیت به رخ می‌کشی؟ هر چیزی حساب و کتابی دارد. اگر غزالی گفت: دو ضرب در دو می‌شود پنج من باید خفه بشوم، باید لال بشوم؟!

مثلاً چیزی می‌گوییم که فلان آقا نماز غفیله را در کتاب خود این‌طور نوشته است، ما از او انتقاد داریم. عجب، ایشان از بزرگان و مجتهدین بوده‌اند! به من گفته‌اند آیا او بیشتر می‌دانست یا تو؟ این حرف‌ها یعنی چه؟!

شخصی پوستین پوشیده بود و موهای پوستین را بیرون گذاشته بود، چون معمولاً موهای پوستین را داخل می‌گذارند. از او انتقاد کردند که چرا این کار را انجام دادی؟ گفت: شما بهتر می‌دانید یا بز! موهای بز هم بیرون است.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (13)

انحراف مشهور در داستان حضرت یوسف (علیه السّلام)

خلاصه به من گفتند: شما بهتر می‌دانید یا غزالی؟ این حرف‌ها یعنی چه؟ باید ببینید حق کدام است؟ در نقل غزالی می‌گوید: حضرت یوسف گفت: پس بیا بیرون تا تو را ببینم. خانم‌هایی که آن‌جا بودند آمدند و گفتند: خانم مشغول عبادت است. از این حرف‌هایی است که خانم درسی‌ها می‌گویند. من استثناء را بیان کرده‌ام، گفته‌ام بعضی از این خانم درسی‌ها باسواد و محترم هستند، به آن‌ها احترام می‌گذارم، آن‌ها از این دایره خارج هستند ولی ما بقی موریانه‌ی اسلام هستند.

خانم فرمودند یعنی دیگر همه چیز تمام شد! من با او کار دارم. خیر، بگویید ایشان فعلاً محبوب حقیقی را پیدا کرده است. این دقیقاً حرف خانم درسی‌ها است. گفتم: آقای غزالی، این چه بود که تو نوشتی! اگر صحیح است که ایشان به معجزه‌ی حضرت یوسف (علیه السّلام) جوان شد باید معرفت او به این نبی خیلی زیاد باشد. چنین شخصیتی او را صدا بزند و بگویند فعلاً خانم کار دارد! آدم در قبال این مطالب چه می‌تواند بگوید؟!

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (11)

میانه‌روی و انجام عقلانی امور

حضرت می‌فرماید: «وَ مَتِّعْنِی بِالاقْتِصَادِ»[۴] اقتصاد فقط امور مادّی نیست. خدایا، من را از اقتصاد بهره‌مند کن؛ یعنی میانه‌روی در همه چیز. بله، در همه چیز، در امور مادّی هم شامل می‌شود. «وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا»[۵] شما نگاه کنید، ما حتّی در انفاق، وقتی می‌خواهیم انفاق کنیم باید میزان آن معقول باشد، اسراف نباشد، کم هم نباشد که توهین بشود، در حدّ معمول باشد.

«وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ»،[۶] خدا واقعاً این دعاها را در حق ما محقّق بدارد. من را از اهل کارها و گفتارهای صحیح قرار بده. حرف من صحیح باشد، گفتار من صحیح باشد، وقتی می‌خواهم مطلبی را بیان کنم مبنا داشته باشد، کاری که می‌خواهم انجام بدهم صحیح باشد. این هم باز دعای بسیار بزرگی است.

«وَ مِنْ أَدِلَّهِ الرَّشَادِ»، این‌جا می‌خواهم مطلبی به شما عرضه بدارم که إن‌شاءالله توجّه کنید. خواهران و برادران (این‌جا امام می‌گوید:) خدایا، من را از راهنمایان رشد و هدایت و تربیت قرار بده. یک وقت آدم از خدا می‌خواهد که خدا انسان را از متّقین قرار بدهد. چنین چیزهایی هم وجود دارد ولی یک جا می‌بینید که بشر یک میدان پرواز دارد، خدا او را متوجّه می‌کند که تو می‌توانی بیشتر از این‌ها باشی.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (9)

کرامات علما و یقین به آن‌ها

(بنده بارها به جوانان عرض کرده‌ام. گاهی بنده از بزرگان کراماتی عرض می‌کنم که الآن کمتر می‌گویم. عیبی ندارد که این‌جا با شما درد دل کنم، زود این بحث را تمام می‌کنم. حرف من باید حاشیه داشته باشد، اگر حاشیه نداشته باشد برای من نوعی افت محسوب می‌شود! من الآن کمتر می‌گوییم آیت الله بهجت، آیت الله بهاءالدینی. خدا شاهد است، ما این‌ها را دیدیم، با آن‌ها زندگی کردیم. امّا کسی که او را ندیده است مرتّب اسم ایشان را می‌برد و خیلی بیجا این اسم‌ها را خرج می‌کند. حتّی بعضی از نسبت‌ها هم که داده می‌شود درست نیست. به همین دلیل من هم کمتر از این افراد اسم می‌برم و این حرف‌ها را بیان می‌کنم. حالا خدمت مبارک شما بیان می‌کنم که خود خدا گواه است که خود من از آقای بهجت کرامت باهره مشاهده کردم. حالا لازم نیست بیایم بگویم، اصلاً مهم نیست، خیلی از دشمنان ائمّه (علیهم السّلام) بودند که از آن‌ها معجزه دیدند ولی به جایی نرسیده‌اند. این‌که من دیدم هنر نیست. خود من چه چیزی دارم؟ هیچ…

گاهی که من چنین مطالبی را می‌گویم برای سرگرمی نیست، برای نشان دادن میدان پرواز بشریت است که ما هم بشر هستیم، انسان هستیم. پس چنین میدان‌هایی برای پرواز بشر وجود دارد.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (8)

طلب رشد از خداوند متعال

«وَ مِنْ أَدِلَّهِ الرَّشَادِ»، خدایا، من را از راهنمایان رشد و هدایت و تربیت قرار بده. عجب جمله‌ای است، یعنی چه؟ در این ایستگاه مختصری با هم معطّل هستیم. عرض کردم یک وقت می‌گوییم: خدایا، من را از متّقین قرار بده، یک وقت هم به من نشان می‌دهند که من میدان پروازی دارم. چه می‌شود؟ می‌گویم: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»[۷] در سوره‌ی فرقان خوانده‌اید. عجب، من را برای متّقیان پیشوا قرار بده! آن‌قدر تقوا داشته باشند که دنبال من بیایند!

