در اینکه بین یهودیان و بنی امیه ارتباطهایی بوده است هیچ شکی نیست چراکه با کمی دقت در تاریخ اسلام به این موضوع پی خواهیم برد, البته متاسفانه این ارتباط ریشه در زمان خلفای غاصب داشت آنان با این ارتباط ننگین باعث نفوذ عجیب یهود در اسلام شدند که به طور نمونه به برخی موارد اشاره می شود:
در کتب مهم اهل سنت ذکر شده که عمر و دخترش حفصه به تورات علاقه داشتند و به فراگیری آن اهتمام می ورزیدند. روزی عمر با نسخه‌ای از ترجمه تورات به نزد پیامبر(ص) آمد و شروع به خواندن کرد. در این حال پیامبر(ص) بسیار خشمگین و برافروخته شدند.( مسند احمد؛ ج۳، ص۳۸۷) ابوبکر با تندی عمر را سرزنش کرد. پس پیامبر(ص) فرمود: «از اهل کتاب چیزی نپرسید که آنان هرگز شما را هدایت نمی‌کنند زیرا خود گمراهند. اگر موسی(ع) زنده بود و در میان شما زندگی می‌کرد برای او جایز نبود جز که از من پیروی کند». بار دیگر عمر کتابی از یک یهودی برای پیامبر(ص) آورد. ایشان آن را از بین بردند و فرمودند: «یهود را تبعیت نکنید. آنها هلاک شدند و شما را نیز هلاک خواهند کرد».( کنزالعمال؛ ج۱، ص۳۷۱٫)
در کنزالعمال، خبر ۳۸۱۹۴ آمده است: «عمر به شخصی گفت اگر به بیت المقدس رفتی زیارت آن را عمره قرار بده». در کنزالعمال، خبر ۳۸۱۹۱ آمده است: «خود عمر در حین ورود به بیت المقدس، لبیک اللهم لبیک گفت (مانند یهودیان) و سجده داودی کرد».

 


نیز نقل شده عمر در مدارس اهل کتاب در مدینه حضور می یافت.( الدرّالمنثور؛ ج۱، ص۹۰٫) در ترجمه تاریخ طبری،‌ جلد ۵، صفحه ۱۷۸۸ آمده است: «عمر جهت اخذ علوم از یهود، یک ملاقات خصوصی با رهبر فقهی یهودیان تشکیل داد». بنا بر نظر بزرگان اهل سنّت، لقب «فاروق» را یهودیان بر عمربن خطاب نهادند. «ابن شهاب گوید: اهل کتاب نخستین کسانی بودند که عمر را فاروق نامیدند و مسلمانان تحت تأثیر سخن ایشان قرار گرفتند، و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلّم چیزی در این خصوص به ما نرسیده است»( طبقات الکبری؛ ج۳، ص۲۷۰- تاریخ مدینه دمشق؛ج۴۴،ص۵۱- تاریخ طبری؛ ج۳، ص۲۶۷- اسدالغابه؛ج۴، ص۵۷٫)
غاصبان خلافت از سویی مردم را از کتابت حدیث و سؤال از معانی قرآن منع کردند و از سوی دیگر آنان را به سمت علوم اهل کتاب هدایت می نمودند. آنها از رسول خدا(ص) نقل کردند که: «از من روایت نکنید، ولی از بنی اسرائیل سخن بگویید!».( کنزالعمال؛ ج۱۰، ص۲۲۳-سنن ابی داود؛ ج۲، ص۱۸۰٫)
از این پس بود که عالمان یهود نظیر کعب الاحبار، وهب بن منیه، عبداله بن سلام و… به طور رسمی و با حمایت حکومت خلفا، اباطیل خود را تبلیغ می کردند. بدین ترتیب اباطیل اهل کتاب به شکل گسترده ای در میان مسلمانان منتشر گردید.
در زمان بنی امیه و با قدرت گرفتن معاویه، وی نیز راه خلفا را ادامه داد. او با کمک علمای فاسد یهودی الاصل توانست هزاران حدیث و روایت جعلی و دروغین را جعل کند و بدین وسیله ضربه هولناکی را به اسلام وارد سازد این احادیث که غالباً ساخته و پرداخته کعب الاحبار _ یهودی تازه مسلمان _ بود، به قدری زیاد است که تنها ابن عساگر در کتاب خود تاریخ مدینه دمشق در ۱۵۰ صفحه روایاتی را که در مدح شام و بیت المقدس وارد شده گردآوری کرده است.

 

 


برای نمونه در «سنن دارمی» آمده که فردی به نام«ذکوان» از کعب الاحبار روایت می کند که وی می گفت: «در سطر اول تورات نوشته شده: محمد (ص) فرستاده خدا وبرگزیده اوست……زادگاهش در مکه، محل هجرتش طیبه (مدینه) و پادشاهی او در شام خواهد بود
یهودیان بدین وسیله حکومت پادشاهی معاویه و بنی امیه را تایید نمودند
به هر حال حکومت فاسد بنی امیه با تکیه بر علوم محرّف یهود و عناصر یهودی و تجربه و تخصص آنها در تحریف ادیان و نیز با حمایت آنان، بدعتهای زیادی را در اسلام بنیان نهادند. نتیجه این تلاش ها بدانجا انجامید که در میان قاطبه مسلمانان: «از اسلام جز اسم آن و از قرآن جز رسم آن باقی نماند». امام صادق(ع) فرمود: «مردم باقی نماندند بر چیزی از آنچه رسول خدا(ص) آورده بود جز آن که کعبه قبله ایشان بود».( محاسن؛ ج۱، ص۱۵۶)

 

 

 

منبع:پرسمان