آن زمان که وجود مقدّس امام رضا (علیه السّلام) ولایت عهدی مأمون را قبول کرد خود را به جای بعضی از شیعیان معمولی آن زمان بگذارید- یک عدّه که سرّ فعل معصوم را که باید نسبت به آن تسلیم باشند نمی‌دانستند و تسلیم هم نبودند و شروع به اعتراض کردند. ولایت عهدی مأمون! مأمون همان کسی بود که پدر او پدر تو را زندانی کرد.

خیلی عجیب بود. حضرت موسی بن جعفر سال‌ها زندانی بود و مبارزه کرده و توسط پدر همین مأمون به شهادت رسیده بود و حال امام رضا (علیه السّلام) ناگهان ولایت عهدی مأمون را قبول کرد. یک مرتبه علی الظّاهر سازشی به وجود آمد و بعضی شیعه‌ها و بعضی از علوی‌هایی که تندتر از امام حرکت می‌کردند، شروع به اعتراض کردند و یک عدّه ریزش پیدا شد تا حدّی که برای ما روشن شده ببینید پشت پرده چه خبر بود و وجود مقدّس حضرت رضا (علیه السّلام) چه تصرّفی در این عالم کرد که وقتی خدمت او سلامت می‌گوییم با معرفت بیشتری سلام بگوییم و بگوییم: آقا تو چه کردی؟

وقتی مأمون به امام رضا (علیه السّلام) پیشنهاد ولایت عهدی داد امام رضا (علیه السّلام) به او گفت: تو با این پیشنهاد ولایت عهدی که به من می‌دهی می‌خواهی طوری وانمود کنی که من ریاست‌طلب هستم، می‌خواست حضرت را تخریب کند. این یک نیت او بود و نیت دیگر او این بود که به حکومت خود مشروعیت ببخشد؛ یعنی وقتی امام رضا (علیه السّلام) ولیعهد ما می‌شود معلوم می‌شود که حکومت ما را قبول دارد و شما مردم هم اعتراض نکنید و حکومت ما را قبول کنید. این‌ها نیت‌های خبیثی بود که مأمون داشت. سومین نیت مأمون این بود که بین علویون و شیعیان اختلاف بیندازد که تا حدّی هم موفّق شد؛ یعنی با پذیرش امام رضا (علیه السّلام) بعضی از علوی‌ها به حضرت اعتراض کردند و ریزش‌هایی هم صورت گرفت.

وجود مقدّس حضرت ابتدائاً این کید و این حیله‌ی مأمون را خنثی کرد؛ یعنی وقتی ولایت عهدی به امام رضا (علیه السّلام) پیشنهاد شد او در ابتدا در مدینه بود و این پیشنهاد را نپذیرفت. آن‌قدر نامه‌نگاری شد و مأمور فرستادند تا بالاخره امام رضا (علیه السّلام) را تهدید کردند که یا بپذیر یا تو را می‌کشیم. وجود مقدّس حضرت رضا (علیه السّلام) به مرو آمد. آن زمان این‌جا را مرو می‌گفتند و هنوز به نام مشهد نبود. وقتی امام (علیه السّلام) به مرو آمد وقتی مأمون اصرار می‌کرد حضرت قبول نمی‌کرد. حضرت به ایشان گفت: اگر حقّ ولایت را به من می‌سپاری یا این حق متعلّق به تو است که آن را به من می‌دهی یا نیست؛ اگر متعلّق به تو نیست که نمی‌توانی آن را به من بدهی و اگر این حق متعلّق به تو است امامت که مثل پادشاهی نیست که تاج را از سر خود برداری و بر سر شخص دیگری بگذاری، امامت تفویض کردنی نیست. مأمون گفت: شما حتماً باید ولایت عهدی را قبول کنید و حضرت را تهدید به مرگ کرد. حضرت قبول کرد ولی به این شرط که در هیچ کاری مداخله نکند؛ یعنی أیّها النّاس من اصلاً این حکومت را قبول ندارم.