شاید این‌جا امام (علیه السّلام) می‌خواهد این مفهوم را برساند که یک وقت شما دنبال تربیت و رشد و هدایت و… رشاد همه‌ی این معانی را در بر می‌گیرد، تربیت و استقامت و راه صحیح و… شما دنبال این موارد هستید، یک وقت هم به جایی می‌رسی که خودت مربّی می‌شوی، اصلاً خدا این استعداد را به تو داده است که مربّی بشوی.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (7)

طلب استاد لایق

در این‌جا حدیثی داریم. اوّلاً این حدیث را که می‌گویم علامت سؤال می‌شود و بعداً به من مراجعه می‌کنند که از کجا برویم؟ استاد کجا است؟ الآن یک از سؤالاتی که از من پرسیده می‌شود این است که آیا استادی را نمی‌شناسید؟ این سؤالات خوب هستند ولی برای بعضی افراد خیلی زود است. اوّلاً عنایت بفرمایید، جوانان این را جدّی بگیرید، خواهران، برادرن صاحب صحیفه، امام سیّد السّاجدین (علیه السّلام) فرموده‌اند: «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ»[۸] هلاک شد کسی که حکیمی بالای سر او نبود که او را ارشاد کند. اگر حکیمی پیدا کردید که ارشاد می‌کند قدر بدانید. بین مبتدا و خبر او صحبت نکنید. جوان عزیز، جوانان عزیز، ما شما را دوست داریم. شما واقعاً بزرگوار هستید امّا بعضی از این جوان‌ها حتّی اجازه نمی‌دهند جمله کامل بشود. اگر حکیمی بخواهد چیزی بگوید، می‌گوید من آمادگی ندارم. خیلی ممنون! من برای موعظه نیامده‌ام، بسیار خوب، برو کمی تخمه بخر بیا با هم بشکنیم! (پس تفریح کنیم) باور بفرمایید اگر بخواهیم حرف‌های پیش پا افتاده بگوییم تا صبح وقت دارد این بگوید، او بگوید… باور کنید فقط مکرّارت است. حالا که حکیمی پیدا شد قدر بدانید که امام سجّاد (علیه السّلام) هشدار می‌دهد که «هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ» هلاک می‌شود، تعارف نداریم، هر کسی که حکیمی بالای سرش نباشد که او را ارشاد کند نابود می‌شود. امّا این جمله سؤال‌ساز است. بسیاری اوقات بنده در قم، در مشهد، تبریز، اصفهان، همه جا همین‌طور است، می‌آیند و می‌پرسند: آیا شما استادی می‌شناسید؟ می‌گویم: نه، دروغ که نیست، استاد از کجا بیاورم؟

من این‌طور شنیدم، راست یا دروغ آن را نمی‌دانم. می‌گویند خبرنگاری به شهری رفت و پرسید: شهر شما آثار باستانی ندارد؟ گفته بود: خیر، ولی قرار است بسازند. إن‌شاءالله که دروغ باشد! یا چنین چیزهایی.

استاد این‌طور نیست که او را در خم رنگرزی بیندازیم و بعد استاد بشود (هر کسی نمی‌تواند استاد باشد) این را جدّی عرض می‌کنم. ذرّات عالم دست به دست می‌دهند و یک مطهّری درست می‌شود، ذرّات عالم دست به دست می‌دهند یک قاضی، سیّد العلماء، قاضی تبریزی درست می‌شود. حتّی کوچکتر از شخصی مثل آقای قاضی، باز هم نداریم، باز هم نیست.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (6)

لیاقت هر کسی چقدر است؟

شخصی به نام آیت الله شهیدی در تبریز بود -برای شما گفته‌ام- مرد بزرگی بود. شنیدم، شاید این‌طور بود. وقتی ایشان از نجف به تبریز می‌رفت گفته بودند: این شخص هر کجا که برود آن‌جا نجف درست می‌کند. او را در تبریز خیلی اذیّت کردند و ایشان با دلی پر از درد به خاطر آن همه آزار و اذیّت و باری از دانش از دنیا وداع کرد. خیلی او را اذیّت کردند ولی ریشه‌ی این اذیّت چه بود خدا عالم است. ایشان مرد بسیار بزرگی بود. شخصی پیش او آمد و گفت: می‌خواهند تعزیه بخوانند و من می‌خواهم نقش امام حسین (علیه السّلام) را بازی کنم، آیا مصلحت است؟ گفت: خیر، تو چه ربطی به امام حسین (علیه السّلام) داری؟!

بعضی افراد تصوّر می‌کنند اگر یک قدم پایین‌تر بیایند مسئله حل می‌شود. پرسید: اگر نقش علی اکبر (علیه السّلام) را بازی کنم چطور؟ گفت: او هم همین‌طور، لیاقت نداری. مگر او شخصیت کمی بود؟ او «کَانَ یُشْبِهُ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ نُطْقاً»[۹] بود و حالا تو می‌خواهی علی اکبر (علیه السّلام) بشوی؟ گفت: آقا حرّ بشوم خوب است؟ گفت: تو لیاقت او را هم نداری. او هم توبه کرد و به درجات رسید و حالا سر قبر او می‌روند و زیارت می‌کنند، علما خم می‌شوند و به او سلام می‌دهند. گفت: آقا شمر بشوم چطور است؟ گفت: حالا این بد نیست، اگر شمر شدی بی‌مانع نیست!

حالا رتبه‌های پایین‌تر هم پیدا نمی‌شود. نه این‌که نباشد ما نمی‌دانیم. گفت (ولی شناسان رفتند از این ولایت) حالا الآن عدّه‌ای هستند، بزرگانی هستند، إن‌شاءالله خدا سایه‌ی آن‌ها را مستدام بدارد. باز هم خدا را شکر که این‌ها هستند. بارها گفته‌ام، آن‌قدر گفته‌ام که حفظ شده‌اید. به خدا قسم به خدا آسان نیست- من دیدم شخصی از بزرگان را که معاصرین او می‌گفتند که چه شد… معاصرین او می‌شناختند که او کجا برای درست می‌رفت و هم‌درس‌های او چه کسانی بودند. می‌گفتند چه شد که او از بقیه مقام بالاتری دارد؟ این شخص محور شد، البتّه عالِم بود.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (5)

شروع مراحل عرفان با عمل به یقینیات

برای شما گفتم، شاید فرمایش ایشان این‌طور باشد، فرمودند: به یقینیات عمل کنید. من صد بار گفته‌ام. شما از یقینیات شروع کنید. جوانان، عزیزان، خواهران، برادران، شما را به خدا، شما که چند مورد یقینیات که دارید، این موارد را دست کم نگیر. تو می‌دانی غضب بد است؟ چرا در خانه غضبناک هستی؟ چرا شام و نهار را به کام خانواده تلخ می‌کنی؟ شام و نهار و همسر و فرزند خود را به کام آن‌ها تلخ کرده و در را بسته و به مسجد آمده و به من می‌گوید: استاد سراغ نداری؟! این قضیه خیلی بی‌معنی است. بعضی افراد نامه می‌نویسند: (قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن) مرحله کجا بود؟ تو خضر را می‌خواهی چه کار کنی؟! فعلاً برو شیطان را از خانه‌ی خود بیرون کن. تو الآن مجسّمه‌ی غضب هستی، از خدا دور شده‌ای.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (3)

سفارش به عمل به دستورات دعای کمیل

الحمدلله من خیلی مورد افترا هستم. از قول من گفته‌اند که دعای کمیل نخوانید! شما شاهد باشید. به جای این‌که تشکّر کنند بعضی افراد به من تهمت زده‌اند. من گفته‌ام دعای کمیل را بخوانید، در وجود خود پیاده کنید، دنیا گلستان می‌شود (همه‌ی مشکلات حل می‌شود). ۴۰ سال به مراسم دعای کمیل رفته است «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ» با رحمت، پس چرا در خانه‌ی خود مهربان نشدید؟ تو ۴۰ سال این دعا را خواندی.

یک خانم بسیار محترم به من گفت: من از وقتی که پیش تو آمده‌ام دیگر دعای کمیل نخواندم! به او گفتم: خیلی ممنون ولی وای بر من با چنین مستمعینی! وای بر من که مستمع من تو باشی! یعنی چه؟ مگر من گفتم نخوانید؟ درست بخوانید، مسخره نکنید، دعای کمیل دعای شریفی است، دعای نازنینی است، چه کسی گفته نخوانید؟

به تو میدان داده‌ام که حتّی در این رشد و تربیت راهنما باشی. برو کمی زحمت بکش، برو حقایق دین را متوجّه باش، یک مقدار برنامه داشته باش، به خدا من می‌گویم الحمدلله آقایان و خانم‌ها اهل فضیلت هستند امّا عوام‌بازی کافی است. ۵۰ سال، ۶۰ سال، بالاخره عمر ما تمام می‌شود. به قول آقای بهاءالدّینی فرمودند: بازیگری بس است. واقعاً بازیگری کافی است.

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (4)

عمل به یقینیات

حالا ببینیم دین از ما چه می‌خواهد؟ حالا اگر کسی استاد نداشت اگر به معلوماتی که داشت عمل کند خدا به او کمک می‌کند منتها «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ»[۱۰] ای جوانان، ای خواهرها، دقّت کنید «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ» این وعده‌ی حتمی خدا است، هر کسی که عمل کند به آنچه می‌داند «وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» خدا علم چیزی که نمی‌دانسته است را یاد می‌دهد. من خواهش می‌کنم به این تبصره عنایت بفرمایید. آیت الله بهجت فرمودند: یقینیات. این قید بسیار زیبایی است. من به فلان جلسه رفتم، خانمی گفت: این را روزی ده مرتبه بخوان. این علم نیست، این توهّم است. یک آقایی گفت: چه کاری انجام بده…

FatemiNia-13951203-Sahifeh69-ThaqalainSite (2)

عمل به علم یا عمل به توهّم

إن‌شاءالله فرزندان شما همیشه سالم باشند. اگر یک وقت خانمی در جلسه یک قرص به شما بدهد و بگوید شب این قرص را به فرزند خود بدهید، آیا می‌دهید؟ خدا شاهد است که نمی‌دهید پس چطور این توصیه‌ها را بدون فکر کردن قبول می‌کنید؟ یک کاغذ که در دست او مانده و آغشته به عرق شده و چروک افتاده است. این چیست؟ این را خانمی داد و گفت: این را روزی ۲۰ مرتبه بخوان. او چه کسی بود؟ این‌ها توهّم است! پس «عَمِلَ بِمَا عَلِمَ» نه «عَمِلَ بِمَا تَوَهَّم» به توهّمات عمل نکن.

امان از وقتی که انسان دنبال کسی برود و مرید او هم بشود، دیگر هیچ کاری نمی‌شود انجام داد. بعضی افراد مرید یک شخص عوام می‌شوند که حتّی الفبا را هم بلد نیست. می‌گوییم چه خبر است؟ می‌گوید: ایشان راضی نیست من بگویم ولی سیم ایشان وصل است! می‌گویم: تو که مبتدی هستی از کجا متوجّه شدی سیم او وصل است؟!

چیزی قریب به این مضامین گفته‌اند: در تبریز شخصی بسیار فقیر بود که با یک شخص ثروتمند همسایه بودند. هر چقدر این شخص فقیر بود همسایه‌ی او ثروتمند بود.آن زمان برق هم نداشتند. آن موقع از این لوله‌های چراغ‌ها می‌خریدند و بچّه‌ها انگشت خود را خیس می‌کردند و به این شیشه می‌زدند، شیشه صدا می‌کرد و آن‌ها لذّت می‌بردند. مآلاً این شیشه می‌ترکید. فردای آن روز خانم خانه می‌گفت: شیشه ترکیده است برو بخر. می‌گفت: دیروز خریدم. خانم می‌گفت: مرد، حرف نزن، چشم نظر است! می‌گفت: این چه نوع چشم نظری است که به این‌جا می‌آید و این لوسترها را می‌بیند، این فرش‌های قیمتی را می‌بیند و به لوله‌ی چراغ من آسیب می‌زند، این چه نوع چشم نظری است؟ یک وقت انسان واقعاً توهّم می‌کند، این علم نیست، جهل است. این‌جا نکات زیادی وجود دارد که حالا نمی‌شود گفت، هم برای گفتن زود است و هم خواب‌های می‌پرد، اصرار نکنید!

بنده‌ی صالح خدا چه کسی است؟

«وَ مِنْ أَدِلَّهِ الرَّشَادِ»،[۱۱] خدایا، من را از راهنمایان رشاد قرار بده. مثل این عبارت در قرآن است: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»[۱۲]. «وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ»،[۱۳] من را از بندگان صالح قرار بده. تو فکر کرده‌ای صالح بودن کم است؟ شما نگاه کنید، خداوند در قرآن نام بعضی از انبیاء را ذکر می‌کند و می‌فرماید: «إنَّهُ کَانَ مِنْ عِبَادِنَا الصَّالِحینَ» این رتبه‌ی کمی نیست. صالح یعنی چه؟ صالح به این معنی نیست که شخص سه ساعت در حمّام بماند و ساختمان یخ کند! او صالح نیست، او اسیر شیطان است، او بدبخت مریض است که سیصد مرتبه دست خود را زیر آب می‌گیرد. صالح کسی است که خدا او را بپسندد، کارهای او پسندیده باشد. شما به قرآن نگاه کنید، چندین جای قرآن «إنَّهُ کَانَ مِنْ عِبَادِنَا الصَّالِحینَ» آمده است. صالح بودن رتبه‌ی بسیار بالایی است.

اسلام گزینشی!

«وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ»[۱۴] خدایا، رستگاری معاد را روزی من کن، من آن روز رستگار بشوم. این‌جا بالاخره تمام می‌شود و می‌رود امّا آن‌جا که بروی، معاد که به سوی خدا بر می‌گردد… یعنی عجیب است، انسان احساس می‌کند چیزی نیست امّا از این‌جا به آن‌جا چیزی بفرستی برای تو مفید است و به تو نشان می‌دهند. شخصی می‌گفت: روایت داریم شب اوّل قبر خیلی سخت است. درست است، بله. ما برای فوت شدگان نماز لیله الدّفن می‌خوانیم، حالا رجائاً می‌خوانیم. در کتاب‌ها چنین چیزی وجود دارد، ما هم می‌خوانیم، این‌ها همه درست است.

شخصی می‌گفت: آدم تنها می‌ماند، قبر این‌طور است، برزخ… جلسه‌ی خصوصی بود، دو یا سه نفر از عزیزان بودند. گفتم: همه‌ی این‌ها درست است، به خدا قسم درست است، عذاب قبر وجود دارد، ظلمت وجود دارد، من همه‌ی این‌ها را می‌دانم. خدا به حقّ صدّیقه‌ی کبری (سلام الله علیها) به همه‌ی ما حسن عاقبت مرحمت کند. امّا به آن‌ها گفتم اگر دین را می‌گویید، معارف را می‌گویید، همه را با هم بگویید. با اسلام مثل سوپر مارکت رفتار نکنید. مثلاً یک سوپر مارکت است که روی یک قفسه نوشته شده است: وحشت قبر! آن‌جا یک بسته وحشت قبر می‌خرید و بیرون می‌آیید! آقا قبر خیلی وحشت دارد. بسیار خوب امّا به قفسه‌ی دیگر را هم ببین آن‌جا چیز دیگری هم وجود دارد. در یک قفسه هم گفته است: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[۱۵] بدان و آگاه باش برای دوستان خدا نه غصّه‌ای وجود دارد و نه ترسی.

کنترل خشم، کلید دوستی خدا

بسیار خوب عزیز من، سعی کن جزء این دسته باشی. وقتی دوست تو به خانه‌ی تو می‌آید آن‌طور که توان داری به او احترام می‌گذاری. آقا چه چیزی میل داری؟ میوه، چای داغ، میوه، شیرینی، هر کاری که بلد هستی انجام می‌دهی. آن وقت تو مهمان شخصی کریم باشی او برای تو کم می‌گذارد؟ این‌جا هم دوست باش، شروع کن با او دوستی کن. دوستی خدا را شروع کن. جوان عزیز، خواهر من، اگر واقعاً از قبر و برزخ می‌ترسی از امشب دوستی را شروع کن. کلید دوستی خدا این است که غضب خود را کنترل کنی. نماز که می‌خوانی، نمی‌توانم بگویم برو نماز بخوان.

آثار ملکه شدن رذائل اخلاقی

یک نفر از من ایراد گرفت و گفت: آقایان به منبر می‌روند و از نماز صحبت می‌کنند، تو چرا از نماز صحبت نمی‌کنی؟ گفتم: من با آقایان فرق دارم. فرق من این است که کسانی که به جلسه‌ی من می‌آیند اهل نماز هستند. من فقط به این دلیل گفتم که جوابی گفته باشم چون بعضی افراد ایرادهای بی‌مورد می‌گیرند! اصلاً با من چه کار داری؟ گفتم: جلسات من طوری است که مقام کسانی که به آن‌جا می‌آیند اجلّ است از این‌که بگویم نماز بخوانید، آن‌ها همه نمازخوان هستند به همین دلیل نمی‌گویم. واقعاً همین‌طور است، شما نه به مجلس رقص می‌روید، نه بی‌نماز هستید… خوب هستید ماشاءالله، هزار ماشاءالله، محاسن که هست، انگشتر که هست، عطر تی رز هم می‌زنید، التماس دعا، همه‌ی شرایط را دارید!! فقط این غضب را از خود دور کن، به خدا قسم، بدون تعارف به شما می‌گویم: اگر غضب را از خود دور نکنید عاقبت به خیر نمی‌شوید! این اخلاق برای شما ملکه می‌شود. اگر صفات ذمیمه را در دنیا علاج نکنید علاج نمی‌شود. آن وقت ظهور این ذمیمه‌های اخلاقی در آخرت است. از خدا بترسید.

در گذشته به شما گفتم: اگر دروغ ملکه‌ی کسی بشود حتّی در برابر هم دروغ می‌گوید! قرآن بخوانید، خدا آن را محشور می‌کند، خدا، ربّ العالمین، انبیاء اولیاء در محشر ایستاده‌اند، چرا مشرک شدید؟ می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکینَ»[۱۶] به خودت قسم که مشرک نبودیم. دروغ ملکه می‌شود، حتّی شخص جلوی خدا دروغ می‌گوید!

حالا که زحمت کشیدید و تا این‌جا آمدید بگذارید کمی پرده را کنار بزنم، من هم از راه دوری آمدم! دور یعنی همه‌ی ما از راه دور آمده‌ایم. گفت:

چیست این سقف بلند و ساده و بسیار نقش                   زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست

همه از عالم امر آمده‌ایم، دور است! منتها فراموش کرده‌ایم. من یک پرده برای شما برمی‌دارم.

حرکت جبری، حرکت قسری

یک حرکت‌هایی وجود دارد گاهی وقت‌ها می‌گویند جبری، یعنی خارج از اختیار، گاهی وقت‌ها قسری می‌گویند. قسر آن قصر نیست که در آن می‌نشینند، کاخ را نمی‌گویم. منظور من حرکت قسری است. مثلاً فلاسفه می‌گویند: «الحَرِکَهُ القَسریَّه لَا تَدوم» ‏حرکت قسری ادامه پیدا نمی‌کند؛ یعنی چه؟ یعنی شما یک سنگ را بردارید، یک فشار پشت آن وجود دارد، آن را پرت می‌کنید، ده تا ۲۰ متر می‌رو دو بالاخره به جایی برخورد می‌کند چون حرکت قسری بوده است. حرکت قسری است، پشت آن فشار بود و دیگر منبعی ندارد. هواپیما چرا نمی‌افتد؟ برای این‌که حرکت آن منبع دارد. از این‌جا تا اقصی نقاط دنیا می‌رود که إن‌شاءالله همه سالم بروند و بیایند. اگر اوصاف ضمیمه را علاج نکنیم ظهور این‌ها در برزخ و قیامت جبری می‌شود، دیگر در اختیار خود تو نیست.

مثلاً الآن تو خودت را یک جا سرما دادی. حالا می‌روی بین مردم می‌نشینی و می‌لرزی وقتی به تو دست می‌زنند تو داغ هستی، این در اختیار خود تو نیست، تو مقدّمات را فراهم آوردی. یک اصل در علم وجود دارد که می‌گویند: بعضی چیزها اضطرار است ولی مقدّمات آن با اختیار بوده است. مثلاً خدای نکرده کسی خود را از بالای کوه پرت کرد، نعوذ بالله. همین‌طور که پایین می‌آید در بین راه پشیمان شد. پشیمان شدن فایده‌ای ندارد، بدون حساب، مستقیم به جهنّم می‌روی. امّا وسط راه پشیمان شد، پشیمان شدن فایده ندارد. این‌که می‌گویند: «الإضطِرارُ بِالإختیَار لَا یُنافِی الإختیَار» اضطرار که با اختیار فراهم شده با اختیار منافات ندارد؛ یعنی اختیار حساب می‌شود. بله، آن شخص خود را پرت کرد و در بین راه پشیمان شد، فایده‌ای ندارد. این اضطرار را با اختیار به وجود آورده است. إن‌شاءالله اگر بخواهیم دوست خدا بشویم باید شروع کنیم و این غضب را کنار بگذاریم. چند سال است که من می‌گویم، نمی‌دانم چه بگویم؟ نمی‌دانم آیا نتیجه می‌گیریم یا نمی‌گیرم؟ ولی بالاخره ناامید نیستم. آرزو بر جوانان عیب نیست!

منظور از واژه‌ی مرصاد چیست؟

«وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ، وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ الْمَعَادِ»،[۱۷] بسم الله بگو اگر می‌خواهی دوست خدا بشوی و به فوز معاد برسی، این غضب را از وجود خود کنار بگذار، «وَ سلَامَهَ الْمِرْصَادِ» خدایا، سلامت مرصاد را روزی من کن. مرصاد این‌جا صحبت شده و گاهی اوقات به عنوان بیان مصداق به جهنّم می‌گویند، «إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً * لِلطَّاغِینَ مَآباً»[۱۸] گاهی وقت‌ها مرصاد به جهنّم گفته می‌شود.

«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»[۱۹] یعنی چیزی از بندگان بر خدا فوت نمی‌شود. حالا به هر معنا بگیریم، به این معنا یا به معنای جهنّم بگیریم یعنی کاری کن که از آن مرصاد به من چیزی نرسد و من سالم باشم، کار بدی انجام نداده باشم، گناه نکرده باشم. مرصاد برای گناهکاران است.

یک مطلب کوتاه ولی سخت در این‌جا وجود دارد که برای شما می‌گویم. من در صحیفه‌ی سجّادیه ندیده‌ام، در کمتر جایی دیده‌ام که شارحان این‌قدر به اضطراب بیفتند و حرف‌هایی بیاورند و قدری احساس عجز کنند. این‌که به شما می‌گویم شما اهل فضل هستید، مطلب هم کوتاه است، إن‌شاءالله شما متوجّه می‌شوید. من دیده‌ام که شروح در این مورد چه چیزی گفته‌اند. انصافاً قدر بدانید.

ابو تمّام شاعر بزرگ شیعه چیزی گفته که در دنیا ماندگار شده است. «مَا الحُب إلّا لِلحَبیبِ الأوّل»[۲۰] محبّت مخصوص حبیب اوّل است. چیزی که پیدا کردید و خوب است، دیگر رها نکنید. در بین شروح این سیّد علی خان مدنی (رضوان الله علیه) اوّل است. حالا شرح شیخ ‏بهائی متأسّفانه گم شده است و فقط یک باب از آن به جا مانده است. این سیّد در اوّل شرح نهج می‌فرماید: به جان خودم قسم اگر آن شرح در دست می‌بود من این کار را انجام نمی‌دهم. شرح شیخ بهائی مقام بسیار بالایی داشت ولی این شرح هم… سیّد علی خان مرد بسیار بزرگی بود.

سیّد علی خان مدنی، شارح بزرگ صحیفه‌ی سجّادیه

در اصفهان خیابانی به نام سیّد علی خان وجود دارد. اشکالی ندارد این حاشیه را بگویم تا نویسنده را بیشتر بشناسید. یک مرد محترم یک شب در اصفهان پیش من آمد. آدم بسیار محترمی بود، حدوداً ۴۰ ساله بود. گفت: این خیابان در اصفهان که به اسم سیّد علی خان است، ما هیچ چیزی از آن نمی‌دانیم، برای ما در مورد او توضیح بده. به او گفتم: او سیّد علی خان مدنی است، مرد بزرگی است. چون ایشان چند برهه از زمان در هند بود، اهل هند به علما، خان هم می‌گویند. از این بابت به او سیّد علی خان می‌گفتند. عرب‌ها به او ابن معصوم می‌گویند. اگر الآن به عرب‌ها بگویی سیّد علی خان او را نمی‌شناسند، باید بگویی ابن معصوم تا بشناسند. ایشان آدم بسیار بزرگی بود. الآن در شیراز خاندان‌های محترمی هستند که به آن‌ها منصوری می‌گویند که اولاد این بزرگوار هستند. چرا به او منصوری می‌گویند؟ چون جد سیّد علی خان، غیاث الدّین منصور دشتکی بود که حتماً می‌دانید که ایشان از حکما و کلامیون بوده است. بنابراین به آن‌ها منصوری می‌گویند.

یک عالمی از اهل تسنّن که کتابی به نام نفحه الرّیحانه را می‌نویسد. این‌که من در جوانی چگونه این کتاب را به دست آورده‌ام واقعاً شنیدنی است. چیزی برای شما بگویم که عجیب است. نفحه الرّیحانه و رشحه طلاء الحانه، اگر بگویم به اندازه‌ی پُر این مسجد طلا بپردازند حقّ این کتاب ادا نمی‌شود، این کتاب از خفاجی است. در این کتاب شرح حال این بزرگوار آمده است البتّه خیلی جاها آمده از جمله این کتاب. در آن‌جا این‌طور شروع کرده است. می‌گوید: «السَّیِّد عَلی صدر الدّین المدنی، امامٌ لَمْ یَسمَح بِمِثلِهِ الدَّهر» امامی است که زمانه نظیر او را نیافت. یک عبارت ادبی بسیار زیبا گفته است. نوشته: «طَلَعَ بَدرُهُ فَنَسَخَ الأهِلَّه» این سیّد مثل بدر طلوع کرد و هلال‌ها منسوخ شدند. انصافاً کسی مثل ایشان صحیفه را شرح نکرد. در بزنگاه‌ها معلوم می‌شود. این‌جا اگر بدانید چه اتّفاقی برای شرّاح افتاده است… مثل کشتی که در طوفان قرار بگیرد همان‌طور مضطرب شده‌اند. بنده سفرهای دریایی زیاد رفته‌ام. وقتی روی دریا مضطرب بشوید خیلی عجیب است، بالا، پایین، همه می‌ترسند. این شرّاح مثل کشتی مضطرب ماندند. من همه‌ی شرح‌ها را دیدم و متوجّه شدم سیّد از همه بهتر شرح کرده است.

طلب اخلاص نفس از خداوند متعال

«اللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا»،[۲۱] عجب تعبیری است، عرشی است ولی إن‌شاءالله باید بفهمید. خدایا، خود تو از من برای خود چیزی بگیر که این من را خلاص کند. یعنی چه؟ یعنی از من چیزی برای خودت بگیر که من از عذاب خلاص بشوم. یعنی چه؟

«وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا» خدایا، برای نفس من هم چیزی بگذار که نفس من را اصلاح کند. شما اگر در عالم در بین دعاها بگردید این تعبیر فقط مخصوص سیّد السّاجدین است و تا به حال کسی این حرف را نزده است. من این را می‌گویم، اگر احساس کردم این کم است باز هم در آینده برای شما چیزهایی می‌گویم امّا تا آن‌جا که بشود من هم منّت نمی‌گذارم ولی سختی زیادی متحمّل شدم و شروح را دیدم و آنچه می‌خواهم بگویم إن‌شاءالله بهترین است.

بررسی نحوی بر بخشی از دعا

«فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ أَوْ تَعْصِمَهَا»، «أَوْ» یعنی چه؟! آیا شما تا به حال دیده‌اید بعد از «أَوْ» کلمه‌ای منصوب بشود؟ این‌جا چرا منصوب شده است؟ «أَوْ تَعْصِمَهَا». نحو و صرف هم چیز خوبی است. حالا نمی‌گویم آدم افراط کند همین حرفی که الآن با هم داشتیم- امّا بدون نحو و صرف هم نمی‌شود کاری انجام داد. این‌جا «أَوْ» به معنی «إلّا» است. وقتی «أَوْ» به معنی «إلّا» شد یک «أن» ناصبه بعد از آن مقدّر می‌شود و آن نصب می‌دهد؛ یعنی تقدیر جمله این است: «فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ أَوْ أن تَعْصِمَهَا»، «إلَّا أن تَعْصِمَهَا». «أو» به معنی «إلّا» می‌آید، «إلّا» که آمد «أن» ناصبه مقدّر می‌شود، نصب می‌دهد. «فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ إلَّا أن تَعْصِمَهَا» خدایا، نفس من از بین می‌رود مگر تو نگه داری.

تحیّت را با تحیّتی بالاتر پاسخ دهید

اگر ما را به حال خود بگذارند چه می‌شود؟ یک دعای بی‌مزه‌ای وجود دارد آیا تا به حال آن را شنیده‌اید؟ خیلی مرسوم است ولی خیلی غیر علمی است؛ می‌گوید: خدایا، ما را آنی و کمتر از آن… کمتر از آن یعنی چه؟ من ۶۰ سال کتاب مطالعه کرده‌ام ولی تا به حال چنین چیزی پیدا نکرده‌ام. چند چیز بی‌مزه است که در گذشته به شما گفتم بگذارید حالا هم بگویم. مثلاً می‌گویند: حاج آقا قبول باشد. می‌گوید: قبول حق باشد. مرد بی‌انصاف…! حاج خانم قبول باشد، قبول حق باشد. در همین تهران این‌طور شده است. حالا اگر من می‌گفتم، می‌گفتند برای جاهای دور است. آدم در مقابل تحیّت باید تحیّت داشته باشد «وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»[۲۲] اگر گفت: سلام، بگو: سلامٌ علیکم. سلامٌ علیکم، تو بگو: سلامٌ علیکم و رحمه الله، چیزی اضافه‌تر بگو. حالا این یک تحیّه است، تحیّه هم تحیّه می‌خواهد. حاج خانم قبول باشد، بگو: خدا شما را حفظ کند، تحیّه بگو. إن‌شاءالله خدا اعمال شما را هم قبول کند. حاج آقا خدا قبول باشد، آقا خدا شما را حفظ کند، إن‌شاءالله اعمال شما هم قبول باشد. من در تهران نفهمیدم چرا این‌طور است! می‌گوید: قبول باشد، جواب می‌دهد: قبول حق باشد. مگر بنا است قبولِ شیطان باشد؟!

با خدا ملحون صحبت نکنید

من نمی‌دانم این چه دعایی است که در منبرها هم حتّی زیاد می‌شنوم که خدایا، آنی و کمتر از آنی ما را به خود وا مگذار. هر کسی منشأ این دعا را پیدا کرد من به او جایزه می‌دهم. کمتر از آن یعنی چه؟ آن، آن است! حدیث است که فرموده‌اند: با خدا درست صحبت کنید. خدا دعای ملحون را خدا قبول نمی‌کند. روایت داریم، با خدا صحیح صحبت کن.

پس این‌طور شد که نفس من هلاک می‌شود مگر این‌که تو آن را نگه داری. حالا این به چه معنا است؟ از نفس من بگیر آن چیزی که من را خلاص می‌کند و برای من بگذار چیزی که نفس من را اصلاح می‌کند. برای شما می‌گویم تا برویم.

ناسپاس نباشیم

من نقلی را برای شما می‌گویم. امان از نفس امّاره! شخصی می‌گفت: پیش کسی رفتم و دیدم یک چلو کباب خیلی عالی با حواشی جلوی او بود، دوغ و سماق و… «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[۲۳] داشت می‌خورد و به حضّار می‌گفت: این را می‌بینید، خیلی افراد هستند که همین مقدار هم ندارند بخورند!

شرح سیّد علی خان بر عبارت «فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَهٌ إلَّا أن تَعْصِمَهَا»

علمای بزرگ این را به چپ و راست زدند چون مشکل است. نه این‌که بگوییم باطل گفته‌اند، بالاخره چیزی گفته‌اند. امّا آن چیزی که آدم قانع بشود که بالاخره چه شد؟ می‌گویند: بعضی اوقات جمله‌هایی هست که در کلام بعضی افراد می‌گویند باید چیزی بگویند که بفهمیم، خیلی چیزها گفته‌اند. عالمی بود که خیلی مشکل می‌نوشت. می‌گفتند مفردات او معلوم است امّا مرکّبات نامعلوم است. یک وقت مفردات معلوم می‌شود مرکّب که بشود نامعلوم می‌شود. حالا این آقایان که شرح کرده‌اند مفردات را که گفته‌اند معلوم است ولی مرکّبات از دست آدم می‌رود. جمله‌ی امام خیلی عرشی است. به یاد داشته باشید این جمله در غیر از صحیفه در جای دیگری نیست. خدایا از نفس من بگیر چیزی را که من را از عذاب خلاص کند و برای من از نفس من چیزی باقی بگذار که آن من را اصلاح کند. یعنی چه؟ این‌جا سیّد علی خان اقوال را نقل کرده است ولی هیچ کدام آدم را آرام نمی‌کند. بعد می‌فرماید: «هَذَا مَا انتَهَ إلَینَا مِنْ أقوالِ الأصحَابِ»[۲۴] آنچه می‌بینید از اقوال اصحاب به ما رسیده است، «فِی حَلِّ هَذِه العِبَارَهِ مِنَ الدُّعَاء» در حلّ این عبارت از دعا. امّا هیچ کدام از این‌ها آدم را قانع نمی‌کند. حالا من می‌گویم، می‌دانم که شما قانع می‌شوید چون من هم قانع شدم امّا احتمال می‌دهم باید در آینده سختی دیگری متحمّل شوم و یک بار دیگر سراغ مسائل این قسمت بیاییم. اگر قانع نشدید می‌شود کاری کرد، اگر قانع شدید که مشکل حل می‌شود.

به نظر من حتّی اقوالی که ایشان در این‌جا آورده است خارج از این اقوال را از جای دیگر هم دیدم. آن‌ها را ایشان نیاورده‌اند، شاید بعضی از آن‌ها در عصر سیّد علی خان نبوده‌اند، متأخّر بوده‌اند. «وَ الَّذی یَخطُرُ بِالبَال» این مرد علّامه باز هم با احتیاط بیان می‌کند. «وَ الَّذی یَخطُرُ بِالبَال عَلَى وَجهِ الإحتِمَال»، «بَال» یعنی اندیشه و فکر. این‌که می‌گویند فارغ البال نیستم یعنی فکر من راحت نیست. «وَ الَّذی یَخطُرُ بِالبَال عَلَى وَجهِ الإحتِمَال» می‌گوید: آنچه به نظر تو می‌رسد تازه بر وجه احتمال امّا خیلی زیبا گفته، تواضع کرده که گفته است: «عَلَى وَجهِ الإحتِمَال» به نظر من، به قول خودمان واقعاً به خال زده است.

می‌فرماید: «أنَّهُ لَمَّا کَانَتِ النَّفسُ مُکَلَّفَهً بِالقیامِ بَأمرین» من اهل تطویل نیستم ولی چاره نداشتم، من هیچ وقت اهل تطویل نیستم، شما هم می‌دانید. «أنَّهُ لَمَّا کَانَتِ النَّفسُ مُکَلَّفَهً بِالقیامِ بَأمرین» نفس انسان به دو امر مکلّف است. این خیلی خوب و مهم است. «أحَدُهُمَا: لِلّهِ تَعَالَى» یکی از آن امرها برای خدا است، «وَ هُوَ وَ سَبَبُ نِجَاتِهَا وَ خَلَاصِهَا مِنْ سَخَطِهِ وَ عَذَابِهِ تَعَالَى» اگر آنچه مربوط به خدا است را به جا بیاورد سبب نجات و خلاص شدن از عذاب خدا است. «وَ الثَّانِی: لِلنَّفس» امر دوم، امر نفس است، «وَ هُوَ مَا لَا بُدَّ لَهَا مِنهُ مِنْ أمرِ مَعَاشِهَا» بالاخره آن هم برای نفس است و ناگزیر است که آن را به جا بیاورد، مربوط به امر معاش او است.

«سَألَ (علیه السَّلام) أنْ یَجعَلَ نَفسَهُ قَائِمَهٌ بِمَا هُوَ لِلّهِ تَعَالَى وَ هُوَ سَبَبُ خَلَاصِهَا» چقدر زیبا گفته است! امام سجّاد (علیه السّلام) إن‌شاءالله به این آقا جزا می‌دهد چون این عبارت را هیچ کسی مثل ایشان زیبا نگفته و شرح نکرده است. می‌گوید: اوّل از خدا می‌خواهد که نفس او را قیام‌کننده قرار بدهد برای چیزهایی که مربوط به خدا است که سبب خلاص او از جهنّم می‌شود: مثلاً این کار را انجام بده، آن کار را انجام نده، نماز بخوان، روزه بگیر، چه کاری انجام بده… آن امر اوّل است امّا «وَ لَمَّا کَانَ هَذا المَعنَى یُوجِبُ إستِغراقَ النَّفسِ فیهِ» می‌گوید: اگر بخواهیم همیشه به طرف آن چیزی که برای خدا است برویم تا عذاب نشویم -یعنی همان سهمیه‌ی خدا است- چه می‌شود؟ «یُوجِبُ إستِغراقَ النَّفسِ فیهِ» نفس در آن مستغرق می‌شود، مجالی برای چیز دیگری نمی‌ماند. «بِحَیثُ لَا یُمکِنهَا الإشتِغَالُ مَعَهُ بِغَیرِهِ» دیگر امکان اشتغال به غیر از آن نمی‌ماند، برای امر دوم امکان اشتغال نمی‌ماند. پس باید چه کار کند؟ می‌گوید: «سَأَلَ ثَانیاً» سپس از خدا خواسته «أنْ یُبقِیَ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنهُ مِقدارَ مَا یَکونَ فِیهِ صَلَاحُهَا» از خدا خواسته است: خدایا، حالا من توفیق قیام حسّه و سهمیه‌ی تو را داشته باشم امّا قدرتی بده که به نفس خود برسم. چرا؟ بالاخره اگر بخواهم به نفس خود نرسم، به امور معاش خود نرسم این قسمت مختل می‌شود، نمی‌شود. بنابراین از خدا دو خواسته داشت: یکی این‌که گفت: خدایا، تو یک سهمیه داری، کمک کن من به آن سهمیه قیام کنم، بعد هم کمک کن که ما بقی اوقات من برای نفس من بماند که این کار را انجام بدهم.

می گوید: اگر درست دقّت کنید «فَیَکُونُ إشتِغَالُهَا بِهِ فِی الحَقیقَهِ» این مغز مطلب است، هرچه از این بفهمید، هر کدام از شما استاد هستید این مطلب را بفهمید من او را دعا می‌کنم. خدایا، هر کسی این مطلب را متوجّه بشود، هرچه می‌خواهد به او بده. جایزه‌ی من این است، من چیز دیگری ندارم. در مدرسه‌ها و جشن‌ها جایزه می‌دهند، گاهی اوقات سیّد بودن هم برای آدم دردسر می‌شود! می‌گویند: آقا شما سیّد هستید، شما بمانید جایزه را بدهید. چون سیّد هستم باید نیم ساعت هم بمانم. خلاصه گاهی وقت‌ها جایزه را بسته‌بندی می‌کردند و می‌آمدند از من بگیرند می‌گفتم: خدا می‌داند چه چیزی در آن وجود دارد. واقعاً همین‌طور است! شخص مقابل فکر می‌کرد یک جایزه‌ی فوق العاده در آن وجود دارد. دروغ هم نبود، خدا می‌داند چه چیزی در آن وجود دارد. بنابراین جایزه‌ی من دعا است. پس بنابراین خدایا، کمک کن آن سهمیه‌ی تو را بدهم، به جا بیاورم، کمک کن که به معاش نفس خود هم برسم. می‌گوید: «فَیَکُونُ إشتِغَالُهَا بِهِ فِی الحَقیقَهِ عَائِداً إلَى الأمرِ الأوَّل» در واقع می‌گوید: این دومی هم به امر اوّل بر می‌گردد. زیرا اگر چنانچه قدرت نداشته باشد، نخورد و نیاشامد نمی‌تواند حقّ خدا را بدهد. پس این هم به امر اوّل برمی‌گردد.

رسیدگی به وجود برای پرداختن به سجود

این حکایت کوتاه را برای شما بگویم. شخصی می‌گوید: دیدم در نجف، اوّل صبح، سیّد العلماء، آقای قاضی به قهوه‌خانه رفته بود. اوّل که او را دیدم تعجّب کردم که آیا اشتباه دیدم؟ اوّل صبح آقای قاضی در قهوه‌خانه چه کار می‌کند؟ یک نفر قلیان می‌کشد، یک نفر دیگر چیزی می‌گوید… بی‌طاقت شدم، رفتم و گفتم شما این‌جا چه کار می‌کنید؟ این‌جا در شأن شما نیست. گفت: می‌خواهم به حرم بروم، نتوانستم چای پیدا کنم، اگر من چای نخورم نمی‌توانم راه بروم، آمده‌ام این مرکب را قوی کنم. منظور او پاهایش بود. این یک مثال کوچک است. مصلحت بود که به قهوه‌خانه برود. (مذهب عاشق ز مذهب‌ها جدا است) چرا معنی ندارد. دلیل کار این افراد چرا ندارد.

رسیدگی به وجود را بهانه‌ی تنبلی در عبادت قرار ندهید

پس این‌طور شد که به این قسمت هم اشتغال کند «فَیَکُونُ إشتِغَالُهَا بِهِ فِی الحَقیقَهِ عَائِداً إلَى الأمرِ الأوَّل» اگر به این قسمت نرسد به آن قسمت هم نمی‌تواند برسد. البتّه آن هم از خدا خواسته است که به اندازه‌ی اصلاح، نه برای این‌که من این را بهانه کنم و خیلی کارها انجام بدهم به این بهانه که می‌خواهم اصلاح نفس کنم و… که در این صورت در همین مرحله می‌مانید. من شخص بزرگی را می‌شناختم که کارهای بسیار بزرگی انجام می‌داد. قسم‌هایی به زبان می‌آورد که من واقعاً وحشت می‌کردم! می‌گفت: فکر نکنید من عاشق این چیزها هستم. بچّه‌های من دچار چه بلایی بشوند اگر… اصلاً بد است که انسان برای قسم خوردن بچّه را وسط بکشد و مدام بگوید به جان فرزندم قسم و مدام فرزندان خود را یاد کند. چرا جان فرزند خود را می‌گویی؟ از جان خودت بگو. خلاصه این‌که حرف‌های زیادی می‌گفت و قسم‌های غلیظ که واقعاً من را به وحشت می‌انداخت. می‌گفت: من تمام این‌ها را بیان می‌کنم که یک روز یک کار عجیبی انجام بدهم که شما خواهید دید ولی هیچ کاری انجام نداد، من شاهد هستم. آخر هم از کار افتاد و هیچ کاری هم انجام نداد. خدا کند که إن‌شاءالله تعالی موفّق بشوید. پس متوجّه شدید و الحمدلله برای شما واضح شد.

«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».


” شایان ذکر است که این متن به ویرایش نهایی نیاز دارد. “


[۱]-‌ الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۲]– سوره‌ی لقمان، آیه ۱۹٫

[۳]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۴٫

[۴]-‌ الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۵]– سوره‌ی فرقان، آیه ۶۷٫

[۶]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۷]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۴٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۱۵۹٫

[۹]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ‏۴، ص ۱۰۹٫

[۱۰]– بحار الأنوار، ج ۴۰، ص ۱۴۸٫

[۱۱]-‌ الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۱۲]– سوره‌ی فرقان، آیه ۷۴٫

[۱۳]-‌ الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۱۴]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۱۵]– سوره‌ی یونس، آیه ۶۰٫

[۱۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۲۳٫

[۱۷]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۱۸]– سوره‌ی نبأ، آیات ۲۱ و ۲۲٫

[۱۹]– سوره‌ی فجر، آیه ۱۴٫

[۲۰]– مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین (علیه السّلام)، ص ۹۹٫

[۲۱]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫

[۲۲]– سوره‌ی نساء، آیه ۸۶٫

[۲۳]– سوره‌ی نحل، آیه ۱۸٫

[۲۴]– ریاض السالکین فی شرح صحیفه سیّد السّاجدین، ج ‏۳، ص ۳۹۳٫